آیت الله جوادی آملی:
بسیاری از مردم غرب خودشان را به تاراج گذاشته اند
آیت الله جوادی آملی تصریح کرد: مشکل اساسی بشر خودفراموشی است، اصلاً خودش را گم کرده است چون از مبدأ غفلت کرده، آینده خودش را در نظر ندارد و گرفتار جاهلیت شده است، این جاهلیت هم باعث بیراهه رفتن خود آدم است هم باعث بستن راه دیگران.
به گزارش ایلنا، آیت الله جوادی آملی در پیام تصویری به کنفرانس سالانه ICAIR ۲۰۲۴ که در تورنتو کانادا برگزار شد، اظهار کرد: جامعه کنونی در عین حال که دانشوران و بزرگانی داشته و دارد، ممکن است – معاذالله - به سمتی حرکت کند که جاهلیت عصر گذشته به آن مبتلا بود. در جاهلیت دو غده بدخیم بود که بشر را به ستوه آورده بود: یکی اینکه نسبت به گذشته در حیرت و تیرگی به سر می بردند و دیگری اینکه نسبت به آینده در تاریکی مطلق به سر می بردند.
وی گفت: اسلام به آن معنای جامع که همه ادیان الهی به اسلام دعوت کردند: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾ و به معنای آنچه که رهآورد حضرت ختمی نبوت است که اسلام به معنی خاص است، هم گذشته تیره و مبهم را شفاف و روشن کردند، هم نسبت به آینده شفاف کردند، هم ابهام را و تحیر را و تیرگی را نسبت به آغاز این عالم برداشته اند، هم تاریکی را و ظلمت را نسبت به آینده برداشتند. انسانی که بین دو نبش روشن زندگی می کند، نه بیراهه می رود نه راه کسی را می بندد. نه جریان غزه و امثال غزه پیش می آید، نه تحریم های ظالمانه پیش می آید، نه تجاوزهای ظالمانه صورت می پذیرد.
آیت الله جوادی آملی ابراز داشت: قرآن کریم گذشته را خوب روشن کرد فرمود به اینکه آسمان و زمین حکیمانه و علیمانه خلق شدند، مبدأ شفاف و روشن است. نسبت به آینده هم فرمود به اینکه شما خودتان را فراموش نکنید، الآن بسیاری از مردم غرب گرفتار خودفراموشی اند، خودشان را به تاراج گذاشته اند. هویت خودشان را حراج کرده اند. فرمود ذات اقدس الهی اینها را کیفری داد و کیفرش این است که اینها چون خدا را فراموش کرده اند، خدا اینها را مبتلا به نسیان کرد؛ یعنی اینها خودفراموش شدند، نمی دانند حقیقت اینها چیست! اما برای کسانی که موحد هستند، آینده تیره نیست، می دانند آغاز این عالم و سرآغاز، انجام این عالم و سرانجام روشن است و هیچ ابهامی در کار نیست.
وی مشکل اساسی بشر را خودفراموشی بیان کردند و ابراز داشت: مشکل اساسی بشر خودفراموشی است. اصلاً خودش را گم کرده است چون از مبدأ خودش غفلت کرده، آینده خودش را در نظر ندارد و گرفتار جاهلیت شده است، این جاهلیت هم باعث بیراهه رفتن خود آدم است هم باعث بستن راه دیگران. بنابراین الآن اگر جهان غرب به این بیندیشد که انسان هرگز نمی میرد و نابود نمی شود آینده اش شفاف و روشن خواهد بود. اگر به این بیندیشد که انسان خودساخته نیست گیاه خودرو نیست، از تیرگی به در می آید بین دو نور حرکت می کند. وقتی بین دو نور حرکت کرد، نه بیراهه می رود نه راه کسی را می بندد، لذا ذات اقدس الهی فرمود که اولین کار این است که خودشان را فراموش نکنند.
آیت الله جوادی آملی در پایان یادآور شد: همان طوری که قرآن توانست جاهلیت کهن را از بین ببرد، می تواند جاهلیت جدید را هم از بین ببرد و ما دیگر شاهد جریان غزه و امثال غزه نباشیم. بشر با یکدیگر دوستانه و برادرانه زندگی کنند تا بفهمند که اگر عدل و مِهر و گذشت و برادری و برابری بو می داشت و معطر بود جهان معطر می شد، چه اینکه اگر ظلم دود می داشت جهان تیره بود. جهان که تاریک نیست، برای این است که ظلم از آن جهت که ظلم است دود ندارد اما اگر ظلم دود می داشت جهان مثل جریان غزه و امثال غزه تاریک محض بود.
متن مشروح پیام:
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمة الهداة المهدیین و فاطمة الزّهراء سلام الله علیها و علیهم أجمعین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء إلی الله».
مقدم علما، دانشوران، دانشمندان، خبرگان و نخبگان محفل را گرامی می داریم و از همه بزرگوارانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت علمی بر وزن این نشست و کنگره و همایش افزوده و می افزایند حق شناسی می کنیم. از همه بزرگوارانی که در برگزاری چنین محفل عظیم علمی سعی بلیغ داشتند، سپاسگزاریم. امیدواریم جامعه اسلامی و انسانی از این گونه محافل بهره علمی و عملی ببرند و دنیا را از جهل علمی و جهالت عملی برهانند!.
جامعه کنونی در عین حال که دانشوران و بزرگانی داشته و دارد، ممکن است – معاذالله - به سمتی حرکت کند که جاهلیت عصر گذشته به آن مبتلا بود. در جاهلیت دو غده بدخیم بود که بشر را به ستوه آورده بود: یکی اینکه نسبت به گذشته در حیرت و تیرگی به سر می بردند و دیگری اینکه نسبت به آینده در تاریکی مطلق به سر می بردند. نه می دانستند گذشته آنها از کجا شروع شده است، مبدأ هستی کیست و چیست؟ عالم چگونه ایجاد شده، بر چه محوری می گردد؟ این نسبت به گذشته که برای آنها تیره بود و نسبت به آینده تاریک مطلق بود، زیرا فکر می کردند که با مرگ نابود می شوند و از بین می روند و در عدم هیچ خبری از این و آن نیست. بین دو نبش تیرگی و تاریکی مطلق زندگی می کردند. این می شد جاهلیت کهن. جاهلیت نو هم خدای ناکرده ممکن است کم کم به این سمت حرکت کند که نسبت به گذشته در تیرگی به سر ببرد که نداند گذشته چه بود و در این تحیر و تیرگی بماند و نسبت به آینده هم – معاذالله - خود را معدوم بپندارد که نیست می شود و از بین می رود.
اسلام به آن معنای جامع که همه ادیان الهی به اسلام دعوت کردند: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾[۱] و به معنای آنچه که رهآورد حضرت ختمی نبوت است که اسلام به معنی خاص است، این دو نمونه الهی آمدند، هم گذشته تیره و مبهم را شفاف و روشن کردند - که هیچ ابهامی در گذشته جهان نیست و هیچ ابهامی در گذشته انسانیت نیست، هیچ ابهامی در گذشته جوامع بشری نیست و مانند آن - هم نسبت به آینده شفاف کردند - که هیچ تاریکی نیست، ظلمت نیست، عدم نیست، بشر با مرگ نابود نمی شود، چه اینکه جهان خودساخته نیست - این جهل نسبت به گذشت و یأس نسبت به آینده را برداشت؛ لذا جاهلیت را به صورت یک تمدن عمیق اسلامی درآورد که از حجاز شروع شد و شرق و غرب را گرفت؛ البته همه انبیاء با همین دو عنصر اصلی آمدند که گذشته تیره و مبهم را شفاف کنند و آینده تاریک را روشن کنند که هیچ تاریکی در آینده نیست. مسئله برزخ و قیامت حق است و روشن است و انسان به اذن خدا بعد از مرگ، نابود نمی شود و یک حیات دیگری دارد و از اینجا به حیات جامع و برتر منتقل می شود. هم ابهام را و تحیر را و تیرگی را نسبت به آغاز این عالم برداشته اند، هم تاریکی را و ظلمت را نسبت به آینده برداشتند. انسانی که بین دو نبش روشن زندگی می کند، نه بیراهه می رود نه راه کسی را می بندد. نه جریان غزه و امثال غزه پیش می آید، نه تحریم های ظالمانه پیش می آید، نه تجاوزهای ظالمانه صورت می پذیرد.
قرآن کریم فرمود: خدا شما را زنده می کند؛ یعنی این حیاتی که برخی ها دارند و در حد گیاه و یا حد حیوانی است، این را به حیات انسانی تبدیل می کند. انسان کسی است که مظهر ذات اقدس الهی است هرگز هویت خود را حراج نمی کند، هویت و ماهیت خود را تاراج نمی کند. به دست جهل علمی و جهالت عملی نمی سپارد. انسانی که آن قدر توانمند است که زمان و زمین را در نوردد درباره گذشته اظهار نظر کند، درباره آینده اظهار نظر کند، معلوم می شود نه تاریخ دارد و نه جغرافیا. تاریخ زمینی و زمانی، جغرافیای زمینی و زمانی برای بدن انسان است، اما حقیقت انسان و روح انسان - که می گوید: چند قرن قبل این چنین می اندیشیدند فلان اندیشه درست بود فلان اندیشه ناصواب، درباره آینده نظر می دهد - از زمان و زمین گذشته است؛ این انسانی که می تواند درباره ده ها قرن قبل اظهار نظر کند و درباره ده ها قرن بعد اظهار نظر کند، معلوم می شود که محکوم زمان و زمین نیست، این حقیقت انسان است و این مردنی نیست.
ذات اقدس الهی روح را - که یک موجود ملکوتی است و نه مُلکی و از عالم امر است نه از عالم خلق و موجود مجرد است نه مادی و یک موجود پایدار است نه از بین رونده - به انسان عطا کرده است و حقیقت انسان همین روح است، بدنش عوض می شود؛ البته همین انسان است با همین حقیقت، در برزخ هست؛ همین انسان با همین حقیقت، در معاد هست منتها ابدان و قالب ها فرق می کند، وگرنه انسان با تمام هویتش در برزخ هست، با تمام هویتش در قیامت است؛ لذا در سوره مبارکه «انفال» فرمود: ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾[۲] فرمود این دین آمده شما را زنده کند. الآن بسیاری از مردم متأسفانه خود را بیش از یک حیوان نمی دانند. آن حیوانی که نافع است بعد از مرگ سودی نمی برد، آن حیوانی که زیانبار است بعد از مرگ ضرری ندارد، هیچ فرقی بین گوسفند و گرگ نیست؛ نه گوسفند مرده پاداش می بیند نه گرگ مرده کیفر. افرادی که در جامعه به سر می برند و غیر الهی فکر می کنند و موحد نیستند، خوب و بدشان خود را مثل گوسفند و گرگ می دانند. اگر کسی خوب بود، بعد از مرگ هیچ اثری برای خوبیاش نیست، چون - معاذالله - معادی در کار نیست و اگر بد بود – معاذالله - هیچ کیفری برای بدیاش نیست، چون به زعم اینها بعد از مرگ خبری نیست.
اما در سوره «انفال» فرمود: ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾، دین آمده شما را زنده کند؛ یعنی از این حیات گیاهی و حیوانی که دارید به آن حیات عقلی که به شما داده است توجه کنید. وقتی به آن حیات عقلی توجه کردید، هم گذشته ای که دیگران تیره می بینند شما شفاف می بینید، هم آینده ای که دیگران تاریک می بینند شما شفاف و روشن می بینید؛ نه حیرتی درباره گذشته است چون مبدأیی وجود دارد علیم و قدیر بنام خدا که این نظام را آفرید و ابدی است و پایان ندارد؛ یک حقیقتی است که علم عین ذات اوست، یک حقیقتی است که قدرت عین ذات اوست، یک حقیقتی است که حیات عین ذات اوست، حقیقتی است که بدیل و مثیل و عدیل ندارد، ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾.[۳] نسبت به آینده هم فرمود همه شما زنده می شوید. در قیامت ذات اقدس الهی بدن و همه اجزای بدن حتی انگشت و سرانگشت و خطوط ریز و درشت سرانگشت را زنده می کند و برمی گرداند. یک چنین خدایی است.
این عقیده باید باشد چه اینکه همه انبیاء همین عقیده را آوردند، گرچه بین انبیاء(علیهم السلام) در فروع جزئی برابر مقتضیات زمان و زمین یک تفاوتی هست، اما مخالفت نیست، اختلاف هست. اختلاف چیز بسیار خوبی است، اما مخالفت چیز بسیار بدی است. این اختلاف را قرآن رحمت می داند. اختلاف یعنی یکی خلیفه و جانشین دیگری باشد. فرمود: ﴿ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُوراً﴾،[۴] اختلاف شب و روز در این است که روز خلیفه شب است و شب خلیفه روز. کاری که انسان در شب موفق نشد روز انجام بدهد، در روز موفق نشد شب انجام بدهد این اختلاف یعنی رفت و آمد؛ یعنی یکی جانشین دیگری است؛ لذا اختلاف لیل و نهار را قرآن رحمت می داند. آن مخالفت و روبروی هم قرار گرفتن است که بد است. اختلاف جامعه هم همین طور است که هر کدام جانشین دیگری باشند. کار نکرده دیگری را او انجام بدهد تا کاری بر زمین نماند.
به هر تقدیر قرآن کریم گذشته را خوب روشن کرد فرمود به اینکه آسمان و زمین حکیمانه و علیمانه خلق شدند: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾؛[۵] بعد فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ﴾[۶] شما فکر نکنید که ما شمس و قمر و این ستاره های پرفروغ را با دُرّ و لؤلؤ و مرجان درست کردیم، با یک مشت دود شمس و قمر را درست کردیم. علم می تواند کشف بکند که چگونه این امور پیدا شده است. فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ﴾، ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا﴾[۷] این آسمان است آن زمین است، زمین را در دو روز خلق کرد؛ یعنی در دو مرحله از تاریخ، آسمان را در دو روز خلق کرد؛ یعنی در دو مرحله. بین آسمان و زمین را - که این بخش در قرآن کریم بالصراحه نیامده اما آن دو قسمت است – در دو مرحله دیگر. مبدأ شفاف و روشن است. نسبت به آینده هم فرمود به اینکه شما خودتان را فراموش نکنید، الآن بسیاری از مردم غرب گرفتار خودفراموشی اند، خودشان را به تاراج گذاشته اند. هویت خودشان را حراج کرده اند. فرمود ذات اقدس الهی اینها را کیفری داد و کیفرش این است که اینها چون خدا را فراموش کرده اند ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[۸] خدا اینها را إنسا کرد یعنی مبتلا به نسیان کرد؛ یعنی اینها خودفراموش شدند، نمی دانند حقیقت اینها چیست! وگرنه حقیقتی که درباره قرون گذشته اظهار نظر علمی می کند، درباره قرون آینده اظهار نظر علمی می کند، معلوم می شود نبشِ گذشته و آینده را زمان و زمین را زیر پا دارد، نه خودش زمینی است و نه خودش زمانی، موجودی است مجرد. چنین موجودی مرگ ندارد، مرگ مفارقت روح از بدن است، نه زوال روح. ما هستیم که هستیم که هستیم. آینده شفاف و روشنی داریم هر کاری که کردیم ثابت است و روشن است. برای ما که به اذن خدای سبحان موجودی ابدی هستیم، آینده شفاف است، آینده تاریک نیست. برای ما که موحدیم آینده تیره نیست، می دانیم آغاز این عالم و سرآغاز، انجام این عالم و سرانجام روشن است و هیچ ابهامی در کار نیست. به تعبیر جناب فردوسی:
اگر بار خارست خود کِشته ای ٭٭٭ وگر پرنیانست خود رشته ای[۹]
بنابراین تأمل و دقت و بررسی انسان درباره خودش که روح مجرد است، بسیاری از مسائل را حل می کند و سؤال ها را جواب می دهد.
در سوره مبارکه «جاثیه» فرمود حرف اینها سه ضلع دارد که هر سه ضلعش یا جهل علمی است یا جاهلیت عملی: ﴿وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْر﴾،[۱۰] همین سه حرف را الآن متأسفانه بسیاری از مردم غرب دارند! می گویند به اینکه جز طبیعت چیز دیگری نیست، یک؛ و ما هم جز زندگی و مرگ چیز دیگری نداریم! نه قبل از زندگی خبری بود، نه بعد از مرگ خبری هست، این دو؛ ﴿وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾، غیر از دنیا عالم دیگری نیست، یک؛ ﴿نَمُوتُ وَ نَحْیا﴾، دو؛ و آنکه ما را آورده و می برد غیر از روزگار و طبیعت چیزی دیگر نیست: ﴿وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْر﴾، این سه.
آنچه که الآن در غرب یا بین غرب زده ها مطرح است همین سه امر است که در سوره مبارکه «جاثیه» ذات اقدس الهی آنها را ذکر کرده است: ﴿ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْر﴾.
بعد خدای سبحان می فرماید که این چنین نیست و اینها اشتباه می کنند؛ اولاً باید بدانند که قبل از اینها خلقت بود؛ قبل از زمان، دهر بود، قبل از دهر، سرمد بود، اینها بیراهه می روند و این طور نیست که از تیرگی شروع کرده باشند. اینها ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ﴾، طبق گمان سخن می گویند، نه طبق علم! ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ﴾ برای همه اینها هدف است، برای همه اینها مقصد است. مرگ و زندگی در بیرون ریخته نیست که نصیب هر کسی بشود، ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ﴾[۱۱] است، موت و حیات هم این طور نیست که به اتفاق به انسان برسد، ﴿یُحْیی وَ یُمیتُ﴾[۱۲] است. ﴿وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ﴾، فرمود اینها عالمانه سخن نمی گویند، نه از مبدأ خبر دارند، نه از مبدأساز، نه از پایان خبر دارند نه از پایان ساز. مبدأ انسان را ذات اقدس الهی تعیین کرده و می کند. پایان انسان را ذات اقدس الهی مطرح می کند که انسان هرگز نمی میرد.
در سوره مبارکه «طور» و امثال ذلک، به نظام علّیت پرداختند. فرمود مگر می شود چیزی که هستی او عین ذات او نیست، خودبخود با بخت و اتفاق و شانس به وجود بیاید و با بخت و اتفاق و شانس چیزی از بین برود؟ اگر موجودی هستی عین ذات او نبود حتماً سبب می خواهد آن سب یقیناً خودش نیست یقیناً مثل خودش نیست، یقیناً حقیقتی است که هستی او عین ذات اوست. ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ﴾، یک؛ ﴿أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ﴾[۱۳] دو، هردو باطل است، نه بشر بدون علت به وجود آمده، نه علت وجود آمدنِ بشر، خود بشر است بلکه ذات اقدس الهی است که اینها را انجام داده است.
مشکل اساسی بشر خودفراموشی است. اصلاً خودش را گم کرده است چون از مبدأ خودش غفلت کرده، آینده خودش را در نظر ندارد، گرفتار جاهلیت شده است، این جاهلیت هم باعث بیراهه رفتن خود آدم است هم باعث بستن راه دیگران.
بنابراین الآن اگر جهان غرب به این بیاندیشد که انسان هرگز نمی میرد و نابود نمی شود آینده اش شفاف و روشن خواهد بود. اگر به این بیاندیشد که انسان خودساخته نیست گیاه خودرو نیست، از تیرگی به در می آید بین دو نور حرکت می کند. وقتی بین دو نور حرکت کرد، نه بیراهه می رود نه راه کسی را می بندد؛ لذا ذات اقدس الهی فرمود که اولین کار این است که خودشان را فراموش نکنند. اینکه در جوامع روایی ما زیاد آمده است که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»،[۱۴] همین است و اگر کسی این تازیانه الهی او را متنبّه کرد که ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾، فوراً باید بیدار بشود و تدارک کند.
بنابراین ما امیدواریم بزرگانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت بر وزن علمی این همایش می افزایند بیشتر روی این جهت کار کنند که نظام بدون مبدأ فاعلی نیست. این نظام حیرت آور عقلی، جز مبدأ علمی مبدأ دیگری ندارد. الآن تمام علوم دانشمندان ما برگرفته از نظام هستی است. این نظام هستی عالمانه تنظیم شده است عالمانه آفریده شده است که مبدأ علمِ همه اندیشوران علمی ماست. فلان شخص عالم است یعنی چه؟ یعنی نظم بین این اشیاء را فهمید. فلان گروه در ستاره شناسی عالم است محقق است یعنی چه؟ یعنی نظم علمی بین ستاره ها را فهمید. اگر کسی متخصص در کشاورزی و دامداری و در صنعت نفت و در صنعت گاز و در صنایع دیگر است، اگر کسی دانشمند است یعنی چه؟ یعنی نظم علمی این اشیاء را فهمید. پس یک ناظمی اینها را عالمانه تنظیم کرده است تا مشکل جهان حل بشود.
همان طوری که قرآن توانست جاهلیت کهن را از بین ببرد، می تواند جاهلیت جدید را هم از بین ببرد و ما دیگر شاهد جریان غزه و امثال غزه نباشیم. بشر با یکدیگر دوستانه و برادرانه زندگی کنند تا بفهمند که اگر عدل و مِهر و گذشت و برادری و برابری بو می داشت و معطر بود جهان معطر می شد، چه اینکه اگر ظلم دود می داشت جهان تیره بود. جهان که تاریک نیست، برای این است که ظلم از آن جهت که ظلم است دود ندارد اما اگر ظلم دود می داشت جهان مثل جریان غزه و امثال غزه تاریک محض بود.
مجدداً مقدم همه شما را گرامی می دارم و از دست اندکاران این محفل عظیم و باشکوه حق شناسی می کنیم. امیدواریم روزی این جاهلیت جدید مثل جاهلیت کهنه و کهن از بین برود و نورانیت اسلام ظهور کند و همهی انبیای ابراهیمی همین مطلب را آوردند؛ درست است که در فروعات جزئی اختلاف دارند، ولی وجود مبارک ابراهیم خلیل همان راهی که نوح پیامبر رفت، همان راه را ادامه داد؛ لذا در قرآن فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ﴾[۱۵]، ابراهیم همان راه نوح را رفت؛ چه اینکه ذات اقدس الهی به ما می فرماید شما فرزندان ابراهیم خلیل هستید، دین پدرتان را حفظ بکنید: ﴿فاتَّبَعَوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ﴾[۱۶]، همه بشر، فرزندان یک پدر هستند که او پیامبر بود و انبیای بعدی هم سمَت پدری دارند، درباره حضرت ابراهیم فرمود که ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾[۱۷]. امیدواریم که ذات اقدس الهی روزی جهان را پر از عدل و داد بکند که ما نه ظلمی بکنیم و نه ظلمی ببینیم.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»