یادداشتی از علی رزاقیبهار؛
نخبه کشی؛ فراز و فرود جامعه ایرانی با قهرمانان در دوره حیات و پس از مرگ
به گزارش ایلنا، علی رزاقیبهار روزنامه نگار در یادداشتی به تحلیل و بررسی فراز و فرود جامعه ایرانی با قهرمانان خود در دوره حیات و پس از مرگ آنان پرداخته است.
متن کامل این یادداشت به شرح ذیل است:
در صد سالی که گذشت در میان شخصیتها و چهرههای فرهنگی، هنری، ورزشی واجتماعی نامهای بسیاری بر سر زبانها آمد اما ماندگارترین آنها بیشک افرادی هستندکه علاوه بر داشتن استعدادهایی منحصر به فرد در زمینههای تخصصی هنرشان، محبوبیتشان را عمدتا مرهون درکنار مردم ماندن و ایستادگی مقابل حرف ناحق و خودفروخته نشدن است تا آنجا که خود وزنه ای برای تاریخ شدند، موثر و الهامبخش و محبوب. انسانهایی که در زمان حیات، هزاران هزاران نفر شیفته و عاشقشان بودند. و عکسهایشان بر دیوار اتاق و محل کارشان است.
چه کسی میتواند محبوبیت بیمثال: فردین، بهروز وثوقی و جهان پهلوان تختی را قبل و بعد از انقلاب و حتی تا همین امروز را انکار کند. با اینکه از آننسل سالها گذشته اما هنوز هم وقتی کسی کار خیری انجام میدهد به او میگویند فردین بازی در میآورد، یا هر ماه رمضان که میآید پای سفرههای افطار آوای ربنای ماندگار خسرو آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان پررنگ و شنیدنی است. یا اصلا مگر میشود موفقیتهای بدون تکرار علی دایی و اصغر فرهادی در دنیا را نادیده گرفت. فیلم گاو و اجاره نشین ها ی داریوش مهرجویی را فراموش کرد و ده ها مثال دیگر... .
با همهی اینها، مواجههی ما در دوره حیات و حتی پس از مرگ با قهرمانان چگونه بوده است؟
راه دوری نمیرویم در میان انبوه صفحات فارسی زبان، آنچه که بیشتر خودنمایی میکند تخریب اصغر فرهادی در چند روز گذشته به بهانه احتمال محکومیت او در حق کپی رایت اثرش است. سینماگری که دو بار موفق به کسب معتبرترین جایزه بینالمللی سینمای جهان شده و جوایز بینالمللی و داخلی متعددی در کارنامه کاری خود دارد و ما اینروزها بدون وقفه برای احتمال محکومیتش هورا میکشیم.
یا همین چند روز پیش که از دیدن علی دایی در مراسم قرعهکشی جامجهانی در قطر، سر شوق آمدهبودیم و فراموش کردیم زمان خداحافظیاش از تیم ملی چقدر برایش جوک ساختیم و او را مسبب نابودی فوتبالِ جوانان زیادی در خط حمله تیم ملی میدانستیم و لهجه و عصبانیتهایش را یه سخره گرفتیم. برای داریوش مهرجویی در فاصله چند روز ابتدا هورا کشیدیم و نفریناش کردیم. ماجرایی تکراری در دل تاریخ ما که صبح زنده باد مصدق سر داد و شب مرگ او را آرزو می کرد.
اصلا میدانید ما انسانها همیشه درباره رفتارهای دیگران کنجکاو هستیم. اما هیچ وقت آینه را به سمت خودمان بر نمیگردانیم، و با همین فرمان متخصص در نابودی سرمایهها و برندهایمان هستیم، خودمان را عقل کل پنداشته و درباره هر موضوع، تخصص و فردی نظر میدهیم تا در سایه همین نقدها و دُرفشانیها آدم صاحب فکری شناخته شویم حالا از یک فرد عادی گرفته تا مسئولی که چند صباحی بر مسندی و میزی تکیه داده، همه و همه.
این گونه است که شجریان ممنوع الصدا میشود، تختی بزرگ دِق میکند، بهروز وثوقی آقای سینمای ایران ممنوعالکار و ممنوعالورود، عادل فردوسیپور محبوبترین مجری تلویزیون در صدا و سیما تحریم میشود و سهم ما از هم عصری با ابتهاج تنها به دیدنش در اینستاگرام ختم میشود.
در همین خیابان ها و کوچههای تهران بزرگ، پایتخت ایران که باید نماد معرفی چهرهها و شخصیتهای ملی باشد از امثال: علی دایی و اصغر فرهادی نام و نشانی نیست و با کجسلیقگی تمام در پایان یکی از روزمرگیهایمان آنها را در قاب تلویزیونهای بیگانه به تماشا مینشینیم و تشویق میکنیم. چون در میان ما جایی برای آنها نیست. افرادی که اگر در هر کجای دنیا بودند نگینی فاخر و بِرند میهن و سرزمینشان بودند.