خبرگزاری کار ایران

متن کامل مذاکره با صدام برای اولین بار منتشر شد

پاسخ محکم ابراهیم یزدی به صدام درباره جزایر

کد خبر : ۲۰۷۴۹۳

«به صدام گفتم در مورد سه جزیره ایرانی در خلیج فارس حاضر نیستیم با شما صحبت کنیم، چون به عراق ربطی ندارد. صدام گفت طبق باور‌های حزب، ما معتقدیم هر مسأله عربی، مسأله حزب بعثاست. گفتم: حزب بعثبا سابقه ۵۰ ساله هر مسأله عربی را مسأله خود می‌داند. حوزه علمیه نجف بیش از ۹۰۰ سال سابقه دارد و با این منطق، امام خمینی هم می‌گوید هر مسأله اسلامی، مسأله ماست. حال اگر می‌خواهید وارد این چالش بشوید، فکر عواقب آن را هم بکنید.»

تاریخ ایرانی نوشت: ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت روز ۱۰ شهریور ۱۳۵۸ در حاشیه اجلاس سران جنبش عدم تعهد در هاوانا پایتخت کوبا، با صدام حسین، رئیس‌جمهور وقت عراق دیدار و گفت‌وگو کرد.

نشریات وقت محورهای دیدار و گفت‌وگوی یزدی با صدام را پیرامون مسائل مربوط به خوزستان، کردستان و تبلیغات مطبوعاتی دو کشور عنوان کردند و به نقل از یزدی نوشتند فضای حاکم بر کنفرانس و صراحت در بیان مسائل از جانب دو کشور رضایت‌بخش و این دیدار، سازنده بوده است. یزدی ۳۵ سال پس از این دیدار، برای اولین‌بار متن کامل گفت‌وگوی خود با صدام حسین را در اختیار «تاریخ ایرانی» گذاشت که بخشی از خاطرات منتشر نشده اوست.

***

این دیدار با وساطت و درخواست رئیس‌جمهور الجزایر در ویلای محل اقامت صدام صورت گرفت. علاوه بر صدام حسین، سفیر عراق در سازمان ملل و سعدون حمادی وزیر امور خارجه عراق نیز حضور داشتند. از ایران علاوه بر من، آقایان حسین لواسانی، دکتر منصور فرهنگ و یک نفر دیگر از اعضای هیات شرکت داشتند. در اطراف اتاق ماموران عراق به حالت خبردار ایستاده بودند. هر دوی ما روی یک کاناپه بزرگ در کنار هم نشستیم. او با یک زاویه ۴۵ درجه به سمت من نشسته بود و صحبت می‌کرد. از جعبه سیگاری که روی میز بود یک سیگار برگ برداشت و بلافاصله یکی از مأموران حاضر در اتاق جلو آمد و فندکی را روشن کرد تا او سیگارش را با آن روشن کند. طرز نشستن و سخن گفتنش روحیه از خود راضی او را نشان می‌داد. من در حالی که دست چپم را روی لبه مبل گذاشته بودم و پا‌هایم را روی هم انداخته بودم صحبت می‌کردم. متن گفت‌وگو را آقای حسین لواسانی نوشته و تنظیم کرده‌اند.

بعد از سلام و احوال‌پرسی و گفت‌وگو در زمینه اینکه آیا این چندمین سفر است یا اولین سفر به کوبا و رد و بدل کردن تعارفات معمول، من آغاز به سخن کردم.

ابراهیم یزدی: سخنی چند با وزیر خارجه شما داشتم. ایشان بعضی از گفته‌های مرا دوست نداشت. هر یک از ما دو نفر بعضی از حرف‌های دیگری را قبول نداشت. اما به نظر می‌رسد که زمینه برای تفاهم خیلی زیاد بود. تخصص من در علوم پزشکی است و واقعیات را از دید یک آسیب‌شناس نگاه می‌کنم و تخصص وزیر خارجه شما علوم سیاسی است. از این رو واقعیت‌ها را از یک دید دیگر نگاه می‌کند.

صدام حسین: هر کسی در زمینه تخصص خودش حرف می‌زند.

یزدی: در سال ۷۵(۱۹۷۵) شما از ایران دیدن کردید، باز هم بیایید تا تغییرات را ببینید.

صدام: علاقه دارم چون خوب است که وضعمان را با همسایگانمان روشن کنیم.(در اینجا آقای صدام شرح نسبتاً مبسوطی در زمینه نظرات حزب بعثگفتند که چگونه و تا چه حد به اسلام و مسئولیت انسان در روی زمین و رابطه‌اش با خدا معتقدند.)

یزدی: خوشحالم که نظراتتان را شنیدم. با این اتفاق نظری که داریم و اینکه مسلمان هستیم و با روابط دوستانه و بستگی دینی که داریم چرا یکدیگر را نمی‌فهمیم؟

صدام: آیا این ما هستیم که شما را نمی‌فهمیم؟

یزدی: نمی‌دانم چه چیز غلطی بین ما وجود دارد؛ آقای سعدون معتقد است که ما می‌باید ملامت شویم. ولی من قبول ندارم. ما اکنون حاضریم نظر شما را بشنویم. چند بار گفتم و به آقای سامرائی نیز تذکر دادم که من سیاسی نیستم و دیپلماسی بلد نیستم و آمده‌ام اینجا که با صراحت حرف بزنم و به صراحت بشنوم. بودن بعضی اختلافات بین اعضاء خانواده غیرمتعارف نیست ولی غیرمتعارف این است که عدم تفاهم وجود داشته باشد. اگر چیزی هست آماده‌ایم که بشنویم.

صدام: ما دکتر فرهنگ را به عنوان حَکَم انتخاب می‌کنیم.

یزدی: ما نیز آقای سعدون را به عنوان حَکَم انتخاب می‌کنیم.

صدام: اگر بخواهیم که ماهیت هر چیزی را عوض کنیم اول می‌باید آن را‌ همان‌طور که هست بشناسیمش و بعد از آن می‌باید با دقت راه‌حل صحیحش را پیدا کنیم. یکی از مسائل اساسی این است که انقلاب ایران، عراقی‌ها را تحت تاثیر قرار داده است. ایرانی‌ها افرادی نبودند که از زیر زمین آمده باشند، هیچگونه ارتباطی به خارج نداشتند و تصوراتشان شخصی و غیروابسته به خارج بود و این ثابت شده است که انقلاب ایران ربطی با خارج ندارد. عمر این جنبش ۱۵ سال است. ولی بگذارید یک قدم به عقب برگردیم. در سال ۷۴ ما با کرد‌ها، ایرانی‌ها، با شاه و نظام شاه که آمریکایی‌ها پشتیبانش بودند، وارد جنگ شدیم و ۱۲ ماه طول کشید. تعداد قنبله‌هایی که از توپ‌های سنگین بر عراقی‌ها و خاک ما انداخته شد ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ عدد بود و ۱۶ هزار نفر از افراد ارتشی و غیرارتشی ما کشته و زخمی شدند. ارتش ما می‌جنگید و پیش می‌رفت تا اینکه قرارداد سال ۷۵ برقرار شد. تعداد قنبله‌هایی که در اختیار نیروهای جوی و بری و بحری(هوایی، زمینی و دریایی) ما باقی مانده بود فقط ۳ عدد بود و از این وضع ناراحت‌کننده فقط ۳ نفر خبر داشتند، رئیس‌جمهور آقای بکر و فرمانده کل ارتش و من. این حالت و کیفیت را از همه مخفی نگه داشتیم، ولی حاضر بودیم تا آخرین قطره خونمان بجنگیم، حتی اگر چیزی در دست نداشته باشیم. این حکمی است که سیاست بین‌المللی بر ما تحمیل کرد، چون ما اسلحه را می‌خریدیم و خودمان در ساختنش دست نداشتیم، ولی تصمیم داشتیم که اگر شاه بخواهد تا ۴ ماه بعد از این تاریخ همین روش را ادامه بدهد با او در تمام جوانب بجنگیم. به این جهت با روس‌ها وارد مذاکره شدیم و آن‌ها بنا را بر این گذاردند که به ما کمک کنند. ولی قبل از آن در تماس دائم با دولت الجزایر بودیم و با رئیس مجلس ایرانی در بغداد ملاقات کردم و به دنبال راه‌حل مسالمت‌آمیز می‌گشتیم و نظرمان را به او ارائه دادیم و گفتیم که خواسته‌های دولت ما و سیاست دولت ما واضح و حدود کشور ما مشخص است و خواستار تعیین حدود بودیم و این حدود را نه ایران، بلکه ضابطه‌های بین‌المللی تعیین می‌کند. وزیر خارجه ایران با سعدون ملاقات کرد و تمام این اقدامات بدون هیچگونه واسطه‌ای صورت گرفت، چون روش ما نیست که در کار‌هایمان واسطه داشته باشیم.

در سال ۷۵ نامه‌ای از بومدین دریافت داشتم که سؤال کرده بود، آیا مانعی هست از طرف ما که با شاه در الجزایر ملاقات کنیم؟ پرسیدم که آیا این ایده خود بومدین است و یا چیزی است که مورد علاقه و نظر شاه است؟ گفت که این نظر و فکر رئیس بومدین است و بدون هیچگونه شرطی از هم دیدن خواهید کرد و با بحثو تبادل نظر با یکدیگر ممکن است راه‌حلی برای این مشکل پیدا کنید. ولی اعتقاد ما بر این بود که بومدین خودش مشکل را احساس کرده است و به این جهت فشاری به شاه خواهد آورد. در مرکز فرماندهی جمع شدیم. وضعی حیاتی پیش آمده بود و اگر شاه می‌خواست روشش را ادامه دهد یک جنگ رودرروی طولانی مدتی با او می‌داشتیم، بدون واهمه از نتایج آن، چون می‌باید بهای آن را بپردازیم. مهم‌ترین نکته این بود که اسلحه را زمین نگذاریم و به این جهت منتهای کوشش ما بر این بود که شاه از موضع نادرست و غیرعادلانه‌ای که داشت برگردد و به راه‌حل سیاسی راضی شود. نتیجه تمام این کوشش‌ها قرارداد الجزایر بود که هم‌اکنون در وزارت خارجه وجود دارد و قراردادی است که متن آن از مردم مخفی نیست و نقاط سری در آن وجود ندارد.

امام خمینی در عراق مکرم و محترم بود و همه‌گونه کمکی را که از ما ساخته بود در اختیارش گذاردیم. ایشان امکانات را برای تمام مدتی که در عراق بودند می‌خواستند ولی ما هم می‌باید صاحب‌نظر باشیم. ما ایشان را تائید می‌کردیم، روش ما این نیست که بله و نه را در آن واحد بگوییم. اگر قراردادی بستیم در انجامش پایداری می‌کنیم و اگر با کسی اختلافی داشتیم معنایش این است که اختلاف داریم و تا آخرین لحظه پایداری می‌کنیم و حتی روس‌ها که دوست ما هستند از قرارداد ما با ایران خبری نداشتند و از ما دلخور شدند. بعد از اینکه خمینی فعالیتش را دوباره و از جهتی دیگر آغاز کرد یکی از اعضای فرماندهی را پیش او فرستادم برای اینکه او را متوجه اوضاع بنماییم و خیلی صریح به ایشان گفتیم که در سرزمین عراق کسی نیست که به شما فشار بیاورد که بروید، ولی لازم است که به همکاری ما احترام بگذارید، در حالی که شاه به عهد‌ها و گفته‌هایش احترام نمی‌گذارد. بعد از مسافرت خمینی به کویت و عدم اجازه دخول به آن کشور، فوراً اجازه بازگشت به ایشان دادیم و استقبالش کردیم و سپس به پاریس رفت. شاه از ما خواست(و مدارکش در وزارت خارجه وجود دارد) که امام را در عراق نگه داریم. ولی ما رد کرده و گفتیم که این خودمان هستیم که درباره سیاستمان تصمیم می‌گیریم و از هیچ‌کس پند و اندرز نمی‌پذیریم.

چه اتفاقی افتاد که یکباره دولت عراق از طرف انقلابیون و دیگران و در روزنامه‌های غربی مورد هجوم قرار گرفت. جوابی ندادیم و گفتیم که برادران ایرانی تازه‌کارند و به این جهت صبر کردیم ولی موضوع ادامه پیدا کرد و بالا گرفت که بالاخره به صورت یک جنبش آزادیبخش و دخالت در کار ما در آمد. بارزانی آمریکا را ترک کرد که به ایران بازگردد و تلگراف‌هایی برای صدر فرستاده شد تا اینکه مبارزاتش را بر علیه عراق ادامه دهد. نکته مهم و اساسی این است که صرفنظر از حکم و نظرتان نسبت به حکومت عراق، عراق قصد بازگشت به قبول فشارهای قبلی را ندارد. ما معتقدیم که تا هم اکنون سیستمی که مورد رضایت خداوند است دارد پیاده می‌شود که در آن تحقق عدالت اجتماعی برای انسان‌ها وجود دارد. ما مسلمانیم ولی معتقدیم وقتی که حکومت و دین و یا دین و حکومت در یکدیگر دخالت کنند مردم از هم خواهند پاشید و این در همه جا و در هر دین و در بین هر قومی صادق است و این امر منحصر به دین اسلام نیست. به این جهت می‌دیدم که مردم از هم می‌پاشند و ما عذاب می‌کشیدیم. ممکن است در نقطه‌ای دیگر از دنیا اجتهاد افراد دیگر با اجتهاد ما مغایرت داشته باشد ولی با وجود احترام ما به آراء دیگران، نمی‌توانستیم اجتهاد امام خمینی و یا هرکس دیگر را بپذیریم. مدت درازی صبر کردیم و به خودمان می‌گفتیم که برادران ایرانی ما در حکومتشان تازه‌کارند و لازم است که مراعات حق همسایه را بنماییم ولی خیلی به صراحت بگویم که عمل مثبتی ندیدم. از وزارت خارجه خواستم که روابط ما دوستانه‌تر باشد و مهندس بازرگان را احترام می‌گذاردیم ولیکن به حدی رسید که باورمان شد، شما به گونه‌ای حرف می‌زنید و به گونه‌ای دیگر عمل می‌کنید. صرفنظر از سیاستی که انتخاب کردید و تجربیاتی که دارید افرادی هستید که صاحب تجربه نیستید و به دلیل عضویتمان در گروه جهان سوم نمی‌خواستیم مشکلات تازه‌ای برای دیگران بوجود آوریم. به این جهت احتیاجی برای بکار بردن اسلحه نمی‌دیدم. ایران کشوری است از جهان سوم و لازم است که این امر را بداند و برای رسیدن به ثبات و حل مشکلات داخلی‌اش احتیاج به چیره شدن بر اوضاعش دارد.

عراق کشوری است اسلامی، سابقه مبارزاتی و کمک به مبارزین دیگر را دارد و تجربه حکومتش از شما ایرانیان بیشتر است و لازم بود که شما این کشور را در کنار خودتان نگه دارید برای اینکه به شما کمک کند. بعد از اینکه متوجه شدید که عراق می‌باید مورد هجوم قرار گیرد می‌توانستید تأمل کنید چون این کار را همیشه می‌توانستید انجام دهید. در سرزمین عراق کسانی که صاحب ملایین باشند(میلیونر) وجود ندارند و در عین حال گرسنگی نیز وجود ندارد و به این جهت می‌پنداشتیم که می‌تواند دوستی ما برایتان مفید باشد.

از خودمان می‌پرسیدیم که آیا ایرانیان حسابگری خاصی نسبت به عراق دارند و اگر نیست، پس چرا عراق را در عداد اولین دشمنان خود قرار دادند. احتیاج به جواب این سؤال داشتیم که آیا شما می‌خواهید از طریق انتخاب مذهب تشیع برای خودتان عدالت را در دنیا مستقر کنید. این چیزی است که همه دنیا خواستار آن است و شما قبل از هر چیز احتیاج به حل مشکلات داخلی و ناراحتی‌های ناشی از مشکلات اقتصادی و پیاده کردن نظرات اسلامی‌تان دارید، خصوصاٌ در مورد مسائلی که می‌خواهید نظریات اسلام ۱۳ قرن پیش را پیاده کنید. البته این خودتان بودید که این راه را انتخاب کردید و اگر بین شما و ما رابطه، رابطه دوستانه تجارتی بود و در شرایطی بودیم که شما و ما حرف‌های یکدیگر را مثل یک برادر می‌پذیرفتیم ممکن بود که نصایح و اندرزهای یکدیگر را پذیرا باشیم، ولی در وضعیتی که ما داریم، حق شماست که‌ همان راهی را که دوست دارید انتخاب کنید و این خلاصه گفتارهای ماست و امیدواریم که شما را خسته نکرده باشم و لازم است که تعارف نداشته باشیم، با وجود اینکه در تعارف وارد هستید، ولی در کار‌هایمان می‌باید صراحت و هدف داشته باشیم و ما در برابر دوستان و دشمنانمان صراحت گفتار داشته‌ایم و گلایه دوستانمان را در زمینه صراحتمان شنیده‌ایم. در گذشته حتی دوستانمان از صراحت ما گلایه داشتند ولی بعد از مرور زمان چون ما را صمیمی در گفتار صریحمان دیدند اعتمادشان جلب شد.

یزدی: من آشنا با مواضع شما هستم و با وجود اینکه با برداشت شما از دین و سیاست موافق نیستم به برنامه اقتصادی‌تان احترام می‌گذارم. ولی می‌دانم که مصالح منطقه ما را در کنار هم قرار می‌دهد. اشاره به اتفاق خودتان با شاه کردید و عواملی را که به این قرارداد انجامید ذکر کردید. ولی انتظار داشتیم که خوشوقتی خودتان را از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر علیه شاه بیشتر ذکر کنید. ما ۲۵۰۰ سال حکومت شاهنشاهی و ۶۰ سال حکومت پهلوی را از کشورمان برچیدیم، ساواک در عراق و در جمیع کشورهای منطقه ضد عرب‌ها فعالیت داشت و انتظار داشتیم که همه دول عربی ما را پشتیبانی کنند. ولی چنین چیزی را از همسایگان، خصوصاً از دولت عراق ندیدیم و شما حتی به ما فرصت ندادید تا اطلاعاتی را که ساواک بر علیه شما از طریق اسرائیلی‌ها جمع‌آوری کرده بود به شما بدهیم و یکباره دیدیم که خرابکاران لوله‌های نفت را منفجر کردند و روزنامه‌هایتان خوزستان را عربستان و خرمشهر را محمره نامیدند و عرب‌های خوزستان را «مواطنین عرب» خطاب کردند. از خود می‌پرسیدم که راستی چه خبر است. آیا این عراق است که جنبش آزادیبخش برای رهایی خوزستان رهبری می‌کند؟ عراق می‌توانست با شاه تبادل نظر و ملاقات کند، آیا ما نمی‌توانیم با آن‌ها به تبادل نظر و معلومات بپردازیم؟ من حدود پیشروی و نفوذ ساواک را در کشور شما و دیگر کشورهای منطقه را می‌دانم ولی آن را دوست نداشتم، چون جنبش ایران دوست ندارد که در امور داخلی کشور‌ها دخالت کند. ولی وقتی از دخالت‌های دیگران در کشورمان آگاه شدیم، به آقای یاسین و سامرائی گفتم و وضعیت را برایشان تشریح کردم.

در زمینه روزنامه‌ها، سیاست ما بر این است که نمی‌خواهیم تسلطی جبارانه بر روزنامه‌ها داشته باشیم. مردم کوچه و بازار آزادند، آیت‌الله نیز آزاد است که دلخواهش را بر زبان بیاورد. آیت‌الله روحانی چیزی در زمینه بحرین گفت و برادران بحرینی ما نگران این گفته‌ها بودند. در وقت خودش برایشان پیام فرستادم و سیاستمان را تشریح کردم و بعد از آن سفیر جدید ایران را در بحرین تعیین کردیم. چندین بار به برادران عراقی خودمان گفتم که پالیزبان چرا بین ایران و عراق و ترکیه رفت‌و‌آمد می‌کند و با زاهدی تماس می‌گیرد و با فرستادن پول افراد را تجهیز می‌کند. پالیزبان یکی از دستیاران شاه است که در جنگ بر علیه شما شرکت داشت و پیغام‌ها چندین بار بین ما و شما رد و بدل شد و مکرراً سؤال شد که چرا اجازه رفت‌و‌آمد به پالیزبان می‌دهید، ولی جوابی به ما داده نشد و همچنین در جنگ با کرد‌ها در پاوه مورد هجوم آن‌ها قرار گرفتیم و بعد از شکست همه آنان به عراق پناه آوردند و ۲۰۰ نفر از آن‌ها کشته شدند که عده زیادی از آنان اعرابی بودند که از آن سوی مرز ایران، از عراق آمده بودند و جریان را به آقای سامرائی، سفیرتان در تهران، گفتیم و از وجود اجساد عراقی‌ها خبرش کردیم. بعد از اینکه عراقی‌ها حدود ما را بمباران کردند، به مدت دو ساعت با آقای یاسین حرف زدم و ایشان حاضر نبود که اعتراف کند که اشتباهی رخ داده است و اگر بخواهیم روابطمان را بهتر کنیم، چرا حتی حاضر نیستید به اشتباهاتتان اعتراف کنید.

اگر ما می‌خواهیم ریشه مشکل را بررسی کنیم، لازم است بگویم که این سیاست ایران و رهبران و آیت‌الله و رهبری انقلاب ایران نیست که در کارهای داخلی دیگران دخالت کند و چندین بار گفتم که انقلاب ایران قصد آن را ندارد که انقلابش را صادر کند حتی به عراق و نجف، آنطور که من می‌دانم شما و ما هر دو اشکالاتی از ناحیه کرد‌ها داریم و این به صلاح ما و شما نیست که کرد‌ها را بر علیه یکدیگر بشورانیم. تشکیل دولت کردستان همیشه در جنگ با عراق و ایران خواهد بود و غیرممکن است که حکومتی که این چنین بوجود آمده باشد درگیر جنگ‌های درازمدت نباشد و رابطه چنین دولتی با اسرائیل خواهد بود و ما طمعی در کردهای شما نداریم و ما در عجب هستیم از کنترلی که آن‌ها بر روی حدود شما دارند و شما در این مورد اقدامی نمی‌کنید و طرفداران شاه در مرز‌ها رفت‌وآمد می‌کنند و دولت شما تائید کرد که بعضی از ایرانیان عرب‌زبان را تحریک کردید، می‌دانید که اعراب خوزستان ایرانی هستند ولی آن‌ها را مواطنین عرب می‌نامید. آیا شما دوست دارید که ما شیعیان عراق را ایرانی بنامیم؟ علاقه‌مندیم که به شما در یک عبارت خلاصه بگوییم که انقلاب ایران پایگاه دشمنان شما را در ایران از بین برد و بر شما واجب است که از آن پشتیبانی کنید و خیلی از برادران عرب آمدند و سؤال کردند که چه مسائلی است بین شما و بین دولت عراق، و در عجب بودند که می‌دیدند ایران دشمنان اعراب و فلسطینی‌ها را از بین برده است و رابطه‌اش را با اسرائیل و مصر و آفریقای جنوبی قطع کرده است و بر حسب گفته‌های قرآن مصر خائن است، چون در حالی که برادران ما با اسرائیلی‌ها در جنگند او با آن‌ها پیوند دوستی می‌بندد و در عجبیم و برخی از رهبران عرب در همین کنفرانس از ما می‌پرسند و در عجبند که چرا عراقی‌ها با ایران رفتار خصمانه دارد؟

فرماندار خوزستان مدارک و اسنادی نشان داد که بعضی از افراد عراقی آمدند و خرابکاری کردند و از او خواستم که فعلاً سکوت کند و امید است که این سکوت را حمل بر ضعف نکنید و نگویید که دولت ایران ضعیف است. سیاست شما در مورد ایران فقط دشمنان ما را خوشحال می‌کند و شما از تحریکاتی که در خوزستان می‌کنید بهره‌ای نخواهید برد و به این جهت سؤال ما این است که چرا دست به چنین کارهایی می‌زنید؟ سامرائی معتقد بود که ما می‌باید مشکل خوزستان و کردستان را در آن واحد حل کنیم و من از این جواب تعجب کردم برای اینکه شما منافعی در خوزستان ندارید و حق هیچ‌گونه دخالتی را ندارید. ولی در مورد کردستان شما و ما هر دو ذینفع هستیم و مادامی که شما با شاه توانستید به اتفاق نظر برسید چرا نمی‌توانید با ما نیز به اتفاق نظر برسید؟ و بعد از اینکه سامرائی رفت و برگشت و جوابی برای سؤال من نیاورد ولی از جانب آقای سعدون مرا دعوت کرد که به عراق بروم و موضوع را آنجا بررسی کنم.

صدام: شما موضوع رادیو و تلویزیون را پیش کشیدید ولی فراموشتان شد بیان کنید که این تبلیغات را ما بر علیه شما شروع کردیم و یا شما بر علیه ما، و این امری است که همیشه بین دو کشور اتفاق می‌افتد. مطالبی که در رادیو و روزنامه‌ها گفته و نوشته می‌شد همه جواب گفته‌های شما بود. هر یک از ما می‌تواند با مراجعه به مطالب گفته شده و ثبت شده در رادیو و تلویزیون و یا روزنامه‌ها قضاوت کند که روزنامه‌های عراقی چه گفته‌اند و در این صورت واضح خواهد شد که روزنامه‌های عراقی فقط جواب شما را داده‌اند و حسودان و عواملی که هیچ‌یک از طرفین از آنان راضی نیستند، ممکن است که پرونده‌هایتان را زیر و رو کنید و ببینید که همه آنان دشمنان شما و انسانیت‌اند و محکوم به اعدام هستند و هم‌اکنون در رادیوی شما صحبت می‌کنند. سری به پرونده‌هایتان بزنید و ببینید که عواملی که در عراق پیدا می‌شوند، آیا این عناصری که در عراقند قبل و یا بعد از انقلاب ایران بوده‌اند. و آنچه را که واقعاً می‌خواهیم این است که قول می‌دهیم از دیگر دوستان جدا نباشیم و سرزمین ما پرورشگاه و ملجاء دشمنان همسایگان ما نباشد و گفتار ما غیرطبیعی و غیرقانونی نباشد.

یزدی: جراید ایران همچنانکه به ما حمله می‌کنند به شما نیز حمله کردند و این طبیعت جراید در کشور ماست و اعتراف می‌کنیم که بعضی از جراید به عراق حمله کرده‌اند ولی این افراد اشخاص عاقل و سالمی نیستند و چه می‌توان گفت در زمینه کسانی که مریضند.

صدام: در ابتدای هر جنبشی نظیر این ناگواری‌ها پیش می‌آید. ولی شما ثابت کردید که توانایی رهبری و تسلط بر رادیو و تلویزیون را دارید و قادر به چیره شدن بر روزنامه‌ها هستید و وقتی که خواسته‌اید، نشان داده‌اید که می‌توانید آن‌ها را کنترل کنید و در وقتی که تصمیم گرفتید که بعضی از آن‌ها را تعطیل کنید، کردید. و این خود نمایشگر توانایی شما است و اگر شما در جواب اعتراض ما بگویید که این سیاست ما در چگونگی کنترل روزنامه‌هایمان است، ما نیز جواب خواهیم داد که این نیز چگونه کنترل کردن روزنامه‌ها در کشور ما است و این امر غیرمعقولی است. ما نمی‌گوییم که روزنامه‌های شما اخبار غیردرست را می‌نویسند. ولی فرق بزرگی است بین اخبار درست و داد و بیدادی که ممکن است راه انداخت. چندین بار روزنامه‌های شما در صفحه اولشان به عراق حمله کردند، ولی ما یک بار هم چنین کاری انجام ندادیم و این در واقع سیاست صحیح و درست است. ما ملتی هستیم با ۱۳ میلیون نفر جمعیت و انتظار نداریم که چنین رفتاری نسبت به ما اتخاذ شود و نمی‌باید جواب شما به ما این باشد که چه انجام دهیم. اسم شخصی بنام پالیزبان را بردید و من این شخص را نمی‌شناسم.

یزدی: آیا اجازه می‌دهید که ما به عراق بیاییم و او را ترور کنیم؟

صدام: من موافق هستم.

یزدی: این اقدام صحیحی از جانب ما نیست، چون می‌توانید آن را در آینده به عنوان دخالت در امور خودتان تلقی کنید ولی وجود خیمه‌های پناهندگان کرد را چگونه تفسیر می‌کنید؟

صدام: این چیزی نیست که بخواهیم مخفی‌اش کنیم و کاری است که با موافقت دولت صورت گرفته است. ما گفتیم ممکن است اطلاعاتی که در اختیار شما گذارده می‌شود نادرست باشد و ما خودمان خیمه‌ها را برپا کردیم و عدد پناهندگان در حدود ۲۰۰۰ نفر است و شخصی با این نام در بین آن‌ها نیست. عملی که ما انجام دادیم و زنان و کودکان را پناه دادیم، این یک عمل انسانی بود و ما هرگز به دنبال آن‌ها نفرستادیم و نه هرگز آن‌ها را می‌شناسیم و شما از نقشه‌های اسرائیل در منطقه صحبت می‌کنید در حالی که روسای اکراد پیش شمایند و شما به آن‌ها تسلطی ندارید و به تهران و قم می‌روند و در رادیو و تلویزیون شما صحبت می‌کنند و این‌ها همه با موافقت شما صورت می‌گیرد.

یزدی: کدام یک از آن‌ها؟

صدام: ادریس بارزانی، مسعود بارزانی، جلال طالبانی و…

یزدی: بعضی از آن‌ها از عراق و از بغداد و با هواپیمای عراقی آمدند و چون کرد‌ها در دو طرف خاکند، لذا می‌باید ما حقوق طرفین را حفظ کنیم و اگر ما حقوق همسایگان را بدانیم هرگز اجازه چنین کارهایی را نمی‌دهیم.

صدام: یک نکته مهم است، شما می‌گویید که ما انقلاب شما را تمجید نکردیم در حالی که اسناد و مدارک نشان می‌دهد که ما انقلاب و حکومت جدید شما را به رسمیت شناختیم.

یزدی: این اعتراف کافی نیست، چون آمریکایی‌ها هم چنین اعترافی را نمودند.

صدام: شما انقلاب را برای خودتان انجام دادید و نه برای کشورهای عربی و مردم ما. شما اگر بر علیه سیستم شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله خودتان انقلاب کردید، کاری بود که خیلی دیر صورت گرفت، در حالی که ما سیستم و شاهی را در حین انقلاب و در جا از بین بردیم و هرگز منتی بر کسی نمی‌گذاریم. ما سیستم پادشاهی را از بین بردیم و از مردم نمی‌خواهیم که به ما روی بیاورند و آن را بر مردم تحمیل نمی‌کنیم. این‌ها پندهایی برادرانه است. و اما انقلاب شما برای خودتان بود و شما بر علیه سیستمتان شوریدید برای شخص خودتان و نه برای دیگران، بعد از این مردم را‌ رها کنید و این اندرز را نادیده نگیرید و انتظار نداشته باشید که مردم بیایند و شما را تمجید کنند، در حالی که در بین همین تمجیدکنندگان کسانی هستند که به شما صدمه زده‌اند. ولی ما به عنوان برادران شما می‌گوییم و پیروزیتان و خیرتان را می‌خواهیم به شرط اینکه عرب‌های منطقه را برادران خودتان بدانید. آیا انتظار دارید که ما بیاییم پشت رادیو و تلویزیون شما و به شما تبریک بگوییم. این چنین کارهایی فقط برای کسانی است که دنبال شهرت می‌گردند، بودند کسانی که انقلاب شما را با هورا استقبال کردند در حالی‌ که از پشت به شما حمله می‌کردند و این روش روشنی نیست که ما با آن آشنایی داشته باشیم.

یزدی: ما از برادران عراقی خودمان بیش از این‌ها انتظار داشتیم. نیروهای وابسته به استعمار و استثمارکنندگان هنوز بین ما وجود دارند، در بین شما و در بین دیگران با اختلاف درجه وجود دارند و از روی برادری نصیحتتان می‌کنم که در حساب‌هایتان تجدیدنظر کنید و همه را با یک حساب نرانید. با آنکه دشمنتان است دشمنی کنید و به آن کس حمله کنید که به شما حمله می‌کند و به این ترتیب است که خودتان بزرگ خواهید شد و انقلابتان بزرگ خواهد شد. ما انتظار داشتیم که هر دولت دیگری، حتی مصر یک چنین موضعی نسبت به ما بگیرد. وجود مشکل خوزستان و کردستان روابط ما را که دو کشور همسایه و مسلمانیم و می‌توانیم دوست باشیم، تیره کرده است.

صدام: ما همه می‌باید از عراقی‌ها و ایرانی‌ها بخواهیم که صراحت و صداقت را در کلامشان داشته باشند و به این جهت از آقای سعدون می‌خواهم که در طول کنفرانس با شما بنشیند و موضوع را بررسی کنید و در ضمن بگویید کلاً چه می‌خواهید و از عراق چه انتظار دارید؟

یزدی: هم‌اکنون می‌توانم بگویم. از حمایت جبهه آزادیبخش عربستان دست بردارید، از ارسال اسلحه به خوزستان دست بردارید.

صدام: لطفاً صبر کنید. ما انقلاب ایران را می‌شناسیم، شما و مهندس بازرگان را می‌شناسیم و ما می‌خواهیم که کوشش کنید و به ما بگویید که در قبال عراق چگونه التزاماتی را قبول می‌کنید و بعد از آن شما و آقای سعدون چون در برابر یک برنامه روشنی قرار دارید، خواهید توانست که آن را انجام دهید، روابط بین شما و ما روابط ساده‌ای نیست، روابط عمیقی است ولی احتیاج به اصلاح دارد. ما شک نداریم که راه‌حلی برای مشکل ما وجود دارد. اگر بخواهیم که مشکل را حل کنیم، شما می‌گویید که حاضرید، ما نیز می‌گوییم که آماده‌ایم. در این صورت اگر نتوانستیم کاری انجام دهیم معنایش این است که یا واقعاً نمی‌خواهیم و یا اینکه دست‌هایی هستند در بین ما که می‌خواهند اختلاف بین ما را دامن بزنند. شما به ایران بروید و با امام و دیگران تماس بگیرید و جواب صریح و واضحی بیاورید. لازم است که ما یکدیگر را بفهمیم قبل از اینکه بتوانیم مشکلمان را حل کنیم.

صدام در این گفت‌وگو مسأله سه جزیره ایرانی در خلیج فارس را مطرح کرد و گفت که این جزایر در زمان شاه ایران اشغال شده‌اند و شما باید آن‌ها را تخلیه کنید و به امارات برگردانید.

در پاسخ به این سخنان صدام گفتم در مورد سه جزیره ایرانی در خلیج فارس حاضر نیستیم با شما صحبت کنیم، چون به عراق ربطی ندارد. در واکنش به سخن من صدام گفت مگر شما با باور‌های حزب بعثآشنا نیستید؟ ما معتقدیم هر مسأله عربی، مسأله حزب بعثاست. از او پرسیدم: حزب بعثچند سال است تأسیس شده است؟ صدام(با نوعی از تبختر و غرور) گفت نزدیک به ۵۰ سال است. در پاسخ او گفتم: حزب بعثبا یک سابقه ۵۰ ساله هر مسأله عربی را مسأله خود می‌داند. حوزه علمیه نجف بیش از ۹۰۰ سال سابقه دارد و با منطقی که حزب بعثدارد، امام خمینی هم می‌گوید هر مسأله اسلامی، مسأله ماست. حال اگر می‌خواهید وارد این چالش بشوید، فکر عواقب آن را هم بکنید.

ارسال نظر
پیشنهاد امروز