بررسی معیارهای جوایز ادبی جهان در گفتوگو با ایلنا؛
وقتی جوایز با سیاست گره میخورد…
بالا بردن سطح کیفی جوایز ادبی داخلی، میتواند نقش بسزایی در ارتقاء سطح نویسندگی نزد نویسندگان کشورمان داشته باشد. خوانده نشدن کامل و دقیق آثار داستانی عمدهترین مشکل جوایز داخلی است.
ایلنا: جوایز در هر جغرافیا و فرهنگی، علاوه بر ارزیابی و ارزشگذاری آثار ادبی، بستر مناسبی را برای پیشرفت و تعالی سطح کیفی آثار داستانی را فراهم میآورند. اما این مهم، تنها در شرایطی محقق میشود که جوایز مذکور، حایز استانداردهای لازم باشند.
در ادامه این مساله را با فتحاللح بینیاز؛ نویسنده، منتقد ادبی و داور باسابقهی جوایز مختلف ادبی در کشور به گفتوگو نشستیم تا ضمن ارزیابی موقعیت جوایز داخلی، با معیارهای جوایز ادبی معتبر جهان نیز آشنا شویم.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ متن این گفتوشنود به شرح زیر است:
* جناب بینیاز؛ اصلیترین وظیفهی اصلی جوایز ادبی در هر گوشه از دنیا، شناسایی آثار برجسته و معرفی آنها به جوامع و علاقهمندان به ادبیات است. در این راستا جوایز مختلف از سطح اعتبار و ارزش متفاوتی برخوردارند. این تفاوتها برخاسته از چه عواملیست؟
_ _ نامش اعتبار باشد یا ارزش متفاوت، به هر حال من نمیتوانم آن را به سلیقه «نسبت» دهم. نمیتوانم به همه مخالفین جوایز حق ندهیم؛ ضمن اینکه اعتراض شماری از آنها بیدلیل است و گردانندگان جوایز اگربخواهند رضایت همه را به دست آورند، باید همه ساله باید به همه نویسندگان جایزه بدهند. اما نکات مهمی در بعضی کمبودها و فقدانها هست: من بر این باورم که ضعفها یا منبعثاز سطح دانش داور است یا از کیفیت سلامت نفس او حکایت میکند. آن داوری که نخستین نشان فساد را ترک حقیقت بداند، به محض اینکه به او گفته میشود «فقط کتابهای خاصی را بخواند و کتابهای دیگر را نخواند» و
میبیند آن کتابهای خاص همه به نویسندگانی تعلق دارند که از جریان خاصی پیروی میکنند، خود را کنار میکشد، و در صورتی که چنین چیزی به او گفته نشود، در هر جایزهای که باشد، تمام کتابها را میخواند و اصلا به نام نویسنده و اندیشه او توجه ندارد و فقط روی متن تاکید میورزد؛ حتی اگر تا آن زمان نام نویسنده را نشینده و چهره او را ندیده و صدایش را نشینده باشد و نام چند نفر از دوستان و آشنایانش در جمع نویسندگان آن سال دیده شود. مرحله بعد، دانش داور است. کسی که از اطلاعات و دانش ادبی کافی برخوردار نیست، خیلی راحت به پیشنهاد داور شدن در این یا آنجایزه جواب منفی میدهد؛
چون در «جهان کنونی شاخصترین ملاک فساد، نه اختلاس و ارتشاء که قرار گرفتن افراد در جایگاهی است که صلاحیت آن را ندارند.». شخصی که به اعتراف خودش حتی سه کتاب در حوزه نقد و نظریه ادبی نخوانده است، و تا چند ماه پیش با خواهش و تمنا یکی دو داستانش را در این یا آن وبلاگ چاپ میکرد، و سرانجام به زحمت یک مجموعه داستان ضعیف یا یک داستان بلند نوشته است و کارش از نظر ادبی فاقد ارزشهای نوین ادبیات داستانی است، نباید داور شود که اگر شد، انتخابش بیشتر دنبالهروی از دیگر داوران و یا تایید انتصاب کتاب از سوی افراد بالادست است. درست مثل اینکه من و شما داور بازی والیبال یا گلدوزی
شویم.
نتیجه داوری معرفی چند کتاب به جامعه است و داور از این منظر در قبال جامعه به لحاظ اخلاقی و وجدانی و حرفهای متعهد است. فقط و فقط جامعه و نه چند کتاب خوان معدود، یا ناشرها، یا دوستانی که کتاب نوشتهاند. بنابراین همچنان روی حرف خودم هستم که معیار نهایی دانش و درستکاری مجموعه داوران است و نه هیچ چیز دیگر. توجه داشته باشیم که طبق ترمینولوژی امروزین جهانی «جایزه ادبی افتخاری است که یک نهاد دولتی یا خصوصی یا فرد حقیقی یا مجموعهای از افراد حقیقی به یک متن ادبی و نویسنده آن اعطا میکنند.» این تعریف دوسویه است یعنی اولا صدور مجوز برای جایزه ادبی از سوی دولتها جایی
برای مطرح شدن ندارد، و متقابلا اعطاکنندگان جایزه در قبال کل جامعه مسؤولیت اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی دارند و پاسخگوی هیچ دولتی نیستند.
* در این میان؛ بکارگیری داوران شناخته شده و معتبر که معمولا خود نویسندگانی شهیر و موفق نیز هستند، بسیار مهم به نظر میآید. نظر شما در اینباره چیست؟
_ _ معروفیت در نوشتن نقد چندان مهم نیست. به همین سیاق نوشتن یا ننوشتن نقد هم مهم نیست. من از آقای کامران فانی نقدی ندیدهام، اما طی مدتی که که در داوری مهرگان ادب همکار بودیم، متوجه شدم که تسلط عجیبی بر شناخت داستان دارد. بدون اغراق همان امتیازات یا ضعفهایی را که من در یادداشتهایم روی کتاب خاصی میآوردم، او هم به همانها – و حتی بیشتر – اشاره میکرد(معمولا ایشان قبل از من نظراتشان را بیان میکردند) پس صرف نام و نشان داشتن برای نوشتن نقد مطرح نیست. به طور کلی بسیاری از منتقدین و نظریه پردازان بیشتر وقت خود را صرف کارهایی میکنند که از نظر خودشان مهمتر
است. فرانک کرموند که تا زمان مرگش در سال ۲۰۱۰ برجستهترین منتقد کشور انگلستان بود و یکی از نظریه پردازان مهم آن کشور، فقط هر از گاهی یک مرور مینوشت و وقت گرانبهای خود را صرف کاری میکرد منحصر به فرد و شاخص. اصولا درحال حاضر بیشترین نقدهایی که در سطح جهان روی آثار نویسندگان(زنده و مرده) نوشته میشود، توسط خود نویسندگان است. میگویم بیشترین و نه لزوما بهترین. این موضوع هم در اروپا صادق است و هم در کشورهای کانادا، آمریکا و آمریکای لاتین. به فهرست داوران معتبرین جوایز ادبی هم نگاهی بیندازید، از هر هفت داور پنج نفرشان نویسنده است؛ چه در بوکر، ایمپک دابلین، کاستا،
اورنج، فرانک اوکانر، و جرج اورول(انگلستان و ایرلند) و گنکور، فمینا، مدیسی، آکادمی، فناک و رنودو(فرانسه)، سروانتس، دون کیشوت، پرنس آستوریاس، پلانتا و جایزه ملی ادبیات(اسپانیا)، کتاب سال، هنریش هین، هانریش فن کلیست و گئورگ بوخنر(آلمان)، استراگا(ایتالیا) و پولتیزر، پن فاکنر، پن همنیگوی، ری، کتاب ملی، ادگار آلن پو، اوهنری، هوگو، آرتور سی کلارک، جیمز تربر و…(آمریکا) بیبلیو مدیا(سوئیس)، فرانتس کافکا(چک)، گاورنر جنرال و گیلر(کانادا) و چه در سی و چهار جایزه چهارصد و پنجاه میلیون نفری بیست کشور اسپانیایی و پرتغالی زبان کشورهای آمریکای لاتین - که اطلاعات من از آنها
محدود است. البته بعضی از این جوایز و چند صد جایزه دیگر حالت تخصصی دارند؛ برای نمونه جایزه جرج اورول به رمانهای سیاسی داده میشود و جایزه ادگار آلن پو به متنهای ژانر وحشت و هوگو و آرتو سی کلارک به داستانهای علمی – تخیلی و جایزه جیمز تربر به آثار طنز و اوهنری به داستان کوتاه، ضمن اینکه جایزه اورنج فقط به زنها داده میشود و هیات داوران جایزه فمینا جملگی زن هستند و به رمانی جایزه میدهند که به دردها و شادیها و جهان ذهنی زن بپردازد. برای کودک و نوجوان، رمان عاشقانه، رمان تاریخی، رمانس و… صدها جایزه هست. بیشتر این جوایز سایت و وبلاگ دارند و میتوان با
رجوع به آنها اطلاعات لازم را کسب کرد. ناگفته نگذارم که شمار قابل ملاحظهای از داوران جایزه ادبی نوبل هم نویسندهاند که معروف ترینشان همان «کنوت آهنلود» بود.
اعتبار تمام این جوایز بستگی دارد که برای داوری خط و مرز ترسیم میکنند یا اینکه با بلند نظری همه آثار را از نظر میگذرانند. تا جایی که خواندهام در بیشتر این جوایز - و نه همه آنها - تاکید زیادی روی دانش و خوشنامی داورها میشود و در این مورد از استادان دانشگاه و ناشران و اهل دیگر عرصههای هنری و حتی خوانندگان حرفهای نظر خواهی میکنند؛ هر یک به شیوه خود.
*مساله دیگر، معیارها و ملاکهای قضاوت است! باتوجه به مطالعات و تحقیقاتی که روی جوایز معتبر جهانی داشتهاید، این معیارها نزد جوایز مختلف کدامند؟
_ _ تا جایی که من اطلاع دارم، جوایز ادبی جهان ازجمله همین جوایزی که در بالا به آنها اشاره کردم معیارهایی دارند که میتوان آنها را در مقولههای زیر تراز بندی کرد:
ا - توازن نقل و تصویر ۲ - رویدادهای و ایجاد موقعیتهای جدید و برخورد شخصیتها با این موعیتها ۳ - کیفیت تصادفها و نقش آنها در رویدادها ۴ - زمان گسستیها و چگونگی برگشت و بازگشت ۵ – درون نگری شحصتها ۶ - درونی کردن امر بیرونی ۷ – ایجاد فاصله بین راوی و متن، بین راویها ۸ - غریب سازی و آشنایی زدایی ۹ - نثر و زبان و تغییرات زبان در طول روایت ۱۰ – زاویه دید و تغییر احتمالی آن و موجه بودنش در روایت ۱۱ - معنا و اندیشه در کلیت داستان و جا افتادن آن در متن و سویههای احتمالی فلسفی و اجتماعی آن ۱۲ - وجود تطویل و یا ایجاز منجر به حذف ۱۳ – بهانه روایت و حضور انگیزههای
شخصیتها برای ایجاد فصل مشترک پلات و قصه ۱۴ - برجسته سازی عناصر تعیین کننده ۱۵ - باورپذیری ۱۶ – بازیهای زبانی و آرایهها،. چه نمادین، استعاره، تشبیهات، ابهامهای زیباشناختی ۱۷ – طنز و استقرار آن در لایههای متن و اهمیت آن برای روایت مورد نظر ۱۸ – گسست و پیوست روایی و موجه بودن آن ۱۹ – سازمایهها و الگوهای اجتماعی – فرهنگی در متن ۲۰ – برائت استهلالی(شروع)، تعلیق و پایان بندی، بدعت در پایان بندی و رویکرد عمده در شکل پایان بندی ۲۱ - بینامتنیت، تلمیح، کولاژ ۲۲ - کیفیت و کمیت خودگویی، حدبثنفس و.. ۲۳ - کیفیت دیالوگها، به جا بودن آنها و حجم آنها نسبت به
کنشها و پیشبرندگی روایت توسط آنها ۲۴ - عناصر تکراری؛ وجوه افتراق و تشابه آنها ۲۵ - شخصیتها، تضادها و عدم تضادها، تقابلهای دوگانه(احتمالی) ۲۶ - اجتناب از عناصر کلیشهای و رویکردهای سانتی مانتالیستی ۲۷ - موجه بودن خرده روایتها، رابطه آنها با هم، تضاد و تکمیل کنندگی آنها و تقاطع و توازی آنها ۲۸ - فضاسازی و وجه بارز آن ۲۹ - نوآوری در عرصه روایت و بازیهای فرمیک ۳۰ - تک صدایی یاچند صدایی بودن متن و کیفیت اختلاف و تضاد صداها ۳۱ - مسائل حاشیهای، کارکردآنها و کیفیت تنیدن آنها در متن ۳۲ - جدابیت قصه، خوشخوان بودن یا سخت خوان بودن کل متن از نظر سطوح
مختلف خواننده حرفهای در هر یک از جوایزی که نام بردم، وجوه خاصی اولویت دارند. برای نمونه در یک جایزه قصه و خوشخوان بودن آن مطرح است و در دیگری شخصیتپردازی و فضا سازی و در سومی بازی با فرم و نوآوری در روایت. در جوایز اختصاصی، مثلا ادگار آلن پو، وحشت آفرینی و فضاسازی مربوط به آن و بدعت در این عرصه نقش اول را به خود اختصاص میدهد، حال آن برای جایزه گنکور این رویکرد اهمیت چندانی ندارد.
* دست آخر؛ با توجه به سابقهای که خود به عنوان داور در جوایز مختلف ادبی در کشورمان داشتهاید، المانهای نامبرده(اعم از انتخاب داور، ملاکهای ارزشگذاری و قضاوتهای منصفانه) را در جوایز ادبی در کشورمان(اعم از دولتی و خصوصی) چطور ارزیابی میکنید و از این حیثجوایز داخلی ما در تقابل با جوایز ادبی جهانی چه جایگاهی دارند؟
_ _ مشکل جوایز ادبی دولتی – خصوصی ایران این نیست که با معیارهای بالا سنجیده نمیشوند، به هر حال بیشتر دست اندرکاران جوایز با این معیارها آشنا هستند، مشکل در امر مهمتری است: اینکه در بعضی جوایز بسیاری از کتابها خوانده نمیشوند؛ چون اصولا روی اسامی خاصی حساسیت منفی دارند. به همین شکل روی اسامی خاصی حساسیت مثبت دیده میشود. در شماری از جوایز، حتی کار داوری به مفهومی که من و شما میشناسیم، صورت واقع به خود نمیگیرد. جایزهای که داورهای دوره ایاش در اعتراف صریح میگویند «مدیر اجرایی جایزه به ما فقط هفت کتاب خاص داد و گفت همینها را بخوانید و درنهایت هم
چهار کتاب انتصابی خودشان را به مرحله نهایی بردند» جایی برای معیارهای داوری باقی نمیگذارد. توجه داشته باشید که این افراد داوران مرحله ماقبل نهایی یا نهایی نبودند، بلکه داوران مرحله اول بودند. یا در جایزه دیگری به طور مشخص از چند نویسنده نام برده میشود که داورها فقط آثار همان اشخاص را بخوانند. داورهایی که حاضر نیستند اصول اخلاقی خود را نایده بگیرند و به پیروی از مدیران این جوایز عمل کنند، یا خود کنار میکشند یا کنار گذاشته میشوند و حتی به مراسم دعوت نمیشوند. سیمای داوری این جوایز چنان است که از مدتها قبل، نام کتابهای برنده در زمزمههای رسای
اهالی ادبیات شنیده میشود.
در بعضی دیگر از جوایز، وضع از این هم بدتر است. یا نویسنده باید در جانبداری از وضع موجود اجتماعی صلاحیتش محرز باشد و یا متن او تایید وضع موجود باشد و یا به صورت صریح یا القایی حکومت قبلی و کل نظام غرب را فاقد ارزش جلوه دهد. در این جوایز آثار گزارش گونه، خاطرات، زندگی نامه مشاهیر سیاسی و مذهبی هم جزو روایتهای داستانی تلقی میشوند.
نقطه ضعف دیگری که همه جوایز – بدون استنا – دارند، این است که آثار نویسندگان خارج از کشور را لحاظ نمیکنند، در حالی که ژرفای غمها و شادیهای این نویسندگان به ایران معطوف است و اگر فردا روزی یکی یا چند نفر از آنها افتخاری کسب کند، باز بار معنوی آن نصیب کل کشور ایران میشود؛ همان طور که در عرصه علمی اتقاق میافتد.
با وجود تمام این ضعفها و کمبودها، جوایز ادبی همچون جوایز علمی و ورزشی اهمیت مهم در جامعه مدرن دارند. به دلیل پدیده «انعکاس ثمر» و تاثیر آن روی فیزیو لوژی فعالیتهای عصبی نویسندگان، در آنها انگیزه تولید میشود و در اشخاص برنده، به خودی خود این فکر القا میشود که بهتر از پیش بنویسد و جایزهای را برنده شود که کمتر کسی در ارزش آن تردید دارد. بوریس پاسترناک، الکساندر سولژنیتسین و آندره مکین، هیچ یک از جوایز «تعریف شده» ادبی شوروی سابق را نگرفتند و حتی از سوی حکومت لنینیستی – استالینیستی شوروی تف و لعنت هم شدند، و انواع القاب منفی به آنها داده شد. اما دو نفر
از همین افراد جایزه نوبل گرفتند و سومی جایزه گنکور. ناباکف اگر در شوروی میماند بیتردید یا اعدام میشد یا در اردوگاه کار اجباری میپوسید، اما امروزه آثارش جزو شاخصترین متنهای داستانی قرن بیستم شمرده میشود.
در نهایت اینکه جوایز ادبی ارتباطی با «ماهیت نوشتن» ندارد. فکر میکنم حرف ریلکه ارزش درخوری داشته باشد؛ آنجا که میگوید: «وقتی فکر کردی میتوانی یک روز بدون نوشتن زندگی کنی، نویسنده نیستی.»
گفتوگو: هادی حسینینژاد