استاد دانشگاه ملی اوراسیا در گفتوگو با ایلنا:
بایدن و پوتین برای کسب منافع حداکثری باهم دیدار میکنند/ دموکراتها مسکو را بالاترین سطح تهدید میدانند/ دو دیدگاه سیاستمداران روسیه برای پاسخ به غرب
استاد دانشگاه ملی اوراسیا گفت: به نظر میرسد که روسیه بالاترین سطح تهدید را در ۳۰ سال گذشته در سیاستخارجی تیم رئیسجمهوری آمریکا کسب کرده است و طبیعتاً آنها به این میاندیشند که چگونه روابط خود را در زمان صلح با مسکو مدیریت کنند.
با بالا گرفتن تنشهای سیاسی میان روسیه و ایالات متحده، بسیاری از تحولاتی که طی هفتههای اخیر شاهدش بودیم، تحت تاثیر این تقابل قرار داشت. از یک سو شاهد اخراج دیپلماتها از سوی آمریکا و اروپا بودیم و از سوی دیگر مسکو هم اقدام به پاسخگویی به این رفتار غرب کرد. حالا در میانه این تنشها اخباری از دیدار قریبالوقوع جو بایدن و ولادیمیر پوتین، روسای جمهوری آمریکا و روسیه از سوی رسانههای دو طرف منتشر شده که بحثهای زیادی را حول این محور به راه انداخته است. از اینرو برای بررسی دلایل و ابعاد پنهان و آشکار این دیدار به گفتوگو با احمد وخشیته، استاد گروه روابط بینالملل دانشگاه ملی اوراسیا پرداختیم که به شرح زیر از نظر میگذرد:
چه اتفاقی در روابط روسیه و آمریکا افتاده است که به یکباره طی سه ماه گذشته شاهد شدت گرفتن تنشهای سیاسی و دیپلماتیک میان واشنگتن و مسکو هستیم؟
معمولا هر رئیسجمهوری جدیدی که در ایالات متحده به قدرت میرسد، میگوید که سیاستهای سختگیرانهتری را نسبت به اسلاف خود در مقابل عواملی که نظم جهانی را برهم میزند، پیش خواهد گرفت. در این میان به نظر میرسد که بایدن نیز از این قاعده مستثنی نیست. یکی از عواملی که رویکردها و تاکتیکها را در بستر استراتژی کلان و دکترین سیاستخارجی کشورها شکل میدهد، عامل تهدید است؛ مفهومی انتزاعی که البته همیشه بالقوه نیست و گاهی نیز صورت بالفعل به خود میگیرد و در بستری عینی به منصه ظهور میرسد. گزاف نیست اگر بگوییم که اکنون روسیه تهدید بسیار کوچکتری از شوروی برای ایالات متحده به شمار میآید. بدیهی است که به واسطه فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، خط بطلانی بر نظم حاکم بر آن دوران، یعنی سیستم دو قطبی کشیده شد و طبیعتا خود این رخداد، عامل مهمی برای کاهش میزان تهدید قرار گرفتن واشنگتن از سوی مسکو بود که تا به امروز نیز استمرار داشته است.
میان سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶، یعنی دور دوم ریاست جمهوری باراک اوباما که با روی کار آمدن مجدد پوتین پس از یک وقفه چهارساله همراه بود، تلاطم در روابط کرملین و کاخ سفید به شکل ملموسی پس از فروپاشی شوروی بار دیگر ظهور کرد؛ اما به قدرت رسیدن ترامپ، آبی بر آتش این تنشها بود. اگر بخواهیم روابط دو کشور را میان سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ در یک کلمه خلاصه کنیم، گمان میرود که «رقابت» مفهوم صحیحی برای ترسیم آن باشد. اکنون در حالی که کمتر از دو ماه از آغاز ریاستجمهوری جو بایدن میگذرد، شواهد پررنگی وجود دارد که حکایت از تیرگی روابط بیش از هر زمان دیگری دارد و این نگرانی را برای مسکو به وجود آورده است که آیا واشنگتن، گذاری در رویکرد خود در قبال کرملین تعریف کرده است؟
شما چه طور فکر میکنید؟ به نظرتان آیا گذاری در روابط کاخ سفید و کرملین در دوران بایدن شکل گرفته است و این موضوع چه دامنهای دارد؟
به نظر میرسد که روسیه بالاترین سطح تهدید را طی ۳۰ سال گذشته در سیاستخارجی تیم بایدن کسب کرده است و طبیعتاً آنها به این میاندیشند که چگونه روابط خود را در زمان صلح با مسکو مدیریت کنند. ناگزیر برای تحقق این امر، ابزارهایی لازم است، اما مهمتر از اینکه این ابزارها چه هستند و چه نتایج فرعی بر سیاست داخلی روسیه و همچنین نقش این کشور در نظام بینالملل خواهند داشت؛ این نکته است که چه هدف ویژه و اصلی را دنبال میکنند؟
شواهد نشان میدهد که مقصود نهایی واشنگتن در این زمان، پروژه «انزوای روسیه» در نظم منطقهای و فرامنطقهای است. هویدا است که در این شرایط، کاخ سفید از تمامی ابزارهایی که میتواند از آن تمسک بجوید، بهره میبرد. از این رو دور از انتظار نیست که به دنبال این سیاست که فشار حداکثری را نه تنها برای مهار روسیه، بلکه انزوای این کشور دنبال میکند، مفهوم «دشمنی» بر روابط دو کشور سیطره خواهد یافت؛ چراکه از یک سو واشنگتن، روسیه را تهدید مهمی در مقابل منافع حداکثری خویش در نظم جهانی میداند و از سوی دیگر مسکو معتقد است که آمریکا در امور داخلی کشورش دخالت میکند و تلاش دارد با ایجاد بحرانهای سیاسی دومینووار در داخل روسیه و خارج نزدیک آن (کشورهای باقی مانده از اتحاد جماهیر شوروی) و همچنین وضع تحریمهای گوناگون، حیات سیاسی را برای کرملین بغرنج کند. این درست همان نقطهای است که بسیاری از مقامات روسیه را وامیدارد که به این موضوع بیندیشند که آیا گفتمان ایالات متحده در دوران بایدن از کلیدواژه «رقابت» به «دشمنی» گذار کرده است یا خیر؟
یعنی شما معتقد هستید که دشمنی بر روابط ایالات متحده و فدراسیون روسیه چیره شد؟
خیر؛ نمیتوان با نگاهی مطلق به این موضوع نگاه کرد و تنها بر موضوعاتی که اصطکاک و نگرانی در روابط ایجاد میکنند، تکیه داشت؛ اگر چه سهم آنها در سبد روابط میان کرملین و کاخ سفید در دوره چهل و ششمین رئیسجمهوری ایالات متحده بیشتر است. به عنوان مثال تمدید قرارداد استارت نو برای پنج سال در نخستین هفتههای به قدرت رسیدن بایدن نشان داد که رویکرد سازندهای در مورد کنترل تسلیحات در روابط روسیه و آمریکا نسبت به دوره ترامپ شکل گرفته است؛ اما با این وجود حمایت واشنگتن از تظاهرات حامیان آلکسی ناوالنی در روسیه، آمادهسازی بسته تحریمی جدید علیه روسیه، گشودن پرونده اوکراین و موضوع کریمه و تلاش برای تحریم خط لوله انتقال گاز روسیه به اروپا (نورد استریم ۲) همه موضوعاتی است که در دو ماه گذشته از سوی دولت جدید در کاخ سفید مطرح شده و نگرانیهای مسکو را تشدید کرده است.
این موضوع آشکار است که دولت بایدن با اقداماتی دقیقتر و استراتژیکتر نسبت به گذشته، تلاش میکند تا روسیه را مجبور کند که سیاستخارجی خود را تغییر دهد تا حداقل تهدید برای منافع ایالات متحده در نظم جهانی بشمار آید و در نهایت به مهار و انزوای کرملین دست یابد.
در این شرایط روسیه چه رویکردی را پیش خواهد گرفت؟
به نظر میرسد که دو دیدگاه در حلقه سیاستمداران روس وجود دارد: گروهی بر این عقیده هستند که با بهرهگیری از نوسازی سیاسی باید در مقابل شکنندهتر شدن روابط با یوروآتلانتیک ایستاد و تنشها را کم کرد؛ چراکه معتقدند در پس این رویارویی نه تنها خسارت اقتصادی چشمگیری به واسطه وضع تحریمها بر روسیه تحمیل میشود، بلکه میتواند در گام بعد، آشفتگی سیاسی و نارضایتیهای اجتماعی را نیز به دنبال داشته باشد.
اما در مقابل طیف دیگری قرار دارند که معتقد هستند روسیه باید در زمانهای مشخصی و به صورت دورهای پاسخی پدافندی به اقدامهای غرب نشان دهد. به اعتقاد این گروه، باید مقاومت در برابر فشارهای یوروآتلانتیک ادامه پیدا کند؛ چراکه به باور آنها مذاکره با غرب برای کاهش تنشها و به تعبیری دستیابی به آتشبس به منزله عقبنشینی است و معتقد هستند که اگر روسیه از مواضع خود عقبنشینی کند، فشار واشنگتن بیشتر میشود و در نهایت به شکست سیاستهای مسکو خاتمه مییابد. از اینرو این طیف بر نگاه به شرق تاکید دارند.
اگر نگاهی به روند سیاستخارجی روسیه در دوران پوتین و به ویژه میان سالهای ۲۰۱۴ تاکنون داشته باشیم، به نظر میرسد که در رویکرد سیاستخارجی کرملین در عین حال که هر دو نگاه پررنگ است، اما یکی بر دیگری غلبه ندارد و همین موضوع سبب شده تا دیپلماتهای این کشور بر اساس بازی با حاصل جمع غیر صفر، رویکردی برد-برد با شرق و غرب را برای کسب منافع حداکثری خویش دنبال کنند.
اکنون این پرسش وجود دارد که چه تغییری در وضعیت روسیه رخ داده که تهدیدی برای سیاست خارجی ایالات متحده به شمار میآید؟
کرملین دو دهه پس از فروپاشی توانست تا از بحرانهای اقتصادی و امنیتی گذار کند و کشور را در وضعیت تثبیت قرار دهد و آرام آرام بار دیگر نقش خود را موضوعات منطقهای و فرامنطقهای پررنگ کند و طبیعتاً نگاه ویژهای به حوزههایی داشت که به طور سنتی در زمان شوروی همکاریهایی وجود داشته است؛ همچون گسترش روابط با مصر و به دنبال آن با کشورهای آفریقایی. اصطکاک در روابط مسکو و دموکراتها و به ویژه شخص هیلاری کلینتون میان سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶ بسیار نمایان شده بود و شکست او در انتخابات ریاستجمهوری آن دوره سبب شد تا این جریان سیاسی در آمریکا، انگشت اتهام را به سمت روسیه نشانه بروند.
اما در زمان ترامپ که از یک سو همه توجه او به دشمنی با چین بود و از سوی دیگر شکافی در روابط اروپا و آمریکا پدید آمد، فرصت مناسبی بود تا مسکو هم روابط خود با پکن را تحکیم کند و هم همکاریها با اتحادیه اروپا را گسترش دهد. در کنار این موضوعات، روسیه توانست در خاورمیانه هم نقش قدرت کلیدی فرامنطقهای را ایفا کند و محور گفتوگوهای بحرانهای گوناگون نظیر سوریه، افغانستان، یمن و قرهباغ قرار بگیرد. ناگزیر برآیند همه این عوامل در کنار پیشرفتهای حوزه نظامی، فضایی و سایبری سبب شد تا دولت بایدن آن را تهدیدی بزرگتر از هر زمان دیگری پس از سال ۱۹۹۱ بدانند. در این میان بدیهی است که کاخ سفید نیز همچون کرملین یک بازی با حاصل جمع غیر صفر را دنبال میکند و به دنبال شکلگیری یک فرآیند دو قطبی همچون زمان جنگ سرد نیست، اما او هم تلاش دارد تا بیشترین منافع را در این بازی برد-برد به دست آورد.
در این صورت پاشنه آشیل روسیه برای فشار حداکثری ایالات متحده کجاست؟
افرادی که سالهای فروپاشی و بحران اقتصادی و هرج و مرجهای یکی دو دهه پس از آن را به خاطر دارند، پوتین را منجی آرامش نسبی پس از طوفان میدانند و از این رو با ریاستجمهوری بیش از دو دههای او مشکلی ندارند، اما در مقابل نوجوانان روس بستر مناسبی هستند که یک گذار سیاسی از مسیر آنها تحقق پیدا کند. این پاشنه آشیلی است که میتواند به ظهور اعتراضات داخلی مبتنی بر هیجان در روسیه منجر شود؛ عاملی که آلکسی ناوالنی با حمایت غرب آن را هدایت میکند. بدون شک کرملین نیز به دنبال کادر سازی برای گذار قدرت است، اما قطعاً مطلوب دولت و مردم روسیه، ظهور بحران سیاسی همچون بسیاری از کشورهای منطقه اوراسیا نیست. ابزار دیگر غرب این است که با غیرقانونی خواندن الحاق جزیره کریمه، انزوای روسیه را بیشتر پیش بگیرد. البته در مورد کریمه حتی مخالفان دولت و طرفداران آلکسی ناوالنی نیز معتقد به بازگشت کریمه به اوکراین نیستند و این منطقه را جزئی از خاک روسیه میدانند.
اما در این میان طبیعی است که راه افتادن هر بحران سیاسی دیگری در کشورهای خارج نزدیک روسیه، این فشار حداکثری را افزایش میدهد و نوجوانان و جوانان روس را هم میتواند ترغیب به اعتراضات سیاسی کند. به نظر میرسد که روسیه در دوران بایدن، مسیر دشواری را در پیش خواهد داشت؛ اگر چه مسکو درصدد است بیشتر بر همکاریها تلاش کند، اما به نظر میرسد قدرت گرفتن دوباره ناتو، ائتلاف یوروآتلانتیک را برای تحقق سیاستهای واشنگتن در مقابل کاخ سفید قرار میدهد و به دنبال آن مشارکت و همکاریهای روسیه و اروپا نیز به میزان حداقلی خود خواهد رسید.
در این بین اما گفته میشود که پوتین و بایدن به زودی دیدار خواهند کرد؛ آیا تاریخ دقیق آن مشخص شده و به نظر شما این ملاقات چه اهمیتی دارد و آیا ممکن است که سطح تنشها را کاهش دهد؟
کرملین اعلام کرده است که این دیدار در ماه ژوئن برگزار میشود، اما هنوز تاریخ دقیق آن مشخص نشده است. این دیدار اهمیت بسزایی دارد؛ از یک سو اولین ملاقات روسای جمهور روسیه و آمریکا پس از روی کار آمدن بایدن است. از سوی دیگر هم در شرایطی انجام میشود که اغراق نیست بگوییم پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، هیچگاه روابط کاخ سفید و کرملین به این اندازه تیره و تاریک نبوده است. همان طور که پیشتر اشاره کردم، روسیه در جستجوی تقابل نیست؛ ایالات متحده هم به دنبال فشار سیاسی و کنترل حداکثری مسکو است؛ از این رو مذاکره نقش بسیار مهم و کلیدی در راستای رقابت برای کسب منافع حداکثری دارد. به هر حال طی ماه گذشته ایالات متحده به واسطه فشار سیاسی که از سوی وزارت خارجه کشورهای مختلف اروپایی برای اخراج سفرای روسیه راه انداخته است، حداکثر فشار سیاسی را دنبال کرده است. مذاکره با ایران و گردش تهران به سمت واشنگتن هم میتواند بخش دیگری از سناریو تیم بایدن باشد تا قدرت روسیه در خاورمیانه را کاهش دهند. البته این یک فرصت طلایی برای جمهوری اسلامی ایران خواهد بود؛ از این جهت که بتواند یک موازنه مثبت در روابط خود با مسکو و واشنگتن را دنبال کند و در رقابت میان این دو کشور، منافع حداکثری خود را جستجو کند.
ماه گذشته میلادی (آوریل) آمریکا ۱۰ دیپلمات روس را اخراج کرد و در پاسخی متقابل، مسکو هم ۱۰ دیپلمات آمریکایی را عنصر نامطلوب خواند و اخراج کرد و سفرای طرفین به کشورهایشان فراخوانده شدهاند. تنش در اوکراین دوباره شدت گرفته است و مسکو، واشنگتن را عامل این موضوع میداند و چندین بار به گفته سرگئی ریابکوف، گفتوگوهایی بین هیاتهای مذاکرهکننده دو کشور رخ داده است و در صدر آن گفتوگوی تلفنی بایدن و پوتین را هم شاهد بودیم؛ اما همچنان نتیجه مطلوب حاصل نشده است. این تیرگی سبب تقابل روسیه و ناتو نیز به واسطه برگزاری مانورهای نظامی در آن منطقه شده است.
اما اگرچه لاوروف معتقد است که آمریکا به سوی وخامت روابط با روسیه در حرکت است، اما پس از گفتوگوی تلفنی پوتین و بایدن، از یک سو بلینکن بر همکاری در حوزههای مشترکی که دو کشور منافع دارند تاکید کرده است و از سوی دیگر دیمیتری پسکوف، سخنگوی ریاست جمهوری روسیه بر این موضوع تاکید کرده که روسیه از ترمیم رابطه استقبال میکند و مسکو آغازگر این تنشها نبوده است. در مجموع برآیند اظهارات هفته گذشته مقامات روسیه و آمریکا نشان میدهد که طرفین به دنبال کنترل این تقابلها هستند که فرصت طلایی آن در دیدار بایدن و پوتین رقم میخورد؛ اما با وجود این اراده سیاسی، این ملاحظه نیز وجود دارد که آیا طرفین میتوانند از برخی مواضع خود عقب نشینی کنند و تهدیدهایی را کمرنگ کنند.