/یادداشتی از عباس آخوندی/
نبرد آگاهی و گمراهی: دشواری رویارویی با پوپولیسم
در یادداشتی در هفته گذشته و پیش از شروع مناظرهها گفتم که این انتخابات صحنه نبرد گمراهی بر علیه آگاهی است.
اینک که برنامههای تبلیغاتی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری عملیاتی شده، آشکارا میتوان این صحنه را دید. دروغزنی، دادن وعدههای بیپشتوانه و اظهار ادعاهایی که هیچجا به اثبات نرسیدهاست را به وفور میبینیم. همزمان، تکذیبیههای وزارتخانهها و سازمانهای مختلف و اظهار سیاستمداران برجسته کشور؛ حتی در سطح رییس مجلس در باره غیر عملی بودن و یا حتی غیرقانونی بودن ایجاد چنین تعهداتی را میبینیم. لیکن، سؤال اصلی این است که آیا این تکذیبیهها میتواند اثرات تبلیغی آن سخنان بیپشتوانه را در ذهنها خنثی کند. من بر این باورم، که نمیتواند و برد آنها بسیار محدود است. دلیل آن نیز کاملا روشن است. پوپولیسم با ایجاد یک دیوار ذهنی در مخاطبان خود، راه را بر شنیدهشدن صحبت شما و سایر رهبران اجتماعی میبندد. و با ایجاد دو گانه فرضی جامعه را به دوپاره تقسیم میکند؛ مثلا در انتخابات اخیر گروه 4 درصدی و 96 درصدی. سپس، با ایجاد یک نوع همزادپنداری جریان خود را به عنوان رهبر یکی از این گروهها جامیزند. پس از آن، تکلیف اعضای جامعه روشن است؛ "یا با منی" و "یا بر منی". اگر با منی پس تو بر حق هستی. و اگر در مقابل هستی، تکلیفت روشن است. بنابراین، اساسا جایی برای گفتگو باقی نمیگذارد. دقیقا همان گفتمانی که در دولت پیشین همه مردم شاهد آن بودند. رویارویی با این پدیده بسیار دشوار است. شما در امریکا هم دید که بخش اعظمی از سیاستمداران امریکا بسیج شدند و حتی حزب ترامپ؛ جمهوریخواهان هم بسیج شدند تا بگویند این مرد "یاوه" میگوید لیکن موفق نشدند. از حیث منطقی فهم یاوههای ترامپ، و همچنین فهم روش کسبوکار وی که بر مبنای زد و بند و سوداگری و قمار بود و رفتار شخصی وی به ویژه در ارتباط با زنان، کار دشورای نبود. لیکن، با این وجود ترامپ کار خویش را بهپیش برد. به نظر شما چرا؟ برای پاسخ به این سؤال ضروری است که اولا درک درستی از پوپولیسم داشته باشیم و ثانیا با سازوکارهای آن آشنا شویم و بدانیم که بسیار جانسخت است. وگرنه، رویارویی منطقی با این عوامگرایی اثربخشی بسیار محدودی خواهد داشت.
مهمترین ویژگی پوپولیسم ماهیت ضد نخبگی، ساختار شکنی و بیاعتبارسازی نهادهای اجتماعی بهویژه نهادهای مرجع است. رهبران پوپولیست با متهم ساختن یک و یا گروهی از نخبگان به سوءاستفاده از قدرت، فساد و ویژهخواری با یک تیر چند نشان میزنند. آنان با درگیر شدن با بزرگان، موقعیت خود را در جامعه ارتقا میدهند. این یک مثل قدیمی است که میگوید: برای آنکه خود را در جامعه بسیار بیش از آنچه هستی نشان دهی باید با بزرگتر از خود درگیر شوی. در این ارتباط برد و باخت مهم نیست. همینکه درگیری رخ دهد و بزرگتری به دام شما بیفتد و تن به درگیری دهد، شما در واقع به هدف خود رسیدهاید. این همان اتفاقی است که در انتخابات سال 1384 رخ داد. تاکید این یادداشت بر این نکته است که اکثر آقایانی که خود را برای این دوره از رقابتها آماده میکنند از درک این حقیقت غافل ماندهاند که با یک حرکت پوپولیستی کمسابقه از نظر تاریخی در ایران و بسیار بیمحابا از حیث آمادگی هزینهکردن منابع نسلِ موجود و نسلهای آتی برای پیروزی در این رقابت، روبرو هستند. معمولا پوپولیستها عناصری از چپ و راست را به هم ترکیب میکنند و چنین وانمود میکنند که دارای منافع هر دو اردوگاه بدون مضار آنها هستند. لذا ضمن سردادن شعار توزیع پول و یارانه و ساخت مسکن که رویکردی چپروانه و ملازم با توسعه دولت است، شعار ضد توسعه دولتی، و ضدیت با بنگاههای بزرگ و مولد ارزش افزودهی ملی بهویژه نهادهای مالی سرِ مخالفت میگذارند و چنین وانمود میکنند که این نهادها ابزارهای بهرهکشی از ملت هستند و آنها در صدد بازتوزیع منابع آنها به طور عادلانه در بین ملت هستند. در عین حال، انها اینقدر هوشمند هستند که برای ممانعت از شکلگیری هرگونه مخالفت از سوی تودهها، مانع شکلگیری هرگونه تشکل و سندیکاهای کارگری هستند و ترجیح میدهند که با تک تک افراد بطور مستقیم ارتباط برقرار کنند.
نگاهی به تجربههای پوپولیستی جهان جالب توجه است. برجستهترین رهبر پوپولیستی که در قرن بیستم در غرب ظهور کرد هیتلر بود. البته رهبران پوپولیست غربی از اردوگاههای راستگرایان افراطی بودند، همچون موسولینی و یا به گفته برخی دیگر خانم تاچر. این حکم در باره نمونههای متاخر نیز صدق میکند چون بوش (پسر)، سارکوزی، برلوسکنی و اخیرا ترامپ. نمونه شاخص اردوگاه چپ در این ارتباط استالین است و اخیرا نیز می توان از چاوز نام برد. توجه به روش و منطق آنان جای عبرتگیری فراوان دارد. به هرروی، رهبران پوپولیست عمدتا با طبقه متوسط درگیر میشوند، در حالیکه احساسات پوپولیستی دو سوی طیف نخبگان سنتگرا و تودههای کمسواد و با درآمد پایین را به هم پیوند میدهد. در نتیجه، بسیاری از آنها موجب بر سرِ کار آمدن دولتهای اقتدارگرا و مستبدان پوپولیستی شدند.
فهم فرایندهای شکلگیری و گسترش حرکتهای پوپولیستی مستلزم فهم منطق و سازوکار جلب آرای عمومی از سوی آنهاست. آنان اساسا با بحث و استدلال مخالفند. روش کار آنان بسیار ساده، در عین حال در بسیاری از موارد مؤثر و کارساز است. البته، لازمه کار این است که شخصیت رهبر پوپولیست متناسب با این گفتمان باشد وگرنه، کار به این سادگی هم نیست. آنان با سادهسازی مسائل بسیار پیچیده و با ایجاد دوگانههای متوالی سیاه و سفید، مخاطب را در طول مسیر به همراه خود میکشند و فرصت فکرکردن را از مخاطب خود میگیرند. ناگاه شما ملاحظه میکنید، خیل عظیمی از جمعیت در یک طرف دیوار ذهنی که این جریان ایجاد کرده است قرار گرفتهاند و آن سوی دیوار را اساسا نمیتوانند ببینند. برای نمونه، گفتمان انتخاباتی سال 84 را بهیاد بیاورید. رقیب مرحوم هاشمی رفسنجانی دو تکیه کلام داشت: ما "میتوانیم" و "این شدنی" است. تا ایشان میخواست استدلال بیاورد که این ادعاها، بسیاریشان فاقد منطق است و پاره دیگری ازآنها نیازمند منابع فراتر از توان و طاقت بودجه عمومیاست، منطق رقیب کار کرده بود و با ایجاد حس همزادپنداری در مخاطبان بر جان آنان نشسته بود. خیلی مهم است که بدانیم دلنشین بودن یک بحث با منطقی بودن آن تفاوت فراوان دارد. اکنون نیز برخی از نامزدها میخواهند همان مدل را با چاشنی ترامپی اجرا کنند. آنها میگویند چرا اینقدر میگویید: نمیشود، نداریم، نمیتوانیم. هم میشود، هم داریم و هم میتوانیم. حال اینکه اساسا کسی چنین چیزی نمیگوید. با این بیان، اینها درصددند که رقیب را ناتوان نشان دهند و خود را توانا، بدون اینکه هیچ استدلال روشنی داشته باشند و یامنبع مشخصی را نشان دهند. البته این نامزد بهخوبی نمونهی قبلی نمیتواند نقش ایفا کند چون، شخصیت و سوابق فردی وی در فروشِ شهر و انجام تخلفات متعدد با قبلی در ابتدایِ شروع کارش بسیار متفاوت است. و ژست و بیانش هم چندان گیرا نیست. مضافا آنکه ملت ایران در همین اخیر، طعم تلخ هشت سال حاکمیت این نوع تفکر را چشیدهاست و این رویکرد نمیتواند جذابیت دوران پیشین را داشته باشد.
در این چارچوب، بحث منطقی با این افراد در واقع درگیر شدن در منطق آنان است. بنابراین، از حیث تبلیغی مهمترین نکته در انتخابات پیشِ رو در گیر نشدن در منطقِ بیمنطق این گروه است. بحث با پوپولیستها، همانند اثبات نبود وجودِ خارجی سراب است. آنان توانایی زایدالوصفی در طرح مسائل بیمبنا و عرضه ادعاهای بیپایان دارند. برای مقابله با آنان، توضیح ابهامات و دفاع از اقدامات کارایی چندانی ندارد. چون از حیث منطقی بطلان مدعای آنان وضوح دارد. تنها راهِ کار، تهاجم به منطق آنان است نه تلاش در جهت بطلان ادعای آنان. این نکتهای که دوستان کمتر بدان توجه کردهاند.