فرشاد مومنی در گفتگو با ایلنا:
75درصد کانونهای قدرت و ثروت نتیجه انتخابات دوم خرداد را دوست نداشتند
مومنی در آستانه دوم خرداد در گفتوگویی تفصیلی به تشریح پارادایمهای مختلف اقتصادی در 4 دولت جنگ، سازندگی، اصلاحات و اصولگرا پرداخت. ابتدا به دلیل ظهور و بروز پدیده دوم خرداد اشاره کرد و سپس مولفههای اقتصادی را در 4 دوره مذکور مورد ارزیابی و تحلیل موشکافانه قرار داد.
دکتر فرشاد مومنی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی، عضو مؤسسه دین و اقتصاد و صاحبنظر اقتصادی است. وی که جزو اقتصاددانان نهادگراست، از اعضای حزب جمهوری اسلامی بود و در آن زمان مسئولیت کمیته دانشآموزی حزب را برعهده داشت. در دوران جنگ تحمیلی نیز به عنوان دستیار در کنار میرمصطفی عالینسب، مشاور ارشد اقتصادی نخستوزیر، کار میکرد. وی پیش و پس از انقلاب رابطه نزدیکی با محمد حسینی بهشتی داشت و هم اکنون نیز عضو مؤسسه تنظیم و نشر آثار شهید بهشتی است. پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و بهرغم اینکه توسط دانشگاه کلمبیای آمریکا برای تدریس یک کرس درسی در رشته اقتصاد و همچنین همکاری در یک تیم پژوهشی تحت نظر اقتصاددان نامی جهان، استیگلیتز دعوتنامه دریافت کرده بود، حضور در ایران را بر ترک کشور ترجیح داد. این موضوع در کنار علاقهای که نسبت به دکتر مصدق دارد و بیپرده آن را بیان میکند نمایی از گرایشات ملیگرایی علاوه بر گرایشات اسلامخواهی او است.
مومنی در آستانه دوم خرداد در گفتوگویی تفصیلی به تشریح پارادایمهای مختلف اقتصادی در 4 دولت جنگ، سازندگی، اصلاحات و اصولگرا پرداخت. ابتدا به دلیل ظهور و بروز پدیده دوم خرداد اشاره کرد و سپس مولفههای اقتصادی را در 4 دوره مذکور مورد ارزیابی و تحلیل موشکافانه قرار داد.
یکی از گرفتاریهای بزرگ در ایران را که بر سر راه توسعه کشور مانعتراشی میکند این است که در دوره بعد از انقلاب با اینکه فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کردیم و با وجودی که هزینه همه آن فراز و نشیبها را هم جامعه پرداخت کرده اما یک فضای سالم و منصفانه برای یادگیری از تجارب ایجاد نشده و در غیاب این یادگیری که حتماً باید هویت جمعی پیدا کند، شاهد این هستیم که آزمودههای پیشین در معرض آزمون قرار میگیرد و برای مسائل واحد و معین بارها هزینه میپردازیم و انتهایی برای این آزمون و خطاهای بیفرجام نمیتوان تصور کرد.
دوم و سوم خرداد نقطه عطف تاریخی بسیار مهم در دوران پس از انقلاب اسلامی است و میتواند موضوع بحثهای کارشناسی بسیار جدی قرار گیرد که هدف آن هم دامن زدن به رویکرد مردهباد و زندهباد نباشد بلکه از دستاوردهای مثبتی که داشتهایم با یک تحلیل علمی آن چنان درکی پیدا کنیم که بتوانیم بسترهای تقویت آن دستاوردها را فراهم کنیم و در عین حال اگر شواهدی از شکست سیاستگذاری و نافرجام ماندن وعدهها و آرزوهای مقامات هم مشاهده شده، آنها را هم زیر ذرهبین بگذاریم و درسهای بایسته بگیریم چرا که شرایط کنونی کشور بسیار خطیر است و اگر بدون یادگیری وجوه مثبت و منفی تجربههای قبلی دوباره بخواهیم آزمون و خطاهای جدیدی را شروع کنیم احتمالاً هزینه این مسئله در این دوره بیش از هر دوره تاریخی دیگر خواهد بود.
واقعیت این است که پدیده دوم خرداد اگر براساس رویکردهای نظری مشخص به مسئله توسعه زیر ذرهبین قرار میگرفت و چرایی شکلگیری و تداوم آن و دلیل با مشکل برخورد کردن آن به درستی ارزیابی شود، تردیدی نیست که میتواند حاوی درسهای بسیار بزرگ و نجاتبخش برای کشور باشد. از منظر ملاحظات توسعه، آرایش قوای سیاسی و اقتصادی ایران در آن نقطه عطف به گونهای بود که بالغ بر 75درصد کانونهای قدرت و ثروت کشور دوست داشتند که برنده انتخابات، انتخاب نشود اما اکثریت قاطع مردم تمایل خود را به ایشان نشان دادند. از منظر ملاحظات توسعه ملی، نفس اینکه مردم احساس وزن میکردند و احساس کردند که اراده آنهاست که نهایتاً پیروز است میتوانست یک نیروی محرکه بزرگ برای رقم زدن یک سرنوشت طلایی برای ایران در دوره جمهوری اسلامی باشد اما متاسفانه این نکته حیاتی همچنان مغفول است و کمتر درباره آن صحبت میشود.
انگیزه و انرژی، توانایی و احساس تعلق که یادآوری این جنبه برای مردم است، میتواند تاثیر سرنوشتساز برای توسعه کشور داشته باشد ولی به نحو بایسته مورد واکاوی قرار نگرفته است. نکته دیگری که از منظر ملاحظات سطح توسعه بسیار سرنوشتساز است و در این زمینه هم کوتاهیهای بسیار بزرگ در عرصه اصحاب اندیشه و سیاستگذاری و عمل مشاهده میکنیم این است که اصحاب قدرت و ثروت در آن نقطه عطف با آنکه از نظر عدد نسبت به عامه مردم بسیار قلیل بودند اما چون زور و پول داشتند میتوانستند یک واکنش بسیار پرهزینه و سنگین حتی برای امنیت ملی ایران از خود نشان دهند اما واقعیت این است که در آن نقطه عطف، اصحاب قدرت و ثروت قاعده بازی دموکراتیک را در مجموع پذیرفتند و به آرای مردم تمکین کردند و اجازه دادند که ما اختلافنظرها و دیدگاهایمان را در سطح اصحاب قدرت و ثروت و عامه مردم از طریق راهحلهای غیرخشونتآمیز دنبال کنیم. لذا از منظر ملاحظات سطح توسعه این قضیه هم یک نقطه عطف تاریخی خارقالعاده برای ایران بود و اگر همه اندیشهورزان و استراتژیستهای ایران روی این مسئله تمرکز میکردند و ترتیبات نهادی را به سمتی میبردند که نقطه عطف تاریخی استمرار داشته باشد شاید سرنوشت ایران در امروز از نظر توان رقابت اقتصاد ملی و کیفیت زندگی مردم و همچنین جایگاه ایران در نظام بینالمللی به کلی متفاوت بود. از این زاویه هنوز هم فرصت داریم از این فراز و نشیبها به شکل معقول درس بگیریم. بدون تردید در دوره سالهای 1376 تا 1384 ایران در عرصه مدیریت توسعه ملی کارهای بسیار درخشانی کرد و اشتباهات فاحشی را هم مرتکب شد. خوب بود که ما در عین حال که به دیدگاههای مختلف احترام میگذاریم و اجازه میدهیم که آنها شعار و شور متناسب با آن را در میان طرفدارانشان، فکری کنند اما در عین حال حلقه وصل همه ما با هم این باشد که از این درسها برای آینده کشور و اعتلایی که به نفع همگان است بهرهبرداری کنیم. آنچه در مورد دوره مورد اشاره مطرح کردم برای همه دولتهای پس از انقلاب موضوعیت دارد و ما باید این خرد و هوشمندی را در بالاترین سطح برای شرایط خطیر کنونی و به امید برونرفت از چالشها به کار گیریم.
امروز نیاز داریم که حتی درباره آنچه که از دوره پهلوی تحویل گرفتیم و تغییراتی که در کل دوره جمهوری اسلامی پدیدار شده بحثهایی مطرح شود چون این واقعیت را نمیتوان کتمان کرد که جمهوری اسلامی در استاندارد قانون اساسی خود وعدههای بسیار بزرگ و ایدهآل و خواستنی را مطرح کرده که بخشهایی از آن را محقق کرده اما بخشهای بسیار بزرگی از آن را هنوز محقق نکرده و نگرانیهایی وجود دارد که آن وعدهها به زودی هم محقق نشود. اینکه ما به عنوان جمهوری اسلامی نتوانستیم وعدهها را محقق کنیم مورد استفاده سوء طیفهای گوناگون مخالفان جمهوری اسلامی قرار گرفته است. به ویژه برای نسلهای جدیدتر در تلاشند که این تصور را رقم بزنند که گویی اساساً اصل پدیده انقلاب اسلامی محل خدشه است در حالی که اگر به هر مناسبتی ازجمله سالگرد پیروزی انقلاب یا مناسبتهای دیگر باب آن بحث هم باز شود، میتوانیم خطاها و نقاط قوت دوره پهلوی را شناسایی کنیم و این کار را درباره جمهوری اسلامی هم انجام دهیم و برآیند این یادگیری هم برای مردم و کشور بیگمان بسیار سودمند خواهد بود.
ادعا میکنم که براساس برخی از شاخصهای مربوط به کیفیت زندگی، آنچه که از پهلوی تحویل گرفته شده در دوران جمهوری اسلامی چندین برابر ارتقا پیدا کرد. بنابراین باید به روش علمی توضیح داده شود که چرا با وجود این تحول مثبت، رضایت شهروندان در حد نصاب تامین نشده است. اگر کانونهای اصلی مشکل شناسایی شود، میشود بهتر و کمهزینهتر و مشارکتجویانهتر کشور را اداره کرد.
برای مدیریت دوران جنگ فقط باید از واژه افتخارآمیز و غرورانگیز استفاده کرد
از آنجایی که ماجرای جنگ تحمیلی یک نقطه عطف بسیار مهم در تاریخ ایران پس از انقلاب به حساب میآید و همینطور با توجه به اینکه روز فتح خرمشهر یک نقطه عطف است و درخشانترین نقطه در شکلگیری حس ملی در ایران در دوره 100ساله مشروطه تا امروز محسوب میشود لذا روی جنگ تمرکز میشویم تا در مورد آن دوره یک دید منصفانه و واقعبینانه پیدا کنیم.
زمانی که جنگ در سال 59 شروع شد جمعیت عراق حدود 14میلیون نفر بود در حالی که جمعیت ایران 39میلیون نفر بود اما درآمد ارزی عراق از محل صادرات نفت 26میلیارد دلار و برای ایران 11.6میلیارد دلار بود. مقایسه بسیار قابل اعتنایی را مشاهده میکنیم. در حالی که جمعیت ایران بیش از 2.5برابر جمعیت عراق بود اما درآمد ارزی عراق از محل صادرات نفت نزدیک به 2.5برابر درآمد ارزی ایران بود و ذخایر ارزی عراق در زمان شروع جنگ 35میلیارد دلار بود در حالی که ذخایر ارزی ایران حدود 5.6میلیارد دلار بود یعنی ذخایر ارزی عراق 6 برابر ما بود اما وقتی جنگ تمام شد ذخیره ارزی عراق به صفر رسیده بود و به ازای آن 83 میلیارد دلار بدهی خارجی هم برای عراق باقی مانده بود اما برای ایران در سال پایانی جنگ ذخایر ارزی تقریباً به همان اندازه شروع جنگ بود و بدهی خارجی بلندمدتمان صفر بود.
پایینترین نرخ رشد نقدینگی در دوران جنگ اتفاق افتاد
هر پژوهشگر منطقی که این مسئله را در نظر بگیرد میتواند بفهمد در دوره جنگ کیفیت مدیریت اقتصادی ما در مقایسه با عراق چه وضعیتی داشت که برای رعایت اختصار فقط از واژه افتخارآمیز و غرورانگیز استفاده میکنم و به علاقهمندان ایران و آینده آن میگویم که این مقایسه تنها نقطه افتخارآمیز کیفیت مدیریت اقتصادی کشور در آن دوره نیست. وجوه بسیار پرافتخار دیگری هم مورد بررسی قرار گرفته است. به عنوان نمونه اگر بخواهیم دوره جنگ را با همه شرایطی که داشته با دوران دیگر قبل و بعد از خودش مقایسه کنیم ملاحظه میکنیم که از سال 1353 تا امروز پایینترین نرخ رشد نقدینگی در دوره جنگ اتفاق افتاده و برای سال 1363 که ما با نرخ سود حیرتانگیز 6درصدی روبهرو بودیم. به معجزهآسا بودن این عملکرد زمانی پی میبریم که این رقم با دوران مشابه قبل و بعد از دوره جنگ مقایسه شود. پایینترین نرخ تورم تجربه شده در تاریخ اقتصادی ایران از سال 53 تا امروز مربوط به دوره جنگ است که زمان آن مربوط به سال 1364 است که ما نرخ تورم زیر 7 درصد داشتهایم. نکته بسیار جالب دیگر این است که در دوره جنگ میانگین سهم امور اجتماعی به کل امور هزینهای بودجه دولت 39.5درصد بوده که نسبت به دوره مشابه خودش (57-52) که 18.4درصد بوده جهش بالغ بر 100درصد را به نمایش میگذارد. با نگاه به زیرمجموعه این امور اجتماعی میبینیم که در این زیرمجموعه شاخصترین مولفهها مربوط به آموزش و سلامت شهروندان است و این دو متغیر ارکان اصلی شاخص توسعه انسانی به حساب میآید. در دوره 40 ساله گذشته میزان اهتمام به زیرساختهای انسانی شکلدهنده توسعه، رتبه اول مربوط به دوره جنگ است و ما در دوره قبل و بعد از آن هرگز اهتمام بنیادی را در این سطح مشاهده نکردیم اما در شرایط کنونی این متغیرها روند فاجعهآمیز را تجربه میکنند و با کمال تاسف افت اهتمام دولت به امور مربوط به آموزش در شرایط کنونی به عنوان میراثی از دوران احمدینژاد حتی از حوزه سلامت هم شدیدتر است. علاقهمندان توسعه ایران را دعوت میکنم که روی رمزگشایی از این سقوط کیفیت حکمرانی در ایران و کاهش اهتمام مدیریت توسعه ملی به امور مربوط به آموزش و سلامت توجه بایسته شود چون دوره آقای روحانی تلاش ناقص، موضعی و ناکافی برای جبران بخشی از اشتباهات فاحشی از این ناحیه که در دوره احمدینژاد اتفاق افتاده را مشاهده میکنیم اما باید امیدوار بود این مسئله به اندازه اهمیتی که دارد برای دوره برنامه ششم توسعه کشور مورد توجه قرار گیرد.
بهرهوری 5 برابری کل عوامل تولید در زمان جنگ نسبت به دوران پس از جنگ
اگر بخواهیم از این گزینههای موردی خودمان را کنار بکشیم و گزارش کلی از برآیند تلاشهای صادقانه و عالمانهای که برای ارتقای کیفیت زندگی مردم و گذار ایران و وسعت توسعه در دوره جنگ وجود داشته ذکر شود، به گزارش سال 1379 در معاونت اقتصادی سازمان مدیریت و برنامهریزی استناد میکنیم که از شاخص کل بهرهوری عوامل تولید به عنوان شاخص کلیدی نشاندهنده طرز عمل مدیریت توسعه ملی استفاده شده است. در آن مطالعه مشاهده شده که اندازه بهرهوری کل عوامل تولید به صورت میانگین در طی سالهای جنگ بیش از 5 برابر دوره زمانی مشابه پس از جنگ بوده است.
در آن گزارش تهیهکنندگان متن نگارش شده نتوانستند شگفتزدگی خود را پنهان کنند بنابراین با بهکارگیری عباراتی از این قبیل که در حالی که در دوره 8 ساله پس از جنگ هیچیک از اضطرارهای دوره جنگ وجود نداشته در حالی که بحرانهای تحمیل شده به ایران فقط جنگ تحمیلی نبود. در همان دوره بیسابقهترین و گستردهترین جنگ چریک شهری که یک تروریسم عمومی علیه ملت ایران را سامان داده بود، از طرف مجاهدین خلق و طیف گروههایی که رسماً اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری کرده بودند را هم شاهد بودیم و به طور همزمان در کنار فشارهای طاقتفرسا تحریمهای فزاینده و فرسایشی در نظام بینالمللی و انواع محدودیتها و فشارهای کوچک و بزرگ داخلی و خارجی را هم داشتهایم. نویسندگان آن گزارش به تعداد اندک این تفاوتها اشاره کردند و گفتند که هیچ یک از آن اضطرارها در دوره پس از جنگ نبوده و از طرف دیگر هم امکانات ارزی کشور به شکل درآمد نفتی و استقراض خارجی افزایش پیدا کرده و هم سهم دانشآموختگان دانشگاهی در کل ساختار اشتغال کشور افزایش چشمگیر پیدا کرده و میزان منابع ریالی در اختیار دولت به قیمتهای ثابت نسبت به دوره جنگ افزایش چشمگیر پیدا کرده است.
حال این سوال مطرح است که چرا در حالی که مولفهها حکم میکنند باید بهرهوری کل عوامل تولید جهش پیدا کرده باشد، در آن دوره با سقوط کل بهرهوری عوامل تولید روبهرو هستیم؟
تهیهکنندگان در آن گزارش از تعبیری استفاده میکنند که برای هر اهل فنی در حوزه مطالعات توسعه قابل تامل و ارزش واکاوی جدید دارد. آنها از این عبارت استفاده کردند که عنصر اصلی توضیحدهنده این تحول در درجه اول افزایش چشمگیر ظرفیت تولیدی بلااستفاده کشور و وقوع سطح بیسابقهای از سوء تخصیص منابع در دوره سازندگی است.
عملکرد آزادانه بازار به اسرافها، اتلافها و فسادهای بیسابقه منجر شد
قابل تامل اینکه در آن دوره کشور در معرض اجرای برنامه تعدیل ساختاری هم قرار داشت و این برنامه براساس تجربههای جهانی و شواهدی که در مقیاس جهانی و در سازمان برنامهریزی، بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و دارایی وجود دارد اساساً با هدف ارتقای کیفیت تخصص منابع به کشورهای در حال توسعه تحمیل شده است. بنابراین واکاوی اینکه چرا اجازه عملکرد آزادانه دادن به نیروهای بازار در ایران به جای اینکه به تخصیص بهینه منابع منجر شود به بیسابقهترین اسرافها و اتلاف و فسادها تا آن زمان منجر شده، موضوع گفتوگوهای ملی کلیدی برای فهم اینکه نقاط قوت و ضعف این دو دوره سیاستگذاری چه بوده و بایستههای برونرفت از شرایط خطیر کنونی چیست؟
برای مقایسه دوره مسئولیت اصلاحطلبان با احمدینژاد و برای اینکه بتوانیم نهایت اختصار رعایت شود از شاخص کلی که در مهرماه سال 92 توسط مرکز پژوهشهای مجلس تهیه شده یاد میکنم. هر کس دل در گرو ایران دارد اگر به روش علمی و با انصاف و متانت مورد انتظار از عالمان به این پدیده نگاه کند بدنش میلرزد. ما احتیاج داریم که بسیاری از بدنها از این زاویه بلرزد تا خطاهای محرز در گذشته را دیگر تکرار نکنیم. ماجرا از این قرار است که در آن گزارش تصریح شده که دوره سالهای 1384 تا 1391 کشور ایران برای دستیابی به هر یک واحد رشد اقتصادی در مقایسه با دوره زمانی مشابه یعنی دوره 8 ساله قبل از خودش 5 برابر دلار نفتی بیشتر هزینه کرده ولی با وجود اینکه 5 برابر دلار نفتی بیشتر هزینه شده شاخص فلاکت در این دوره دو برابر شده است. در حالی که شاخص سهم واردات کالاهای سرمایهای که نماد اهتمام یک دولت به ایجاد ظرفیتهای جدید تولیدی است در سال 1383، برابر 47درصد بوده یعنی در سال پایانی ماموریت اصلاحطلبان نزدیک به نیمی از کل اقلام وارداتی، واردات کالاهای سرمایهای خلقکننده ظرفیتهای تولیدی و شغلی جدید برای کشور بود و سهم واردات کالاهای سرمایهای در سال پایانی دولت احمدینژاد یعنی سال 1391 به 13.4درصد رسید یعنی کمتر از یکسوم آنچه که در سال پایانی دولت اصلاحات بود.
در دولت احمدینژاد به توسعه پشت کردیم
اینها نشان میدهد چگونه در دولت احمدینژاد ما پشت به توسعه کردیم و در جهت گسترش و تعمیق ناکارآمدی و فساد، یک تجربه حیرتانگیز و اسفبار به نمایش گذاشتیم. نگرانی اصلی برای آینده ایران آن اتفاق نیست. کانون اصلی نگرانی تحولاتی است که در ساختار اشتغال ایران در دوره سالهای 1385 تا 1390 اتفاق افتاده است. علت برجستگی این دو نقطه عطف این است که در این دو دوره ما با بیسابقهترین سطح تجربه شده درآمدهای نفتی روبهرو بودیم یعنی اگر ارادهای برای کار سالم و سیاستگذاریهای عالمانه و جهتگیریهای توسعهای وجود داشت آن یک نقطه عطف طلایی برای ایران به حساب میآمد اما چون آنچه اتفاق افتاده ضدتوسعهایترین رویکردهای مشاهده شده در کل دوره پس از انقلاب است. برآیند همه علمگریزیها، قانونگریزیها و برنامهگریزیها در تحولات ساختار اشتغال مشاهده میشود. مهمترین ویژگی این دو نقطه عطف این است که دادههای مرکز آمار مبتنی بر سرشماری است یعنی معتبرترین و قابل اعتمادترین دادههای قابل تصور در این چارچوب. در فاصله 1385 تا 1390 خالص فرصتهای شغلی ایجاد شده در بخش صنعت ایران منفی 415هزار نفر است. یعنی وقتی همه فرصتهای شغلی ایجاد شده در بخش صنعت در این دوره را با فرصتهای شغلی نابود شده بر اثر سیاستهای کوتهنگرانه و ضدتوسعهای آن دولت جمع جبری میکنیم در مجموع نه تنها چیزی به موجودی شاغلان بخش صنعت کشور به صورت خالص اضافه نشده بلکه سرجمع 415هزار فرصت شغلی هم نابود شده است.
اگر بپذیریم که بقای هر جامعه و امنیت ملی هر کشور و جایگاه هر کشور در مقام بینالمللی بیش از هر چیزی تابعی از توان تولیدی آن کشور است میتوانیم بفهمیم که اینها در اثر رویههای علمگریزانه خودشان با اعتبار و حیثیت خود و سرنوشت کشور چگونه سهلانگارانه بازی کردند.
به جای افراد به زمینهها و سیاستها بیاندیشیم
برای واکاوی این مسئله میتوانیم به سبکی که در کشورهای رانتی رایج است، بهانهای برای مردهبادها و زندهبادها قرار دهیم یا میتوانیم به اشخاص معینی بند کنیم و آنها را مورد طعن و لعن قرار دهیم. چیزی که مشفقانه به همه مخاطبان بحث تقدیم میکنم این است که طی چند سال گذشته دائماً این رویه را تجربه کردیم و نه تنها طرفی نبستهایم بلکه آزمودههای مکرر را دوباره آزمودیم چون روی کانون اصلی مسئله یعنی ترتیبات نهادی که اجازه بروز چنین خطاهای فاحشی را داده است تمرکز نکردهایم و اگر از این به بعد این بلوغ فکری را از خودمان نشان دهیم که در عین حال که به تعبیر ماندلا «ببخشیم گرچه فراموش نکنیم»، افراد را یادمان نرود که چه کسانی بودند و چه کارهایی کردند و چه حرفهایی زدند و عملشان در زمینه کارایی و فساد چه مناسبتی با گفتار و شعارهایشان داشت اما آنچه که برای ایران نجاتبخش است اینکه ببینیم چه سیاستهایی، چه زمینههای اجرایی و دامن زدن به چه فرهنگی باعث شد که ایران در دوره طلایی کسب درآمد نفتی با چنین فاجعهای در عملکرد اقتصادی روبهرو شده است؟
700هزار نفر بر مشاغل غیرقابل طبقهبندی افزوده شده است
اگر روی این جنبه تمرکز بیشتری داشته باشیم و از اهل خرد و صاحبان تخصص مدد بگیریم و ریشهیابی کنیم امید نجات داریم ولی اگر این کار را نکنیم و فقط تمرکزمان روی مچگیری و روکمکنی از اشخاص باشد هیچ تضمینی وجود ندارد که در دوره روحانی عین سیاستهای مخرب تکرار نشود ولو به تعبیری که در این دولت رایج شده با شیب کمتر. اگر در مسیر تخریب باشیم شیب کمتر تخریب از شیب بیشتر آن قطعاً بهتر است و ما در این حد هم میتوانیم از دولت آقای روحانی سپاسگزار باشیم اما وقتی تخریب استمرار یابد یعنی مشکلات هنوز به قوت خودش باقی است و مرتباً بر گستره آن هم افزوده میشود. بنابراین راه نجات این است که این مسیر را در دستور کار قرار دهیم و بحثهای تخصصی راه اندازیم و از این مسئله یعنی ترتیبات نهادی شکلدهنده این کارنامه مسئله را ردگیری کنیم. آنچه که برای جامعه و رهبران و سیاستگذاران کشور از این پدیده صنعتزدایی مخرب فاجعهآمیز، نگرانکنندهتر است این است که در دورهای که خالص فرصتهای شغلی از دست رفته ما در آن دوره نیم میلیون نفر است به ازای آن 700هزار نفر بر مشاغل غیرقابل طبقهبندی افزوده شده است. مسئولان از مرکز آمار سوال کنند که چرا به مشاغل این حیطه لفظ غیرقابل طبقهبندی اطلاق میشود، یعنی چیزی که به هیچ وجه استاندارد نیست و بر زبان آوردن بعضی از آنها مایه شرم و خجالت است. واکاوی اینکه چرا فرصتهای شغلی را در بخش صنعت و کشاورزی از دست میدهیم اما به ازای آن افزایش چشمگیر در مشاغل غیرقابل طبقهبندی پیدا میکنیم برای یک نظام سیاسی که بر ارزشهای والا اتکا دارد و داعیه فرهنگی نسبت به داعیههای دیگر بسیار جدیتر است، میتواند محل تاملات ژرفکاوانه و عالمانه باشد و میتوانیم دستمایه ثمربخش برای برنامه ششم توسعه کشور پیدا کنیم.
باید از ظهور پدیدهای به نام احمدینژاد رمزگشایی شود
از گزارش مرکز پژوهشهای مجلس به روشنی برمیآید که در مقایسه با دوره بعدی، آنچه که دولت دوم خرداد برای ایرانیان به یادگار گذاشته بسیار قابل اعتنا و غرورانگیز است و میتوانیم درسهای خیلی بزرگ از واکاوی تجربه مدیریت توسعه ملی در آن دوره بیابیم که به کار دولت جدید هم بیاید اما در عین حال به عنوان مسئله ملی و نه جناحی و باندی، باید به روش علمی به این سوال پاسخ دهیم که در دوره 76 تا 84 در کجاها اشتباهاتی صورت گرفته که برای ظهور پدیدهای مثل احمدینژاد بسترسازی کرده است؟ به همان اندازه که از رمزگشایی از کارایی تخصیصی بسیار بهتر دلارهای نفتی دوره اصلاحات و فساد بسیار کمتر این دولت (اصلاحات) در مقایسه با دوره احمدینژاد میتوانیم درسهای بسیار غرورانگیز بگیریم از واکاوی و ریشهیابی این سوال اخیر میتوانیم کمک بسیار بزرگ و سرنوشتسازی برای دولت روحانی و برای آینده ایران تدارک ببینیم و امیدوار باشیم که در آینده دوم خردادهای مشابهی داشته باشیم که بر نقاط قوت آن تجربه میافزاید و بیشترین کاهشها در زمینه نقاط ضعف آن دوره به نمایش میگذارد. اگر چنین بلوغ فکری در کل جناحهای کشور پدیدار شود ایران از نظر ذخیره سرمایههای انسانی و داراییها و تجربههای فیزیکی در اختیار هنوز شرایطی دارد که بتوانیم سرنوشتی غروربرانگیزتر را در آینده رقم بزنیم. این نکته برای کل دوره جمهوری اسلامی با تاکید بیشتر مطرح میشود. در مجموع با همه فراز و فرودها و همه نقاط قوت و ضعف در این دوره 4 دهه شاهد بودیم از منظر ملاحظات سطح توسعه غروربرانگیزترین و افتخارآورترین دستاورد دوران جمهوری اسلامی این است که نسبت به هر دوره دیگری در تاریخ اقتصادی معاصر ایران در این دوره منابع مالی و انسانی بیشتری برای ارتقای آموزش ایرانیها تخصیص داده شد.
در دوره پس از جمهوری اسلامی نسبت به سالهای پایانی پهلوی، سهم شاغلان باسواد در کل ساختار اشتغال ایران دو برابر شده و سهم شاغلان دارای تحصیلات عالی در کل ساختار اشتغال کشور 5 برابر شده است و سهم شاغلان بیسواد در این دوره به یکپنجم رسیده است که نشاندهنده این است که بنیه اصلی برونرفت از این شرایط خطیر در دوران جمهوری اسلامی به نحو شایسته تدارک دیده شده است. مهم بلوغ و خرد کارشناسی در نظام سیاستگذاری کشور است که بتواند از این ذخایر ارجمند به شکل خردورزانه و کارآمد و در مسیر توسعه ملی استفاده کند و اگر این تلاش در دستور کار کل ایرانیان قرار گیرد ما در آینده ایران با کیفیت زندگی بهتر برای مردم و جایگاه نسبی بهتر برای کشور در جهان روبهرو خواهیم بود.
گفتوگو از زهرا قلی پور