خبرگزاری کار ایران

گفت‌وگوی ایلنای قزوین با یک پرستار بیکار ؛

وزارت بهداشت زیر پایم را خالی کرد/ عشق به پرستاری مرا زنده نگه داشت

وزارت بهداشت زیر پایم را خالی کرد/ عشق به پرستاری مرا زنده نگه داشت
کد خبر : ۱۱۶۹۱۲۸

زهرا باقری پرستاری که زندگی متفاوتی را تجربه کرده با سختی‌های زیاد پرستار شده و چند سال در لباس پرستاری به درمان بیماران مشغول می‌شود؛ اما امروز موانع شغلی متعدد او را مجبور به کناره گیری از پرستاری کرده به طوری که به گفته خودش وزارت بهداشت هم به جای حمایت زیر پایش را خالی کرد.

به گزارش خبرنگار ایلنا در قزوین، پرستاری یکی از شغل‌هایی است که با زندگی و سلامت افراد در ارتباط است و از این رو از حساسیت بالایی برخوردار بوده و با روحیه هر فردی سازگار نیست؛ به همین دلیل سراغ پرستاری رفتیم که قصه زندگی متفاوتی دارد و پس از سختی‌های فراوان به آرزوی خود پرستاری بود رسید؛ اما پس از چهار سال پرستاری مانع‌هایی برای او ایجاد شد و معاونت پرستاری وزارت بهداشت هم به جای حمایت، پشت پرسنل خود را خالی کرد.

زهرا باقری با اشاره به قصه زندگی خود به خبرنگار ایلنا در قزوین گفت: هنگامی که سه ساله بودم به علت ضعیف بودنم مادر و پدرم مرا برای درمان نزد پزشکان مختلفی می‌بردند، تمام چک آپ‌ها را انجام داده و مشخص شد هر دو کلیه من مشکل دارند به طوری که ممکن بود بعد از چند سال از کار بیفتند و ترس آن روزهای پدر و مادرم این بود که یک روز زیر دستگاه دیالیز باشم.

وی ادامه داد: یازده ساله بودم که یک باره دچار حالت تهوع شده و خون بالا آوردم و پس از آن در بیمارستان بستری شدم؛ همان زمان پزشکان از من قطع امید کردند، با بررسی‌های بیشتر مشخص شد دچار سیروز کبدی هستم و علت خون بالا آوردنم نیز واریس مری بود.

این پرستار عنوان کرد: بعد از آن فصل جدیدی از زندگی برای من آغاز شد، پزشکان به دنبال علت سیروز و مشکل کبدم بودند، آزمایش‌های مختلف هپاتیت و ژنتیک و حتی نمونه برداری از کبدم صورت گرفت اما تمام آزمایشات منفی بود و علت بیماری مشخص نشد و پزشک گفت باید منتظر روزی باشم که کارایی‌اش را به طور کامل از دست می‌دهد و باید در صف پیوند قرار بگیرم و اولین باری که اسم پیوند عضو به گوش من و خانواده‌ام رسید همین جا بود.

وی ادامه داد: به ۱۶ سالگی که رسیدم در میان یکی از سونوگرافی‌های روتین سه ماهه مشخص شد دیگر کلیه‌هام کیست ندارد؛ از نظر علمی و پزشکی کاملا غیرمنطقی و غیرقابل توجیه بود که کلیه‌های پلی کیستیک کاملا طبیعی باشد برای همین سونوگرافی چندین بار تکرار شد و در تمام آن‌ها کلیه‌ها سالم بودند.

باقری درباره علاقه خود به پرستاری گفت: درسم خوب بود؛ چون زمان زیادی در بیمارستان‌ها، درمانگاه‌ها و مطب‌های پزشک صرف می‌شد به علم پزشکی علاقه زیادی پیدا کرده بودم؛ با تمام وجودم درس می‌خواندم، در المپیادهای علمی شرکت می‌کردم و به تنها چیزی که فکر می‌کردم اهدافم بود و ایمان داشتم خداوند مرا در این مسیر یاری خواهد کرد.

وی ادامه داد: در حال آماده بودن برای کنکور بودم که، به سنگ کیسه صفرا نیز دچار شدم که درد زیادی داشتم  و پزشکان به دلیل وضعیت کبدم سعی می‌کردند تا حد امکان جراحی ام نکنند؛ البته در نهایت مجبور شدند با عملی پر ریسک کیسه صفرا را خارج کنند و اولین عملم انجام شد.

این پرستار عنوان کرد: ابتدا به عشق پزشکی درس می‌خواندم اما به دلیل وضعیت جسمی و بیماری موفق به انتخاب رشته نشدم، سال سوم که کنکور دادم، تنها رشته‌ای که به پزشکی نزدیکتر بود یعنی پرستاری را انتخاب کردم و در این رشته در دانشگاه علوم پزشکی قزوین قبول شدم.

وی ادامه داد: دوران دانشجویی  را به دلیل بیماری به سختی گذراندم و از طرف دیگر راضی به پیوند نمی‌شدم و منتظر معجزه بودم و در کمیسیون پزشکی برای پیوند رضایت نمی‌دادم؛ اما در نهایت با این شرط که قبلش به کربلا بروم به پیوند رضایت دادم و حالا کبد یک پسر بچه ۱۳ ساله ای که مغزش آب آورده و دچار مرگ مغزی شده در بدن من است و به واسطه رضایت پدر و مادر این نوجوان به زندگی برگشتم.

باقری درباره روزهای پرستاری خود می‌گوید: به زندگی برگشتم،  پر شور و حرارت و پر از شوقم، سعی می‌کنم پرستار خوبی برای بیمارانم، انسان خوبی در اجتماع، فرزند خوبی برای پدر و مادرم و جهت کمک به انسان‌ها هر کاری که امکانش را داشته باشم انجام می‌دهم.

وی ادامه داد: برای من صرف زنده بودن مهم نبود؛ در واقع دوست داشتم زندگی کنم تا به آرزوهایم برسم و یکی از آن‌ها دنبال کردن شغل مورد علاقه‌ام بود؛ اما اولایل فکر می‌کردم اگر پیوند شوم اجازه تحصیل در رشته پرستاری را نخواهم داشت و همین امر باعث شده بود به پیوند راضی نباشم.

این پرستار عنوان کرد: یکی از مشکلاتی که در سال اول در روحیه من نیز تاثیر گذاشت ممانعت دانشگاه از ادامه تحصیل در پرستاری و حضور در بیمارستان بود، دانشگاه خواستار تغییر رشته بود اما علاقه‌ای که داشتم این اجازه را به من نمی‌داد و مصر به پرستار شدن بودم، برای همین به شیراز مراجعه کردم و پزشکم در نامه‌ای امکان تحصیلم در این رشته و حضور در بیمارستان را تایید کرد.

وی ادامه داد: بعدها هم که وارد بیمارستان شدم به مترون گفتم در هر بخشی به جز عفونی امکان فعالیت دارم و در نتیجه در جراحی قلب مشغول به کار شدم، در ابتدای  شیوع کرونا اجازه کار کردن را از من گرفتند و برای همین موضوع به شدت ناراحت شدم، اما پس از یک ماه به کار بازگشتم و در بخشی که کرونایی نبود؛ اما به هرحال به دلیل شرایط آلوده یا ناقل بودن بیماران محتمل بود فعالیتم را ادامه دادم، در بخش قلب و  سی.سی .یو مشغول به کار بودم و حتی از بیمارانی که بعد از چند روز تست کرونای آن‌ها مثبت بود هم پرستاری می‌کردم و به دلیل حساسیت تمام نکات لازم را رعایت می‌کردم و مترون و همکاران بیمارستان بوعلی همراهی بالایی داشتند که بسیار قابل تقدیر است.

باقری تاکید کرد: در شرایط سختی که بیمارستان سانتر کرونا به پرستار نیاز داشت و می‌توانستم در بخش غیرکرونا به بیماران خدمت کنم از مرخصی استعلاجی استفاده نکرده و در بیمارستان حاضر می شدم و اگر شرایط خاص نداشتم حتما در بخش کرونا حاضر می‌شدم.

وی درباره این روزهای خود می‌گوید: به دلیل شرایط زندگی مجبور به نقل مکان به تهران شدم؛ اما شرایط جدیدی برای من رقم خورد که انتظارش را نداشتم و همین مرا سخت آزرده کرد، از روزی که به تهران آمدم بیمارستان‌ها از پذیرش من به‌عنوان پرستار امتناع می‌کنند و اعلام می‌کنند من برای این شغل مناسب نیستم.

این پرستار ادامه داد: به دلیل اینکه ذکر شده نباید به طور مستقیم در بخشی که عنوان عفونی دارد کار کنم، مانع از فعالیتم می‌شوند، این درحالی است که در قزوین در بیمارستان سانتر کرونا بوده و عملکرد خوبی داشتم؛ موضوع را از معاونت پرستاری وزارت بهداشتم هم پیگیری کردم، اما برای پیگیری به یک تماس بسنده کرده و گفتند باید موضوع را از خود بیمارستان‌ها پیگیری کنم و جایی را راضی کنم که به من اجازه کار کردن بدهند؛ در واقع معاونت پرستاری به جای اینکه هوای پرستارانش را داشته باشد، پشتم را خالی کرد.

باقری گفت: به مطالبه‌گری خودم ادامه می‌دهم و تا روزی که موفق نشوم به بیمارستان بازگردم و شغل مورد علاقه‌ام را ادامه دهم کوتاه نخواهم آمد.

انتهای پیام/
طاهره سادات موسوی
ارسال نظر
پیشنهاد امروز