یادداشت فتحالله بینیاز برای ۱۲ سالگی ایلنا:
«ایلنا» بهرغم سختکوشی کنونی به بُرد بیشتر فکر کند
ایلنا هم میتواند جزو نامهای زنده و جاودانی فرهنگ ایران شود مشروط بر اینکه اولا خود خبرنگاران از نظر سطح معیشتی و رفاهی وضعیت خوبی داشته باشند، ثانیا به این افراد فرصت مطالعاتی داده شود که دستکم نیمی از وقت خود را صرف مطالعه کنند.
گرچه بخش ادبیات و فرهنگ خبرگزاری کار ایران در مقایسه با دیگر خبرگزاریهای کارگری جهان، برای نمونه خبرگزاریهای کار در کشورهای انگلیسی زبان انگلستان، استرالیا، کانادا و آمریکا، تا جایی که من دیدهام، ضعفهای انکارپذیری در وجوه کیفی و کمی دارد، اما نمیتوان جایگاه این رسانه را در عرصه فرهنگ ایران نادیده گرفت.
هر عقل سلیمی که بخواهد بر مبنای انصاف قضاوت کند، این نکته را درمییابد که اخبار فرهنگی، خصوصا ادبیات داستانی ایلنا، جزو پرخوانندهترین و درعین حال محبوبترین خبرها هستند. اخبار فرهنگی ایینا و ایسنا بیشتر از هر رسانه دیگری ازسوی رسانههای فارسی زبان، صرفنظر از دیدگاههای سیاسیشان، لینک داده میشوند؛ از سوئد گرفته تا آمریکای لاتین. کشف این لینکها کار چندان دشواری نیست.
شهامت رسانهای ایلنا که من آن را شهامت و صداقت و شفافیت اخلاقی مینامم، موجب شده است که این رسانه به دور از غوغاسالاری و هیاهو در این عرصه کارهای زیادی بکند. خود من گاهی از خبرنگاران این رسانه میخواهم که با فلان نویسنده جوان و گمنام و بیارتباط با محافل ادبی تماس گرفته شود و آنها را به جامعه ادبی معرفی کند و انصافا هم در این عرصه همیشه جواب مثبت بوده است. اما انتظار میرود که این رسانه بهطور قائم به ذات کاشف این شاعران و نویسندگان باشد، جستجو کند که چرا با جوایز ادبی خصوصی خصومت ورزیده میشود و چرا این جوایز برای مراسم دچار مشکل میشوند، چرا برای چاپ کتاب حتما باید با کسی یا کسانی ارتباط داشت؟ به بیان دیگر خبرنگاران ذهن پرسشگری داشته باشند. گرچه این ذهنیت را در دو رسانه محبوب اهل قلم یعنی ایسنا و ایلنا میبینیم، اما کافی نیست؛ خصوصا به این علت که جراید کاری با ادبیات داستانی ندارند و بیشتر در اندیشه سرگرم کردن مردم هستند.
تردیدی نیست که وضعیت ادبیات داستانی ایران در حد و اندازههای ملتی با این گذشته و جمعیت و وسعت و امکانات نیست. بیشتر مردم با ادبیات جدی ایرانی ارتباط ندارند. شاید کتابهای عام و عامهپسند بخوانند، ولی از دیدگاه روانشناسی اجتماعی این نوع خواندنها جایگاه ارزندهای ندارد. نوعی سرگرمی است مثل دیدن سریالهای پلیسی کرهای و ترکیهای. ادبیات داستانی باید ضمن برخورداری از یک قصه خوب، برای خواننده پرسش مطرح کند و از حیثصناعت ادبی هم از نوآوری برخوردار باشد. چینن داستانهایی برای مردم ما ناشناخته است؛ حتی کمتر و بدتر از سالهای پیش از ۱۳۵۷ که خیلی از مردم معمولی رمان همسایهها، تنگسیر و داستانهای هدایت و چوبک را میخواندند. اما به وضعیت کنونی نگاهی بیندازید. کانالهای تلویزیون که این همه سریال و فیلمهای تکراری و بازی فوتبال نشان میدهند و در قبال ادبیات جدی توطئه سکوت در پیش گرفتهاند، و حاضر نیستند تغییر جهت دهند و در حد و اندازه تلویزیون کشورهای پیشرفته به معرفی ادبیات بپردازند. فرهنگسراها که در اصل متعلق به مردم هستند و نه دولت و شهرداری و در حال حاضر بدون استفاده افتادهاند، مانند کشورهای آلمان و چک و ایتالیا در مقیاس منصفانهای در اختیار دوستداران ادبیات داستانی گذاشته نمیشوند.
سالنهای پرشمار و بلااستفاده دانشگاههای کشور، مانند دانشگاههای آمریکا و کانادا در حد عادلانهای در اختیار دوستداران ادبیات داستانی گذاشته نمیشود که بتوانند در آن جا جلسه برقرار کنند. به بیان دیگر کل فرهنگ به مدد مولفههای خودجوش «مردمی - دولتی» بازآفرینی و دستخوش تجدد نمیشود، یا به عبارت دقیق تر نوعى پیکربندى فرهنگى(Cultural Configuration) پدید نمیآید که الگوى فرهنگى(Cultural Pattern) آن اساساً ارضاءکننده روحیه انسان بالنده باشد و حامی پنهان انسانهایى باشد که به دلایلی درصدد تعالى فرهنگى خود هستند. همین نکات وظایف رسانههایی مانند ایلنا را گستردهتر و ژرفتر میکند. شاید به سرعت نتیجه نگیرد، اما در درازمدت به عنوان عامل پیشبرنده فرهنگی نام و نشان خود را در عرصه فرهنگ تثبیت خواهد کرد. کار فرهنگی، عرصهای است که باخت ندارد، یا بُرد دارد یا بُرد بیشتر.
چرا ایلنا بهرغم سختکوشی کنونی به بُرد بیشتر فکر نمیکند؟ روشنگرهای مشروطیت سالهاست که مُردهاند، اما نام شان در فرهنگ ما زنده است. ایلنا هم میتواند جزو نامهای زنده و جاودانی فرهنگ ایران شود مشروط بر اینکه اولا خود خبرنگارنگاران از نظر سطح معیشتی و رفاهی وضعیت خوبی داشته باشند، ثانیا به این افراد فرصت مطالعاتی داده شود که دستکم نیمی از وقت خود را صرف مطالعه کنند، هم در وجه ژورنالیسم مدرن جهانی و هم خوانش رمانها و مجموعه داستانهای ایرانی و خارجی.
ثالثا فضای کاری چنان مطلوب باشد که خبرنگار از حضور در محیط کار لذت ببرد. رابعا برای آنها دورههای دانشافزایی گذاشته شود؛ خصوصا در زمینه یک زبان خارجی. در ضمن چرا مانند دیگر رسانههای شاخص جهانی نام خبرنگار در انتها یا بالای مصاحبهها و تدوین گزارشهای نمیآید؟ این امر نه تنها موجب شهرت خبرنگارهای جوان و ایجاد انگیزه در آنها میشود، بلکه طبق آموزههای «روانشناسی انعکاس ثمر»، باعثمیگردد که در اعتلای کار خود کوشاتر باشند. بروند سراغ کتابهای ترمینولوژی ادبیات و فرهنگ و دایره واژگانی خود را بسط دهند تا فردا پس فردا با انگشت گذاشتن روی این یا آن نکته، ارزشهای آشکار و پنهان خود و رسانه ایلنا را به هموطنان نشان دهند. بد نیست بعضی از رسانههای مشابه انگلیسی و فرانسوی زبان که شماری از آنها گرایشهای رادیکال فارغ از هیاهو دارند، هرازگاهی ترجمه شوند تا خبرنگاران متوجه نوع پرسشها و دگرگونی رویکردهای آنها شوند. اینها نصیحت نیستند، زیرا نصیحت مربوط به دوره سنتگرایی بود. اینها پیشنهادند.
به هر حال من هم در این اجتماع زندگی میکنم و میدانم محدویتهای اقتصادی، مالی و اجتماعی و سیاسی پرشماری گریبانگیر نهادهای فرهنگی خصوصا رسانه رادیکال ایلنا است، اما نباید به دلیل محافظهکاری از ارتقاء مستمر رسانه فاصله گرفت و نباید به محبوبیت کنونی اکتفا کرد که به قول نیچه: «آنچه کسی را والا میکند، نه شدت احساسهای والا که مدت آن است.»