فیلمبردار فیلم مطرح کرد:
سه بهشت در یک فیلم/ «در آغوش درخت» برای کل دنیا فیلمبرداری شد
محمد فکوری معتقد است حضور بچههای در فیلم «در آغوش درخت» به این فیلم معصومیت و شاعرانگی بخشیده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فیلم سینمایی «درآغوش درخت» محصول مشترک کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و سازمان سینمایی سوره، که فیلم محبوب منتقدان و اهالی رسانه نام گرفته، به نویسندگی و کارگردانی بابک خواجه پاشا و تهیهکنندگی محمدرضا مصباح و سجاد نصرالهی نسب یک درام عاشقانه اجتماعی است که اکران خود را از نیمه مردادماه در سینماهای سراسر کشور آغاز کرده و با استقبال علاقهمندان سینمای اجتماعی روبرو شده است.
مارال بنی آدم، جواد قامتی، روحالله زمانی، اهورا لطفی و رایان لطفی بازیگران این فیلم سینمایی را تشکیل میدهند.
به همین بهانه با محمد فکوری مدیر فیلمبرداری این اثر به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
از نگاه منتقدان و مردم یکی از ویژگیهای برجسته «در آغوش درخت»، چشمنواز بودن آن است. برایمان بگویید که این لوکیشن ها چگونه انتخاب شد؟
خوشحالم که توانستم به عنوان مدیر فیلمبرداری فیلم «در آغوش درخت» تاثیر خوبی داشته باشم. حقیقتا از همان اول هم قرار بود این اتفاق بیفتد و اثری چشمنواز خلق کنیم. همچنین به این مساله آگاه بودم که با یک فیلم شاعرانه سروکار دارم؛ در نتیجه این اتفاق باید در مرحله ظهور و روایت فیلم رخ میداد و مولفههای رسیدن به این اتمسفر باید پلان به پلان رعایت میشد.
آیا این اتفاق رخ داد که در حین فیلمبرداری به طور اتفاقی با لوکیشن خوبی مواجه شوید که قبلا برای آن برنامهریزی نکرده بودید؟ در واقع برای شما و کارگردان مهم بود که طبق برنامه پیش بروید یا در کار اصطلاحا رها و آزاد بودید؟
باید بگویم که من و بابک لطفی 2 ماه قبل از فیلمبرداری در شهر ارومیه به دنبال لوکیشنهای مختلف بودیم. از ابتدا میدانستیم به رودخانه نیاز داریم و در واقع جزو کاراکترهای اصلی ما بود. ابتدا رودخانهای فصلی به نام باراندوز را انتخاب کردیم که به سمت دریاچه ارومیه میرود اما بعد از انتخاب آن متوجه شدیم که جاده باریک بکری در آنجاست و جالب است بدانید که با وجود اینکه هردوی ما اهل و بزرگ شده ارومیه هستیم، اصلا نمیدانستیم که همچین اتمسفری در ارومیه وجود دارد. پس از ادامه دادن جاده ناشناخته آن هم با سختی فراوان احساس میکردیم که چیزی ما را به آنجا دعوت میکند و در نهایت به آبشاری رسیدیم که اتفاق فیلم در آنجا رخ میداد. از آنجا که بابک لطیفی فیلمنامه را هم نوشته بود به خوبی توانستیم قصهمان را در آنجا تصور کنیم. مکان دیگری هم که من برای اولین بار با آن مواجه شدم، لوکیشنی بود که مادر تنور را روشن کرده و آنجا نشسته بود. از نظر من لوکیشن چشمنوازی داشت و به نظرم همه چیز درست چیده شده بود.
در جواب بخش دوم سوال باید بگویم که خوشبختانه بابک خواجه پاشا بسیار همراه و اهل مشورت و با اعتماد کامل مدیریت بخش تصویری کار را کاملا به من سپرده بود. همچنین آزادی عمل من در کار به قدری زیاد بود که مانند پرندهای رها میتوانستم هر کجا دوست دارم بروم و قبل از شروع سکانس تک به تک پلانها را چک و جای دوربین را انتخاب کنم. در حقیقت هر آنچه را که در توانم بود، با حال خوب انجام دادم.
با توجه به قصه «در آغوش درخت» ما سکانسهایی با حال و هوای متفاوت در فیلم میبینیم، شما برای هارمونی بین نوع ضبط و داستان به چه المانهایی توجه داشتید؟ به عنوان مثال شما در سکانسهایی که شادی و آرامش در جریان است، به نسبت سکانسهایی که حادثه دلخراشی رخ داده چگونه نوع فیلمبرداریتان را تغییر میدهید؟
خوشحالم آن چیز که من چند ماه قبل از فیلمبرداری به آن رسیده بودم، الان تاثیرش دیده میشود. من قبل از فیلمبرداری فیلم در «در آغوش درخت» آن را به سه بخش تقسیم کرده بودم؛ بهشت اول، برزخ و بهشت دوم.
بخش اول باید مانند یک بهشت ترسیم میشد چراکه حضور بچهها را داشتیم حتی در سکانسهایی که حضور نداشتند اما حضور و حال و هوایشان احساس میشد. حضور بچهها معصومیت و شاعرانگی به کار میبخشد که باید در تک تک پلانها دیده شود؛ من خودم این قسمت را خیلی دوست داشتم. در بخش دوم یک اتفاق بسیار ناگوار رخ میدهد و درباره آن با خودم قرارداد بسته بودم که باید شکل برزخ را ترسیم کنم. در واقع زمانی که معادلات فیلم بهم میریزد، دیگر اثری از شاعرانگی و بهشت نیست؛ همچنین پلانها تند و لنز بسته میشود. من در طول فیلم تماماً حواسم به این نکته بود که فیلم در چه مقطعی قرار دارد و چطور باید طبق پلان بندی حرکت کنم. در بخش سوم که در واقع چند دقیقه پایانی فیلم است، ما فضایی همراه با پیدایش دوباره امید داریم که شاعرانگی دوباره و بهشتی ترسیم میشود و حالت بین زمین و آسمان کاراکترها را نشان میدهد.
کدام یک از این موارد در فیلمبرداری یک اثر برای شما در اولویت قرار دارد؟ توجه به قصه یا ثبت قاب و تصویری زیبا؟
برای من قصه مهم است زیرا آن چیزی که در ابتدا مرا درگیر خود میکند، قصه است نه پلان و نور و حرکت و این درگیری ذهنیست باعث میشود که من به دنیایی درون ذهنم پا بگذارم. رویکرد من در فیلمبرداری این است که بعد از پرسش و پاسخها با نویسنده و کارگردان در لاک خودم فرو روم و قصه را روایت کنم. شاید باور نکنید اما پلانی نبوده است که من بدون ترسیم آن سر صحنه رفته باشم. در نتیجه قصه اولویت اول من است چراکه قصه راهنماست و بر اساس آن گام برمیدارم. اما در این مسیر از فیلتر ذهنی و تجربههایم و همچنین از روح، کاراکتر، شخصیت و حتی شهودم برای چنین کار حساسی استفاده و بعد جوری ترسیم و فیلمبرداری میکنم که تمام و کمال در خدمت فیلمنامه و فیلم باشد.
از همکاریتان با تیم تدوین برایمان بگویید. آیا پس از اتمام فیلمبرداری تیم تدوین شروع به کار کردند یا حین کار باهم پیش میرفتید؟
تیم تدوین همزمان و سکانس به سکانس در شهر ارومیه کار خود را آغاز کردند. متاسفانه من نتوانستم ارتباط خیلی نزدیکی با تیم تدوین داشته باشم و تنها یک جلسه در اواسط فیلم به تدوین دعوت شدم تا یک پلان را چک کنیم. من خیلی مشتاق بودم که قبل از اتانولاژ و بسته شدن کار در جریان تدوین قرار بگیرم که متاسفانه این اتفاق نیفتاد و زمانی که فیلم سر میز کالکشن اتانولاژ بود، آن را دیدم که اتفاقا دو سه روز به اکرانمان در فجر مانده بود. البته خدا را شکر میکنم که فیلم درآمده بود.
آیا این اثر در نهایت به آنچه شما از کار میخواستید، تبدیل شد؟ اگر به عقب برگردید چه کاری را انجام نمیدهید و روی چه مسالهای بیشتر تمرکز میکنید؟
بله، آنچه که میخواستم و پلانهایی که در ذهنم شکل گرفته بود، اتفاق افتاد. ناگفته نماند که خداوند بزرگ در این راه بسیار به ما کمک کرد؛ درباره فیلمبرداری به نظرم انتخابهای درستی انجام دادم و در کل از هر آنچه فیلمبرداری کردم، رضایت دارم که امیدوارم بر دل مخاطبان هم بنشیند و راضی از سینما بیرون بیایند. امیدوارم توانسته باشم به عنوان یک فیلمبردار خدمتی اساسی کرده و تاثیرگذار بوده باشم چرا که این موضوع برای من بسیار اهمیت دارد.
اگر بخواهید از تجربه حضورتان در این پروژه و چالشهایش به چند نکته که در سوالها نام برده نشد، اشاره کنید، چه میگویید؟
طبیعتا هر فیلمی چالشهای خودش را دارد که پُر از تجربه است. ما تجاربی از شرایط سخت فیزیکی حین فیلم و همچنین همکاری با دوستان تازه به دست میآوریم که در هیچ دانشکدهای تدریس نخواهد شد. فیلم سینمایی «در آغوش درخت» در وهله اول برای خانوادههای کشورم و کل دنیا فیلمبرداری کردم. هدف اصلی من برای فیلمبرداری کار یادآوری این نکته بود که قدر هم و بچههایمان را بدانیم و فکر نکنیم آنها همیشه هستند. جدا از این موضوع «در آغوش درخت» سبب شد تا من پس از ۱۲ سال بار دیگر در شهرم فیلمبرداری کنم و دوست داشتم که یک یادگاری برای آنها داشته باشم. من تا جایی که توانستم از پتانسیل ارومیه برای پیشبرد و تاثیرگذاری داستان استفاده کردم.
اگر بخواهید «در آغوش درخت» را به مخاطبان پیشنهاد دهید، میگویید به چه دلیل آن را ببینند؟
«در آغوش درخت» فیلمی در ستایش خانواده است و از نظر من هیچ چیز مهمتر و واجبتر از خانواده نیست. ما در هر جایگاهی که باشیم باز هم خانواده از آن جایگاه مهمتر است. تمام حرف من این است که قدر خانوادههایمان را بدانیم؛ تمام آنچه که به دنبالش هستیم چند پله پایینتر از خانواده است. امیدوارم خداوند کمک کند که فیلم این تاثیرگذاری را داشته باشد.