زندگی کارگر ساختمانی افغانستانی در ایران؛
نژادم، سرنوشتم را رقم زد/آرزویم رفتن به مدرسه بود اما....
«سالم» از یک پدر افغانستانی و مادر ایرانی متولد شده، اما از شناسنامه محروم شده و الان یک کارگر ساختمانی در بیرجند است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، بیرجند نیمه کویری، هر روز با بادهای سرد و خشکش به صورت کارگران ساختمانی که در میدان امام حسین(ع) این شهر به امید لقمه نانی جمع شدهاند، تازیانه میزند. «سالم» یکی از کارگران ساختمانی است که هر روز صبح کنج میدان با دیگر کارگران با یک ساکی که از کیسه برنج یا پاکت آبمیوههای قدیمی دوخته شده است، مینشیند. سالم هر روز ساکش را پر از خالی میکند و به میدان میآید.
سالم میگوید: پدر بزرگم از افغانستان به ایران آمد. من و پدرم در ایران به دنیا آمدیم. مادر و مادربزرگم هر دو ایرانی بودند، اما من هنوز شناسنامه ندارم. این دیگر برای ما طبیعی شده که یک نفر اینجا شناسنامه نداشته باشد.
سالم ۲۶ساله است و هنوز دلش خوش به روزی است که بتواند به مدرسه برود. میگوید: ۵سالم بود که با پدرم و مادرم به تهران آمدیم. بچههای خالهام مدرسه میرفتند. فکر میکردم ما هم به تهران میرویم تا من هم به مدرسه بروم اما خانوادهام برای کار به کورهپزخانههای جنوب تهران میآمدند. من هم آنجا به جای کلاس اول، خشت زدم.
سالم خیالش میرود پی روزهایی که یک آقا معلم به کورهها میرفته است. میگوید: آقای الیاسی همیشه کتاب قصه داشت. برایمان قصههای خوبی میخواند. حساب، کتاب و نوشتن یادمان داد. با بچهها وقتی شب میشد؛ با خاکها و آجرهایی که خراب شده برای خودمان تخته درست میکردیم. تختهها را جوری که صاحب کار یا پدرانمان نبیند در کوره میگذاشتیم اما خیلی دوام نداشت و ما مدام باید تخته درست میکردیم. هر بار که یکی از ماجرای تختهها بو میبرد، کتک مفصلی میخوردیم.
سالم تا کلاس ۴با آقای الیاسی درس خواند، مادرش سر زایمان برادرش فوت کرد. میگوید: مادرم به خاطر فشار کار در کوره از بین رفت. پدرم از پس بزرگ کردن من و برادر شیرخوارهام برنمیآمد. برگشتیم بیرجند که خالهام و مادربزرگ مادریام از ما مراقبت کند. دلخوشیهای گاه به گاه درس و کتاب تمام شد. صبحها فرزندان خالهام به مدرسه میرفتند و من با پدرم به زمین کشاورزی برای کارگری میرفتیم. با تمام جانم حسرت مدرسه رفتن را داشتم. دلم میخواست به جایشان مشق بنویسم. شبها کتابهایشان را برمیداشتم و به پشت بام میرفتم. نور چراغ برق بر پشت بام میافتاد و من سعی میکردم از روی کتابها بخوانم.
آن روزها گذشت و بیرجند خشکسالی شد. حالا بعد آن همه خشکسالی و بیآبی، سالم در بیرجند کارگر ساختمانی شده است. سالم میگوید: آدمی به کار زنده است. من کارگرم. یک روز کوره، یک روز کشاورز و امروز کارگر ساختمانی. هر روز صبح به امید رفتن به سرکار از خانه بیرون میآیم، اما وقتی به میدان محل تجمع کارگران میرسم، نه تنها کاری نیست، بلکه تعداد کارگران آنقدر زیاد است که اگر کاری هم باشد، به همه نمیرسد.
سالم ادامه میدهد: در هر ماه، ممکن است ۵ روز سرکار بروم. کارگر ساختمانی که باشی هر روز ممکن است بلایی بر سرت فرود آید. یک روز آجری از طبقه بالایی ممکن است به پایین بیفتند. کارگر ساختمانی مهاجر بیمه ندارد و تحت پوشش هیچ نهادی هم نیست.
سالم میگوید: امروز ۲۰ روز است که برای کار به سرگذر میآیم که تنها ۷ روز کار نصیبم شده است و اکنون هم ۳ روز است که بیکارم. اگر برای کار در پروژههای دولتی به کار گرفته شویم، باید تا مدتها برای دریافت دستمزد خود دوندگی کنیم. هیچ بیمهای نداریم و هر روز یک اتفاق برای کارگر ساختمانی میافتد. کم نیستند کارگران ساختمانی که کمرشان به خاطر سقوط از ساختمان شکسته و دیگر بلند نشدند.
میگوید: بچههای خالهام به مدرسه رفتند و امروز یکی از آنها در سمنان دانشجوی ارشد است و دختر خالهام مربی مهدکودک است و من به خاطر اینکه پدرم افغانستانی بود باید برای نان درآوردن تن به مشاغلی بدهم که کارگر ایرانی به آنها تن نمیدهد. کار در کوره، حفر چاه، تخریب ساختمان، مرغداری و دامداری مال ما افغانستانیهاست. بعد از بالا رفتن دلار در ایران خیلی از افغانستانیها به افغانستان برگشتند اما من همهی خانوادهام اینجا بودند. هیچکس را در افغانستان نمیشناختم.
بیکاری در بیرجند فریاد میزند
در حالی نرخ بیکاری در خراسان جنوبی ۱۱ درصد عنوان می شود که نماینده مردم فردوس، طبس، سرایان و بشرویه در مجلس شورای اسلامی نرخهای اعلامی را قبول ندارد و گفته اگر نرخ بیکاری به صورت واقعی در استان بررسی شود، بالای ۲۵ درصد است.
وی معتقد است؛ بیشترین میزان بیکاران، فارغالتحصیلان دانشگاهی هستند و میگوید: فردی را که چند ساعت سر گذر منتظر کار است که آیا برود سر کار یانه، کسی که دار قالی دارد و شاید روزی یک ساعت کار کند و آن دسته از افرادی که کار فصلی دارند و مشابه این، همه و همه را شاغل حساب کردهاند تا نرخ بیکاری دراستان را رو به کاهش اعلام کنند، در حالی که این نرخها ملاک اختصاص اعتبارات است.
این نماینده میگوید: هر جوانی را که ببینی چه تحصیلکرده و چه بیسواد، به دنبال کار است، از میادین محل تجمع کارگران هم که عبور کنی، صدها کارگر منتظرند تا شاید برای انجام کارهای ساختمانی، کشاورزی یا حفر چاه و قنات، طلبیده شوند، اما دریغ ...، حال این آمارها از کجا سردرمیآورد؛ خدا میداند!
به گفتهی نمایندهی بیرجند جوانان بیرجندی به علت نبود شغل از بیرجند مهاجرت کرده و در شهرهای اطراف و تهران حاشیهنشین شدهاند. سالم اما هنوز خیالش برای کوره پزخانههای تهران پر میزند. آنجا که همه با هم یکی بودند و کودک افغانستانی درس هم میخواند. سالم میگوید: درس نتوانستم بخوانم و از اینجا سر در آوردم. اینجا ما فهمیدیم که سهممان از زندگی کارگری است و درس خواندن برای ما نیست. بیمه ندارم، کار درست ندارم، درس نخواندم و بیشناسنامه ماندم. چون افغانستانی بودم.