یادداشت محمد علی گودینی برای روز جهانی کارگر:
خدا هم کارگر است
«محمد علی گودینی» کارگر از کار افتاده کارخانه تعطیل شده «قوه پارس» و نویسنده داستانهای کارگری «تلار پذیرایی پایتخت»، «زنی با کفشهای مردانه»، «سیلاب»، «نورد» و «اژدها وارد میشود» در یادداشت پیشرو که برگرفته مشاهدات وی از مناسبات روابط کار در سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب است از حق تعطیلی کارگران در روز جهانی کارگر میگوید.
به گزارش ایلنا، «محمد علی گودینی» کارگر از کار افتاده کارخانه تعطیل شده «قوه پارس» و نویسنده داستانهای کارگری «تلار پذیرایی پایتخت»، «زنی با کفشهای مردانه»، «سیلاب»، «نورد» و «اژدها وارد میشود» در یادداشت پیشرو که برگرفته مشاهدات وی از مناسابت روابط کار در سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی راجع به حق تعطیلی کارگران در روز جهانی کارگر مینویسد.
۱. اول ماه مه، روز جهانی کارگر، در اغلب کشورها، تعطیل رسمی است! یازدهم اردیبهشت، روز کارگر، در ایران، یک روز شعاری و سر کاری است!
قبل از انقلاب، روز کارگر در ایران تنها یک روز تشریفاتی بود. پیش از پیروزی انقلاب، در یازدهم اردیبهشت هر سال، در برخی واحدهای صنعتی که نماد صنعت مونتاژ وابسته محسوب میشد، تعدادی از کارگرهای گزینش شده، کاسکت بر سر و لباس کار یک دست پوشیده، زیر نظارت مستقیم عوامل کارفرمایی که خود از وابستگان رژیم بود، با نظمی خاص، مراسمی سمبلیک را در مکان محدودی برگزار میکردند. هم زمان رسانههای تبلیغاتی رژیم، به منظور استفاده موردی و به نفع خود، بهره لازم را از آن اجتماع کوچک میبردند! حال آنکه آن مراسم تشریفاتی، در واقع هیچ سود مادی یا آگاهیبخشی و آشنا شدن کارگر ایرانی با حقوق قانونی و صنفی خود در پی نداشت. از این روی کارگر ایرانی که در بعضی واحدهای صنعتی مهمتر، غیر از یک نماینده کارگر که علیالظاهر منتخب کارگران بود، ولی در مواردی، عامل کارفرما از کار درمیآمد، آشنایی چندانی هم با وظیفه قانونی خود و حقوق کارگران نداشت!
در سالهای پایانی آن رژیم، انتخابات سندیکایی هم در تعدادی از واحدهای صنعتی و البته، زیر برق سرنیزه مأمورهای ژاندارمری برگزار شده بود ولی در عمل، آن سندیکاها هم به علت کنترل شدن توسط کارفرمای وابسته یا عوامل مخفی رژیم، نه تنها قادر نبود کارگر را با حقوق قانونی خود آشنا کند که خود اعضای برگزیده شده آن هم از اساس به وظیفه و حقوق اولیه خود آشنا نبودند!
این ناکارآمدی نمایندگان کارگران تحت کنترل و زیر فشار تهدید یا در معرض تطمیع کارفرما یا سندیکاهای بدون اطلاع از وظایف قانونی خود. انتخاب شده زیر سرنیزه مأمورهای رژیم، در کنار ماده ۳۳ قانون کار (ماده سی و سه قانون کار به کارفرما این اجازه را میداد حتی در صورت اینکه از قیافه یا لباس کارگر خوشش نیاید یا هر علت دیگر، او را از کار اخراج کند) که از ابزار برنده در دست کارفرما بود، از یک سو و عوامل مخفی یا علنی، انتظامی درون کارخانجات صنعتی که بسته به اهمیت و بزرگ و کوچکی واحدهای کارگری، توسط درجهداران بازنشسته ژاندارمری یا افسران ارشد بازنشسته به خدمت گرفته شده، به جهت در کنترل داشتن اوضاع صنایع، دست به دست هم داده بود تا در واحدهای صنعتی مونتاژ، کمتر کارگری با حقوق کاری و قانونی و صنفی خود آشنایی لازم را داشته باشد!
شرایط نابهسامان، زمانی آشکارتر میشود که بدانیم کارگرهایی که مشغول بودند، درصد بالایی از آنها، بیسواد یا کمسواد بودند! کمتر کسی تخصص لازم و توانایی فنی را داشت، به گونهای که در چنان موقعیتی، بودند افرادی که تنها با داشتن مدرک تصدیق ششم ابتدایی، به عنوان سرپرست و سرکارگر، مشغول میشدند. حتی کسانی با مدرک سیکل اول (کلاس نهم) صاحب عنوان جنرال فورمن میشدند!
۲. با پیروزی انقلاب اسلامی و لغو شدن خود به خود ماده ۳۳ قانون کار از یک سو و خارج شدن فشارهای روحی و روانی تحت نظر بودن از جانب عوامل مخفی و علنی و خبرچینهای کارفرما در محیطهای صنعتی. کارگران برای زمان کوتاهی، هوای تازه و نسیم آزادی را در واحدهای کارگری استشمام کردند. با این حال دیری نپایید که عوارض وابستگی صنعت مونتاژ و تبلیغات دروغین رژیم شاهنشاهی برای رسیدن به دروازههای تمدن بزرگ توهمی، طبل تو خالی از آب درآمد. به خاطر کمبود مواد اولیه وارداتی، واحدهای صنعتی مونتاژ، خیلی زود مشکلات وابستگی به بیگانه خود را بروز داد و برای همگان نمایان شد. با آشکار شدن ملموس این حقیقت تلخ، خیلی زود، کام کارگران امیدوار شده به تحولات انقلاب، رو به تلخی نهاد! ظاهر شدن این واقعیت، با سرازیر شدن خیل عظیمی از روستاییانی که به هوای زندگی بهتر، دست به مهاجرت گسترده به شهرها و به ویژه پایتخت، زده بودند، خواب خوش و رویای شیرین پیروزی انقلاب را بر کارگرانی که فوج فوج شغل یا مزایای سابق خود را از دست میدادند، همراه با روند فزاینده تورم و گرانی و کمبود اجناس و ارزاق روزانه، به کابوس مبدل میشد. این عوامل با شروع جنگ تحمیلی، برای سایر صنایع که به خاطر مزایای نسبی و حمایتهای علنیتر دولتی، تا آن زمان در حاشیه امنی قرار داشتند، تشدید شد و از آن پس سایه سنگین کمبود مواد اولیه و خطر از دست رفتن شغل و به وجود آمدن ناامنی شغلی، تاریکتر شد.
از این طرف با وجود تلقین شعارهایی از قبیل «عرق کارگر همانند خون شهید مقدس است»، «خدا هم کارگر است» و «دست کارگر را باید بوسید» یا جایگزینی شوراهای اسلامی کار به جای سندیکاهای نیمبند قبلی. در نهایت با کم رنگ شدن و از رونق افتادن دوران چنین شعارهای زیبایی، تشویشها، جای آرامش و امیدواری کوتاهمدت جامعه کارگری را گرفت.
از طرفی با توجه به جولان دادن گروهکهای تروریستی و ترورهای کور و هدفمند و نیاز به فداکاری بیشتر، همین قشر دست پینه بسته کارگر که با اعتصابها یا شرکت در تظاهرات خیابانی و حمایت از تشکیل حکومت اسلامی، نقشی بهسزا در به پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کرده بود، بدون توجه و اطلاع از نیات سوءعدهای از دستاندرکاران انقلاب، تنها به خاطر حمایت از یکپارچگی کشور و با توجه به شرایط ویژه تحمیل شده بر مملکت و هجوم صدام دیوانه به مرزهای میهن عزیز و حمایت وهابیون تازی از بعثیهای وحشی، در کنار ادامه فتنهگری گروهکهای مزدور بیگانه یا تجزیهطلب و پزهای روشنفکری بر جای مانده از دوران طاغوت و... خون غیرتشان به خروش درآمد و پا به پای بسیجیان و جهادگران، راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شدند و در کنار ارتشیان و پاسداران، به دفاعی جانانه از انقلاب و کشور پرداختند. هر روز خون پاکشان، با خون مطهر دیگر رزمندگان شهید در مرزهای عزت و شرف، درهمآمیخت. برخی به جمع جانبازان پیوستند. تعدادی نیز در بند اسارت دشمن گرفتار شدند.
۳. از آنجایی که مفهوم و تعریف روز کارگر، برای کارگران در قبل از انقلاب، هیچگاه معنای واقعی خود را پیدا نکرده بود، پس از پیروزی انقلاب هم، کارگران تا بخواهند متوجه حقوق صنفی خود و مبنای گرامیداشت روز جهانی خود باشند، با آتشافروزیهای گروهکهای فتنهگر مزدور و سپس مواجهه با جنگ تحمیلی، با فداکاری از سهم خود کوتاه آمده بودند. از طرفی به خاطر ماهیت دینستیزی گروهکهای چپ و راست، آنهایی که قصد داشتند با شعارهای دهان پرکن، کارگر مسلمان را فریفته و به مسلک پوشالی خود، جذب کنند ولی کارگر مسلمان و انقلابی، با همه کاستیهای موجود، به تبلیغات آشکار و پنهان مزدوران و پادوهای قدرتهای بزرگ وقعی ننهادند. اما در عوض با اعتماد افراطی به مسؤولان انقلابی و مذهبی، تنها به اعتبار و به خاطر وجود با برکت امام امت، به این افراد و وعدههای نسیهشان خوشبین و گردن نهاده بودند!
کارگران پاکنهاد و پاکنیت، در آن دشواریها و مرارت کشیدنها، سالها انتظار تغییر شرایط را داشتند ولی روز کارگر که از راه میرسید، در خلأ بلاتکلیفی گرفتار میشدند. از کاری بودن روز یازدهم اردیبهشت یا تعطیل بودن آن روز، سر درنمیآوردند. از این روی کارگرها در روز جهانی کارگر، طبق معمول به محل کار خود وارد میشدند. از لحظه ورود، در بلاتکلیفی اعصاب خردکنی گرفتار میآمدند. گروهی لباس کار میپوشیدند. بعضیها حتی زحمت تعویض لباس را هم به خود نمیدادند. افرادی مرخصی میگرفتند. در این بلبشوی تحمیلی، دستههای کوچکی هم به هوای جشن روز کارگر، به سمت محلهای تجمعی که هر سال مشخص میشد، میرفتند. در مجموع، در چند سال اول پیروزی انقلاب، یک اعلام وجود نیمبندی، از حضور نصفه نیمه خودجوش کارگران پایتخت در سطح شهر یا در رسانههای نوشتاری و شنیداری و تصویری، به نمایش درمیآمد.
۴. کارگرها نقش عمدهای در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند. کارگرها در دوران جنگ تحمیلی، سنگر به سنگر همراه رزمندگان جنگیده بودند. کارگرها جبهه تولید و جبهه دفاع مقدس را به هم پیوند داده بودند. کارگرها سختترین شرایط زندگی و دوران تحریمها را به همراه خانواده کمبضاعت خود، به جان خریده بودند. با فارغ شدن کشور از سختیهای شرایط دفاع مقدس و جنگ تحمیلی، آنهایی که سالهای سال برای جلب نظر قشرهای مردم، شعار دفاع از کارگران و قشرهای آسیبپذیر را سر داده بودند و وعدههای نسیه حواله کرده بودند، وقتی شرایط را بر وفق مراد خود دیدند، به عوض عمل به وعدههای حواله شده و به جای دلجویی از همان کارگرهای فداکار، شرایطی به وجود آوردند تا با ساکت کردن آنها، قانون کاری را که با عنایت امام راحل به سرانجام رسیده بود، بایکوت کردند.
چنین بود، زمانی که قشر کارگر خوشباور تا به خود بیایند، به چشم خود دیدند، هر روز و در هر گوشهای، کارخانهای با عنوان واگذاری به بخش خصوصی، تعطیل و سپس با تغییر کاربری، از لیست صنایع خارج شد.
کارگر سادهدل، زمانی به خود آمده بود جولان آقازادههایی را دید که با رانت نابه حق باباهای آنچنانیشان، با واردات انحصاری به ریش میلیونها کارگر تحصیلکرده جویای کار نسل انقلاب، خندیدند و چنان آنان را در منگنه گذاشتند کهگاه افرادی با مدرک لیسانس و بالاتر، مجبور به دستفروشی در متروها و بیآرتیها و اتوبوسهای شرکت واحد و سر چهارراهها و هر جایی که چشم مأمورهای شهرداری را دور ببینند، همان جنسهای نامرغوب وارداتی را بفروشند.
آری، یازدهم اردیبهشت، در تقویمهای کاغذی، در ایران هم روز کارگر نام دارد. آری، هزاران، هزار کارگر تحصیلکرده ایرانی که اجباراً بدون اظهار مدرک تحصیلی خود با کمترین حقوق و مزایا، تحت استثمار فرصتطلبها هستند.
۵. نتیجه: امروزه در بیشتر کشورهای جهان، اول ماه مه، روز جهانی کارگر، تعطیل رسمی است اما در یازدهم اردیبهشت، روز کارگر در ایران، دانههای داغ و درشت عرق شرمندگی کارگر بیکار شده و بیکار مانده در برابر زن و فرزند، از پیشانیشان، بر جوهر شعارهای تهی از حقیقت میچکد.
چه بخواهیم و چه نخواهیم اعتراف کنیم. کارگر ایرانی، روزی به نام کارگر ندارد! اما همین کارگر، عاصی شده از نابرابریها، خدایی دارد که خودش کارگر است و سر منشأ همه امور است. این امیدواری، خود فرصتی برای باور کارگر ایران است!