خبرگزاری کار ایران

ایلنا گزارش می‌دهد؛

مرگ حداقل ۵ کارگر در دو روز اول هفته/ محکومیت به کار اجباری در هر شرایطی!

مرگ حداقل ۵ کارگر در دو روز اول هفته/ محکومیت به کار اجباری در هر شرایطی!
کد خبر : ۱۵۴۲۲۰۱

رابطه کارگر و کارفرما، رابطه‌ی استاد-شاگردی‌ است. هرچه استاد امر کند، شاگردان موظف به اجرا هستند، وگرنه کار بی‌کار.....

به گزارش خبرنگار ایلنا، شامگاه ۳۱ شهریور خبر آمد که یک انفجار رخ داده، در معدن طبس و کارگران زیر آوار گیر افتاده‌اند؛ در این انفجار دردناک، ۵۲ کارگر جان خود را از دست دادند و تعدادی نیز مصدوم شدند؛ از فردای روز حادثه، هیاهوی رسانه‌ای مسئولان و بازدید پشت بازدید، فضای اخبار مربوط به معدن طبس را پر کرد؛ سخنگوی دولت گفت «در کنار خانواده‌ها ایستاده‌ایم» و وزیر کار وعده داد «وضعیت ایمنی بهتر می‌شود و مرتب به مردم گزارش می‌دهیم».

 در روز انفجار کارگران دو بلوک B و C در معدن طبس به دام انفجار افتادند و جان خود را از دست دادند؛ اما در روزهای بعد ادعا شد که حادثه غیرقابل پیش‌بینی بوده و کارفرما همه تلاشش را برای رعایت ایمنی کرده؛ هیچ التفاتی هم به صحبت‌های کارگرانی نشد که به خبرنگاران گفتند «ما بوی گاز را احساس کرده بودیم؛ ما در شیفت قبل متوجه شده بودیم و می‌خواستیم سر کار نرویم اما نمایندگان کارفرما گفتند اگر وارد تونل نشوید باید تسویه حساب کنید و بروید....»

بعد از حادثه‌ی طبس مسئولان فریادِ «واکارگرا» سر دادند و به گونه‌ای وانمود کردند که گویا معدن طبس یک نمونه نادر است که بدشانسی اتفاق افتاده و هیچ کس مقصر نبوده است؛ حرف‌های کارگران هم لابلای اخبار بزرگان گم شد!

حالا در اخبار:

مرگ چند کارگر در هر روز

اکنون نزدیک سه هفته از این حادثه مرگبار می‌گذرد؛ اخبار کارگری نشان می‌دهد که معدنجوی طبس، یک «نمونه نادر» نبوده است؛ هر روز این اتفاقات مرگبار در ابعاد کوچک‌تر تکرار می‌شوند هرچند هیاهو برنمی‌انگیزند و هرچند آب از آب تکان نمی‌خورد؛ اخبار نشان می‌دهد که حادثه‌های مرگبارِ روزانه داریم و فقط کارگران معدن طبس نیستند که حق سخن گفتن، اعتراض و سرباز زدن از کار خطرناک را نداشته‌اند. در واحدهای درگیر حادثه، اساساً تشکل کارگری وجود ندارد؛ حق تشکل‌یابی صفر است و آنطور که «حسین حبیبی» فعال کارگری می‌گوید «رابطه کارگر و کارفرما، رابطه‌ی استاد-شاگردی‌ است». هرچه اوسا امر کند، شاگردان موظف به اجرا هستند، وگرنه کار بی‌کار.....

برای نمونه، فقط دو روز ابتدای هفته‌ی جاری را در نظر می‌گیریم؛ شنبه ۲۱ مهر، یکی از کارگران مجتمع مس سرچشمه به دلیل گازگرفتگی جان خود را از دست داد؛ این مرگ، پنجمین حادثه طی دو ماه گذشته در این مجتمع بوده است؛ در همان روز، بر اثرگاز گرفتگی در چاهی در تهران یک کارگر چاه کن جان خود را از دست داد و کارگر دیگری با مصدومیت به بیمارستان منتقل شد. در همان روز، در جریان وقوع حادثه انفجار در یک معدن سنگ لاشه در محور هفتکل به باغملک، سه کارگر مصدوم شدند. و بازهم در همان روز، کارگر فصلی بخش کشاورزی مجتمع کشت صنعت هفت تپه که در محل کار خود اقدام به خودسوزی کرده بود، حوالی ظهر در بیمارستان جان باخت.

حالا ۲۲ مهر، یک کارگر آرماتوربند شاغل در ایلام بر اثر سقوط از ارتفاع ساختمان دچار حادثه شد و جان باخت. در همان روز، خبر فوت یکی دیگر از کارگران حادثه انفجار کارخانه کرمان از راه رسید.

در یک روز خاص از هفته گذشته (هجدهم مهر) نیز دو کارگر فوت و چند نفر مصدوم شدند؛ یکی از دو کارگر سیمبان مصدوم شرکت توزیع برق شهرستان رضوانشهر که بر اثر شکستگی تیرک بتنی برق دچار حادثه سقوط شده بودند،  در بیمارستان جان باخت، مرگ دلخراش یک کارگر کارخانه مواد شوینده واقع در شهرک صنعتی ایوانکی به علت گیر کردن در دستگاه تزریق پلاستیک رسانه‌ای شد و در جریان آتش‌سوزی‌ که در یک انبار چوب واقع در شهرک‌ صنعتی اصناف دلیجان رخ داد، ۵ کارگر مصدوم شدند.

نتیجه کاملاً واضح است؛ در هر روز حداقل دو یا سه کارگر جان خود را در اثر بی‌صدایی، محکومیت به کار در هر شرایطی و فشار اقتصادی از دست می‌دهند؛ در هر روز حداقل ۳ تا ۵ کارگر بر اثر کار در چنین شرایطی مصدوم و روانه بیمارستان می‌شوند که اخبار فوت آن‌ها در روزهای بعد به تدریج به رسانه‌ها می‌رسد. و در هر هفته یک یا دو حادثه ریزش و انفجار معدن داریم؛ بعد از حادثه معدن طبس، حداقل دو حادثه معدن دیگر اتفاق افتاده است؛ شانزدهم مهر در معدن ذغال‌سنگ طزره که منجر به مرگ یک کارگر شد و ۲۱ مهر انفجار در معدن سنگ لاشه باغملک که سه کارگر را مصدوم و راهی بیمارستان کرد.

محکومیت به کار در هر شرایطی!

«محکومیت به کار در هر شرایطی» سرنوشت مشترک همه کارگرانی‌ست که در محیط‌های ناایمن، هر روز دوش به دوش مرگ می‌ایستند و کار می‌کنند؛ و خیلی اتفاقی مرگِ همدوش، آن‌ها را می‌بلعد!

حسین حبیبی با تاکید بر اینکه کارگر نمی‌تواند از کار کردن در شرایط ناایمن و مرگبار امتناع کند همانطور که کارگران معدن طبس نتوانستند؛ اضافه می‌کند: کارگران صنایع در مواردی حتی جرئت رسانه‌ای کردن حادثه را ندارند؛ طرف دستش قطع می‌شود، چشمش نابینا می‌شود یا خدای ناکرده همکار بغل دستش فوت می‌کند اما حرفی نمی‌زند؛ نمی‌تواند سخن بگوید چون تشکل ندارد، چون قدرت ندارد و چون رابطه حاکم بر کارگاه، «رابطه‌ی استاد-شاگردی» است.

او می‌افزاید: در رابطه‌ی استاد-شاگردی، اوسا یا کارفرما در کلیه موارد حق حاکمیت دارد؛ ساعت کار و دستمزد و مرخصی وغیره را اوستا بدون توجه به اینکه کارگر یا شاگرد هم حقی دارد تعیین می‌کند و کارگر محکوم است بپذیرد، مانند امروز جامعه کارگری که کارگر فاقد حق وحقوق قانونی مبتنی بر قانون اساسی و قانون کار است؛ کارگران از ‌حق حاکمیت اراده در عقد قرارداد کار محروم‌اند؛ آنها از حق تعیین دستمزد عادلانه و شرافتمندانه محروم‌اند؛ آنها از حق داشتن تشکل کارگری آزاد و مستقل و قدرتمند بدون دخالت کارفرما و دولت محروم‌اند و در نتیجه از حق ایمنی محروم‌اند و این‌چنین است که هر روز چند کارگر فوت می‌کنند.

اخبار را دیدیم؛ هر روز، فوت حداقل ۵ کارگر در اثر حادثه کار رسانه‌ای می‌شود؛ بسیاری از حوادث هم در قالب رابطه استاد-شاگردی پنهان می‌مانند و پایشان به اخبار نمی‌رسد؛ ضمن اینکه بعد از حادثه معدن طبس، حداقل دو حادثه‌ی معدن دیگر اتفاق افتاده و دستکم یک کارگر معدن فوت شده است؛ بنابراین «معدن طبس» یک بدشانسیِ اتفاقی نبوده است، «مشکل» ساختاری و سیستماتیک است و با قرائت سوگنامه برای معدن طبس، چیزی عوض نمی‌شود.

گزارش: نسرین هزاره مقدم

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز