ایلنا گزارش میدهد؛
زندگی در امتداد لولههای نفت و در مجاورت صنعت فولاد با نصیبی از فقر و بیماری/ در قلعهچنعان نه کار داریم؛ نه سلامتی
در امتداد لولههای نفتی و در مجاورت صنعت فولاد خوزستان مردمی زندگی میکنند که سهمشان از این مجاورت، تنها فقر است و بیماری! بسیاری از اهالی روستای قلعهچنعان به دلیل آلودگی ناشی از آلایندههای کارخانهی فولاد خوزستان دچار بیماریهای تنفسی هستند با اینوجود آنها میگویند دستکم به ما شغل بدهید تا هم بیمار نباشیم هم بیکار.
به گزارش خبرنگار ایلنا، در امتداد لولههای نفتی و در مجاورت صنعت فولاد خوزستان مردمی زندگی میکنند که سهمشان از این مجاورت، تنها فقر است! روستای قلعه چنعان در جنوب شرق اهواز و در یک کیلومتری شرکت صنایع فولاد خوزستان قرار دارد. صنعتی که «بزرگترین عرضهکنندهی شمش فولاد و دومین قطب تولید فولاد خام در کشور» است اما به گفتهی برخی از مردمانِ قلعه چنعان از این همجواری نه بهرهای بردهاند و نه کاری نصیبشان شده است. آنها میگویند: «سهم ما از آلایندههای زیست محیطیِ شرکت فولاد خوزستان، تنها بیکاریست.»
«باور کنید ریزگردهایی که از تولید صنایع فولاد وارد خانههای ما شده، بچههای ما را مریض کرده است.» این را یکی از اهالی روستا میگوید.
به گفتهی رئیس مرکز بهداشت قلعه چنعان «آلودگی در این روستا به قدری زیاد است که درصد بالایی از مراجعهکنندگان به مرکز بهداشت بیماران تنفسی هستند.» او پیشتر در مصاحبه با یکی از خبرگزاریها گفته بود: «تمام خوزستان درگیر معضل ریزگردهاست ولی مناطقی مانند قلعه چنعان اضافه بر این آلودگیِ کلی به دلیل مجاورت با صنایع فولاد، آلودگیِ بیشتری را تحمل میکنند. بهویژه وقتی وارونگی هوا اتفاق بیفتد و گردوغبار ضمیمه آن شود این وضعیت بسیار وخیمتر هم میشود.»
همنشینی در یک کیلومتریِ کارخانهی بزرگ فولاد به جای آنکه امیدی باشد برای بهبود وضعیتِ اشتغال مردمانِ روستا، حسرتی شده در دل مردانِ جوانی که به حداقل حقوق هم راضی هستند و میخواهند برای چرخاندنِ چرخِ زندگی کار کنند. «ما دود و آلایندههای این کارخانه را تحمل میکنیم ولی اکثر استخدامهایشان غیر بومی است. از استانهای اصفهان و یاسوج و شهر کرد برای کار میآیند اما ما خودمان شغلی نداریم. اکثر مدیران غیربومی هستند و معمولا نیروهای خودشان را برای کار میآورند. من خوزستانی هستم و حق دارم اینجا کار کنم. مگر اولویت استخدام در صورت نیاز با نیروی بومی نیست؟» اینها را یکی از تجمعکنندگانِ مقابل کارخانهی فولاد میگوید.
اگرچه صحبت از قوانین در سرزمینی که قانون ازنگاه مجریانش برای اجرا نشدن نوشته شده(!) و عملا هیچ ضمانتِ اجرایی وجود ندارد، بیراه به نظر میرسد اما به هر حال براساس ماده ۴۷ قانون پنجسالهی برنامهی ششم «کلیه دستگاههای اجرایی از جمله وزارتخانههای نفت و نیرو و سازمان انرژی اتمی و بنگاههای اقتصادی نهادهای عمومی غیردولتی مکلفند درطول اجرای قانون برنامه، در طرحهای (پروژههای) خود و در شرایط برابر به پیمانکاران بومی واجد شرایط استانی اولویت دهند و در قرارداد با کلیه شرکتها و پیمانکاران، اولویت با بهکارگیری نیروهای بومی استانی (در شرایط برابر از نظر علمی و تجربی و با اولویت محل سکونت نزدیکتر) را درج و بر حسن اجرای آن نظارت کنند.» بنابراین قوانین به صراحت از اولویت استخدام نیروهای بومی میگویند اما آنچه اتفاق میافتد چیزی غیر از این است.
او همچنین میگوید: «حدود یک سال است که هر چند وقت یکبار اینجا مقابل کارخانه جمع میشویم و تقاضای کار در این کارخانه را داریم. هر دفعه به ما میگویند بروید و خوراک برای رسانههای بیگانه تأمین نکنید، ما خودمان صدایتان میکنیم. اما باور کنید حتی یکبار هم پیگیر ما نشدهاند. به استانداری و فرمانداری رفتیم، نامه نوشتیم و حتی از نمایندگان مجلس هم کمک خواستیم اما خدا شاهد است کسی دلش به حال این مردم نمیسوزد.»
«مسئولیت اجتماعی صنایع» مجموعه وظایف و تعهداتی است که هر شرکت و یا کارخانهای باید در جهت حفظ، مراقبت و کمک به جامعهای که در آن فعالیت میکند، انجام دهد اما آیا فولاد خوزستان چنین مسئولیتی را برعهده گرفته است؟ آیا در قبالِ گرفتنِ سلامتی و نفسِ ساکنانِ قلعه چنعان برای آنها آوردهای هم داشته است؟
یکی از اهالی میگوید: «زمینهای اطراف روستا بر اثر آلودگیِ کارخانه خراب شدند و دیگر محصولی نمیدهند. ما زیر خط فقر زندگی میکنیم. اکثر اهالیِ این روستا یا بساطی و میوه فروش هستند و یا کارگر روزمزد بنایی، یک روز کار دارند و روز دیگر کار ندارند.»
«تخصص» احتمالا مهمترین بهانه برای به کار نگرفتنِ نیروی کار بومی است، اینکه چقدر این بهانه را میتوان قبول کرد سوالی است که یکی از کارگران سابق کارخانه فولاد اینگونه به آن پاسخ میدهد: «در طول همین دو سه ماه گذشته حدود ۸۰ نفر به عنوان نیروی حراست جذب شدهاند، آیا نیروی حراست نیاز به تخصص میخواهد؟»
به گفتهی بسیاری از مردانِ جویای کارِ روستای قلعه چنعان، برای کارهای مستمرِ کارخانهی فولاد و شرکتهای زیرمجموعهی آن نیرو از شهرهای دیگر میآورند. ظاهرا پای نیروی کار ثابت که به میان میآید مثل خیلی از استخدامیهای کشور، معیار اصلی نزدیکی به کارفرمایان است و نه نزدیک بودن به کارخانهی فولاد. اگرچه سالهاست برای خیلیهایمان این موضوع به نظر طبیعی میآید و دیگر پذیرفتهایم که هر که وصلتر است بهرهمندتر هم خواهد شد، اما در مورد مردمی که در فقر مطلق به سر میبرند و تنها امیدشان به همین کارخانهایست که از دودش، نفس کم آوردهاند و ریه از دست دادهاند، بیانصافیِ محض است که نادیده گرفته شوند.
کارگر سابق کارخانه فولاد میگوید: «من قبلا در فولاد خوزستان به صورت پروژهای کار میکردم و تکنسین برق هستم. اصلا خیلی از بچههای اطراف من که دنبال کار میگردند همه تحصیلکرده هستند و تخصص دارند اما از ما فقط برای کارهای موقت استفاده میکنند. نهایت دو تا سه ماه نیروی بومی برای یک پروژه میآورند؛ مثلا برای تعمیرات سالانه نیاز به نیرو دارند که در آنجا از ما استفاده میکنند و بعد هم که کار تمام شد بیرونمان میکنند».
«به بسیاری از ادارات و نهادها که مراجعه کنی؛ تنها چیزی که میگویند این است که پیگیری میکنیم» اینکه «پیگیری میکنیم» را بارها در جواب به کسانی گفتهاند که تنها خواستهشان این است: «ما فقط میخواهیم یک لقمه نان به زن و بچهمان برسانیم. ما میگوییم حالا که سلامتی ما را گرفتید حداقل کار بدهید تا از گرسنگی و بیماری نمیریم.» این تنها مطالبهایست که آنها برایش فریاد میزنند غافل از آنکه ما همیشه در حال گذر از پیچ تاریخی بودهایم و باید صدایمان را پایین بیاوریم!
روستای قلعه چنعان مثل خیلی از روستاهای دیگر این سرزمین محروم است و مردمش مثل خیلی از مردم دیگر این سرزمین در فقر مطلق به سر میبرند. استان خوزستان را «مرکز تولید نفت و گاز ایران» میدانند اما چه سود وقتی مردمانش از آن بهرهای نمیبرند و سهمشان از هیچ هم کمتر است؟ این چنین محرومیت و فقر و بیکاری آن هم برای مردمی که به قول خودشان بر روی لولههای نفت نشستهاند، دقیقا چه توجیهی میتواند داشته باشد؟
«ما در قلعهچنعان فقط زنده هستیم، زندگی نمیکنیم.»