استراماچونی و یک جمله دلربا؛ به عشق استقلال میآیم
سرمربی ایتالیایی سابق استقلال بار دیگر زمزمه بازگشتش به فوتبال ایران بر سر زبانها افتاده است.
به گزارش ایلنا، استقلالیها یک طلب وصولنشده از فوتبال دارند؛ احیای رویای ناکام قهرمانی با استراماچونی. درست یا غلط بسیاری از هواداران استقلال گمان میکنند قهرمانی در لیگ نوزدهم را از آنها دزدیدهاند. چه کسی؟ مدیران باشگاه، وزارت ورزش، چهرههای ناپیدا و شاید هم رندی پرسپولیسیها! الماس هر کسی گم شود به همه شک میکنند. دوست و دشمن ندارد. قهرمانی چهارم پرسپولیسیها به اندازه کافی برای آبیها دردآور هست، حالا به این تلخی این نکته را هم اضافه کنید که تا نیمفصل آنها یکی از شانسهای مسلم قهرمانی بودند؛ درست تا روزی که استراماچونی یک دفعه چمدانش را برداشت و رفت و تایتانیک آبی به کوه یخ خورد.
او در حساسترین برهه استقلال را تنها گذاشت. اینکه ناخدای استقلال خودش در طمع صید مروارید بیشتر از کشتی بیرون پرید یا او را هل دادند، نقشه بود یا هرچیز دیگری فرقی نمیکند. استقلال در کلیدیترین روزها تنها ماند، پنج امتیاز طلایی را از دست داد و از صدر جدول به رتبه سوم لیز خورد. اینکه استراماچونی مدام از رم پیام داد که قلبش همراه تیم است هیچ دردی را دوا نکرد، هوادار به این وعدههای دیپلماتیک نیاز نداشتند، آنها مرد ایتالیایی را کنار زمین میخواستند تا تیم از هم نپاشد و پاشید.
حتی جدایی کارلوس کیروش از تیم ملی یا خداحافظی کالدرون با پرسپولیس هم نیمی از حاشیههای رفتن استراماچونی را بههمراه نداشت. چند وزارتخانه وساطت کردند اما مرد ایتالیایی پایش را توی یک کفش کرد که پولش را میخواهد و حاضر نیست برگردد. برای بازگشت هم شرطهایی گذاشت که ترجمهاش به فارسی میشد: «نمیخواهم برگردم!»
هواداران دلشکسته استقلال البته که متقاعد نمیشوند اما استراماچونی وقتی متوجه محبوبیتاش در نزد دو آتشهها شد از آنها بهعنوان ابزاری علیه باشگاه برای دریافت مطالباتش استفاده کرد. حتی مدعی شد راننده باشگاه او را مثل گروگان به یک مراسم برده است؛ چیزی شبیه آنچه در کره شمالی رخ میدهد؛ اتفاقی که البته در بلبشوی فوتبال ایران بعید نیست اما گفتنش پیش در و همسایه شبیه فاش کردن رازهای مگوی روزهای عاشقی است!
از پاییز 98 تا تابستان کرونایی 99 پرونده او و همکارانش هنوز باز است؛ یک تهدید تمامعیار علیه باشگاه که میتواند از سوی فیفا تبعات تلخی را به همراه داشته باشد. در اینکه او یک تیم یکدست ساخت و بازیهایش بهویژه در چند هفته پایانی چشمنواز بود کسی تردیدی ندارد اما شیوه رها کردن استقلال آن هم روز قبل از مسابقه با پیکان، بیش از آنکه شبیه قصههای عاشقانه باشد به یک بیوفایی تنه میزد. حتی اگر هر روز از رم برای استقلالیها در شبکههای اجتماعی قلب آبی به اشتراک بگذارد. «او را فراری دادند تا استقلال قهرمان نشود»؛ البته که قصه جذاب و پرطرفداری است اما همه واقعیت نیست. بدعهدی با بازیکنان و مربیان خارجی یکی از اصول فوتبال ایران است. اگر جایی دیدید یک خارجی دستمزدش را مطابق قرارداد گرفت و با احترام رفت باید تعجب کرد. او میدانست به کجا آمده و قهر پیشاکروناییاش بیش از آنکه نتیجه توطئه برای قهرمانی رقیب باشد، ریشه در همان بدعهدیهای مالی دارد؛ چیزی که کالدرون را هم به خانه فرستاد. در حالی که برخی از بازیکنان و مربیان خارجی درجه دوم ترجیح دادند بعد از کرونا به ایران نیایند یا با اضافهوزن بیایند، صحبت از بازگشت استراماچونی خبری است که چشمها را خیره میکند؛ شاید یک شیوه توافقشده برای صاف کردن بدهیها در روزهایی که یورو و دلار در آسمان اقتصاد ایران پوزخند میزنند. باورش دشوار است که سرمربی ایتالیایی در این شرایط که اقتصاد و سلامت هر دو بیمار شدهاند به ایران برگردد اما در روزگاری که دیگر «هیچ چیز بعید نیست»، چراکه نه؟! یک قرارداد دوباره، اینبار با عدد و رقم بیشتر، با تضمینهای قاطعانهتر، البته که برای استراماچونی بدون تیم وسوسهانگیز است. با همه بدعهدیهای مدیران ایرانی، ما اینجا عددهای خوبی پرداخت میکنیم. حتی اگر همه آن به جیب بازیکن و مربی خارجی نرود؛ رقمهایی که وسوسهکننده است و بعد حتی میشود با تشکیل یک پرونده در فیفا، برای کار نکرده هم سود و پورسانت اضافی گرفت! «به عشق استقلال میآیم» جمله دلچسبی برای هواداران است اما این روزها میزان عشق را پول تعیین میکند. تلخ است اما حقیقت دارد. تعداد آنها که به عشق یک تیم چشم روی عدد و رقمهای چرب و شیرین میبندند آنقدر کم شده که انگار دیگر وجود ندارند. اگر عزمتان برای عقد قرارداد مجدد با استراماچونی جدی است، جوری این کار را بکنید که نه سر استقلال منت بگذارد و نه باز هم یک نصفهشب چمدانش را بردارد و برود فرودگاه امام و قلب هواداران استقلال را مچاله کند و بیندازد لای یوروها و دلارهای پرداختنشده! این کوچکترین کاری است که میتوانید برای یک باشگاه که نزدیک به هشت دهه قدمت دارد انجام بدهید!
یادداشت: احسان محمدی