گفتگو با کارگردان مستند مارادونا؛ حس میکردم وجود خارجی ندارد
کارگردان داستان زندگی مارادونا از پیچ و خم های این پروژه مهم کاری خود میگوید.
به گزارش ایلنا، صحبت درباره اسطوره آرژانتینی همیشه سخت است. مارادونا گاهی به سوالات سخت راحت جواب میداد و گاهی در برابر سوالهای راحت مقاومت میکرد، اخمهایش در هم میرفت و میگفت: نمیخواهم دربارهاش حرف بزنم
فوتبالیستهای زیادی نیستند که زندگیشان ارزش یک مستند 130 دقیقهای را داشته باشد؛ همینطور تعداد آنهایی که حاشیههای درون و بیرون زمینشان به اندازه متن موفقیتشان باشد. دیهگو مارادونا با مقداری مساوی از فریب و نبوغ، انگلیس را از جام جهانی 1986 بیرون انداخت و به تیم متوسط ناپولی کمک کرد بر قله فوتبال ایتالیا قرار بگیرد. بیرون زمین هم پر بود: مصرف بیرویه مشروبات الکلی، مواد مخدر، روابط ناسالم جنسی، فرزندی که تعلقش را نسبت به خودش انکار میکرد و ارتباط با مافیای ناپل. آصف کاپادیا مستندساز برنده اسکار به خاطر فیلم امی و همچنین کارگردانی فیلم سنا درباره آیرتون سنا، راننده فقید فرمول یک، در آخرین اثر خود، دیهگو مارادونا، به زندگی اسطوره فوتبال آرژانتین پرداخته، فیلمی که از فردا در سینماهای جهان به نمایش درمیآید. او در مصاحبهای به سالهای درگیریاش در این پروژه و تجربههای کار با یکی از پرحاشیهترین شخصیتهای فوتبالی جهان اشاره کرده است.
چطور کار ساخت فیلم درباره مارادونا را شروع کردی؟
واقعیت این است که من شروع نکردم. او من را میشناخت به خاطر آنکه از فیلم سنا خیلی خوشش آمده بود. وقتی تهیهکنندگان من در حال مذاکره برای این فیلم بودند، فیلم امی جوایز را میبرد و به اسکار رسید. بعد او در شبکه اجتماعیاش عکسی از من و جایزه اسکار انداخت و نوشت: او دارد یک فیلم درباره من میسازد.
هنوز هم بهعنوان یک چهره تاثیرگذار است؟
قطعا. او بلندقد نیست اما واقعا کاریزماتیک است. این را وقتی میفهمید که جایی میرود یا اتاقی را ترک میکند. وقتی شاد است لبخند میزند و شما احساس میکنید. وقتی به دوران کاریاش در ناپل در دهه هشتاد میپردازید، فوقالعاده است اما همینطور وقتی در مود حرف زدن نیست و میگوید نه، میبینید چه زود تلخ میشود.
مصاحبهها چطور پیش رفت؟
من چهار یا پنج بار با او حرف زدم، گاهی وقتها چند ساعت طول میکشید. گاهی به سوالات سخت راحت جواب میداد و گاهی در برابر سوالهای راحت مقاومت میکرد، اخمهایش در هم میرفت و میگفت: نمیخواهم دربارهاش حرف بزنم، اسمش را نیاور یا آن یکی خیلی پولم را خورد. گاهی درباره زندگی شخصیاش سوال میکردم و او میخواست 15 دقیقه از سپ بلاتر حرف بزند؛ من هم حرفش را قطع میکردم. بارها از سوالهایم عصبانی میشد و سکوت میکرد اما بعد میگفت به خاطر تو جواب میدهم.
هیجانانگیز و به همین میزان غیرقابل پیشبینی است.
معمولا شما با یک نفر ارتباط برقرار میکنید اما به خاطر اینکه ما همزبان نبودیم، این اتفاق نیفتاد. واقعا ساختن این فیلم سخت بود. تا وقتی وارد اتاق نمیشد نمیدانستید چه حالی دارد. این پروژه مدت زیادی طول کشید و گاهی حتی یادش نمیآمد من که هستم. چطور میخواست من را به خاطر بیاورد در حالی که از مصاحبه قبلیاش با من با 500 نفر دیگر حرف زده بود. او هنوز فیلم من را ندیده است.
فیلم زمان زیادی را صرف سالهای اول فوتبالی او میکند بخصوص سالهای درخشش او در ناپولی اما برای بقیه اتفاقات زمان کمی دارد.
به خاطر رابطه او با ایتالیا و ناپل، همه چیز به نیمهنهایی جام جهانی 1990 مربوط میشود که در ضربات پنالتی گل زد. اتفاق مهم در زندگی خصوصی او مربوط به پسرش است که او را به فرزندی قبول ندارد. فکر میکنم قبل و بعد از این تصمیم اهمیت زیادی دارد. وقتی شروع به دروغ گفتن میکند و بچه را انکار میکند و میگوید مادرش را نمیشناسد، از نظر من نقطه عطف شخصیت او است. غم انگیز است که یک نفر 30 سال وجود بچهاش را انکار کند(مارادونا رسما در سال 2016 این بچه را قبول کرد) این اتفاق به فرزندش، مادرش، خود مارادونا و خانوادهاش آسیب میرساند.
همزمان به استفاده بیرویه از مواد مخدر و رابطهاش با مافیا پرداختهای. فکر میکنی چقدر در این باره خامی کرد یا میدانست چه میکند؟
در بعضی از مصاحبهها قبل از اینکه فیلم را بسازیم، خیلی از «نمیدانستم با چه کسی ملاقات میکنم» استفاده میکرد اما فکر میکنم واقعیت نداشت. او از این رابطه ضربه خورد و فکر میکنم بدترین نتیجه را برایش داشت؛ او معتاد شده بود و دیگر کاری به کارش نداشتند. این تلفیقی از داستان امی و سنا بود: یک قهرمان ملی که تمام بار انتظارات کشورش را به دوش میکشید و در عین حال آسیبپذیر بود و نیاز داشت که دوستش داشته باشند.
در فیلم شخصیت او دوگانه است، دیهگو فروتن و مهربان است و مارادونا خشن و پر از خودستایی. هر دو جنبه را در او دیدی؟
حس میکردم کسی که فیلمش را میسازم، وجود خارجی ندارد. اگر یک طیف داشته باشیم، دیهگو در منتهیالیه چپ و مارادونا در نقطه مقابل راست قرار داشت. نمیدانم چقدر از دیهگوی ناپل دهه 80 مانده. نزدیکانش که شناخت خوبی از او دارند، هم موافقند، مارادونا حالا عوض شده. وقتی با مربی سابقش حرف زدم گفت خودتان را برای صحبت با بزرگترین دروغگوی جهان آماده کنید. او شوخی میکرد اما مارادونا خودش هم گفته فوتبال ورزش فریب و حقه است، خودش در این دام افتاده و شما را هم میاندازد. از او سوالی میپرسید و جواب دیگری میدهد.
آیا فوتبال مدرن اجازه میدهد کسی مثل مارادونا به وجود آید؟
در زمین فکر میکنم کسی که بیشترین شباهت را به او دارد، لوییس سوارس است. وقتی در تیم شما بازی میکند عاشقش میشوید اما وقتی در تیم مقابل است، از رفتارش حالتان به هم میخورد. او یک برنده و یک مبارز است. بیرون زمین هم شما کسی مثل رونالدینیو را دارید که خیلی تمرین نمیکند و بیشتر وقتش را به خوشگذرانی سپری میکند و برای همین دوران حرفهای خیلی کوتاهی دارد. مشکل اینجا است: وقتی شما چنین سبک زندگی برای خودتان انتخاب میکنید، نمیتوانید زمان زیادی را در اوج بگذرانید. اگرچه مارادونا اوجی طولانی را تجربه کرد اما فوتبالیستهای زیادی نیستند که مثل او باشند و این مدت در اوج بمانند. بازیکنان امروز یاد میگیرند کاملا حرفهای باشند و این باعث میشود بهتر باشند اما شخصیتهای جذاب فوتبالی خیلی کمتر شدهاند.
منبع: VICE