سعید شریعتی:
ایران امروز نیازی به امیرکبیری که خود را فنا کند ندارد
در دوران امیرکبیر وضعیت به گونهای نبود که بنای تغییر و تحول از پایین یا در معنای دیگر مدرنیزاسیون از پایین وجود داشته باشد؛ زیرا جامعه ایران همچنان در شکل و صورتهای بدوی خودش قرار داشت و به صورت نوعی ملوکالطوایفی اداره میشد.
امیرکبیر را سرآغاز بیداری ایرانیان می دانند. بیداری که منجر به تغییرات اجتماعی بسیاری شد. آن هم در زمانی که به دلیل ضعف سلسله قاجاریه ایران در حال از هم گسیختگی بود و بسیاری از ساختارهای سیاسی و اجتماعی به دلیل بی نظمی در حال فروپاشیدن بود. امیرکبیر با روحیه قانونمدرای جریان تجددخواهی را در ایران بنیان گذاشت و همین روش او مدلی برای دیگر مصلحان اجتماعی بعد از او در ایران شد.
سعید شریعتی، فعال سیاسی و از اعضای مستعفی جبهه مشارکت ایران اسلامی در گفت و گو با «ایلنا» معتقد است که امیرکبیر تکنوکرات زمان خود است که توانست با فعالیتهای برمدار قانونش یک دیوانسالاری مبتنی بر نظم را در جامعه ایجاد کند.
او با اشاره به اینکه در دوران امیرکبیر وضعیت به گونه ای نبود که بنای تغییر و تحول از پایین یا در معنای دیگر مدرنیزاسیون از پایین وجود داشته باشد، میگوید: در آن دوران جامعه ایران همچنان در شکل و صورت های بدوی خودش قرار داشت و به صورت نوعی ملوک الطوایفی اداره می شد.
در آن زمان آگاهی لازم یا رشد تقاضا برای نوسازی اجتماعی در جامعه وجود نداشت. در هر صورت افرادی همچون امیرکبیر که به صورت خودساخته به این مباحثدست یافته بودند، جرقههای حرکت مدرن و نوسازی را از خود شروع کردند و از این جهت است که اقدامات امیرکبیر قابل ستایش است.
دلیل اسطوره شدن امیرکبیر را چه می دانید و فعالیتهای او را چگونه تحلیل می کنید؟
جناب میرزامحمدتقی خان فراهانی، صدراعظم ناصرالدینشاه مشهور به امیرکبیر در واقع یک تکنوکرات دیوانسالار و کارگزار در دوره قاجاریه بود که به دلیل دارا بودن تعامالات با دنیای مدرن در زمان خود، توانست اندیشه صنعتیشدن را دنبال کند و اولین حرکت در این زمینه را در ایران آغاز کند.
او در دوران زمامداری خود تلاش کرد که یک دیوانسالاری مبتنی بر نظم قابل قبول و پیشینیپذیر را در مجموعه ممالک سلسله قاجار حاکم کند. بر همین اساس، همه تلاش او این بود که دیوانسالاری بی نظم پادشاهان قاجار را به یک دیوانسالاری منظم و پیشبینیپذیر که بر اصل بنیادی قانون استوار است، مبتنی کند.
در همین جهت کارگزاران دستگاه را کسانی قرار داد که به این معنا باور دارند و از سوی دیگر مقرارات، دستورالعملها و فرامین را بر این سیاق و اندیشه پایه گذاری کرد. اندیشهای که ۴۰ - ۵۰ سال بعد از امیرکبیر در منشورنامه مطالبات قانونی و قانونگرایی که شعار مشروطهخواهان بود، به صورت کامل ظهور و بروز کرد. اندیشه عدالت خواهانه، تشکیل شورا و… که پایه و اساسش حق حاکمیت قانون است، در زمان امیرکبیر احساس شده بود و در سلسله قاجار شروع شد.
امیرکبیر به دنبال ایجاد تغییر و نوسازی در جامعه به دلیل تعاملی که با دیگر کشورهای جهان داشت بود؛ لذا کسانی را از اروپا برای تعلیم پایههای صنعتی وارد کرد. یکی از بزرگترین خدماتی که او در این راه داشت، تاسیس مدرسه دارالفنون در تهران بود، این موضوع هم ناشی از نگاه او به دنیای مدرن و نوسازی بود که همین موضوع پایه و مایه شکل گیری دانشگاه در ایران شد.
به دلیل شرایطی که در آن دوره وجود داشت، امیرکبیر دریافت که برای نوسازی جامعه، اول باید قانون حاکم باشد تا نظام حکومتی به سمت صنعتی شدن پیش برود. برهمین اساس او تغییر مدل کشاوری سنتی به سمت صنعتی شدن گسیل داشت و همین اقدامات مهم برای یک کارگزار دستگاه و صدرالعظم کافی بود تا شخصیتی مثل امیر کبیر را بسازد که در تاریخ او را نماد اصلاحات و تحول خواهی و حرکت به سمت دنیای مدرن بدانند.
یکی از نقدهایی که به امیرکبیر وارد می شود، این است که او می خواست به تنهایی و به طور قاطع مسائل را حل کند و اندیشه او که اصلاح از بالا بود، باعثشد نتواند راهی را که در پیش گرفته بود، کامل ادامه دهد. تا چه اندازه این تحلیل را درست میدانید؟
اینکه این نقد به میزرا تقی خان وارد است را نمی دانم، ولی فکر میکنم در دوران امیرکبیر وضعیت به گونهای نبود که بنای تغییر و تحول از پایین یا در معنای دیگر مدرنیزاسیون از پایین وجود داشته باشد؛ زیرا جامعه ایران همچنان در شکل و صورتهای بدوی خودش قرار داشت و به صورت نوعی ملوکالطوایفی اداره میشد.
درواقع در آن زمان آگاهی لازم یا رشد تقاضا برای نوسازی اجتماعی در جامعه وجود نداشت. در هر صورت، افرادی همچون امیرکبیر که به صورت خودساخته به این مباحثدست یافته بودند، جرقههای حرکت مدرن و نوسازی را از خود شروع کردند و از این جهت، اقدامات امیرکبیر قابل ستایش است.
در هر صورت تا زمانی که جامعه از این آگاهی و اندیشه سیراب شود، زمان میبرد و قطعا هزینه این حرکت، کشته شدن یا تحمل نشدن اشخاصی مثل امیرکبیر بوده است. آنها جان خود را در جهت اصلاح و نوسازی جامعه دادند. شاید این افراد در زمان حیات خود موفق نشدند که اندیشهاشان را در لایههای زیرین جامعه بسط و گسترش دهند تا این تقاضا برای حرکت به سمت نوسازی اتفاق بیفتد.
اما مشاهده میکنیم که امیرکبیر تلاش خود را کرد و جامعه ۵۰ سال بعد به نهضت مشروطه که بنیانش از همان اندیشهها تغذیه میشد، دست پیدا کرد. در هر صورت شاید این قسمت تاریخی سرزمین ایران بود که این مدت زمان طول بکشد تا جامعه ایران به این نتیجه برد. اما میرزامحمدتقیخان تلاش و توان خود را به اندازه کافی کرد و همین تلاش او جای تجلیل و نمادسازی از این اسطوره دیوانسالاری را دارد.
توجه به این نکته که امیرکبیر در زمان صدرات خود به بنیانهای سلسله قاجار وفادار بود و همه تلاشاش دوام بقا و قدرت یافتن سلسله قاجار بود نه اینکه بخواهد در تعارض با ناصرالدین شاه حرکت کند، لازم و ضروری است. تمام اندیشه امیرکبیر این بود که این مسیر به مصلحت و صلاحدید دستگاه حکومت قاجار باشد و با اندیشه خود تلاش داشت به نحوه احسن دستگاه سلطنتی را تقویت کند و قصد مبارزه یا معارضه با سلسله قاجار و ناصرالدین شاه را نداشت.
البته امیر کبیر فکر می کرد که اندیشه و عمل او بهتر از اندیشههای داشته یا نداشته ناصرالدین شاه یا بعضی از درباریان و شاهزادگان است؛ به همین دلیل بود که دچار مشکل شد. به هر حال این تعارض در ذیل دستگاه با وی به وجود آمد و به همین دلیل کسانی برای او طرح و نقشه ریختند و با توطئه به قتل رساندند. اما این نکته که در اصل و بنیان اندیشه او معارضه با دستگاه قاجار وجود نداشت و نوسازی - بهسازی دستگاه سلطنت بسیار مدنظر بود، موضوع بسیار مهمی است.
کشور ما در حال توسعه است و تاکنون افرادی زیادی همچون امیرکبیر که تمامی اندیشهاشان توسعه اجتماعی و ایجاد تغییر در جامعه است، طرد شده یا به گونهای براساس توطئه مخالفان از بین رفتهاند. اما در هر صورت اندیشه توسعه و تغییر در جامعه همچنان جزو خواستههای عمومی جامعه است. آیا با وجود این خواست عمومی، جامعه امروز ایران همچنان برای توسعه چنین مدلهایی را می طلبد؟
در هر صورت کشورمان تجربه زیادی در زمینه نوسازی، مدرنیته و تحول دارد به طوری که مراحل و مقاطع مختلفی را از سر گذرانده است اما این نکته مهم است که در دنیای امروز، دیگر از دوران نمادسازیهایی همچون امیرکبیر فارغ شدیم؛ زیرا جامعه نخبگان بسیاری دارد که با اندیشه مدرنیته، تحول و نوسازی و در بعدی دیگر رشد و توسعه آشنا هستند. بنابراین نیازی به یک فرد یا پهلوان وجود ندارد.
امروز آگاهی در ساختن یک جامعه نو عمومیت پیدا کرده و این مهم را نخبگان و صاحبان اندیشه که با لایههای مختلف اجتماع در ارتباط هستند، پیگیری می کنند. همین نخبگان در حال تلاش هستند که نظامات و ساختارهای لازم برای حرکت به سمت جامعه مطلوب را با همدیگر فراهم کنند تا بار این تغییر را از دوش یک فرد و مجموعه خاص بردارند. جامعه ایران امروز به حدی از بلوغ و اگاهی رسیده است که نیازی به امیرکبیری که خود را فنا کند تا بتواند حرکتی نو را انجام بدهد، ندارد.