قصه پردرد کارگران معدن زغال سنگ و روسیاهی مسئولان؛
"آن کارگران بیمه نبودند!"
غمی به اندازه یک کوه معدن ماند بر دوش خانواده هایی که از نان آور خانه شان یک کلاه زرد رنگ شکسته ماند و یک چکمه سیاه پاره.
ایلنا: مثل جرقه ای یک آن، تمام انباشه های ذهنت به آتش می کشد تر و خشک را باهم ،زیر خروارها خاکستر و آوار نه صدایی برای کمک و نه حتی هوایی برای نفس کشیدن، خبر برسرت خراب می شود وقتی می شنوی معدن زغال سنگ یورت در آزادشهر گلستان ریزش کرد و 35 کارگر معدن در زیر زمین دفن شدند؛ زنده زنده !
مردان کارگر، ستون فقرات یک زندگی که گریه نمی کنند، برای هضم دردهایش در عمق 1200 متری زمین دفن می شوند تا مبادا کسی از ناله عدالت خواهیشان با نعره های گوش خراش فریاد بزند دهانتان را خُرد می کنم!
کارگری که سردی و زمستان معیشت زندگی اش را با دستان زخمی و پینه بسته گرم می کند و صورتش را با سیاهی زغال سرخ نگه میدارد تا از این قصه پردرد و مصیبت حادثه روسیاهی اش برای مسئولان بماند.
با یک حساب و کتاب سرانگشتی میشود گفت ستون خانه چند صد خانواده کارگر شکسته شد. آنهم کارگرانی که خستگی و رنج کار بر تنش شان هنوز مانده بود نه برای یک هفته یا یک ماه ، بلکه 18 ماه از دستمزد خبری نبود نه اینکه نباشد! بود؛ اما به جیب کارگران زحتمکش که بیمه هم نبودند نرفت ، یک راست به حساب ذخایر قلابی (!)همان یقه سفیدانی که تن به کار نمی دهند زبان شان دراز است و خروار خروار حقوق نجومی به جیب می زنند، واریز شد.
غمی به اندازه یک کوه معدن ماند بر دوش خانواده هایی که از نان آور خانه شان یک کلاه زرد رنگ شکسته ماند و یک چکمه سیاه پاره.
دیگرنه قول های سرخرمن مسئولان برای آن خانواده ای که نان آورش در این ماه ها با شرمندگی سر به بالین می گذاشت و حالا با آواری از درد در زمین سرد و سیاه معدن مدفون شده ،قول می شود و نه دیگر این نوشداروها برای دخترک یتیمی که هرشب به امید گرفتن دستان پدرش بیدار میماند آن را به خانه برمیگرداند.
"علی ابراهیمی گتابی"