خبرگزاری کار ایران

محمدتقی فاضل میبدی در گفت‌وگو با ایلنا:

شریعتی همزمان در مقابل فلسفه‌های مدرن، مذهبیون متحجر و دستگاه حاکم ایستاد/ شریعتی خود را وقف زنده کردن اسلام دربرابر مکاتب چپ کرد/ شریعتی را نباید نفی بلکه باید نقد کرد

شریعتی همزمان در مقابل فلسفه‌های مدرن، مذهبیون متحجر و دستگاه حاکم ایستاد/ شریعتی خود را وقف زنده کردن اسلام دربرابر مکاتب چپ کرد/ شریعتی را نباید نفی بلکه باید نقد کرد
کد خبر : ۹۹۹۸۵۹

عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم می‌گوید: شریعتی یک تنه در چند جبهه مختلف می‌جنگید، جبهه فلسفه‌های مدرن روز، جبهه تحجری که در میان برخی روحانیون بود و جبهه حکومت حاکمه سیاسی که برای این کار هم خیلی هزینه داد. او خودش را وقف این کرد که اسلام و انسان را در این قرن بیستم، در برابر این مکتب‌های چپ زنده کند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، حجت‌الاسلام محمدتقی فاضل میبدی، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه و استاد دانشکده مفید قم است. همچنین او با مراکز علمی، پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی و دفتر تحقیقات به عنوان محقق همکاری می‌کند. "تسامح و تساهل، حدیث آزادی و دین چیست؟" از جمله آثار مکتوب و همچنین رساله "دین شناخت و حدیث عقلانیت" از جمله مقالات مهم این متفکر و پژوهشگر دینی به شمار می‌آید. وی از جمله روحانیون نواندیشی است که تلاش می‌کند چهره روشن‌تر و مدرن‌تری از اسلام را به جهان ارائه کند. از آنجا که اندیشه‌های نوگرای وی در حوزه دین برگرفته از اندیشه‌های دکتر علی شریعتی است، لذا با او در خصوص نوگرایی دینی و همچنین نسبت میان انقلاب و دین در تفکر دکتر شریعتی گفتگو کردیم.   

 عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم گفت: در واقع شریعتی یک تنه در چند جبهه مختلف می‌جنگید، جبهه‌ی فلسفه‌های مدرن روز، جبهه‌ی تحجری که در میان برخی روحانیون بود و جبهه‌ی حکومت حاکمه سیاسی که برای این کار هم خیلی هزینه داد. او خودش را وقف این کرد که اسلام و انسان را در این قرن بیستم، در برابر این مکتب‌های چپ زنده کند.

استاد دانشکده مفید قم در پاسخ به این سؤال که «دکتر علی شریعتی از کدام اسلام حرف می‌زند؟ آیا می‌توان میان اسلام او و انقلابی که از آن حرف می‌زند نسبتی برقرار کرد؟» یادآور شد: هر فکری بعد از 50، 60 سال باید بازخوانی و نقد شود، در هر رشته‌ای به ویژه در رشته‌های علوم اسلامی و علوم انسانی. اینکه بگوئیم الان هم می‌شود از یک حرف یا گفتمانی که 50، 60 سال قبل مطرح شده برای اداره‌ی زندگی و در تفکر انسانیت بهره گرفت، خیلی معقول نیست، ولی دکتر شریعتی در روزگار خودش استثنا و انسان نادری بود، به چند دلیل؛ یکی اینکه آدمی بود دردمند، یک روشنفکر که به اصطلاح به دنبال زندگی کتابی نبود، او روشنفکری بود که در بطن جامعه و در میان جوان‌ها حضور داشت و درد جامعه را احساس می‌کرد و از همه مهم‌تر اینکه هم دغدغه انسان داشت و هم دغدغه اسلام، و سعی‌اش این بود که در این روزگار بین اسلام و انسان پیوند برقرار کند.

وی ادامه داد: پاره‌ای از روشنفکران چپ آن روزگار معتقد بودند که دیگر عمر اسلام به پایان آمده و انسان باید در این روزگار با فلسفه‌های روز پیوند بخورد و دکتر شریعتی در رد این حرف بسیار موفق بود اینکه بگوید که اگر اسلام را هم بازخوانی کنیم، قرائت دیگری از آن به دست می‌آوریم که می‌تواند با انسان رابطه برقرار کند و نکته اصلی هم در حرف‌هایش همین بود. از آثار مکتوب و سخنرانی‌هایش در خصوص اسلام و بی‌بدیلی حضرت علی(ع) که حقیقتی انکارناپذیر است، گرفته تا حضرت فاطمه(س) و مقوله انتظار و دیدگاه بی‌نظیر او در خصوص مسئله انتظار و تمام بحث‌هایی که راجع به اسلام مطرح می‌کرد، این مهم پیداست. او در همه این آثار سعی می‌کرد که به شکل نوینی قرائت تازه‌ای از اسلام و دین داشته باشد و بتواند همه آنها را به گونه‌ای اجتهاد کرده و ارائه دهد که با انسان امروز ارتباط برقرار کرده و در آن روزگار کمتر کسی بود که بتواند این کار را انجام دهد.

این استاد حوزه با تأکید بر اینکه شریعتی کسی بود که در آن روزگار مقابل چند چیز ایستاد، عنوان کرد: شریعتی در مقابل چند گروه ایستاد: یکی؛ فلسفه‌های مدرنی که به اصطلاح امروزی‌ها لائیک و یا چپ بودند، فلسفه‌های ماتریالیستی و غیر ماتریالیستی فرقی نمی‌کند، همه فلسفه‌هایی که در مقابل دین قرار گرفته بودند. شریعتی توانست به میدان رفته و آنها را به بوته نقد بکشاند. دوم؛ مسئله تحجری بود که در جامعه دینی ما حاکم بود و این تحجر هم بسیار قوی بود، حالا این تحجر در میان بعضی از روحانیون و مذهبیون هم وجود داشت. شریعتی در این بُعد هم خیلی موفق بود چون توانست در مقابل آنها بایستد و از همه مهمتر ایستادگی‌اش در مقابل دستگاه حاکم بود که بسیار اهمیت داشت. یعنی در واقع شریعتی یک تنه در چند جبهه مختلف می‌جنگید، جبهه‌ی فلسفه‌های مدرن روز، جبهه‌ی تحجری که در میان برخی روحانیون بود و جبهه‌ی حکومت حاکمه‌ی سیاسی که برای این کار هم خیلی هزینه داد، مدت‌ها زندان بود و بسیار زحمت کشید.

فاضل میبدی همچنین تصریح کرد: من چون در روزگار او بودم و از اندیشه‌های او تلمذ کردم به واقع و با جدیت می‌گویم که شریعتی یک انسان واقعا استثنایی بود، از نحوه سخن گفتن گرفته تا نحوه تحقیق و تحلیل کردن. او با آن سن کم این همه کار انجام داد، شب را از روز نمی‌شناخت، او دنبال زندگی نبود، بلکه به دنبال این بود که برای دیگران زندگی بیافریند، او خود و خانواده‌اش را وقف این کرد که اسلام و انسان را در این قرن بیستم، در برابر این مکتب‌های چپ زنده کند.

وی در ادامه در پاسخ به این سؤال که «به نظر شما آیا می‌توان میان اسلامی که در اندیشه دکتر شریعتی است و انقلابی که از آن حرف می‌زند، نسبتی برقرار کرد» یادآور شد: الان قرائت‌های جدیدی در این خصوص آمده، دقت کنید به نتیجه کار، او بین اسلامی که در آن روز مطرح می‌کرد و انقلاب، بالاخره رابطه برقرار کرد. من معتقدم اگر شریعتی نبود انقلاب ما هم به این زودی شکل نمی‌گرفت. شریعتی نقش بزرگی در تشکیل و تدوین این انقلاب داشت. ادبیاتی که او به کار برد، جوان‌هایی که جذب کرده بود، همگی در شکل‌گیری انقلاب نقش مهمی ایفا کردند. حیسینیه ارشاد در آن روزها یکی از کانون‌های مهم انقلاب بود که متأسفانه پس از انقلاب به آن رسیدگی، توجه و عنایت خاصی نکردند و به دلیل برخی دیدگاه‌ها و اندیشه‌های خاص سیاسی که حاکم شد، نتوانستند همچنان آن کانون مهم را فعال نگه دارند. حسینیه ارشاد و شریعتی در کنار هم یکی از پایگاه‌های مهم انقلاب را شکل دادند، البته خوب حرف‌های ایشان قابل نقد بود و خودش هم این موضوع را قبول داشت که حرف‌ها و بحث‌هایش باید نقد شود، ولی خیلی‌ها اساسا به دنبال نفی ایشان بودند که این تفکر بسیار غلطی بود، چون شریعتی را نباید نفی بلکه باید نقد کرد، همچون دیگر متفکران بزرگ عالم.

عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم همچنین در پاسخ به این سؤال که «آیا می‌توان دکتر شریعتی را مارکسیست ولو به معنای حداقلی کلمه دانست؟» اظهار کرد: البته که نه به هیچ وجه، ایشان اندیشه‌های سوسیالیستی داشت ولی مارکسیست چیز دیگری است، شریعتی هیچ وقت مارکسیست نبود، حتی او سخنرانی‌های زیادی در نقد مارکس دارد، کتابی هم دارد با عنوان «اسلام و انسان» که در آنجا مارکسیسم را کاملا نفی و رد می‌کند، ولی خوب اندیشه‌های سوسیالیستی، سرمایه‌داری را نفی می‌کند و امروز درک می‌کنیم که چقدر این موضوع و افکار و حرف‌ها درست بوده. او چنین اندیشه‌ای بر ضد سرمایه‌داری داشت، چون در قرن 19 و 20 اندیشه‌های سوسیالیستی غالب دنیا را فراگرفته بود، منتهی بعضی‌ها می‌گفتند که بر مبنای ماتریالیستی و مادی‌گرایی مارکس، شریعتی اندیشه‌های سوسیالیستی‌‌اش را بر مبنای اسلام قرائت می‌کرد، لذا از این جهت است که نقش ابوذر در اسلام برایش خیلی مهم بود.

این متفکر دینی همچنین در پاسخ به این سؤال که «به اعتقاد شما، دکتر علی شریعتی مارکس را دینی می‌فهمید یا دین را مارکسی؟» گفت: هیچکدام، اصلا مارکس یک چیز بود و دین چیزی دیگری، شریعتی هیچ رابطه‌ای میان دین و مارکس نمی‌دید، از این جهت هیچ رابطه‌ای میان این دو نمی‌دید برای اینکه اندیشه‌های مارکسیستی، اندیشه‌های دیگری بوده که بر مبنای جبر تاریخی بنا شده بود. ممکن بود که بتوانید از کتاب کاپیتالیسم مارکس حرف‌های خوبی درآورید، بالاخره هر فیلسوفی تمام حرف‌هایش مطرود نیست، مارکس هم حرف‌های خوبی دارد و در زمان خودش فیلسوف و نابغه بزرگی بوده، مارکس انسان کمی نبوده، اما اینکه بگوئیم شریعتی مارکسیسم بوده و می‌خواسته بین دین و مارکس رابطه‌ای برقرار کند، نه اصلا، من به هیچ وجه چنین چیزی از اندیشه‌های شریعتی برداشت نمی‌کنم.

این استاد حوزه در پاسخ به این سؤال که «به نظر شما دکتر شریعتی یک نواندیش دینی است یا در پرتو نگاه او به دین نوعی سلفی‌گری به وجود می‌آید؟» عنوان کرد: استاد شریعتی احیاگر دین است، او پیرو اندیشه اقبال لاهوری بود، شریعتی به دنبال بازخوانی دین بود و به قول خودش خواستار یک نوع معماری بود که بر اساس اندیشه‌های دینی صورت بگیرد، شریعتی نه سلفی بود، نه سنتی بود، نه متجدد به معنای دین گریز، او احیاگری بود که می‌خواست سکوی اسلام خود را حفظ کند. 

وی در پایان با اشاره به اینکه رابطه روشنفکری و دین در چیزی حدود 150 سال اخیر یکی از پروژه‌های بزرگ متفکران دینی در جهان بوده است، یادآور شد: این پروژه بزرگ از سیدجمال‌الدین اسدآبادی شروع می‌شود و می‌رسد به ابوتراب عارف افندی در هند، محمد عبدو، محمد رشید رضا تا اقبال لاهوری در پاکستان و در مصر حامد ابوزید و در ایران دکتر شریعتی، مهندس بازرگان و سحابی. این‌ها نسل‌هایی بودند که می‌خواستند رابطه دین با دنیای مدرن را درست تعریف کنند. بالاخره واقعیتی وجود داشت که باید آن را حل می‌کردند و آن این بود که دین با دنیای مدرن می‌خواهد چه نسبتی برقرار کند، یکی از کسانی که این پروژه را دنبال کرد، شریعتی بود هم پدر و هم پسر، منتهی اندیشه‌های خود شریعتی خیلی متأثر از اقبال لاهوری بود و کتاب اقبال او به نظر من؛ یکی شکاهکارهای بزرگ است، چون اقبال معتقد به این بود که اندیشه دینی باید احیا و بازآفرینی و بازسازی شود و شریعتی هم بر همین امر تأکید داشت.           

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز