در میزگرد "سایکودرام و نقش هنر در تربیت روح" مطرح شد:
چیزی که از مردم گرفته شده اقتصاد نیست بلکه ارزش انسانهاست/ بالاترین مکانیزمی که میتواند محتوا درست کند، هنر است/ سرنوشت مدارس «سایکودرام» در ایران به کجا رسید؟
محمودرضا رحیمی، رضا پورحسین و فرزاد خوشدست در میزگردی به بررسی مبحث سایکودرام در فیلم مستند داستانی «خط باریک قرمز» پرداختند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فیلم مستند داستانی «خط باریک قرمز» ساخته فرزاد خوشدست داستان یک گروه مجرم نوجوان در یک زندان است که با کمک چند مربی بازیگری تصمیم میگیرند یک نمایش را روی صحنه ببرند و ناگفتههای زندگی خود را از این طریق بیان کنند تا اگر این نمایش موفق بود به این بهانه و برای اجرا در جشنواره بینالمللی تئاتر فجر از زندان خارج شوند، اما تعدادی از آنها برای روز اجرا، نقشه فرار میکشند.
در انتهای فیلم مستند داستانی «خط باریک قرمز» توضیحی درباره سایکودرام داده شده است: «سایکودرام یا درامتراپی محل تلاقی روانشناسی و هنر نمایش است. مفهوم پالایش در هنر نخستین بار توسط ارسطو به کار برده شد. دکتر لوی مورنو اساس نظریه تئاتر درمانی یا سایکودرام را در سال ۱۹۲۱ در وین پایهگذاری کرد. او معتقد بود خلاقیت و عمل در تئاتر خودانگیخته است و باعث درمان اختلالات ذهنی میشود. تاسیس اولین مدرسه سایکودرام در ایران در حال پیگیری است.»
در همین رابطه میزگردی با حضور محمودرضا رحیمی نویسنده، کارگردان تئاتر، مدرس دانشگاه و دارای مدرک دکترای تخصصی کارگردانی و نشان درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، رضا پورحسین دکترای روانشناسی، عضو هیات علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران، مشاور روانشناسی فیلم «خط باریک قرمز» و مشاور عالی معاونت سیما و فرزاد خوشدست نویسنده و کارگردان «خط باریک قرمز» و مستندساز تشکیل شد.
تعریف بزهکار در ایران و آمریکا
رضا پورحسین در ابتدای این نشست درباره مبحث سایکودرام عنوان کرد: ویلیام گلاسر روانپزشکی است که واقعیت درمانی و نظریه انتخاب را توضیح میدهد. در ایران هم برخی از افراد این نظریه را انتشار دادهاند. نظریه گلاسر به فرهنگ ما نزدیک است به گونهای که یکسری مدارس گلاسری در آمریکا هست که به تعلیم، تربیت و پرورش نوجوانان بزهکار اختصاص دارد و جالب اینجاست که دراین مدارس بچهها تغییر میکنند. گلاسر یک منطقی دارد که میگوید تلفیقی از عشق و مسئولیت موجب تربیت افراد میشود و به گفته او همین ۲ مورد است که در دنیای غرب به ویژه از آمریکا رخت بربسته است. گلاسر میگوید عشق و مسئولیت دو بال لازم برای تربیت هستند. هرگاه یکی از این ۲ بال نباشد انگار هیچ چیز وجود ندارد. عشق بیمسئولیت نمیشود و مسئولیت بدون اعطای عشق امکانپذیر نیست.
وی ادامه داد: این روانپزشک میگوید مادری که عشق تزریق میکند، میتواند مسئولیت را هم از فرزند خود ببیند اما مادری که مسئولیت بدون عشق میدهد فرزند خود را پرخاشگر بار میآورد. گلاسر بر اساس این ۲ بال تربیت یعنی عشق و مسئولیت واقعیت درمانی را پایهگذاری و بر این اساس مدارس گلاسری را راهاندازی کرده است. این حرکت تقریبا به سایکودرام نزدیک است، اما آنها از نمایش استفاده نمیکنند بلکه از مقوله انتخاب استفاده میکند. به تعبیری دیگر ۲ مقوله عشق و مسئولیت را با استفاده از انتخاب مسئولانه جاری میکنند. اگر بخواهم بیشتر توضیح بدهم بچهها زمانی که وارد مدرسه میشوند مثلا ۱۰۰۰ واحد اعتباری دریافت میکنند. از آنجا که این بچهها بزهکار هستند با اولین دعوا و یا حرکت ناشایست یک واحد از اعتبار آنها کم میشود و دیگر نمیتوانند از امکانات مدرسه که هر کدام دارای اعتباری هستند، استفاده کنند. بدین وسیله آنان یاد میگیرند که با رفتار مطلوب، از اعتبارهای خود مواظبت کنند.
عضو هیات علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران با اشاره به اینکه ۲ نگاه در این قانون وجود دارد، اظهار کرد: فردی که از اعتبارش کم شده است به دلیل آنکه نمیتواند از برخی از امکانات مدرسه بهره ببرد خود به خود کار خلاف نمیکند و ناخواسته مسئولیت را میپذیرد. همچنین به محض اینکه بچهها به هم عشق بورزند به آنها اعتبار داده میشود. در حقیقت دستوری از قبل به آنها داده نمیشود بلکه در خلال کار یاد میگیرند که با هر رفتار مطلوب پاداش میگیرند و با هر رفتار نامطلوب، از کاری محروم میشوند. در حقیقت فرد بزهکار تنبیه نمیشود بلکه محروم میشود که آن محرومیت، ایجاد عشق و مسئولیت میکند.
پورحسین افزود: خداوند انسان را واجد فطرت آفرید و نعمتهای خود را بر او تمام کرد. ما فقط لازم است این نعمتها را پرورش دهیم. در حقیقت انسان لوح سفید نیست بلکه سرزمینی است که بذرش کاشته شده است. گلاسر انسانها را لوح خالی تصور نمیکند بلکه میگوید همه افراد دارای اعتباری هستند که ما از کرامت درون آنها برای بهتر شدنشان استفاده میکنیم تا اینکه بخواهیم چیزی را به آنها اهدا کنیم. در نگاه اول بزهکار یک انسان دارای کرامت است که به دلایلی که خودش هم مقصر است از اعتباری که خداوند به او داده کاسته شده و به ارتکاب جرم میرسد. گزاره اول فکری ما نیز باید این باشد که فرد بزهکار اول یک انسان است و بعد یک بزهکار است.
وی تاکید کرد: به همین دلیل است که یک زندانبان با انسان بزهکار و خلافکار دو نوع برخورد دارد. برخوردی که با انسان بزهکار میشود و برخوردی که با بزهکار بدون اینکه انسان بودن وی مورد توجه باشد، صورت میگیرد. حال اگر بخواهیم به بحث سایکودرام بپردازیم، میتوانیم بگوییم این مبحث به ایجاد اعتماد به نفس بالاتر کمک میکند و لزوما درمانگری در سایکودرام مطرح نیست.
با هنر تئاتر میتوان همه موضوعات را حل کرد
محمودرضا رحیمی در ابتدای صحبتهای خود با اشاره به اینکه با دیدن «خط باریک قرمز» شُکه شده است، بیان کرد: من احساس میکنم در فضای نمایش بسیار ساده میتوان همه موضوعات را حل کرد چراکه قابلیت، ظرفیت، فرهنگ و...وجود دارد. گاهی با خود فکر میکنم چرا ما با وجود مردم خوبی که داریم کاری برای آنها انجام نمیدهیم. چرا دروغ در جامعه زیاد شده و سیستم روانی کشور را به نابودی کشانده است؟ چرا دیگر فرق عمل بد و عمل منفعت جویانه که جلوهگاه خوبی دارد و درآمدزا است، وجود ندارد. همه ما با دیدن «خط باریک قرمز» میتوانیم با خود فکر کنیم حالا که ما بیرون از زندان و یا کانون اصلاح تربیت هستیم آدم درستی هستیم؟ آیا تاکنون تصمیمهای غلط نگرفتهایم. آیا در ذهنمان خشن نبودهایم؟ به نظر من تنها ایجاد هویت و اعتبار است که میتواند روح انسان را تلطیف و از افکار بد دورش کند. چیزی که امروز در حال از بین رفتن است ارزش پول نیست. آن چیزی که از مردم گرفته شده است، اقتصاد نیست بلکه ارزش انسانها است.
وی با اشاره به اینکه «خط باریک قرمز» در این بزنگاه کورسویی جذاب را از دل یک سیاهی مطلق بیرون آورده که کالبد شکافی قسمتی از آماسیدهترین زخمهای اجتماعی است، بیان کرد: هیچ چیز در این زمانه به ما کمک نمیکند مگر عشقی که رضا پورحسین درباره آن توضیح داد. در زمانهای که ما در آن زندگی میکنیم مرگ، فقر، بزه، جرمهای کوچک و بزرگ و کارهایی که نباید انجام شود، همه وجود دارد اما ما دیگر نباید از روش تخریب اجتماعی استفاده کنیم چراکه دیگر زمان آن نیست که بگوییم سهم چه کسی در این اوضاع بیشتر است بلکه هریک از ما در اتفاقات به وجود آمده سهمی داریم و مقصر هستیم. این افرادی که ما در «خط باریک قرمز» دیدهایم همه فرزندان ایران زمین و بچههای ما هستند و نتیجه اجتماعی هستند که ما در آن زندگی میکنیم.
این کارگردان تئاتر تاکید کرد: ما حق نداریم اجتماع را خالی از احساسها و عواطف نیک سرشتانه و زیبایی و فاقد راهحل جلوه دهیم به ویژه کسی مانند من که رشتهشان هنر است و احساس میکنم اکسیری که میتواند انسان را با عشق نجات بدهد، مشارکت است. این رگه اصلی سینمای فرزاد خوشدست است. مشارکتی که آموزش و پرورش ما در آن فقیرترین است و هیچ زمینه مشارکتی در آن وجود ندارد. سیستم تحصیلی و تدریسی ما مکتبی است و متاسفانه اساتید گرانقدری داریم که با کوچکترین سوال شاگرد خود ناراحت میشوند. ما کاملا قبول کردهایم ارزش نابود شده است در صورتی که در ادعاهای روشنفکری آن را رد میکنیم. ما درگیر یک نظم غریزی هستیم که به آن تن دادهایم و اصلا به سراغ این موضوع نمیرویم که ببینیم ارزش چیست و انگار قبول کردهایم که چیزی به عنوان ارزش وجود ندارد.
رحیمی با اشاره به اینکه افراد فکر میکنند هر عملی که یک فرد انجام میدهد به ژن او بازمیگردد، اظهار کرد: ما دروغ، حقهبازی و بزه را علت زیباییشناسی تکاملی و جزو پیکره غریزی انسان میدانیم. از نظر من خطر غریزی بشر آن زمانی ما را تهدید میکند که خود و جرمهایمان را توجیه کنیم. پس «خط باریک قرمز» خطی است که همه ما داریم و به راحتی از آن عبور کردهایم. ما همه بزهکار هستیم. ما در ذهنمان توجیههای خطرناکی را حمل میکنیم که ای کاش فقط باعث کشته شدن یک فرد میشد اما ما داریم در ذهنمان همه افراد را میکشیم و اعمال قبیح خود را توجیه میکنیم. این اتفاق تلخی است که در حال رخ دادن است. بیاییم دوباره تعقل کنیم و ببینیم آیا هنوز وجدانی در ما و یا بیرون از ما برای داوری وجود دارد یا نه. حال به تربیت و تقویت دوباره آن بپردازیم.
وی با بیان اینکه افراد از جرمهای خود فرار میکنند، گفت: به عنوان مثال هر کس از من درباره خصوصیات اخلاقیام سوال کند کاملا واضح است که از خودم تعریف میکنم و ویژگیهای بد خود را نمیگویم. این نشان میدهد که من خط باریک قرمزم را در خودم حذف و از جرمهای خودم فرار میکنم که خود این جرم و بزه به حساب میآید.
فرزاد خوشدست درباره موضوع بد نگفتن از خویشتن توضیح داد: ما یک نقطهای در فیلم داریم که اوایل آن است. در حقیقت همه بچهها از جرمها و بزههای خود میگویند و بسیار راحت این کار را انجام میدهند.
رحیمی ادامه داد: بچهها راحت درباره بزه خود حرف میزنند به دلیل آنکه هویت خود را در آن کاری میبینند که انجام دادهاند. جامعه نیز کار دیگری را برای آنها نگذاشته است که انجام بدهد. این بزه برای بچهها جرم نیست بلکه تمامیت شخصیتشان است. این نوجوانان میگویند آدم کشتهاند اما جامعه به آنها نگفته است که آدم کشتن افتخار نیست. جامعه به افراد مجرم نگفته است که میتوانند با آن فرد مشارکت و زندگی کنند. افراد مجرم چه کاری را باید انجام بدهند تا بگویند بزرگ شدهاند و جامعه صدایشان را بشنوند. اکثر مجرمان در خانوادههایی بزرگ میشوند که هرچه قدر هم داد میزنند صدایشان به گوش کسی نمیرسد. اکثر این افراد خود را در کنار پدران و مادرانی میبینند که بزرگیشان را در مصرف مواد مخدر میبینند.
وی به قسمتی از فیلم اشاره و تصریح کرد: آن قسمت از فیلم که میگفتند اگر معین آزاد شود دوستانش دوباره باعث میشوند که به او به کانون بیاید بسیار دردناک بود. این فکر غلط است که اگر بچهها از کانون اصلاح و تربیت بیرون بیایند و وارد جامعه بشوند، افراد جامعه کاری میکنند که آنها دوباره به زندان بازگردند. این فرهنگ قسمتی از جامعه را نشان میدهد که آن جامعه ما هستیم. ما نباید خود را کنار بکشیم چراکه فرزند هر کدام از ما در قسمتی از زندگی خود با این افراد برخورد خواهد داشت.
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه جامعه نیازمند آن است که خودش را ببیند، اظهار کرد: جامعه نیاز دارد خودش را در چیزی مانند آینه ببیند متاسفانه تلویزیون قسمت غلط جامعه، خرده رفتارها و جرایم کوچک را نشان نمیدهد. این موضوع باعث میشود هیچ چیز همانگونه که هست نشان داده نشود و افراد در مقابل خودشان قرار نگیرند.
سرنوشت مدارس سایکودرام در ایران به کجا رسید؟
پورحسین در ادامه به تکنیک آینه اشاره و عنوان کرد: ما یک تکنیکی با نام آینه در روانشناسی داریم که در سایکودرام نیز وجود دارد و یکی از کارهای اصلی است. اگر جامعه به جایی برسد که افراد جامعه مثل آینه خودشان را ببیند، رفتارهای خود را تعدیل میکنند و این موضوع یک نوع خود تنظیمگری به وجود میآورد. سایکودرام نیز میتواند این کار را انجام دهد. ما یک محتوا و یک مکانیزم داریم. یک زمانی میگفتند و در حال حاضر به ویژه در رسانه مطرح میشود که مکانیزم، محتوا میسازد. با تغییر مکانیزم به سوی بانکداری الکترونیکی شکل مرسوم دزدی در بانکها به گونه کیف قاپی کمتر شده است. در حقیقت مکانیزم محتوا ساخته است. در این مثال، این محتوا و فرهنگ نیست که دزدی را کاهش داده است بلکه تغییر مکانیزم به سوی بانکداری الکترونیکی است که رفتار سارق را کاهش داده است. ما معتقد هستیم که در تعلیم و تربیت و در روانشناسی مکانیزمها محتوا میسازند.
وی افزود: در تعلیم و تربیت اسلامی میگویند اگر متواضع نیستید متواضعانه راه بروید. این موضوع نشان میدهد که ظاهرسازی در رفتار، انسان را شبیه به آن میکند. بر عکس آنچه که میگویند ظاهر نمیتواند باطن را درست کند اما ظاهر از طریق مکانیزم میتواند باطن را اصلاح کند. بالاترین مکانیزمی که میتواند محتواساز باشد، نماد است و نهایت نماد تحول یافته، هنر است و هنر بالاترین مکانیزم برای ایجاد محتوا است. در «خط باریک قرمز» استفاده از مکانیزم انعکاس که هنگامه قاضیانی آن را بازی میکند، نشان داده میشود. پس میتوانیم با استفاده از مکانیزم برای ایجاد محتوا که سلامت روان باشد، استفاده کرد. بالاترین مکانیزمی که میتواند محتوا درست کند، هنر است. متاسفانه در روانشناسی ایران، هنر مغفول است اما خود من بسیار به دانشجویان خود میگویم اگر به هنر، ادبیات، فلسفه و فیزیولوژی و زیست شناسی نزدیک شوند، در آینده روانشناس خوبی خواهند شد.
عضو هیات علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران درباره اینکه مدرسه سایکودرام پیوند بین روانشناسی و هنر برای سلامت روان است، اظهار کرد: لازم است قبل از اینکه درباره سایکودراما توضیح بدهم این نکته را ذکر کنم که زمانی که اتفاقات در ذهن انسان بازسازی میشود میزان هیجان منفی آن اتفاق کاهش پیدا میکند. در حقیقت توصیف افراد بدون هیجان یعنی ثبات. حال سایکودراما به معنای روان نمایشگری است که میتواند در آن تغییر رفتار، ذهن و نگرش باشد و لزوما در آن درمان نیست. در روان نمایشگری هم پیشگیری و هم درمان وجود دارد اما وقتی که صرفا به سراغ درمان میرویم آنجا باید تراپی هم به سایکودراما اضافه کنیم و سایکودراما تراپی بگوییم.
پورحسین افزود: ما ۲ نوع جهتگیری در تاسیس این مدارس داریم که باید از بین آنها یکی را انتخاب کنیم. اولین آن مدرسه سایکودرام است که یک مدرسه درمانگرانه مانند مدارس گلاسری آمریکا است که افراد بزهکار وارد آن میشود و چون عشق و مسئولیت دریافت میکند و از تکنیکهای نمایشی برای تغییر رفتار آنها استفاده می شود، به خوبی از آن بیرون میآیند. دومین آن مدرسهای است که بین سایکو و هنر در زمینههای مختلف پیشگیری، ارتقای زندگی عادی و سلامت و بهداشت روان پیوند برقرار میشود و لزوما در آن درمان وجود ندارد. جهتگیری ما برای مدرسه سایکودراما بسیار مهم است. من فکر میکنم فرزاد خوشدست بالاخره این مدرسه را برپا میکند و مدرسهای به وسعت بیش از آنچه در «خط باریک قرمز» انجام داد.
وی با اشاره به اینکه «خط باریک قرمز» باعث میشود که بچههای کانون اصلاح و تربیت مروج دیگران برای پیدا کردن راه درست باشند، گفت: در این فیلم عشق از طریق کار به بچهها داده شده و آنها مسئولیت گرفتهاند. این جهتگیری که من عرض کردم بسیار مهم است. اینکه فرزاد خوشدست قصد دارد داستان زندان را در سطح وسیعتر دنبال کند یا نه قصد دارد مدرسهای را تاسیس کند که افراد برای موفقیت از هنر استفاده کنند.
یکی از مواردی که انسان به سمت بزه میرود این است که خود، عزت، کرامت و اعتبارش را نمیشناسد
رحیمی در ادامه بحث با بیان اینکه «خط باریک قرمز» باعث میشود جامعه از فراموش کردن مشکلات و جرمهای خود دوری کند، خاطرنشان کرد: جامعه قصد دارد جرمها و مشکلات خود را فراموش کند. این موارد جزو فرهنگ استثماری است. عدهای میخواهند فرهنگی را جایگزین کنند که بد نیست اما در جای خود خوب هم نخواهد بود به دلیل آنکه متعلق به ما نیست. «خط باریک قرمز» باعث میشود جامعه از فراموشی دور کند و با یک کالبدشکافی امیدوارانه در صدد رفع آن برآید. جامعه حق ندارد اشتباهات خود را فراموش کند چراکه دوباره آنها را تکرار خواهد کرد. ما اجازه داریم در پی تقصیر نگردیم، زیرا این امر باعث فعال شدن سیستم عصبی و حرکتی میشود. بلکه باید هدف دانست و عمل کرد.
وی درباره ایده شکلگیری مدارس سایکودراما اظهار کرد: برای تاسیس این مدارس باید ببینیم جامعه و هدف ما کیست آیا اشخاصی که بیماری حاد روانی دارند، هستند یا نه؟ یعنی کسانی که جامعه هدف ما هستند باید توسط مدرسه درمان شوند یا کارهای هنری؟ «خط باریک قرمز» صرفا یک فیلم نیست بلکه یک اهتمام مشارکتی است که فیلمبرداری شده است. باید تحقیق کنیم و ببینیم که آیا فضای دراماتراپی و روان نمایشگری میتواند برای افرادی باشد که دچار بیماری حاد هستند؟ و آیا قاتلان را میتوان با این موارد به جامعه برگرداند و از مشکلات هورمونی که یکبار باعث یک تصمیم نادرست و متعاقبا ایجاد یک فاجعه شده است، دورشان کرد؟
این نویسنده تئاتر با اشاره به اینکه اساسیترین کار در تئاتر خودشناسی است، بیان کرد: یکی از مواردی که انسان به سمت بزه میرود این است که خود، عزت، کرامت و اعتبارش را نمیشناسد. اعتبار و هویت افراد بسیار مهم است. بحث من این است که اگر یک کاری به واسطه تصمیمی غلط اتفاق میافتد آیا بار دیگری هم ممکن است رخ بدهد یا نه. از آنجاکه سختترین کار بشر زندگی کردن در کنار یکدیگر و تحمل کردن همدیگر است، من فکر میکنم باید هورمونهای عشق با تلاش، زحمت و کار زیاد جایگزین هورمونهای خشم بشود.
پورحسین با بیان اینکه یک راهی که همه کارها و درمانها را سامان بدهد، وجود ندارد، تصریح کرد: نگاهها یا رویکردهای مختلف و مکتبهای متفاوت روانشناختی که کار درمان سطحی و عمقی را انجام میدهند، میگویند بهترین درمان، انتخابی از همه موارد است یا تشخیص اینکه در این موقعیت از چه رویکردی باید استفاده شود. ما باید بزهکاران یا بزهکاری را دستهبندی کنیم.
وی ادامه داد: یک رگه رفتار ذهنی مشترک در همه انسانها وجود دارد که اگر به کار بیفتد میتواند همه را درمان کند و آن ارتقای سطح خود (Self) است. خود و من (Ego) به هم نزدیکاند. ایگو به معنای وجود متمایزی است که فرد احساس میکند آن را دارد و خود به معنای صفتی است که آن را به ایگو میدهد. ایگو در حقیقت از تکانشگری تحول پیدا میکند و بین محرک و پاسخ فاصله نمیاندازد. افرادی که ایگوی آنها رشد پیدا می کند، بین محرک و پاسخ فاصله میاندازند. تحول و رشد ایگو در نظر لووینگر ۸ مرحله دارد و ۲ عامل برای تحول آن لازم است. اولین آن توجه به خود است که بداند مختصات آن چیست و دوم توجه به دیگران است. زمانی که ایگو و سلف رشد کنند، بزه خود به خود اتفاق نمیافتد. بعضی از افراد بزهکار هستند به دلیل آنکه خودشان را از غریزه جدا نکردهاند.
پورحسین تاکید کرد: ما جانی بالفطره نداریم اما تربیتی که انسان را به جانی تبدیل کند، داریم. هر انسان در هر دورهای قابل تغییر است اما چیزی را که در کودکی از دست داده است قابل جبران نیست. سلامتی هم نسبی است و نباید از سلامت کامل استفاده کنیم اگر این نگاه را تسهیل کنیم و بپذیریم، میتوان مجرم را با رویکرد متفاوت به جامعه برگرداند. هنر می تواند فاصله محرک و پاسخ را افزایش دهد. البته یکسری فعالیتهای غیر هنری هم میتواند این کار را انجام بدهد. بین بهنجاری در نظریههای جدید و نابهنجاری فاصله کیفی نیست بلکه کمی است. در مدارس سایکودرام کافی است فرد را از نقطه کمی به نقطه ارتقا یافته رساند تا بتوان گفت درمان شده است. در حقیقت اگر به بزهکاران توجه شود ممکن است به زندگی سالم بازگردند اما به نقطه قبلی نه. افرادی که به هر دلیلی تصحیح میشوند در مسیر زندگی موفقتر عمل میکنند و افراد نزدیک خود را نیز با خودش همراه میکند.
رحیمی با اشاره به اینکه فضای «خط باریک قرمز» به گونهای است که میشود بسیار درباره آن صحبت کرد، گفت: ما در تئاتر به هنرجویان خود میگوییم راستین و صادق باشند یعنی در انجام وظیفه اجتماعی خود با صداقت عمل کنند. در واقع کاری به این مساله نداریم که شخصیت بازیگر در ارتباط با دیگران چگونه است بلکه به او میگوییم صادقانه نقش خود را بازی کند. نزدیک ترین فرآیند زندگی تئاتر است. ما در هنر میگوییم افراد بازی کنند. جامعه باید امکان بازی را به بچهها بدهد که متاسفانه این اتفاق رخ نداده است. فضای آپارتمانی امروز میتواند بزه به وجود بیاورد. جرمها زیر سقف آپارتمانها در حال پرورش پیدا کردن است. زمانی که ما نتوانیم بزه را مدیریت کنیم مجبوریم کنترل کنیم و جامعه کنترل شده جامعه خشنی است چراکه انسان قابل کنترل نیست.
زمانی که افراد بتوانند خودشان را بازسازی کنند در حقیقت سایکودرام اتفاق افتاده است
خوشدست تصریح کرد: بین روانشناسی و هنر به عنوان یک فردی که تجربه کردهام وزن هنر را برای تغییر دادن یا تلطیف کردن بسیار سنگینتر دیدهام. چراکه فکر میکنم تئاتر در روح، روان و ذات افراد تاثیر می گذارد در حالی که روانشناسی آن را سیر میکند.
پورحسین درباره این موضوع بیان کرد: زمانی که افراد بتوانند خودشان را بازسازی کنند در حقیقت سایکودرام اتفاق افتاده است. صحنه تئاتر مانند دایره بی زمان و مکان است و مرز در آنجا وجود ندارد بلکه فرد در آن دایره زندگی خود را بازسازی میکند. هرگاه یک رفتار یا ذهنیت بازسازی شود میزان انرژی منفی آن کاهش پیدا میکند. در بازسازیهای صرفا ذهنی دلیل تراشی وجود دارد و یک مواردی همراه آن میشود اما زمانی که یک عینیت مثل زندگی بازسازی میشود میزان انرژی منفی آن کاهش مییابد. در بازسازی زندگی، تکنیک آینه اتفاق میافتد و افراد خودشان را میبینند و رفتارشان را اصلاح میکنند. بنابراین روانشناسی هم برای کاهش پرخاشگری از صحنه تئاتر زیاد استفاده میکند. شبیه رفتارهای بازسازی شده در آینده کمتر احتمال دارد رخ بدهد.
رحیمی تاکید کرد: بازیگر نیز به عنوان یک انسان باید یک عنصری به اسم عصیان داشته باشد و کنترل شخصی این عصیان تفاوت بین هنرمند و هنرمندتر است. ترمزها هنر را به وجود میآورد و فرهنگ ترمز در جامعه را تبیین و شکوفا میکند. بنابراین حد و مرزها در اعمال متفاوت است پس کنترلها نیز مفاهیم گوناگونی با خود به همراه میآورند. هر کس ترمز زیباتری که ناشی از زیستن دیگران نباشد، بزند انسانتر و قویتر است. اما ترمزها متفاوتند و ترمز افراد فرهنگی و فاقد فرهنگ امروز دو جور ترمز است.
کارگردان «خط باریک قرمز» در پایان گفت: من فکر میکنم قبل از آنکه بچهها پایشان را از خانه بیرون بگذارند و تبدیل به یک فرد بزهکار بشوند باید چارهای بیندیشیم. همچنین معتقدم بچهها نیاز به یک برونریزی دارند تا خودشان را عریان به نمایش بگذارند. البته نباید این عمل در فضای مجازی اتفاق بیفتد.