یادداشتی از سلمان اکبری پاکرو؛
مردم ارتش را برای عملکردش تحسین میکنند
سلمان اکبری پاکرو (پژوهشگر حوزه جنگ و دفاع مقدس) بعد از گفتگوی اخیر امیر دریادار سیاری و واکنشها به آن، در یادداشتی به توضیحاتی در رابطه با نقش ارتش در جنگ هشت ساله با عراق پرداخته است.
مصاحبهای با دو عزیز صاحبنظر حوزه جنگ در مورد گفتگوی اخیر امیر دریادار سیاری مجالی آفرید تا بار دیگر اشارهای به حماسهآفرینیهای ارتش در دفاع مقدس داشته باشم و البته بیش از آنکه از ناگفتههای جنگ بنویسم، لازم است پاسخی به نظر این دو عزیز داشته باشم. خصوصاً لازم میدانم به مقام سردار رودکی بزرگوار که حضور و مجاهدت ایشان در دفاع مقدس و همسنگریشان با دلاورمردان ارتش و همینطور شهید عزیز سردار قاسم سلیمانی در نبردهای دفاع مقدس ستودنی و انکارناپذیر است، ادای احترام کنم.
آقای ایرج همتی در نقدی که از مصاحبه دریادار سیاری داشته به «نارضایتی ارتشیان از روایت رسمی جنگ» اشاره کرده و آورده است: «فرماندهانی از ارتش سالهاست که به شکلی با روایت رسمی از جنگ مشکل دارند. به نظر آنها این روایت در بهترین حالت، نقشی ضعیف و حاشیهای و در بدترین حالت تصویری ناکارآمد از ارتش ارائه میدهد.»
این فراز از نظر آقای همتی، نخستین اشتباه در تحلیل ایشان است. روایت رسمی جنگ، نزد قهرمانان و اسطورههای جنگ محفوظ و مضبوط است. آنچه مورد گلایه است، روایت ناقص رسانهها از همه جنگ و ازجمله حماسهآفرینیهای ارتشیان است. اگر کسی امروز بخواهد روایت منصفانهای از جنگ داشته باشد و اگر کسی دلسوز نظام و بازوان اقتدارش باشد، در مقام تقسیم غنایم جنگ بین ارتش و سایر نیروهای مسلح وارد نمیشود. مگر میشود وقتی یک نویسنده، یا سینماگر از جنگ سخن میگوید بتواند ارتش و فتوحاتش را نادیده بگیرد یا مجاهدتهای رزمندگان سپاه را انکار کند. بارها مشاهده کردهام که ارتشیان، اعم از امیر سرلشکر موسوی فرمانده امروز، امیر سرلشکر صالحی، فرمانده پیشین و یا امیر دریادار سیاری و سایر بزرگان ارتش بارها و بارها به همراهی و همدلی ارتش و سپاه در دفاع مقدس تأکید کردهاند و هر جا صحبت از نقش ارتش در حماسهای بوده، تأکید کردهاند که نقش سپاه در همان واقعه منصفانه روایت شود.
تصویر ناکارآمد، از تصویرگر ناکارآمد و کم اطلاع صادر میشود وگرنه ارتش کارآمدی خود را در جنگ اثبات کرده و به همین سبب مورد عنایت رهبری، ملت و همه دلسوزان نظام است.
آقای همتی آیا میدانید داستانی که از رمان فرانسوی «افسانه پدران ما» آوردهاید، ظلم بزرگ شما و غم امروز خانواده ارتشیان است و مقصر این اندوه بزرگ، دقیقاً رسانه و تحلیلگرانی چون من و شما هستیم. شما از داستان پیرمردی گفتهاید که از خود برای دخترش تصویر یک قهرمان جنگ ساخته و حال مصمم است تا حقیقت را بگوید و به این تصویر ساختگی خاتمه دهد؛ بگوید که شجاعت آن را نداشته که نقشی در جنگ داشته باشد. این برادر به بیراهه رفته که جنگ را در قالب داستان و افسانه میخواند و داستانها و تخیلاتش را با واقعیت جنگی که بر ارتش و سپاه و ملت عزیزمان گذشت، تطبیق میدهد. باید از او پرسید: به عمد یا غیرعمد ارتش قهرمان عزیز ملت را در مقام آن پیرمرد قرار میدهید که چه چیزی عایدتان شود؟ میدانید که با همین نوع روایتهای شما و همه متولیان رسانهای، چنین مصاف و رویکرد ناجوانمردانهای به خانه قهرمانان ارتشی جنگ هم راه پیدا کرده است؟ میدانید چقدر دشوار است یک پدر ارتشی که دهها زخم و جراحت را به گواه حضور و حماسه آفرینیهایش در جنگ به تن دارد، همراه فرزندانش، صحنههای دفاع مقدس را از قاب دوربین رسانه ببیند و در پایان مورد سؤال و خدای ناکرده عتاب فرزند قرار بگیرد که: آیا واقعاً ارتش در این عرصه حضور داشت؟ اگر بودید چرا رسانه چنین میگوید و اگر نبودید پس زخمهایتان برای چیست و سالهای نبودنهایتان کجا گذشته؟ بروید و روایت درگذشت دختر امیر شهید منفرد نیاکی و نیامدن پدر رزمنده بر بالین دختر محتضر را بخوانید تا بدانید که پیرمرد قهرمان جنگ چه ایثارگریها کرده است. یکی از همین جماعت جانباز پر افتخار ارتشی که از همان روزهای نخست در خوزستان جنگیده و از همرزمان شهید نامجوی (دانشجویان دانشکده افسری) در جنگ بوده طنز تلخی از این وضعیت بیان میکند که گویا از دید این عزیزان رسانهای ۴۸ هزار شهید ارتش در تصادف اتوبوس و سوانح جادهای به شهادت رسیدهاند. آیا باید نقد ظالمانه را هم در شیوههای نقد دفاع مقدس طبقهبندی کنیم؟
ضمناً همه عزیزان علاقهمند حوزه دفاع مقدس میدانند که ارتش تنها ساختار دفاعی کشور است که مسئولیت حفظ تمامیت ارضی کشور را برعهده دارد و هر که در این حوزه وارد شده به یاری ارتش آمده، اینکه اصل ماجرا را فراموش کنیم و فرع را شاخ و برگ دهیم از عجایب روایتگریهاست.
وی بدون آنکه نامی ببرد به سپاه هم ظلم کرده و از کسانی میگوید که از میراث گفتمانی جنگ به صورت یک منبع هویتبخش استفاده میکنند تا نیروهای اجتماعی را در موقعیتهای مختلف بسیج کنند. او معتقد است که به دلیل همین سودمندیهاست که نه الان، نه ده سال قبل و نه ده سال بعد هر حرف و سخنی که متفاوت با گفتمان جنگ (ظاهراً گفتمانی که دوست دارید) بر زبان آورده شود «نابهنگام» است. باید بگوییم که هویت سپاه در صداقت است نه در شیوه انکار اصحاب رسانه از عملکرد ارتش در همسنگری با همرزمان سپاهیاش. این دلبستگیهایی که از آن روایت کردهاید، به روایت صادقانه تاریخ جنگ آسیب میزند. تنها حضور مستمر سپاه در صحنه دفاع با حقیقت مغایر است که نه مطلوب ارتش و نه دلخواه سپاه و نه مورد قبول هیچ یک از دوستداران اقتدار نیروهای مسلح نیست.
همتی به «دوگانگی روایت نهادهای نظامی درگیر جنگ» اشاره میکند اما گویا به یاد نمیآورد که هیچ روایت رسمی ارتشی و سپاهی که منکر نقش نیروی دیگر باشد وجود ندارد، چون اساساً نیروی دیگری وجود ندارد و ارتش و سپاه فقط نامی از هم سوا دارند؛ یکی و یکدل هستند، کلمه طیبه و نیروی الهی هستند و هر دو برای اقتدای امت اسلام تلاش میکنند. آنکه ناقص و دوگانه روایت میکند، متولی رسانهای است که ندانستنش را دلیل بر نبودن یکی از این دو نیروی مقتدر در صحنهای میداند و با روایت ناقص، به روایت تاریخ لطمهای جبران ناپذیر میزند، چراکه بخش اعظم تاریخ اساساً مبتنی بر آنچه در رسانه روایت شده، ضبط میشود.
وی از آزادسازی خرمشهر به عنوان آغاز ورود ایران به خاک عراق روایت میکند و تلاش برای وارد آوردن ضربتی قاطع به دشمن برای پایان جنگ: این بخش از تحلیل او هم پذیرفتنی نیست. نخستین عملیات دفاع مقدس که منجر به ورود جدی رزمندگان اسلام به خاک عراق شد، عملیات رمضان بود. هرچند پیش از آن، تجربیات موفقی در ارتش رقم خورده و بارها عمق خاک دشمن و تأسیسات راهبردیاش در معرض حمله کوبنده ارتش قرار گرفت؛ از جمله در عملیات هوایی انتقام که ساعتی پس از حمله دشمن صورت گرفت و با پرواز شجاعانه خلبانان غیور چهار فروند فانتوم ارتش بر فراز آسمان عراق، آمادگی رزمندگان مجاهد کشورمان را به خوبی به رخ دشمن کشید، یا عملیات ۱۴۰ فروندی کمان ۹۹ در روز دوم جنگ، عملیات حمله به الولید(اچ ۳) به فاصله شش ماه از شروع جنگ و ... که تا دورترین نقاط خاک دشمن را هم در دسترس نیروی هوایی مقتدر ارتش قرار دادند یا عملیات مروارید نیروی دریایی ارتش که توانست ظرف مدت ۶۷ روز از شروع جنگ، طومار نیروی دریایی دشمن را در هم بپیچد (و به فاصلهای برابر از مدتی که دشمن صرف اشغال نیمی از خرمشهر کرد) شکست نهایی نیروی دریایی دشمن را رقم بزند.
اما روایتی که معتقد است از زمان فتح خرمشهر تلاش شد تا با کسب یک پیروزی بزرگ جنگ از موضع اقتدار خاتمه یابد هم ناقص است. آنچه در عمل رخ داد این بود که بعد از فتح خرمشهر همچنان بخشهایی از اراضی غربی و جنوب غربی کشورمان در اشغال دشمن بود و به تدبیر بنیانگذار کبیر و رهبر فرزانه انقلاب، امام خمینی(ره) تا زمانی که حتی یک سرباز عراقی در خاک ایران بود، دولت و ملت ایران آتش بس را نمیپذیرفت. ارتش هم فرمانپذیر بود و ولایتمداریاش را بارها اثبات کرده بود، اینکه یکی دو گردان یا یک تیپ ارتشی به مصاف چند لشکر دشمن برود و با یقین به عدم فتح، فرمان مقتدا را اطاعت کند، بارها و بارها پیش از آن اتفاق افتاد بود و تا پایان جنگ هم چنین روندی ادامه داشت. علاقهمندان میتوانند برای درک بهتر این موضوع از عملیات دفاع از خرمشهر گرفته تا حماسه پل کرخه، از عملیات گردان ۱۴۴ در حوالی آبادان گرفته تا نبرد میمک را بازخوانی کنند یا عملیات سوسنگرد را که اوج حماسه ارتش را به رخ دشمن کشید و اهواز را با ولایتمداری و حماسهآفرینی تیپ ۲ دزفول در امان نگاه داشت و دهها مورد مشابه دیگر را در تاریخ جنگ مطالعه کنند تا بدانند ارتش در جنگ غم جان و نان نداشت، غم ملت و میهن و رهبر آزارش میداد. حتی جایی که نظر دقیق کارشناسیاش مبنی بر فقدان امکان پیروزی در عملیات مورد پذیرش رده بالاتر قرار نمیگرفت، بازهم از صادقانه و با تمام توان پای کار میآمد و میجنگید و شهید میداد تا فرمان مقتدا بر زمین نماند. این را هم در عملیات خیبر و بدر بخوانید.
در آسمان و دریا هم روایت همین بود: اینکه عباس دورانی باشد و با خانوادهاش وداع کند و برود که در پناه خدا و در عملیاتی بدون بازگشت، قلب پایتخت دشمن را در آتش قهر ملت انقلابی بسوزاند، یا ناخدا همتی باشد و با یک ناوچه پیکان به مصاف شش ناو عراقی در آبهای دشمن برود، یا شهید حسین خلعتبری که بگوید «اگر ذرهای از خاک کشورم زیر پوتین سرباز دشمن باشد، آن را با خون خود خواهم شست» روایت کوتاهی از حماسههای ارتش در این دوران و گواه این مدعاست.
اما تلاش برای وارد آوردن ضربت قاطع به دشمن و کسب پیروزی سرنوشتساز؛ از قضا این بخش از جنگ ربطی به حماسه آزادسازی خرمشهر و سالهای نزدیک آن ندارد، مربوط به سالهای آخر جنگ است و به خواست فرماندهی عالی جنگ که البته غیرارتشی و غیرسپاهی بود، رخ داد. این وضعیت هم غالباً به ارتش به عنوان تلاش اصلی محول نمیشد؛ عملیاتهای کربلای ۴ و ۵ و والفجر ۸ و ... با همین رویکرد طراحی و اجرا شدند اما همواره حضور ارتش در این عملیاتها مشهود و انکارناپذیر بود، (هرچند رسانهها در روایتگریاش کوتاهی کردند). مگر میشود منکر انتزاع قریب صد گردان توپخانه از لشکرهای ارتش (با علم به پیامدهای احتمالی) و شرکت دادن این یگانها و تأثیر آن در فتح فاو شد؟ این هم فقط یکی از صدها مثال روایت صادق جنگ است که باید بیشتر گفته شود.
همتی به روند فرسایشی و بن بست در جنگ اشاره میکند و اینکه این فرایند فرسایشی «شاید ارتش را زودتر دچار فرسودگی کرد. ظاهراً شیوه جنگ در ادامه آن مطلوب ارتش نبود و انتظاراتی فراتر از نوع آموزشها، تجربه، ساختار سازمانی و امکانات و تجهیزات آن درخواست میکرد.» این موضوع را به نحو دیگری هم میتوان روایت کرد، ارتش مجالی برای فرسایش در جنگ نداشت، در واقع فرصتی برای آسودن نداشت که در پی آن دچار فرسایش شود. سازمان ارتش از ابتدا و پیش از جنگ به دلایل غیرنظامی به شدت آسیب دیده بود، اما خود را ملزم به دفاع میدانست. فرسایشی اگر بود، پیش از شروع جنگ، از همان موقع که گزارشهای ارتش مبنی بر حمله قریب الوقوع دشمن را نادیده گرفتند، رخ داد؛ از همان موقع که مدت سربازی را با وجود احتمال بروز جنگ به یک سال تقلیل دادند و از همان موقع که نقل و انتقالات بی ضابطه را به ساختار ارتش تحمیل کردند. فرسایش از همان موقع به ارتش تحمیل میشد که اجازه حرکت یگانهای لشکر ۷۷ خراسان برای دفاع از خرمشهر صادر نمیشد و رزمندگان لشکری با این گستردگی و عظمت، به جای واگنهای قطار پشت کامیونهای اجارهای از مسیر بیابان و کویر تا خوزستان طی طریق کردند و دردمندانه خود را به جبهه رساندند. آنها دلشان خون بود که اگرچه به ما به عنوان نیروی انقلابی اطمینان ندارند، اما چه باک که باید به قلب خطر بزنیم و دشمن را سرجایش بنشانیم. آنچه باید میشد را هم انجام دادند و فرمان امام برزمین نمایند. اما رسانهها به جای روایت این دلاورمردان و به عنوان نمونه برای نقل روایت دفاعشان از کوی ذوالفقاری، از شهید دریاقلی سورانی اسطورهسازی کردند. او قهرمان بود. دلسوز مردم آبادان و مدافع وطن بود، اما باید بیش از او که مسیری را با دوچرخه طی کرد و هشدار ذوالفقاری را به مدافعان داد، حماسه امیر کهتری و تیپ قوچان به چشم میآمد که دشمن را تارو مار کرد. امروز تندیس دریاقلی و دوچرخهاش برای مردم آبادان از این نبرد سرنوشت ساز سخن میگوید و رسانه از منوچهر کهتری که مورد عنایت رهبری است، نامی به میان نمیآورد؛ آیا کهتری را میشناسید یا قرار است بعد از این هم با دوچرخه به جنگ دشمنان برویم؟ نگرانم با این رویکردی که در روایت جنگ ارائه میشود، دچار تحریم صنعت دوچرخهسازی شویم و نتوانیم به شایستگی با دشمنانمان بجنگیم! این هم یکی از رنجنامههای ارتش است و امثال آن فراوان در جنگ دیده میشود. اما از قضا بعد از خرمشهر، ارتش آرام آرام نضج گرفت و زندهتر شد. از آن فرسایشی که گفتیم خارج شد و آرام آرام سازمانش را شکل بهتری داد تا بتواند در موقعیت مناسب، پاسخ مناسب به دشمن بدهد.
این عزیزمان اما اگر میخواهد از روایت فرسایش در جنگ سخن بگوید که البته در هر جنگ دراز مدتی انکارناپذیر است، باید نامه سردار محسن رضایی را بخواند، اما از ارتش، علیرغم همه فرسایشی که گفتید، چنین نامهای صادر نشد و ارتش تا سالها بعد، (در واقع تا همین امروز) در مرزها مقتدرانه حضور دارد و سنگرهایش را رها نکرده است.
نهایت کلام آقای همتی به همان گلایه امیر سیاری میرسد. همتی در اشاره به کملطفی رسانهای به ارتش در گفتاری عجیب و حیرتانگیز میآورد: «امیر سیاری و همقطاران او باید خرسند باشند که اگر تصویر آبرومندانهتری از ارتش در جامعه وجود دارد تا حدودی به همین دلیل و البته دلایل دیگری است که فعلاَ مجال پرداختن به آنها نیست... اگر توقع این است که پیدرپی در قاب تصویر این رسانه ظاهر شوند تا از خدمات ارتش بگویند این شیوه لااقل کمکی به حفظ سرمایه اجتماعی ارتش نمیکند. صرفنظر از انتظارات ارتشیها بسیاری از آحاد جامعه چنین انتظاری ندارند که صداهای مختلف در صداوسیما شنیده شود.» آقای همتی تصور میکنید سرمایه اجتماعی ارتش از چیست؟ از نگفتن و سکوت کردن؟! ممکن است این جفای رسانهای در حق ارتش تلنگری به اذهان زده باشد، اما ارتش، به خاطر کارهایی که کرده محبوب مردم است و سرمایه اجتماعی دارد؛ به خاطر حضور پرفروغش در جنگ و به خاطر نقش آفرینیاش در وقایعی که تاب و توان از ملت گرفت. به خاطر ایثارش در زلزله کرمانشاه و سیل نوروز ۱۳۹۷ و دهها همچو آنها. ارتش به خاطر کارهایش محبوب است نه به خاطر سکوت معنادار رسانه. به خاطر سرهنگی که زیر پای مادران و پدران سرزمینمان خم شد تا تکیهگاه و نردبان نجاتشان شود.
اینکه از بازتولید روایت رسمی جنگ سخن میگوید هم محل سؤال است: باید به او گفت که اول مرجع تولید روایت رسمی جنگ را معرفی کنید و بعد از بازتولید روایت رسمی سخن بگویید. ارتش در بطن همه آن ایثارگریها، سادهزیستیها، منش اخلاقی و کمالات انسانی حضور داشته و نقش اصلی را ایفا کرده، اما امروز نه از استراتژیاش سخن به میان میآید و نه از ایثارگریاش. این است که ارتشیان را گلایه مند میکند. ارتشیها نمیخواهند کسی را انکار کنند. خواسته بهحقشان این است که برخی اصحاب رسانه نادانسته انکارشان نکنند.
در سوی دیگر این نقد از منظر سردار رودکی فرمانده لشکر پیروزمند فجر سپاه در سالهای دفاع مقدس نکاتی میخوانیم که به حفظ وحدت نیروهای مسلح تأکید دارد. ایشان معتقدند که صحبتهای امیر سیاری موضع شخصی ایشان بوده است و دلیل حذف این صحبتها مغایرت آنها با اظهارات قبلی دریادار سیاری و نظر مثبت امیر سرلشکر موسوی نسبت اقدامات نظامی، اقتصادی و سیاسی سپاه است. با احترام لازم است به استحضار ایشان و همه عزیزان برسانم، امیر سیاری در مصاحبه موصوف، صادقانه از عملکرد رسانه انتقاد کردهاند. از دلگیریشان درباره آنچه در «کیمیا» و «چ» رخ داد گلایه کردند، اما از عملکرد برادران سپاه کوچکترین انتقادی نداشتند. اینجانب سابقه دهها مصاحبه با این امیر سرفراز را داشتهام و گواهم که ایشان کوچکترین تغییری در اظهاراتشان با گذشته ندادهاند و به وحدت و همدلی همه اصحاب سنگر دفاع همواره تأکید دارند.
سردار رودکی از راویان صادق جنگ است که همچون همه سرداران رشید سپاه از نزدیک گواه حماسهآفرینیهای ارتش بوده و به نقش کلیدی و اثرگذار ارتش در چهار عملیات سرنوشت ساز جنگ هشت ساله بر وحدت سپاه و ارتش در آن دوران تأکید میکند.
این فرمانده جنگ آزموده و راوی صادق جنگ میگوید آنچه در عالم واقع بین فرمانده ارتش و فرمانده سپاه وجود دارد، همدلی، همراهی، همکاری در زمینههای دفاعی، نظامی و آموزشی و پیشرفتهای هردو سازمان نظامی کشور است. این موضوع هم مورد تأکید این فرمانده عزیز و هم سایر بزرگان ارتش و سپاه است و باید به خط زرین بر فراز همه پادگانهای ارتش و سپاه نوشته و به صورت دستورالعمل درآید و البته که امیر سیاری(معاون هماهنگ کننده و رئیس ستاد ارتش) در صحبتهایشان از هیچ یک از این امور نقدی نداشتند.
ایشان در خصوص انگیزه پخش مجدد فیلم چ اظهار میدارد: «من انگیزه و اینکه دلیل پخش فیلم «چ» چه بوده است را نمیدانم، اما معمولا نزدیک به سالگرد شهادت شهید چمران قبلا هم این فیلم پخش میشد. الان هم چون شهادت شهید چمران در خردادماه ۱۳۶۰ در منطقه سوسنگرد و جبهه دهلاویه اتفاق افتاد من فکر میکنم چون نزدیک به آن ایام است صداوسیما این فیلم را پخش کرده است. چه بسا اینها طبق زمانبندی و برنامهریزی شبکههای جمهوری اسلامی اصلاً قبل از این مصاحبه امیر سیاری پخش این فیلم در دستور کارشان بوده. اگر خوشبینانه بخواهیم فکر کنیم شاید مدیران شبکه سوم از مصاحبه هم تحلیلی نداشتهاند.» این نظر ایشان کاملاً محترم است اما صدا و سیما میتوانست هوشمندانهتر عمل کند و در جایی که فاصله مناسبت بیش از دو هفتهای سالروز شهادت شهید چمران با زمان پخش تأمل برانگیز است، قدری سلیقه به خرج دهد و کنداکتور پخش را اصلاح کند که شائبهای نداشته باشد. دست کم اگر نتوانست، برای هفته بعد، فیلم دیگری از کارگردان کارکشته چ، یعنی آژانس شیشهای را نمایش ندهد که خدای ناکرده تداعی لجبازی رسانه ملی نشود.