خبرگزاری کار ایران

رابعه اسکویی:

دانشمند اسکاندیناوی در حسرت ترجمه اشعار حافظ ماند/ فرار از ادبیات و شعر کهن ناشی از دوست نداشتن خودمان است

دانشمند اسکاندیناوی در حسرت ترجمه اشعار حافظ ماند/ فرار از ادبیات و شعر کهن ناشی از دوست نداشتن خودمان است
کد خبر : ۸۳۳۴۶۹

رابعه اسکویی که در نمایش «هرملین، دیوانه اسکاندیناوی» به ایفای نقش پرداخته، از این شخصیت حقیقی سوئدی گفت که عاشق شاعران ایرانی همچون سعدی و مولانا و فردوسی بود و در حسرت ترجمه اشعار حافظ ماند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، «بارون اریک اکسل هِرمِلین» اندیشمند شهیر سوئدی است که شیفته ادبیات و اشعار شاعران فارسی زبان می‌شود و بسیاری از اشعار آنها از جمله سعدی، فردوسی و مولانا را به زبان سوئدی ترجمه می‌کند. نمایش «هرملین، دیوانه اسکاندیناوی» به کارگردانی بهزاد وزیری که این روزها در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه رفته، بر اساس داستان واقعی زندگی بارون اریک هِرمِلین است و به روایت چند سال پایانی زندگی او می‌پردازد که در یک آسایشگاه روانی بستری شده است. «رابعه اسکویی» از جمله بازیگران این اثر نمایشی است که با او درباره این نمایش و شخصیت هرملین به گفتگو نشسته‌ایم و می‌توانید مشروح آن را در ادامه بخوانید.

هرملین شخصیتی واقعی است که شیفته ادبیات شرق و شعر پارسی بوده و همین وجه علاقه‌مندی‌اش به سعدی، فردوسی و مولانا که از قله‌های ادبیات‌مان هستند نمایش «هرملین دیوانه اسکاندیناوی» را متمایز می‌کند. چقدر این نمایشنامه و شخصیت این ادیب سوئدی برای پذیرش همکاری‌تان در این نمایش جذاب و تاثیرگذار بود؟

اول اینکه «هرملین» چند وجه شخصیتی داشت و وقتی درباره‌اش تحقیق کردم برایم بسیار جذاب بود؛ حالا اینکه ما چقدر توانسته‌ایم در این نمایش به این وجوه پایبند باشیم بحثی مفصل می‌طلبد. اما جنبه‌هایی که من را وادار کرد بازی در این نمایش را بپذیرم یکی خود شخصیت «هرملین» بود که بسیار موجود پیچیده‌ای است؛ یک بیمار شیزوفرنی که موجود دیگری در وجودش زندگی می‌کرد و هر کدام از خاستگاه جداگانه‌ای می‌آمدند. شخصیت هرملین دانشمندی بود که به واسطه یک فرد ایرانی در خارج از کشور، با شعرای ایران و زبان فارسی آشنا شد و این فرهنگ و زبان آنقدر برایش جذاب بود که او را وادار به ترجمه این اشعار کرد و کتاب‌های مولانا، فردوسی و سعدی را به زبان سوئدی (اسکاندیناوی) برگرداند. این مساله برای من بسیار جذاب و شیرین بود. ضمن اینکه هرملین در داستان زندگی‌اش نوشته که نتوانسته اشعار حافظ را ترجمه کند؛ می‌گوید کلماتی را که حافظ کنار هم می‌گذاشت تا جانِ مطلب دربیاید، من نمی‌توانستم به زبانی ترجمه کنم به‌طوری‌که این جان کلام منتقل شود. برای همین همیشه در حسرت ترجمه حافظ بود. به‌طور کلی وجوه شخصیتی این آدم برای من بسیار جالب بود؛ اینکه دانشمندی از جایی از دنیا با شعرای ما آشنا می‌شود و آنقدر برایش جذاب است که اشعارشان را به زبان خودش ترجمه می‌کند. معتقدم ما باید صادرکننده شاعران‌مان باشیم و این چهره‌ها افتخارمان باشند که دانشمندی به آن بزرگی را وادار به ترجمه اشعار آنها می‌کند. قبل از این نمایش، اصلا با هرملین آشنا نبودم. اما از زمانی که متن را خواندم و درباره این شخصیت تحقیق کردم بسیار برایم جذاب بود که چقدر کلمات فارسی و شاعران‌مان جهانی‌اند و تک‌تک انسان‌ها در هر گوشه‌ای از جهان می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند و این برای من به‌عنوان یک ایرانی افتخارآمیز بود. از وجوه دیگر این نمایشنامه این بود که اولین روان‌پزشکی و روان‌کاوی جهان را نشان می‌دهد. برای اولین بار یک بیمار روان‌پریش به وسیله روان‌کاوی و به نوعی تئاتر درمانی و بازی با کلمات تحت درمان قرار می‌گیرد و همین باعث شده «هرملین دیوانه اسکاندیناوی» در دسته تئاتر سایکو قرار بگیرد. در کنار اینها، دلم می‌خواست افرادی که می‌آیند و نمایش را می‌بینند، با این شخصیت آشنا شوند. البته حضور آقای فرید سجادی حسینی، خسرو احمدی و تک تک همکاران که از دوستان قدیمی‌ام هستند در پذیرش بازی در این نمایش تاثیر داشت و دوست داشتم با آنها کار کنم.

دانشمند اسکاندیناوی در حسرت ترجمه اشعار حافظ ماند/ فرار از ادبیات و شعر کهن ناشی از دوست نداشتن خودمان است

برای بسیاری از ایرانی‌ها، مولانا، فردوسی و سعدی شاعران محبوبی هستند اما در زندگی شخصی و روزمره شما این شاعران چه جایگاه ویژه‌ای دارند؟

ما ایرانی‌ها، اغلب شعرها و‌ موسیقی‌هایمان غمگین است. چون در تاریخ یا همواره در جنگ بوده‌ایم و یا کسی را از دست داده‌ایم و برای همین تعداد زیادی از این شعرها در فراق یار گفته شده است و برای همین طعم عجیب و شیرین توام با غمی خاص دارد. من سعدی را خیلی دوست می‌دارم و مولانا و فردوسی را زیاد می‌خوانم. در دوره مدرسه، وقتی داستان مواجهه رستم و سهراب و کشته شدن پسر به دست پدر را می‌خواندم، گریه می‌کردم. به نظرم لحظه‌ها در آن به زیباترین شکل ممکن تصویر شده بود. اما اینکه چقدر این شعرها در زندگی ما نمود دارد، باید بگویم با جهانی که به سرعت پیش می‌رود، برای آرامش روح و نازک کردن دل باید شعر خواند و یاد گرفت و لذت برد.

جنبه‌های پررنگ این نمایش در حضور شاعران برجسته ایرانی نمایشنامه را از یک متن خارجی برای ما ملموس‌تر کرده است. فکر می‌کنید ادبیات نمایشی و تئاتر ما با ادبیات و شعر شعرای محبوب ایرانی پیوند دارد؟

من فکر می‌کنم متاسفانه ارتباط آن‌چنانی نداریم. همانطور که گفتم، جهان با سرعت حرکت می‌کند و نگاه ما به جهان پیرامون‌مان و گذشته و آینده باعث می‌شود کمی سرعت بگیریم و با زمان پیش برویم. تئاتر ما امروز، چندان نگاهی به این اشعار نداشته و برگرفته از ادبیات کهن‌مان نیست و متاسفانه خیلی روی این مساله کار نمی‌شود. اخیرا در گروهی عضو شدم که در آن تعدادی کودک شاهنامه را بازخوانی می‌کنند و وقتی به کلماتی که آنقدر صحیح و با درک معنی‌اش ادا می‌کنند، گوش می‌کنم می‌بینم چقدر روح کلمات را درک کرده‌اند و برای همین شعرخوانی‌شان بسیار به دل می‌نشیند. این کاری ستودنی است و فکر می‌کنم هنرمندان ما باید بیشتر تلاش کنند تا ادبیات‌مان زنده بماند. حتما چنین تلاش‌هایی هست اما این ادبیات و قله‌های شاعری‌مان در تئاتر ما نمود آن‌چنانی ندارد. امیدوارم به جایی برسیم که خودمان را باور کنیم و دوست داشته باشیم. من فکر می‌کنم این گریز از ادبیات و شعرای مطرح پیشینیان‌مان ناشی از دوست نداشتن خودمان است و اینکه باور نکرده‌ایم چه ادبیات غنی‌ای داریم که با آن می‌توانیم خیلی کارها انجام دهیم.

دانشمند اسکاندیناوی در حسرت ترجمه اشعار حافظ ماند/ فرار از ادبیات و شعر کهن ناشی از دوست نداشتن خودمان است

برنامه‌ای برای ادامه فعالیت هنری در تئاتر دارید یا چشم‌انداز دیگری برای بازیگری در نظر گرفته‌اید؟

تاکنون برای حضور در پنج تئاتر دیگر صحبت‌هایی با من شده است و خیلی خوشحالم که مشغول تئاترم. چون دوباره جوششی درون من بعد از مدت‌ها دوری از تئاتر ایجاد شده و اعتماد به نفس بازیگری‌ام در تئاتر بالا رفته است. در این مدت تئاترهای زیادی به من پیشنهاد شد که پنج مورد را انتخاب کردم که با فواصل قرار است انجام دهم؛ چون نمی‌توانم هم زمان در دو نمایش بازی کنم و ترجیح می‌دهم حس‌ام در یک نمایش باشد. خیلی از کار در تئاتر شادم چون دوباره از ابتدا یاد گرفتم چطور بخوانم و بیان کنم و این برایم لذت‌بخش‌ترین لحظاتی است که در حال سپری کردن‌شان هستم.

من در پایان همه گفتگوهایم، چیزی را از مردم نازنینم که خیلی دوست‌شان دارم می‌خواهم؛ آن‌هم اینکه به فریاد هم برسیم، دل‌مان برای هم بسوزد، نگران همدیگر باشیم و به طبیعت‌مان آسیب نرسانیم. در نهایت از مردم می‌خواهند به تماشای تئاتر ما بیایند و نکته‌ای یاد بگیرند؛ اگر که یاد نگرفتند این قصور ماست و امیدوارم ما را ببخشند. آخر از همه اینکه، زمستان در راه است و هوا سردتر می‌شود، امیدوارم هوای هم را و هوای حیوانات را داشته باشیم و دل‌مان را به آتش عشق همدیگر روشن نگه داریم. معتقدم هر کسی باید از خودش شروع کند و من هم از خودم این کار را شروع کرده‌ام.

انتهای پیام/
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز