سازندگان فیلم تئورئیسین خشونت مطرح کردند:
فردید امروز تعیین میکند کجای جهان ایستادهایم/ عبدالکریم سروش باعث شد فردید از صداوسیما برود/ شیفتگی فردید به قدرت گزافهای بیش نیست
سازندگان فیلم تئوریسین خشونت میگویند: اگر فردید به دنبال چسبیدن به قدرت بود جنس رفتارهایش متفاوت میشد. حتی نقل قولهای دکتر رجبی یا اشخاص دیگر هم این را رد میکند اما آقای آشوری معتقد بود که فردید شیفته قدرت بود و هرجا قدرت بود او هم بود.
به گزارش خبرنگار ایلنا، تحلیل مواضع هر متفکری مستلزم بازیابی شرایط انضمامی ویژهای است که نظام مفهومی آن متفکر را شکل دادهاند. چنانچه انسان نمیتواند در خلا بزید، اندیشه نیز نمیتواند ایستاری مطلق و رها از وضعیت متفکر خویش داشته باشد. فردید متفکر زمانهای است که افق فکری سه جریان عمده آن را متعین میکردند. در یکسو موج جهانی مارکسیسم و کمونیسم فضای فکری ایران را درگیر خود کرده بود، از سویی دیگر نهاد سنتی روحانیت با قرائت رسمی و مالوف خود و در سمت دیگر روشنفکرانی قرار داشتند که میکوشیدند با درآمیختن برخی از کلیدیترین آموزههای عصر جدید با مفاهیم دینی؛ خوانشی نو از همنشینی تجدد و دین ارائه دهند.
فردید کجا ایستاده؟ پاسخ به این پرسش مستلزم درک مبانی اندیشهی اوست. فردید از سویی تحت تاثیر نقادی هایدگر از تاریخ غرب بود. غرب برای هایدگر پس از افلاطون به اینسو؛ تاریخ سقوط مدام و هر روز در انسانی شدن همه چیز است. فردید که به ادعای خود برخی از آثار هایدگر را به آلمانی خوانده بود، تحت تاثیر نقد هایدگر از تاریخ غرب، تمام آن مبانی را برای نقادی تاریخ ایران فراهم آورد. او که غربزدگی را سرشته وضع امروز ما میدانست، معتقد بود که غرب جغرافیا نیست بلکه هر وعائی است که در آن به زعم فردید آفتاب وجود به پس پرده خزیده باشد. در این معنا او غربزدگی را وضع کسوف وجود و تقدیر تاریخی ما در عصر حاضر میدانست. همین تقدیرگرایی فردید که باز به معنایی منبعث از فهم او از هایدگر و منجی آخرالزمانی مدنظر او بود، منتج به قسمی انفعال سیاسی ویژهای میشود که بیشباهت به انفعال اهل صوفیه نبود. از سویی دیگر او دلبسته عرفان بود و گمان میکرد افق ایجابی اندیشه ما را باید در منابع دینی و عرفان ابن عربی یافت. اینکه فردید عرفان را هایدگری میفهمید یا هایدگر را عرفانی، در اینجا محل مناقشه نیست بلکه آنچه حائز اهمیت مینماید این است که اندیشه فردید التقاطی تمام عیار از منابع مختلف فلسفی و دین بود و این التقاط عرفان و فلسفه هایدگر تا سرحد ریشهشناسیهای شاذ او از کلمات قرآن کریم هم پیش رفت. چه بسا همین التقاط، او را از نوشتن و گردآوردن اثری مدون و قابل ارزیابی بازداشت. اما اگر به قول دریدا فلسفه جز متن نباشد و جز متن چیزی هم نداشته باشد که عرضه کند، تکلیف ما در برابر متفکری که هیچ متنی نداشت، چیست؟
نکته مهم دیگر نوع نسبتی است که فردید میان خود و قدرت سامان میدهد. فردید که میگوید با مشروطه صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب قرار گرفته، تقریبا با تمام مظاهر تجدد اعم از تجدد فکری و سیاسی درمیافتد. فردید ترجیح میدهد به جای جمهوری از عنوان وَلایت استفاده کند تا بتواند با بازگرداندن مبنای سیاست به وجود، قدرت را از ید اختیار انسان درآورد. اینکه فردید چه نسبتی با اندیشههای انقلاب دارد نکتهی مهمی است که چه بسا روشن شدن آن بتواند تلکیف فردید را با بسیاری از آرمانهای اصیل انقلاب روشن کند و آنگاه در پرتو آن بتوان پرسید که چرا برخی رجوع به فردید را فراپیش خود قرار دادهاند؟
فیلم "تئوریسن خشونت" که چندی پیش منتشر شده است، کوشیده تا با بهرهگیری از برخی معاصران فردید، زوایایی از اندیشه و زندگی او را روشن کند. نکته جالب فیلم، رویکرد همدلانهای است که سازندگان آن نسبت به فردید اتخاذ کردهاند. به همین بهانه با محسن کوقانی (کارگردان) و مهدی مطهر (تهیهکننده فیلم) گفتگو کردیم.
چرا اندیشه احمد فردید مهم است و چرا شما که بچههای انقلابی هستید، به سمت ساخت فیلمی درباره فردید رفتید؟
مطهر: یکسری اشخاص هستند که منظومه فکری بچههای منتسب به جریان انقلاب اسلامی را شکل دادهاند و یکسری از این آدمها بیشتر دیده میشوند و عدهای از اینها نیز کمتر دیده و شنیده شدهاند اما اشخاص بسیار مهمی هستند، فردید چنین شخصی بود و در کنار وی محمدباقر صدر نیز چنین انسانی است از طرف دیگر هر فردی که در حال حاضر در فضای علوم انسانی کشور ما زیست میکند و درکی از فضا دارد، این نکته را متوجه میشود که فضای علوم انسانی در کشور ما بسیار سطحیست. دانشگاه و حوزه هر کدام به نحوی سطحی هستند و دانشگاهِ مادر نیز فقط اسیر مدرکگرایی و رتبههای برتر کنکور است و به قول آقای طباطبایی همان دانشگاه بیمادر است و نادانشگاهیست که ادعای دانشگاه مادر بودن دارد و نظریهپردازی که اصلا اتفاق نمیافتد. موسسات پژوهشی هم بیشتر شبیه به حیاط خلوت هستند و بودجههای خوب در آنها رفت و آمد میکنند اما نه چیزی از آنها بیرون میآید و نه گزارش کاری از آنها دیده میشود. در این میان من به عنوان کسی که نگران علوم انسانی هستم با شخصیتی برخورد میکنم که این شخصیت مرا به عالمی دعوت میکند که نه فضای حوزه نه دانشگاه و نه موسسات من را به این فضای عمیق نبردهاند. یعنی شما با یک اندیشمندی مواجه هستید که سعی میکند درک شما را نسبت به اینکه در حال حاضر در کجای تاریخ ایستادهاید و اینکه سنت چیست و تجدد چیست و نسبت ما با این دو چطور باید تعریف شود، بالا میبرد. شما وقتی چنین چیزی را میشنوید قطعا برایتان تبدیل به دغدغه میشود. دوست داشتم بگویم که فلان اندیشمند مانند فردید هست که جواب سوال شما را میدهد که ما در کجای تاریخ ایستادهایم و این سنت و تجددی که میگوییم تکلیفمان با آنها در نهایت چه خواهد بود؟
هرچند به نوعی انگار ما دقیقه نود به این مسئله پرداختم و اگر به هر دلیلی ما دیرتر از این سراغ این سوژه میرفتیم شاید به معدود بازماندگان شاگردان ایشان هم دسترسی نداشتیم.
علیرضا میبدی در مصاحبهای در سال 55 به آقای فردید میگوید که آیا شما یک عارف زناربسته هستید؟ آیا شما یک جادوگر فلسفی هستید؟ یک شهروند ناکجاآباد هستید؟ و آقای فردید در پاسخ میگوید که من یک ناچیز بزرگم. این ناچیز بزرگی که فردید به آن اشاره میکند، دقیقا کدام آورده فلسفی را به فضای علوم انسانی ایران تزریق میکند که از طریق آن میتوانیم بگوییم که ما را از سطحیسازی دور میکند؟ احمد فردید دقیقا کجای نظریههای فلسفی تاریخ ایستاده است؟
کوقانی: دکتر داوری جواب این سوال را به خوبی میدهد. وی میگوید: فردید چند مفهوم را به ما معرفی کرده است که تا پیش از او کسی آنها را به ما نگفته بود. یکی مفهوم سنت است و دیگری مفهوم تجدد و اینکه ما در کجای تاریخ ایستادهایم. این سه جمله، جملههای دکتر داوری هستند که بارها در مکتوباتشان آوردهاند. به نظر من مهمترین کاری که فردید در دوران جدید برای ما انجام داده است، بعد از جمود فکریای که ما در دوران صدرا داریم که در آن زمان ما هنوز با دنیای جدید درگیر نشدهایم، در دوره جدید ما به متفکری نیاز داریم که برای ما سوالاتی متناسب با دنیای جدیدی که در آن زندگی میکنیم، مطرح کند. اینجا مفهوم غربزدگی مطرح میشود و غربزدگیای که فردید در نسبت با دنیای جدید برای ما مطرح میکند فارغ از اینکه ما موافق غرب باشیم یا مخالف آن باشیم، مطرح میشود. تنها چیزی که ما در فیلم هم آوردهایم بحث غربزدگی بوده است. برای من غربزدگی مهم است. برای من این مهم است که ما امروزه در ظاهر و در فضای سیاسی میگوییم که مخالف غرب هستیم، اما چون غرب را عمیق و درست و دقیق نمیشناسیم در فرهنگ و اندیشه و زندگی اسیر غرب هستیم.
آقای فردید برای توضیح تاریخ دست روی چیزی میگذارد که شاید برای مخاطبش بسیار جذابیت داشته باشد، همان تقسیمبندی پنج دورهای تاریخ که معرف حضور هست. اما در همین تقسیمبندی پنج دورهای تاریخ نه هیچ تبیینی از تاریخ عرضه میشود و نه هیچ توصیفی از آینده تاریخ داده میشود. چراکه آقای فردید به پریروز و پسفردایی اشاره میکند که نه چندان نزدیک پسفردایی است و نه پریروزش در تاریخ ثبت شده است. به دیروزی که در تاریخ ثبت شده است و به امروزی که قابلیت استناد دارد و به فردایی که امکان محک زدن ایده با آن وجود دارد، کاری ندارد. چرا آقای فردید را ما بازهم باید به عنوان یک متفکر فلسفه تاریخ بدانیم؟
مطهر: کاملا روشن است وقتی شما میگویید پریروز دوره امت واحده در مبانی عرفانی ما و در منابع معرفتی ما واضح است که به چه دورهای اشاره میشود. یا پسفردا که همان دوره آخرالزمان یا عصر ظهور است به نظرم بسیار بلندنظرانه افق را برای ما مطرح میکند. ما در فضای سیاسی، اجتماعی یا در فضای اندیشهای وقتی چنین افقی را بشناسیم باید به سمت آن حرکت کنیم. دیروز و امروز و فردا هم از نظر ما مشخص است. البته فردید به کلیات بیشتر میپردازد و بحث مفصلیاست که در فضای کلی این مباحث را مطرح میکند. این از نظر من؛ حسن بسیار بزرگیست که در زمانهای که ما در فضای تفکیک و تخصصی شدن علوم تا این حد مسایل را جزئی و تفکیک شده نگاه میکنیم که اصلا قدرت چنین دید راهبردی و از بالایی را از دست دادهایم و شما اگر به جامعهشناس مراجعه کنید برای شما نسخهای میپیچد که بسیار متفاوت از نسخهایست که یک اقتصاددان مینویسد یا یک روانشناس و هیچکدام از اینها نیز دردی را دوا نمیکنند و ما همچنان نیاز به دید کلانتری داریم. به نظر من؛ فردید از این باب در فضای اندیشه بسیار به ما کمک کرده است.
فردید را با جامعهشناسان و اقتصاددانان وطنی مقایسه نمیکنیم. او اولین متفکر عرصه جدال قدیم و جدید نظری در ایران است و طبیعیست که جدیتر از بسیاری دیگر است. اما از آدم جدی باید پرسش جدی کرد. یا از طالب آدم جدی هم باید پرسش جدی کرد. مثلا بحث آخرالزمانی که اشاره کردید، آیا در دیدگاه آقای فردید آخرالزمان به همان مفهوم دینی آن طرح شده است یا زمان همان زیست هایدگریاست که آن زمان را مورد نظر قرار میدهد. یا مثلا امام زمان فردید، اور... نیچهای هایدگری نمیتواند باشد؟
مطهر: تفسیرهای مختلفی در این رابطه وجود دارد. اینطور به نظر میرسد که وی آگاهانه جایی برای این شبهه برای شاگردانش باقی گذاشته است و فردید قبل از انقلاب اسلامی این مفاهیم را مطرح کرده است و این شبهه میتواند وجود داشته باشد.
نکته دیگر این است که تفسیر فردید قطعا فقهی نیست و عرفانی است. میدانیم که این تفسیر عرفانی با اینکه آنچنان نمیتوان ابن عربی را عارف دانست اما پای در عرفان ابن عربی دارد و از طرفی هم پای در دیدگاههای تکنولوژی ستیزانه فیلسوف بزرگ آلمان، هایدگر دارد. تلفیق و سنتز این دو در زمان فردید چطور ممکن است و این چه رندری به زمان ما میدهد؟ یعنی ما چطور میتوانیم از این تلفیق هایدگری و ابن عربیگونه دریابیم؟
کوقانی: نکته دیگری که دکتر داوری اشاره میکنند و دقیقتر از نکات سایر اساتید است، این است که فردید همسخن هایدگر است. یعنی مفسر و شاگردش نیست. و در مورد این عربی هم همین نظر را دارد و معتقد است که فردید حرف خودش را میزند. حتی شما نقدهای آقای آشوری را هم که میبینید میگوید که فردید حرف خودش را میزند. یعنی حتی مخالفانش نیز همین نظر را دارند. پس ما اینجا فردید را باید از این دوگانه بیرون بکشیم. دکتر داوری میگوید بحث غربزدگی هم مفهومی است که فردید به وجود آورده است و حتی هایدگر و نیچه هم نمیتوانند آن را درک کنند چراکه در شرایط و زمان ما نیستند. یعنی یک متفکر ایرانی متناسب با شرایط ما این را مطرح کرده است و این از نظر من دستاورد فردید است.
جناب فردید مقتضی مخاطبش را در نظر گرفته است که همیشه دنبال قلههایی است تا حرفهایی را قبول کند. یعنی طبیعتا اگر فردید میگفت من به عنوان فردید این حرف را میزنم مخاطب تا این حد آن را جدی نمیگرفت آن هم در فضای علمزده ایرانی. لذا از هایدگر استفاده میکند اما در آن نمیماند.
اشخاص دیگری هم از این شیوه استفاده کردهاند مثلا دکتر شریعتی که از شاندل استفاده میکند. فردید به عنوان شروع از هایدگر استفاده میکند و در بحثهای سیاسی و روزنامهنگاری و پوپولیستی هایدگر را جلو میانداخت.
کوقانی: این جریانی بود که آقای سروش راهاندازی کرد اما هایدگر را آقای فردید در اسفندماه سال 23 با یک مقاله به ایرانیها معرفی کرد. از سال 23 تا سال 70، نیم قرن راه است و من میخواهم این را بررسی کنم که کسی که میگوید صدر تاریخ ما در ذیل تاریخ غرب تعریف میشود و این باعث میشود که ما بخواهیم از پشت شیشه کبود بسیاری از مسائل ایران را نبینیم یا حداقل بدانیم که ایرانشناسی ما یا نگاه ما به حکمت ذیل ایرانشناسی یا نگاه غربی، اوریانتالیستی نیست.
فردید درگیر چیزی میشود همانطور که در نامههایی که با صادق هدایت رد و بدل میکند، گفته است دچار غواثق جسمانی در بحث میشود و بر ربوبیت رحمانی در نظریاتش غلبه میکند. یعنی نه هدایت و نه هیچکس دیگر ایشان را انسانی در ذیل اندیشه دینی نمیبینند. میخواهم این را بپرسم که آیا فردید را باید به عنوان متفکر قدرت دنبال کرد؟ یعنی هرجا قدرت هست فردید هم هست؟
مطهر: نه اینطور نیست. ما نقدهایی که قبل از انقلاب به فردید میبینیم، بسیار جدی هستند و این شخص اگر به دنبال چسبیدن به قدرت بود جنس رفتارهایش متفاوت میشد. حتی نقل قولهای دکتر رجبی یا اشخاص دیگر هم این را رد میکنند اما آقای آشوری که من فیلم او را هم گذاشتهام دقیقا این نظر را دارند که فردید شیفته قدرت بود و هرجا قدرت بود او هم بود.
نامهای که ایشان به مظفر بقایی میزند و میگوید که من خواهان سرپرستی دانشجویان ایرانی در اروپا هستم که از این طریق به من ارز مرجع تعلق بگیرد، موجود است و ما نمیتوانیم آن را کتمان کنیم. یا کاندیداتوری ایشان برای مجلس خبرگان قانون اساسی با دویست و چند رای و کاندیداتوری برای مجلس اول به فاصله یک تابستان تا زمستان است با 6000 رای و علیرغم اینکه رسانه هم در اختیار داشتند را چگونه میشود تفسیر کرد؟
کوقانی: اگر بخواهیم فقط یک بخش را ببینیم و تاریخ را تکه تکه مورد بررسی قرار دهیم به یک نتیجه میرسیم و اگر بخواهیم کلی نگاه کنیم به نتیجه دیگری میرسیم. اگر بخواهیم اینطور ببینیم صرف مقالهنویسی یک فرد در مجله زن روز که مربوط به فرح بود، کافیاست تا بتوان چنین برداشتی از یک شحصیت داشت. اما شما اگر بهجای شخصی باشید که میخواهد در آن فضا که حتی خوشبینترین انقلابیون از احتمال تغییر رژیم تصوری ندارند، کارش را توسعه بدهد چطور عمل میکردید؟
آقای فردید به روایت سیدحسین نصر تا اواخر رژیم پهلوی شاه را اعلیحضرت خطاب میکند (بحث روایت مستند است که بالاخره این سیدحسین نصر است که فردید را عضو هیات علمی دانشگاه میکند. بدون هیچ تالیفی، بدون هیچ مدرکی و بدون پاسخ گرفتن در برابر اینکه تو با ارز و بورسیه ملت ایران رفتی و با هیچ مدرکی برنگشتی و بعد از آن هم وضعیت مالی فردید بهتر شد) مشخصا بحث روی این است که وقتی سندی راجع به این نامهنگاری از طریق این شخص وجود دارد، درست نیست که این مغالطه را به یادداشتنگاری شهید مطهری در زن روز متصل کنیم. بالاخره آقای فردید همواره در ساختارهای قدرت ایران حتی روحش وجود دارد. مثلا آقای علی لاریجانی و دلبستگیهای پیرامونی وی و اطرافیانش و آقای رجبی یا آقای رسول جعفریان و دیگران فردیدی هستند. سیدمحمد خاتمی و علاقه بسیار زیادش به فردید از سوی دیگر. مسجدجامعی و مهاجرانی و .. . کارگزاران سیاسی هر دو جناج هم همانطور که آقای فردید در قرن اخیر در ایران همواره حضور داشت. فردید در جمهوری اسلامی چطور حضور داشت؟
مطهر: در تلویزیون بود. اما این امکان برای داریوش آشوری یا نصرالله پورجوادی فراهم نبود. اما سروش هم بود. شریعتمداری داشت و خیلیهای دیگر بودند. و اینکه کسی که در تلویزیون باشد تریبونی محسوب نمیشد. مثلا آقای آخوندزاده که با تلویزیون قهر بود و معتقد بود که آخوندها اصلا نباید در تلویزیون باشند.
کسی که دختر و پسرش را قبل از انقلاب به آمریکا میفرستد که شائبه ارتباط وی با مظفر بقایی را تقویت میکند و فرزندشان هم که از همسر اتریشی ایشان بود و ازدواجشان هم که در ذیل غربزدگی تعریف میشود را چطور میتوانیم در ذیل فرصتطلبی سیاسی تعریف نکنیم.
کوقانی: شما از نگاه امروز یک بستهبندی از این شخصیت در اختیار دارید اما باید ببینیم که ایشان هم حتما صیرورت و بالا و پایین داشته است و این در مورد بسیاری صادق است. حتی امام تا سال 42 در مورد شاه با همین القاب نظر میدادند و سایر علما هم همین طور است. این آیا به این معناست که اینها رنگ عوض کردهاند و ادبیاتشان تغییر کرده است؟ این مقتضیات زمانه بوده است. او هم تغییراتی داشته است و ما هم که نمیتوانیم کل زندگی فردید را تایید کنیم. وی مرد زمانهاش بوده است نه به معنای ابنالوقت شعری بلکه به این معنا که واکنشهای مختلفی نسبت به اقتضائات زمانهاش نشان میداده است و من مثلا معتقد هستم که غرب بد است اما زبان انگلیسی را یاد میگیرم و این به این معنا نیست که من تناقض دارم و به لحاظ فقهی هم توجیه داریم. به عکس کسانی که میگویند ایشان به سمت قدرت لیز خورده است و ثناگوی قدرت بوده است شاید برای پهلوی این صدق کند اما برای جمهوری اسلامی نمیتوانسته است اینطور باشد.
خیلی از منابع میگویند که لقب آریامهر را ایشان تولید کردهاند؟
مطهر: بله. اما در مورد جمهوری اسلامی نه تنها برای فردید چیزی نداشت بلکه باعث خانهنشینی او شد و در زمان شاه وضعیتش بسیار بهتر بود. اینکه در جمهوری اسلامی ده یا دوازده جلسه در تلویزیون حضور داشته است بدین معناست که جمهوری اسلامی فردید را بزرگ کرده است؟!! کنار رانده شدن او از طریق سروش انجام شد.
در آن مقطع خیلیها در تلویزیون میآمدند که شاید امروز در لیست سیاه باشند اما آن روز به عنوان مفسر قرآن و شارح حضور پیدا میکردند.
کوقانی: خود شما هم اذعان دارید که وی متفکر است و متفکرین چند مدل هستند. بعضیها با کتابها و کلاسهایشان مشهور هستند بعضیها به شاگردپروریشان. خیلیها ادعا دارند و کتاب دارند اما شما کسی را به عنوان شاگرد نمیتوانید به آنها منتسب کنید اما بیش از سی یا چهل نفر از کسانی که الان به عنوان متفکر یا فیلسوف در ایران شناخته شده هستند، صحه میگذارند که ما داشتههامان را از فردید داریم. عبدالکریمی یکی از اینهاست که بارها جلوی دوربین خود ما این را عنوان کرده است. غیر از آقای دینانی تمام کسانی که ما با آنها صحبت کردیم صحه گذاشتهاند که فردید هم فیلسوف است و هم تاثیرگذار.
خود آقای داوری میگویند که ما در ایران فردیدیهایی نداریم و خودشان را فردیدی نمیدانند. اینکه در محضر فردید درس خوانده باشند آیا باعث شده پروژهای از پروژههای وی را دنبال کنند؟
کوقانی: نه هر کدام از شاگردان وی راه خودشان را رفتهاند.
آیا فردید اصلا امکان تولید جریان داشته است؟ نه به مفهوم ایدئولوژیسازی بلکه به مفهوم مین استریم بودن در فضای فکری؟
کوقانی: این امکان را دارد اما اینکه چرا نشده است را باید بنشینیم و آسیبشناسی کنیم.
غایتی که فردید در اندیشه خودش دنبال میکند یا همان دلآگاهی به جای خودآگاهی غربی که مد نظرش بوده است با چه چیزی فرامیرسد: با سیاست؟ با تربیت اجتماع؟ با اخلاق؟ کی این اتفاق میافتد؟ ظهور کی فرامیرسد؟
مطهر: ما وقتی با یک فیلسوف مواجهیم نهایتا باید موضع عملی حکمت او را هم بسنجیم. یا ایدئولوژی گفته است یا برای خلاء صحبت کرده است یا پا روی زمین سفت کرده است و یا برای آینده صحبت کرده است. راجع به بحث سیاسی فردید آنچه که برای من مهم است این است که ما با توجه به عادت بدی که داریم همیشه به سراغ شخصیتهای اندیشهای که میرویم همیشه حاشیههای آنها بر اندیشههایشان میچربد. شما ببینید همین اتفاقی که در ارتباط با سیدجواد طباطبایی هم میافتد این است که در حال حاضر حاشیههایش بر اندیشههایش میچربد. آن هم در فضای نقادی اما هیچکس نمیگوید که سیدجواد طباطبایی با تمام اختلاف نظرهای سیاسی که وجود دارد این کتابی که راجع به دانشگاه داده است و تعریف و تاملش درباره دانشگاه واقعا برای ما مهم است یا نیست؟ چرا هیچکس به این نمیپردازد؟ دغدغه خودم را میگویم. اما عمق نگاه او در مسائل برای من به عنوان یک دانشجو مهم است و به من کمک میکند. فردید هم همینطور است. این حاشیههای سیاسی برای بسیاری دیگر از اندیشمندان هم وجود داشته است. دکتر داوری هم از دهه 70 تا به امروز در فضای سیاسی بوده است. فردید هم برای من دانشجوی نسل بعد از انقلاب از این جهت مهم است که من الان تحت سیطره تمدنی هستم و اندیشمندی پیدا شده است و گفته است که غربزدگی را باید بررسی کنیم. باید اومانیسم را بررسی کنیم. باید ارتباط یونان را با دنیای امروز بررسی کنیم. اینها برای من محل دغدغه است. یا اینکه ما الان کجای تاریخ ایستادهایم و ما الان نسبتا مسلمانیم یا نسبتا سنتی یا نسبتا مدرن یا چه؟ فردید از این جهات برای من مهم است.
گفتگو: مجتبی اسکندری، علی زادمهر