در گفتوگو با ایلنا مطرح شد؛
دیوید لایبمن: جنگ نتیجه طبیعی زیادهخواهیهای کاپیتالیستی است/ لینا پارامور: بازار آزاد، نوسانات ایدئولوژیک و تهاجمی در سیاستهای خارجی را تعدیل میکند/ هایدی آلن: انگلستان وارد هیچ درگیری نظامی با دنیا نخواهد شد
سه پژوهشگر علوم سیاسی و اقتصاد دانشگاههای مختلف آمریکا به نقد بنیادهای نظامهای اقتصادی حاکم بر دنیای امروز پرداخته و از سه دیدگاه: تعلق خاطر به تحقق حداکثری منافع شخصی، ایجاد نهاد دولت پرقدرت به عنوان نهاد کنترل کننده تضاد منافع و تنظیم منافع عمومی از کانال انباشت منافع شخصی و بر اساس چرخه نظام بازار موضوع را بررسی میکنند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، در خوانشی مارکسیستی از نحوه شکلگیری تاریخ، از آغاز که انسان توانست با شکلدهی به مفهوم مالکیت و در اختیار گرفتن ابزار تولید، تلاش برای بسط داراییهای خود را آغاز کند، تعارض منافع میان انسانها نیاز آغازیدن یافت. با بالا گرفتن تضاد منافع میان افراد مختلف، نرم نرمک بنیادهای نظامهای دربرگیرنده افراد برای یکپارچهسازی صورتهای اجتماعی تکوین یافت و افراد در عین تعلق خاطر به تحقق حداکثری منافع شخصی، به نظامهای قبیلهای نیز وفاداری و حتی تعصب کافی را به خرج میدادند.
این دوگانه تعلق خاطر، باعث شکلگیری کمپلکسی ستیزگرا و بنیادگذاری مفهوم جنگ در تاریخ بشر شد. انسان که پیشتر توانسته بود برای تحقق منافع شخصی، وجود نظام اجتماعی را بپذیرد، این بار تعرض انسانهای دیگر از قبیلههای دیگر را که به شکلی متقابل، هم به منافع شخصی خود پایبندی داشتند و هم به نظام قبیلهای خود وفادار بودند را، باید به همان انداز مشروع میدانست.
در بنمایه این نظریه تاریخی مارکسیستی، پس از انباشت سرمایه در یک ناحیه، به طور طبیعی، درگیری با نواحی مجاور و ناهمسود، قطعی به نظر میرسد. در نقطه مقابل این خوانش ستیزهبنیاد از تاریخ، خوانشی محافظهکارانه از تاریخ وجود دارد که ضمن به رسمیت شناختن سودجویی به عنوان زیربنای خودآگاهی بشر از خود، ایجاد نهاد دولت پرقدرت (لویاتان و بهیموت)، را به عنوان نهاد کنترل کننده این تضاد منافع، تجویز میکنند.
در این خوانش محافظهکار از تاریخ، ضمن صحه گذاشتن بر میل سودجویانه انسان نسبت به افزایش حداکثری منافع خود، در پی آن است تا بر اساس یک قرارداد اجتماعی، دولتی بر اساس منافع عمومی و از طریق مراجعه به آرای عمومی بر سر کار بیاید تا در پی تثبیت منافع تمامی افراد و کنترل زیادهخواهیهای انسانی در برابر یکدیگر باشد و حداقلهای آزادی عمومی افراد را در دینداری، حفظ نهاد خانواده، آزادی تجارت مشروع و عدم نقض قوانین موضوعه حقوقی را مورد پاسداری قرار دهد.
خوانش لیبرالها از فرآیند حرکت به سمت سود و بهره شخصی از ناحیه هر فرد را، موتور محرک تاریخ میخوانند و عقیده دارند که منافع عمومی از کانال انباشت منافع شخصی و بر اساس چرخه نظام بازار تنظیم و تامین خواهد شد.
از این پنجره در تاریخ، دولت را نباید به مثابه یک نهاد مبتنی بر قرارداد عمومی و در راستای دفاع از منافع افراد پنداشت؛ بلکه دولتی مناسب است که تاریخ را به حال خود رها میکند و دست بازار را در تامین منافع افراد هرگز نمی بندد.
سه پژوهشگر علوم سیاسی و اقتصاد دانشگاههای مختلف آمریکا با رویکردهای سهگانه یادشده، در گفتوگو با ایلنا از دیدگاه خودشان دفاع میکنند.
سرمایهداری عامل بروز جنگ است!
با دیدگاه اقتصاددانان نئوکلاسیک در رابطه با نامحدود بودن نیازها مخالفم
پروفسور دیوید لایبمن استاد کالج اقتصاد دانشگاه بروکلین، سردبیر مجله مارکسیستی (فصلنامه) علم و جامعه در گفتوگو با ایلنا، از نگاه نخست دفاع میکند و معتقد است که جنگ حاصل تضاد منافع طبقاتی نیست بلکه نتیجه طبیعی انباشت سرمایه و زیادهخواهیهای کاپیتالیستی است!
وی در پاسخ به پرسش ایلنا در رابطه با نحوه پاسخگویی نظام اقتصادی مارکسیستی به نیازهای نامحدود بشری و فقدان توانمندی آن در تامین نیازهای شهروندان و حرکت به سمت جنگ برای تامین نیاز شهروندانش، اظهار داشت: من با این تعبیر اقتصاددانهای نئوکلاسیک در رابطه با نامحدود بودن نیازهای انسان، موافق نیستم. نیازهای اقتصادی واقعی افراد برای زندگی عادی، محدودیت دارد اما ماشین تبلیغاتی سرمایهداری با تراشیدن نیازهای کاذب برای افراد و تولید کالاهایی که فقط گرداننده چرخه اضافی سود و مازاد برداشت از جیب کارگران است، فقط به غنیتر کردن سرمایهداری و ابرمیلیاردرهای اروپایی و آمریکایی، با قدرت بسیار زیادی به دنبال بمباران تبلیغاتی مردم و ایجاد نیازهای کاذب در راستای آسمیله کردن (یکسانسازی استاندارد) مردم برای تهیه همگانی چرخه کالاهای تبلیغیست.
وی ادامه داد: این دقیقا شرایطیست که کشورهای مختلفی که به بازی سرمایهسالاری و صادرات پول! تن دادهاند، به جنگهای تعرفهای و تجاری و ارزی با یکدیگر میپردازند تا در نهایت بتوانند منافع خود را به سمت حداکثر شدن سوق دهند. این بازی سرمایه، فعال کردن چرخه حرص و طمع در انسانهاست و همانطور که مارکس معتقد بود که باید ماشین دولت نابود شود، باید ماشین تبلیغاتی سرمایهسالاری نیز نابود شود و این نیاز به ایجاد آگاهی در طبقه کارگر دارد.
سرمایهداریقاتل خلاقیت بشر است
وی همچنین در پاسخ به پرسشی در رابطه با نحوه تنظیم مناسبات اقتصادی و اثر کنترل طرحهای بلندپروازانه بشر بر جلوگیری از بروز خلاقیتها، خاطرنشان کرد: این یک پرسش غلط است! نباید مارکسیسم را به عنوان قاتل خلاقیت معرفی کنید! بلکه این سرمایهداریست که قاتل خلاقیت بشر بوده است و باعث شکلگیری پدیده الیناسیون (از خودبیگانگی) در میان افراد میشود. سرمایهداری بود که با ایجاد کارخانههای بسیار بزرگ توسط بورژواهای عصر مدرن و راهاندازی خطوط تولید انبوه، باعث از میان رفتن کسب و کارهای کوچک افرادی شد که با پساندازهای اندک خود و خلاقیتی که داشتند، حرفهای برای خودشان راه انداخته بودند و در نهایت مجبور شدند که به عنوان کارگران همین خطوط تولید انبوه، به عنوان ارتش ذخیره نیروی کار سرمایهداری مشغول به کار شوند و تن به هر رفتاری بدهند که سرمایهداران بورژوازی از آنها میخواهد.
وی افزود: شما باید باور کنید که این ایده قتلگاه خلاقیت عمومی و حتی خصوصی افراد خواهد بود. مارکسیسم معتقد است که کار باید به مثابه یکی از برترین لذتهای فردی در زندگی مورد توجه قرار بگیرد نه اینکه به طور صرف به عنوان مسئله استحصال مزد برای امرار معاش تقلیل یابد.
سرمایهداری عامل ثبات است!
سرمایهداری برای افزایش ثروت، به جنگ تن نمیدهد
دکتر لینا پارامور، تحلیلگر ارشد پژوهشگاه اندیشههای جدید اقتصادی در نیویورک و نایب رئیس بنیاد اقتصادی بیل مویز که نگارش کتاب جنبش اشتغال (درباره جنبش مشهور وال استریت) را در کارنامه دارد و با اتکا به اندیشههای لیبرالی در مسائل اقتصادی تفحص میکند، در پاسخ به پرسش ایلنا در رابطه با نسبت میان انباشت سرمایه و آغاز جنگ میان قدرتهای مختلف، چنین اظهار داشت: اقتصاد امروز جهان، اقتصادی بسیار درهمتنیده است و کشورهای مختلف در میان نیازهای متنوعی که دارند، آنها را از طریق نظام بازار، از کشورهای مختلف تامین میکنند و بسیاری از این نیازها، تنظیمکننده روابط میان دولتهای مختلف را تنظیم میکند. این تحلیل مارکسیستی که دنیا به دلیل انباشت سرمایه، همواره در معرض جنگ است؛ یک دروغ تبلیغاتی ایدئولوژیک است و یک افسانه در رابطه با سرمایهداریست!
بازار آزاد، نوسانات ایدئولوژیک و تهاجمی در سیاستهای خارجی را تعدیل میکند
وی ادامه داد: نکته مهم این است که جنگ، در دنیای امروزین بسیار کاهش یافته است و با قرنهای پیشین تفاوت بسیار زیادی دارد. نیاز اصلی فعالین اقتصادی و به طور کلی نهاد بازار، عدم مداخله از ناحیه دولتهاست و عدم مداخله دولتها باعث میشود که ثبات در بازارهای جهانی حاکم شود؛ برقراری ثبات در بازار باعث میشود تا فعالین قدرتمند بخش خصوصی بتوانند با فشار، سیاستهای خارجی دولتها که ممکن است دچار نوسانات ایدئولوژیک یا تهاجمی در سیاست خارجی شود را، تعدیل کنند. این وضعیت، منجر به ایجاد پیمانهای تجاری و ارزی و افزایش آزادی در مبادله کالا در سرتاسر جهان خواهد بود. این یک چرخه طبیعیست که در شرایطی که تامین کالا، با سرعت بالاتر و هزینه پایینتر از طریق اقتصاد بازار محقق شود، مردم یک کشور هم به این ثبات تن خواهند داد و جوامع به سمت رفاه به پیش خواهند رفت.
به مصلحت هیچ کشوری نیست که سیاستهای پوسیده خودکفایی را دنبال کند
این اقتصاددان در پاسخ به پرسشی در رابطه با نحوه مواجهه دولتهای ثروتمند با یکدیگر پس از افزایش رشد اقتصادی طولانی مدت و با ثبات، یادآور شد: این به مصلحت هیچ کشوری نیست که سیاستهای پوسیده خودکفایی را دنبال کند و خود را از منافع تجارت آزاد جهانی محروم کند و بخواهد که به اصل مزیت نسبی در اقتصاد بیتوجه باشد.
وی تاکید کرد: دولتهای مختلف توانستهاند با پذیرش این موضوع، به پیمانهای مرتبط با تجارت آزاد منطقهای یا جهانی پیوسته و تعرفههای داخلی خود را حذف کنند. این تصمیمات باعث افزایش ثبات در جهان شده و رفاه عمومی را در پی داشته است. باید به شما بگویم که در دو دهه اخیر، ثروت عمومی در جهان بیش از سه برابر افزایش یافته است و فقر مطلق و گرسنگی در جهان هم، به کمترین حد ممکن نسبت به گذشته رسیده است و جالب است که میزان جنگها در دو دهه نخستین قرن بیستویک، نسبت به مدت مشابه در قرن گذشته، بیش از نود درصد کاهش داشته است.
تنها راه افزایش ثروت در جهان، افزایش ثبات است
رویکردهای مرکانتیلیستی نمیتوانند نماینده مفهومیِ کاملی از سرمایهداری باشد
هایدی آلن، نماینده محافظهکار مجلس عوام بریتانیا که این روزها درگیر بحث خروج بدون توافق دولت انگلیس از اتحادیه اروپا و پیمان لیسبون (برگزیت) است، در پاسخ به پرسشی در رابطه با رویکرد محافظهکاری در رابطه با نسبت رویکرد محافظهکاری با انباشت ثروت و نسبت آن با درگیریهای نظامی میان ملل نیز در پاسخ به ایلنا اظهار داشت: در انگلستان با توجه به قدرت کشور در قرون گذشته و همچنین به این دلیل که انقلاب صنعتی در انگلستان به وقوع پیوست و نیاز به منابع معدنی و اولیه برای افزایش تولید به شدت احساس میشد، انگلستان به قدرت نظامی برای افزایش بکارگیری منابع، از مسیری ارزان متوسل میشد. البته انباشت ثروت، ارتباط قطعی و دائمی با درگیری نظامی ندارد اما در انگلستان این تجربه با واقعیت تطبیق داشت اما محافظهکاران خواهان رویکردهای استعماری نیستند و آنها مبادلات مبتنی بر نظام بازار را محترم میشمارند.
وی در رابطه با پیوستگی این رویکرد با سرمایهداری نیز خاطرنشان کرد: رویکردهای مرکانتیلیستی نمیتوانند نماینده مفهومیِ کاملی از سرمایهداری باشد، باید از انباشت سرمایه به شکل استعماری (مرکانتیلیستی) و انباشت سرمایه از طریق تجارت آزاد، تفاوت قائل شویم. انگلستان یکی از بهترین نظامهای بانکی جهان و همچنین یکی از مهمترین بورسهای جهان را در اختیار دارد و این به خاطر وجود امکان مبادله تجاری آزاد با سراسر دنیاست و برای این موضوع، انگلستان وارد هیچ درگیری نظامی با دنیا نخواهد شد و راه اصلی افزایش ثروت در دنیا را، به رسمیت شناختن مسیر تجارت آزاد و کمک به افزایش ثبات در جهان است.