در گفتوگو با یک باستانشناس مطرح شد؛
تجارتی کثیف به نام خرید و فروش اشیای عتیقه/ از جمجمه سه چشم تا گنج در کوههای حیواننما
خرافات و داستانهای عامهپسند از یکسو و کم آگاهی حاکم بر فضای جامعه درخصوص خرید و فروش اشیای عتیقه از دیگر سو سبب شده تا شاهد تولید اشیای تقلبی و ارائه اشیایی دور از واقعیت باشیم.افشین یزدانی میگوید: برخی تلاش دارند تا کاخ آرزوهای خود را با گنجیابی و آزمون شانس پولدار شدن یک شبه جامه عمل بپوشانند،
به گزارش خبرنگار ایلنا، گنج و گنجیابی، یکی از جذابترین داستانهایی است که عموم جامعه برای یکدیگر نقل میکنند. این ماجراها از پیدا شدن خمرهای پر از سکه در حیاط خانهای روستایی گرفته تا پنهان شدن گنجی عظیم در دل کوه را شامل میشود. حتا چندی پیش که خبر پیدا شدن دو خمره بزرگ در شهر ری منتشر شد، با وجود آنکه همه رسانهها و مسئولان سعی در آگاهسازی عموم جامعه نسبت به این کشف و کاربری این کوزهها به عنوان ذخیره آذوقه داشتند و عکسهای متعددی از آن منتشر شد، بازهم افکار عمومی تاکید داشت که این خمرهها مملو از سکه بوده است.
این تاکید نشان از آن دارد که عموم جامعه دوست دارد ذهن خود را به سمت ماجراهای گنجیابی بکشاند و همچنان بر آنچه تصور میکند، تاکید کند. قطعا چنین تفکری در مناطقی که آثار باستانی متعددی در دل خود دارند پررنگتر است. منطقهای مانند تخت جمشید، مرودشت و پارسه.
افشین یزدانی که یکی از باستانشناسان فعال در حوزه تخت جمشید و پارسه است در این خصوص میگوید: بسیاری از افراد جامعه دچار برخی توهمات و تخیلات در خصوص گنج و گنجیابی هستند که میتواند تبدیل به یک موضوع پژوهشی جالب شود چراکه چنین تفکراتی، فقدان آموزشهای کافی و اصولی را در جامعه را نشان میدهد.
در ادامه گفتگوی ایلنا با افشین یزدانی (باستانشناس) درخصوص گنج و گنجیابی و خرافاتی که در این خصوص در میان عموم جامعه وجود دارد را میخوانید.
به عنوان یک باستانشناس تاکنون شده است که برای تشخیص اصل یا فرع بودن یک شیء تاریخی به شما مراجعه شود، یا از شما بخواهند یک نقشه گنج را تفسیر کنید؟
بله، موارد بسیاری است که یگان حفاظت سازمان میراث فرهنگی گاهی با دستگیری قاچاقچیان و دزدان عتیقه، اشیایی از آنها به دست میآورد که برای اطمینان از صحت و اصالت کشفیات از کارشناسی کارشناسان شاغل و مورد اعتماد خود بهره میبرد و بنده نیز در مواردی از این دست حضور داشتم. اما مورد شایعتر در برخورد و مواجه با مردم عادی و زمانی است که آنها از تخصص شما آگاهی و اطلاع مییابند.
در چنین مواقعی با اظهار تأسف وقتی میگویم باستانشناس هستم؛ اولین چیزی که به ذهن مخاطب میرسد بحث گنجیابی و عتیقهیابی است و وقتی بیشتر با آنها هم کلام میشوم متوجه میشوم که بخش به نسبت بزرگی از مردم به اصطلاح کوچه و بازار که متأسفانه شامل افراد با تحصیلات و دانشگاهی نیز میشود، دچار توهمات و تخیلات بسیار دور از واقعیت نسبت به رشته و تخصص باستانشناسی -به عنوان یک رشته دانشگاهی که هدف اصلی آن شناخت جنبههای مختلف زندگی انسان در گذشته است- هستند.
این درحالی است که باستانشناسی به موضوعاتی درخصوص سازگاری انسان با محیط زیست پیرامون خود تا به کارگیری خلاقیت در ساخت ابزارهای مختلف و فعالیتهای کشاورزی، دامپروری، ایجاد سیستمهای پیچیده اداری، بازرگانی، سیاسی و مذهبی و شیوه تعامل جوامع مختلف با یکدیگر و در سطحی متفاوت بررسی و تحلیل دلایل تغییرات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی و تلاش برای ارائه الگوهای تحلیلی و جنبههای بسیار متنوع و جذاب علمی مربوط میشود.
با کمال تأسف در بخشی از جامعه شاهد تمرکز بر گنجیابی و ارضای حس کودکانه عتیقهبازی هستیم. به گمان بنده آسیب چنین طرز تفکر شایع و سخیفی از رشته دانشگاهی باستانشناسی که پایه تمامی مشکلات و برخوردهای نامناسب گروهی از مردم با اشیا و محوطههای باستانی و کهن است، باید در سطوح بالای آموزش و پرورش و سازمان میراث فرهنگی به بحث و گفتمان جدی گذاشته شود.
چراکه آنچه بیش از هر چیز در این تلقی نادرست دخیل است، فقدان آموزشهای درست و اصولی در سیستم آموزش و پرورش کودکان و جوانان است. البته این امر موضوعی جهانی است و صرفا در سطح ملی نسبت به میراث گذشتگان مطرح نمیشود.
برای کشورها و سرزمینهایی چون کشور ما ایران که دارای تاریخ و پیشینه سیاسی و فرهنگی غنی و کهنی است، عدم به کارگیری باستانشناسان و بهطور دقیقتر عدم وجود درسی به عنوان میراث فرهنگی در ساختار آموزش و پرورش یک واقعیت تلخ است که فضا را برای ورود و تأثیرگذاری افکار تخیلی و شبه واقعی در ذهن جوانان مهیاتر میسازد.
آموزش میراث فرهنگی باید از دوره ابتدایی به بچهها داده شود چراکه جذابیت سحرگونه خرافات و افسانههای عامهپسند نسبت به گنجینههای باستانی و دفینه و نقشههای گنج به اندازهای است که ذهن عموم جامعه را با خود درگیرمیکند.
این در حالی است که چنین آموزشهایی باید از دوره ابتدایی به بچهها داده شود. چراکه جذابیت سحرگونه خرافات و افسانههای عامهپسند نسبت به گنجینههای باستانی و دفینه و نقشههای گنج به اندازهای است که ذهن عموم جامعه را با خود درگیرمیکند. بهطور نمونه بارها شاهد بودهام که یک عکس از یک کوه و صخره سنگی را به من نشان میدهند و میگویند این کوه یک شتر و یا حیوان دیگری را نشان میدهد و این نشانهای برای پیدا کردن یک گنج به حساب میآید. این در حالی است که اگر با دقت نگاه کنند متوجه میشوند آن کوه بر اثر فرسایش طبیعی به آن شکل درآمده است.
فکر میکنند که باستانشناسان متخصصان این کار هستند. حتی موردی داشتم که درصدد انکار عواملی که عنوان میشد برآمدم و آنها به اندازهای به دلایل خود ایمان داشتند که نسبت به علم باستانشناسی من شک بردند و مرا زیر سوال برده بودند که تو چطور باستانشناسی هستی که چنین نشانههایی را نمیشناسی؟
البته همانگونه که یادآور شدم، این موضوع یک پدیده جهانی است و مختص فرهنگ و سرزمین ما نمیشود. اما خب، طبیعی است در کشورهایی چون ایران به دلیل وجود تمدنهای دیرین و درخشان و کشف هزاران شی تاریخی و محوطههای باستانی ارزشمند و درعین حال فقدان آموزشهای درست و پایهای، نگاه گنجگونه به میراث گذشتگان بیشتر شایع باشد.
آیا باستانشناسانی را میشناسید که به حوزه گنج و گنجیابی و تفسیر نقشههای گنج ورود پیدا کرده باشند؟
شخصا کسی را نمیشناسم اما به جهت آماری که از خیل فراوان افراد تحصیل کرده در این رشته دانشگاهی وجود دارد، جدای از درصد قاطعی که شرافتمندانه در حرفه خود مشغولند، هستند افراد اندکی که آلوده پدیده ناپسند خرید و فروش و یا کارشناسی اشیای منتسب به دوران باستان شده باشند.
براساس مشاهدات شخصی و البته به عنوان نمونه نمایشگاههایی که گاهی از اشیای کشف شده از قاچاقچیان و دزدان عتیقه برگزار میشود، میتوان گفت بخش عمدهای از اشیایی که ادعا میشود عتیقه و باستانی هستند در واقع تقلبی، جدید و امروزی هستند و تنها توسط گروهها و افرادی که درگیر این تجارت کثیف هستند، با شیوههایی کهنهسازی میشوند و به جهت اینکه مشتریهای آنها معمولا افراد کم سواد در حوزه میراث فرهنگی هستند، براحتی به عنوان اشیای کهن و تاریخی معرفی میشوند.
به نظر میرسد با استفاده از ناآگاهی و کم آگاهی حاکم بر فضای جامعه که پیش از این به آن اشاره کردم، گروهها و افرادی هستند که به صورت تخصصی یا نیمه تخصصی در تولید و ساخت نمونه اشیای باستانی و معرفی آن فعال هستند و اقدام به خرید و فروش آنها به جای اشیای اصیل و تاریخی میکنند. در مواردی نیز شاهد خرید و فروش و نمایش عکس و فیلم از انواع مدلسازی شده هستیم. از این نمونه میتوان به تصویری از یک تابوت شاهزاده هخامنشی اشاره کرد که در فارس پیدا و بسیار ناشیانه و خامدستانه ساخته شده بود و مایه خنده و مضحکه دوستان و همکاران باستانشناس شد. اما این تصاویر جوی احساسی و هیجانی برای بسیاری از افراد جامعه ایجاد کرد. این امر موجب دست به دست شدن چنین فیلمها و تصویرهایی در جامعه مجازی میشود.
به عنوان باستانشناسی که سابقه فعالیت در تخت جمشید را در کارنامه خود دارید آیا تاکنون پیشنهادی برای حضور در این باندها به شما شدهاست؟
بهطور قطع خیر. باتوجه به شخصیت خصوصی و کاری که دوستان و همکاران از بنده سراغ دارند هرگز حتی چنین موضوعی را بیان نیز نمیکنند که صاحب شی یا اثری تاریخی هستند. اما طبیعی است که باستانشناسان در مواردی به جهت اظهارنظر نسبت به یک تصویر یا فیلم یا حتی یک شئ که ادعا میشود قدیمی و کهن است، مورد پرسش قرار گیرند.
جدای از بدلی و فریب بودن بیشتر ادعاها، گاهی که حدس میزنم ممکن است صحبت از یک اثر یا محوطه باستانی باشد مهمترین تلاشی که میکنم کشف محل کشف اثر یا محوطه است. چراکه برای ما باستانشناسان محل کشف یک اثر به اندازه خود اثر یا در موارد حتا از آن نیز مهمتر است چون محل کشف به معنای شناسنامه و هویت اثر است. در چنین مواردی با همکاران شاغل در سازمان میراث فرهنگی صحبت میکنم تا تمهیدات لازم به جهت حفاظت و یا پژوهش و یا کشف اثر انجام گیرد.
آیا خاطره خاصی در این خصوص به یاد دارید؟
خاطره که بسیار است. یکی از این خاطرات که میتواند جذاب باشد درخصوص شخصی است که پس از آن که متوجه شد من باستانشناسی خواندهام سوالی درخصوص انسان هایی که در گذشته با سه چشم زندگی میکردند پرسید و عکسها و تصاویری از یک جمجمه را به من نشان داد که ادعا میکرد مربوط به انسانهای سه چشم باستانی است.
بعد از آن که عکس یا فیلم را با دقت نگاه کردم؛ متوجه شدم که وی حفره زیر بصلالنخاع را که محل اتصال مهره گردن به سر است را به عنوان حفره سوم چشم تصور میکند. پس از آن که همین نکته را به وی یادآور شدم، محکوم به بیاطلاعی و کمسوادی شدم و باید گفت که متاسفانه در ذهنیت چنین افرادی به اندازهای اطلاعات و خرافاتهای عامهپسند رخنه کرده که به راحتی هر حرفی را که با ذهنیت خودشان هم سو باشد را میپذیرند اما آنچه که براساس علم و دانش عنوان میشود را نمیپذیرند.
یکی از استدلالهایی که من برای چنین افرادی میآورم تا نسبت به ناآگاهی خود واقف شوند این است که، چگونه تصور میکنند پیشینیان ما از صبح تا شب با طلا و جواهر سر و کار داشتند درحالیکه خودشان شرایط اقتصادی دهههای گذشته را در شهرها و روستاها به یاد دارند.
بار دیگر تأکید میکنم که موضوع گنجیابی یک معضل جدی به شمار میرود و این معضل در میان افرادی که در دنیای واقعی در کار و اشتغال موفق نبودهاند و تلاش دارند تا کاخ آرزوهای خود را با گنجیابی و آزمون شانس پولدار شدن یک شبه جامه عمل بپوشانند، بیشتر است. شاید اگر این افراد انرژی خود را در کارهای سالمتر صرف میکردند به نتیجه بهتری میرسیدند.