خبرگزاری کار ایران

گفت‌وگو با کارگردان نمایش «هار»:

مرکز تئاتر مولوی تبدیل به سالن مُد شد/روایتی از چگونگی زوال انسان

مرکز تئاتر مولوی تبدیل به سالن مُد شد/روایتی از چگونگی زوال انسان
کد خبر : ۷۰۳۵۱۷

حسین پوریانی‌فر گفت: من چه در دو نمایش قبلی‌ام یعنی «شینیون» و «بی‌مرگی» و چه در «هار» که آخرین کار دانشجویی‌ام بود، تم مشترک «زوال و آخرالزمان» را دنبال کردم؛ این علاقه شخصی من است ولی سعی کردم آن را به شکل‌های مختلف نشان دهم.

به گزارش خبرنگار ایلنا، این روزها سالن اصلی مرکز تئاتر مولوی تبدیل به صحنه‌ای برای کت‌واک شده است؛ اما این مردان جوانی که با لباس‌های عجیب‌شان روی صحنه جولان می‌دهند قرار نیست برند خاصی را معرفی کنند؛ بلکه بازیگرانی‌اند که قرار است مناسبات جهان سرمایه‌داری را به چالش بکشند و از فروپاشی و زوالی رونمایی کنند که هر لحظه در زندگی واقعی در حال روبرو شدن با آن هستیم. حسین پوریانی‌فر، نویسنده و کارگردان جوان نمایش «هار»، دغدغه‌اش برای حرف زدن از مفهوم زوال را در سه اثرش و هربار به شکلی نشان داده؛ آخرین تجربه او یعنی «هار» که تالار مولوی را تبدیل به صحنه کت‌واک کرده، این روزها روی صحنه است. نمایشی که در بیست‌ویکمین جشنواره تئاتر دانشگاهی به‌عنوان نمایش برگزیده انتخاب شد و جایزه کارگردان برگزیده، تندیس بهترین طراحی لباس و لوح تقدیر بهترین موسیقی را نیز از آن خود کرد. به بهانه اجرای «هار» در مولوی با حسین پوریانی‌فر گفتگویی کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

«هار» نمایشی است که بسیار روی فرم و مفاهیم موردنظری که قرار است از دل همین شیوه اجرا منتقل کند، استوار شده و به‌همین دلیل می‌تواند واکنش‌های متفاوتی از سوی مخاطب داشته باشد. از اینکه مخاطب مفهوم موردنظر شما را درک نکرده و ارتباطش به‌طورکل با «هار» قطع شود نگرانی نداشتید؟

اولین چیزی که در مورد «هار» فکر کردم، این بود که این نمایش قرار است مناسبات را بهم بریزد؛ مناسبات به این معنا که تماشاگر ما هنوز دوست دارد داستانی بشنود. نه اینکه این کار داستان نداشت، منظورم داستان به شکل ارسطویی و کلاسیک است. وقتی همان ابتدا این ایده را انتخاب کردم به این فکر کردم که ممکن است خیلی از تماشاچیان وسط اجرا از سالن بیرون بروند و از کار بدشان بیایند. در نتیجه نگرانی از این بابت نداشتم. این اتفاق نه خوب است نه بد؛ اما دوست داشتم این شکل از اجرا را تجربه کنم به‌طوری‌که با دو تئاتر قبلی‌ام متفاوت بوده و تجربه جدیدی برای خودم باشد. اما به هرحال برایم این شیوه اجرا ترسناک بود؛ چون در طول کار، فقط یک راه رفتن (کت‌واک) روی صحنه داریم و با همین باید داستان‌مان را روایت می‌کردیم.

مرکز تئاتر مولوی تبدیل به سالن مُد شد/روایتی از چگونگی زوال انسان

به‌نظر می‌رسد «هار» به‌نوعی سرمایه‌داری و مصرف‌گرایی و همه مناسباتی که جامعه سرمایه‌داری ایجاد کرده را نقد می‌کند. درباره نگاهی که به‌عنوان منتقد نسبت به این قضیه داشته‌اید بگویید.

درباره سرمایه‌داری و مصرف‌گرایی، همین نگاه انتقادی را داشتیم. اما من خیلی سعی کردم جهان نمایش ما فقط در همین نقد باقی نماند. هرچندکه گویا برای اغلب مخاطبان همین جنبه بسیار پررنگ شده است. در کنار این مفهوم، چیزهای دیگری هم قرار می‌گیرد؛ مانند روایت آدم‌هایی که رفته‌رفته رو به زوال می‌روند، آدم‌هایی که شرایط را قبول کرده‌اند، آدم‌هایی که می‌توانستند اعتراض‌شان را نگه دارند اما یک نفر این اعتراض را می‌شکند. تمرکز من صرفا روی نقد جهان سرمایه‌داری نبود که تئاترم به آن منتهی شود.

مرکز تئاتر مولوی تبدیل به سالن مُد شد/روایتی از چگونگی زوال انسان

اعتراضی که به آن اشاره کردید را نه‌تنها در تصاویر پشت صحنه این کت‌واک می‌بینیم (یک‌نفر اعتصاب قرار گرفتن روی صحنه را می‌شکند و باعث می‌شود بقیه هم این راه را ادامه دهند)، بلکه در المان‌های دیگر مانند لباس خونی که بالا گرفته می‌شود یا سپر شیشه‌ای با شعارهای رویش که تصویر آشنای درگیری‌ها و اعتراض‌های خیابانی را تداعی می‌کند هم این مفهوم اعتراض نهفته...

انتظار ندارم تماشاچی هم همین برداشت را داشته باشد اما می‌خواستم نشان دهم که از ابتدای نمایش چیزهایی به این آدم‌ها اضافه و تحمیل می‌شود. این آدم‌ها لباس زنانه می‌پوشند، زن می‌شوند و انگار مجبورند زندگی‌شان را در کت‌واک ادامه دهند و در نهایت در یک جایی دست از این کار می‌کشند. دوربینی که این آدم‌ها را نظاره می‌کند و مراقب آنهاست به پشت صحنه می‌رود و ما اتفاقات آنجا را می‌بینیم؛ آدم‌هایی که دیگر قصد ندارند کت‌واک کنند و صحنه خالی است. همین جا کار این آدم‌ها می‌تواند تمام شود اما یک‌نفر دوباره شروع می‌کند به کت‌واک و بقیه را مجبور به این کار می‌کنند. همه آنقدر ادامه می‌دهند که یک‌سری اتفاق برایشان رخ می‌دهد. این فقط درباره اعتراض است نه کل نمایش؛ یک نفر ادامه می‌دهد و بقیه مجبورند همراه او اعتراض‌شان را بشکنند و در نهایت به وضعیتی که می‌بینیم دچار شوند. اینکه این اعتراض از کجا آمد؟ چیزی بود که در زندگی امروزمان می‌بینم و اتفاقا نمی‌خواستم دقیقا بازسازی همان چیزی باشد که در بیرون و زندگی واقعی‌مان وجود دارد، سعی کردم به شکل نمایشی نقدی روی این قضیه داشته باشم.

مرکز تئاتر مولوی تبدیل به سالن مُد شد/روایتی از چگونگی زوال انسان

در شخصیت‌پردازی از کاراکترهای در انتظار گودو هم استفاده کرده‌اید، به‌طوری‌که به‌نظر می‌رسد شخصی که در انتها مرده و دیگران از جنازه‌اش رد می‌شوند همان گودو است و انگار نجاتی در کار نیست. گویا زوالی که در طول اجرا نشان می‌دهید قرار است به همین نابودی برسد. از نگاه شما هیچ نجات‌بخشی در کار نیست؟

نه. فکر می‌کنم منجی در کار نیست. اما اتفاقاتی که سر این آدم‌ها می‌آید نتیجه کارهایی است که خودشان می‌کنند. صحنه تشییع جنازه اول، صحنه باشکوهی است. اما همین آدم‌ها در نهایت به جایی می‌رسند که از روی جنازه کسی که بین‌شان بوده و می‌تواند گودو هم باشد رد می‌شوند. این آدم‌ها به همدیگر رحم نمی‌کنند و مهم‌ترین مساله همین است. انگار هرکسی می‌خواهد کار خودش را بکند و پیش برود.

مرکز تئاتر مولوی تبدیل به سالن مُد شد/روایتی از چگونگی زوال انسان

مسیری که کاراکترها طی می‌کنند به سوی زوال است؛ کسی که خاک بالا می‌آورد و تماشاگر را یاد خوزستان می‌اندازد، یا کسی که لباس خونی‌اش را بالای سر می‌گیرد و یادی از اعتراض‌های خیابانی است، کسی که خود را غرق در خوردن و مشروبات الکلی کرده و... این شخصیت‌ها قرار است چه نمادهایی را در این حرکت رو به زوال رهبری کنند؟

ایده من این بود این بود که هر کدام از این آدم‌ها می‌توانند رو به زوال بروند و باید انتخاب می‌کردیم که برای هرکدام چطور این اتفاق بیفتد. مثلا کسی که در انتهای قصه می‌میرد تنگی نفس داشته و خاک بالا می‌آورده؛ شاید مثالی از آن چیزی که در مورد خوزستان یا حتی تهران که وضعیتش به دلیل جمعیت‌اش فجیع‌تر هم هست، می‌دانیم. و افراد دیگر هم به همین ترتیب. از آنجایی که کار به‌صورت کارگاهی شکل گرفت، به بازیگران گفتم خودشان شیوه این زوال را پیشنهاد کنند؛ چون راستش برایم خیلی مهم نبود این نمادها چه باشد، صرفا قرار بود یک مفهوم کلی و پروسه‌ای از زوال را نشان دهند که با دیدن این آدم‌ها یاد آدم‌های یک شهر بیفتیم؛ مثلا زباله‌گردها. مهم این بود که این پروسه درست طی شود و به پایان درستی برسیم.

مرکز تئاتر مولوی تبدیل به سالن مُد شد/روایتی از چگونگی زوال انسان

از ابتدای اجرا، یک فیلم‌بردار ایستاده و تصویر چهره بازیگران را می‌گیرد اما در انتها با اینکه کت‌واک آنها ادامه دارد تا وقتی که تماشاگر سالن را ترک کند، اما این‌بار تصویر تماشاگران است که روی مانیتور نقش می‌بندد. قصد داشتید این تعمیم‌پذیری را نشان دهید؟ که چقدر این زوال به ما نزدیک است و ما هم درگیرش هستیم؟

بله این قصد را به سادگی می‌خواستیم نشان دهیم. اینکه دوربین روی تماشاگر برود کمی ترسناک بود؛ یعنی فکر می‌کنم اگر خودم تماشاگر بودم و دوربین روی صورت من می‌آمد می‌ترسیدم. چون جهان نمایشم را اینطور می‌بینم که تمام کسانی که به سالن آمده و کار را می‌بینند خودشان جزو این آدم‌ها هستند، هرچندکه خودشان را جدای از این شخصیت‌های نمایشی می‌بینند. اولین و ساده‌ترین ایده ذهنم این بود که بگویم ما با این کاراکترها فرقی نداریم؛ اگر آنها بهم رحم نمی‌کنند ماهم احتمالا بهم رحم نمی‌کنیم. در این اجرا دنبال مفهوم سخت و فلسفی نبودم. چراکه فکر می‌کنم اتفاقا مسائل را به‌صورت ساده بیان کردن کار سخت‌تری است.

مرکز تئاتر مولوی تبدیل به سالن مُد شد/روایتی از چگونگی زوال انسان

با توجه به دغدغه‌ای که دارید، کار بعدی‌تان هم در همین راستا طراحی می‌کنید؟

من چه در دو نمایش قبلی‌ام یعنی «شینیون» و «بی‌مرگی» و چه در «هار» که آخرین کار دانشجویی‌ام بود، یک تم مشترک را دنبال کردم؛ اگر دقت کنید، در هر سه زوال و آخرالزمان را می‌بینید. این علاقه شخصی من است ولی سعی کردم آن را به شکل‌های مختلف نشان دهم. برای کار بعدی هم تصویری در ذهن دارم اما خیلی دنبال این هستم که با تجربه‌های قبلی‌ام فرق داشته باشد. مثل «هار» که وقتی آن را شروع کردم تجربه ترسناکی بود؛ ۲۵ بازیگر در طول تمرین کار را رها کردند چون معتقد بودند نمی‌شود این ایده را اجرایی کرد و تماشاگر سالن را ترک می‌کند. اما در نهایت این اتفاق افتاد و برای خودم دستاورد خوبی بود. در تجربه بعدی‌ام هم سعی می‌کنم کاری کنم که از خودم دور شوم و به همان چیزی که بودم برنگردم. چون فکر می‌کنم در این شهر که هر شب ۱۲۰ تئاتر روی صحنه می‌رود، وظیفه تک‌تک‌مان این است که به لحاظ اجرایی (نه حتی محتوایی) چیزی به تماشاگر ارائه کنیم که او با یک اتفاق متفاوت برخورد کند و دوباره پایش را در سالن تئاتر بگذارد. این برای من خیلی مهم بود و سعی می‌کنم در اجرای بعدی‌ام هم آن را به شکلی دیگر داشته باشم.

مرکز تئاتر مولوی تبدیل به سالن مُد شد/روایتی از چگونگی زوال انسان

فکر می‌کنید جشنواره تئاتر دانشگاهی می‌تواند بستری برای رشد و بروز همین تجربه‌ها و ارائه شکلی متفاوت از تئاتر را برای جوانانی که هنوز تازه‌نفس‌اند و وارد معادلات گاهی عجیب تئاتر حرفه‌ای نشده‌اند، فراهم کند؟

قطعا می‌تواند. به‌نظرم جشنواره تئاتر دانشگاهی باید برای همین کار باشد. سال گذشته بعد از اینکه «بی‌مرگی» را در جشنواره اجرا کردم تصمیم داشتم دیگر در این جشنواره شرکت نکنم چون پروسه بازبینی آثار بسیار اذیت‌کننده و استرس‌زاست. اما دیدم برای ایده «هار» فقط در جشنواره تئاتر دانشگاهی می‌توانم خودم را پرزنت کنم. اگر بخواهم دنبال سالن باشم جواب نمی‌دهد. در نتیجه «هار» را در جشنواره اجرا کردم و داوران آن را برگزیدند و مخاطبان هم دوستش داشتند. به‌نظرم جای اینطور اجراها در جشنواره تئاتر دانشگاهی است؛ همین جشنواره است که می‌تواند محصول خوبی بدهد همان‌طوری که در چند سال اخیر دیده‌ایم که کسانی که از این جشنواره به بدنه تئاتر ما اضافه شده‌اند کارهایشان آثار درجه‌یکی است اما امیدوارم روز به روز این جشنواره بهتر برگزار شود.

مرکز تئاتر مولوی تبدیل به سالن مُد شد/روایتی از چگونگی زوال انسان

 عکس‌ها از: البرز تیمورزاده

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز