خبرگزاری کار ایران

محمدرضا مرزوقی در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد:

شباهت‌های فریدا کالو و فروغ فرخزاد/می‌خواهند شهرت فریدا را به جنبش‌های فمینیستی ربط بدهند

شباهت‌های فریدا کالو و فروغ فرخزاد/می‌خواهند شهرت فریدا را به جنبش‌های فمینیستی ربط بدهند
کد خبر : ۶۶۹۴۸۴

جلد پنجم مجموعه بچه محل نقاش‌ها با محوریت فریدا کالو نقاش مکزیکی به تازگی منتشر شده است.

محمدرضا مرزوقی (نویسنده) در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، درباره آخرین کارها و داستان‌هایش گفت: جلد پنجم مجموعه بچه محل نقاش‌ها که مربوط به معرفی فریدا کالو نقاش مکزیکی‌ست، برای طیف سنی کودکان و نوجوانان تا سنین ۱۹-۱۸ ساله به تازگی در نشر هوپا منتشر شده است.

مرزوقی در توضیح داستان این کتاب گفت: در این اثر وارد بخشی از زندگی فریدا می‌شوم که در کنار همسرش دیه‌گو ریورا زندگی به ظاهر آرامی دارند و از التهاباتی که در زندگی تجربه کرده‌اند، کمی فاصه گرفته‌اند. فریدا و همسرش هر دو نقاش‌های مهمی بوده‌اند. البته دیه‌گو ریورا در آن دوران بسیار مشهور بود و فریدا در سایه‌ی این شهرت قرار داشت و تا مدت‌ها او را به نام همسر دیگو ریورا می‌شناختند. در واقع چندان نامی از فریدای مستقل نبود. ولی امروز فریدا در دنیا بیش از دیه‌گو ریورا نام و شهرت دارد. یعنی شهرت فریدا بعد از چند دهه که از مرگش می‌گذرد از همسرش جلو زده است که البته دلایل خودش را دارد.

مرزوقی همچنین درباره اهمیت معرفی چهره‌هایی همچون فریدا کالو در دنیای سوپرقهرمان‌های فانتزی بیان کرد: فریدا کالو در دنیای امروز برای زنان و دختربچه‌ها شخصیت بسیار جذابی شده است. هر ساله در کشور خودش مکزیک یا آمریکا در سالروز تولدش صدها و هزارها زن خودشان را با گل و لباس آزتکی (لباس قوم آزتک که فریدا خود را متعلق به آن می‌دید) به شکل او درمی‌آورند. من شخصا فریدا را به نوعی با فروغ فرخزاد قیاس می‌کنم. همان‌طور که فروغ از حس و حال خود در شعرهایش می‌گفت، فریدا همین‌ها را در نقاشی‌هایش به تصویر می‌کشد. منظورم لزوما بخش‌های عاطفی و عاشقانه نیست. خصوصا در مورد فریدا که اغلب رنج و دردهایش را در نقاشی به تصویر کشده است. از جراحی‌های پی در پی که روی کمر و پاهایش انجام داده تا سقط جنین ناخواسته‌ای که زندگی‌اش را دگرگون کرد. او رنج را بسیار درخشان و قابل لمس تصویر کرده است. فریدا از کودکی بیمار بود. بعدها تصادف وحشتناکی را پشت سر گذاشت و ... تمام این لحظات و درد و رنج‌های شخصی را در ۱۷۰-۱۶۰ تابلویی که از خود به جا گذاشته می‌توان دید.

 افزود: فریدا با سبک و سیاق بدوی نقاشی‌هایش و با رنگ‌های تندی که از خواستگاه فرهنگی‌اش می‌آید این لحظات را طوری به تصویر کشیده که انگار هیچ‌وقت چیزی برای پنهان کردن نداشته است. این خودافشاگری چندان معمول نیست و هر نقاش و هنرمندی به آن تن نمی‌دهد. شاید فریدا از پیشروان خودافشاگری در هنرش باشد. گیرم که این افشاگری‌ از درد و رنج زنی علیل و بیمار باشد. شاید به همین دلیل است که فریدا در دهه‌ی هفتاد و در اوج جنبش‌های زنان مورد توجه قرار گرفت و درباره‌ی خودش و آثارش مستند ساختند و کتابها و مقالات زیادی نوشته شد و با نگاهی جدی‌تر به آثارش توجه نشان دادند.

این نویسنده تاکید کرد: نگاه فریدا به بدن نه از جنبه‌های معمول آن که نگاه به درون بدن و زخم‌هایی است که یک تن می‌تواند تحمل کند. او گاهی بدن خود را با زمینی خشک و بایر درهم می‌آمیزد در حالی‌که گیاهی به دور این تن تنیده شده است. گاهی یک پایش قایقی می‌شود برای رفتن و کندن در حالی‌که پای دیگرش ریشه در زمین دارد. یا مثلا قلبی نصف شده را نقاشی می‌کند که میان دو فریدا تقسیم شده. دو فریدا در دو لباس و فرهنگ متفاوت اما با یک قلب واحد. کارهای او از این منظر خیلی مهم هستند.

او اضافه کرد: برخلاف فیلمی که آمریکایی‌ها درباره‌ی فریدا ساخته‌اند او شخصیت افسرده یا بهتر است بگویم دوقطبی‌ای داشته ولی از همین افسردگی تابلوهایی بیرون آمده که شور و انرژی را به خوبی به مخاطب خود منتقل می‌کند. همین‌ها برای بچه‌های امروز و دختران و زنان امروز کفایت می‌کند تا نیرو و انگیزه بگیرند. خیلی‌ها می‌خواهند شهرت فریدا کالو در دهه‌های اخیر را به جنبش‌های فمینیستی ربط بدهند و سعی دارند بگویند شهرت او نه برای هنرش که صرفا به دلیل تبلیغات فمینیستی درباره‌ی آثارش است. باید بگویم او اگرچه خیلی از ظرافت‌های معمول هنر نقاشی رئال (که خود مدعی آن بود و در مقابل کسانی که سوررئالیسم می‌نامیدنش می‌ایستاد) را در کارهایش ندارد ولی خب نقاشی مکزیکی در کل به دنبال ظرافت به مفهوم کلاسیکش نبوده و نیست. همیشه سطحی از خشونت در این آثار دیده می‌شود. حتی در هنر مذهبی‌شان. مثلا مجسمه‌های مسیح در مکزیک پر از زخم و خون است در حالی‌که در بسیار کشورهای دیگر چنین نیست. ولی فریدا با ایده‌ و نگاه تازه‌ای که برگرفته از زندگی واقعی‌اش بود به این سبک نقاشی بُعدی تازه و روانشناختی داد که سالها بعد از مرگش کشف شد و مورد توجه قرار گرفت.

او ادامه داد: در کتاب دایی‌سامان یا همان سامی که قهرمان مجموعه‌ی کتاب‌های بچه محل نقاش‌ها است از طرف پیکاسو به مکزیک می‌آید. یعنی پیکاسو نامه‌ای به دست او می‌دهد که مخاطبش دیه‌گو ریوارست و از او می‌خواهد از سامی نگهداری کند و به او نقاشی بیاموزد. بخشی از این نامه را از واقعیت الهام گرفته‌ام و بخش دیگرش ساختگی‌ست. بخش واقعی نامه آنجاست که پیکاسو به نبوغ فریدا اشاره می‌کند. دایی سامان که از دنیای معاصر آمده و در زمان سفر کرده می‌داند تابلوی «دوفریدا» که هنوز کامل نیست چگونه کامل می‌شود و برای کامل شدن آن تابلو فریدا را که تنها مانده و از دوری دیه‌گو افسردگی گرفته تشویق به یک سفر می‌کند. سفری به دل جنگلهای پالنکه. البته بخش مهمی از ماجرا صرفا روایتی داستانی‌ و فانتزی است که با ماجراجویی و طنز آمیخته شده. بیان تفاوت‌ دیدگاه‌های فریدا کالو و دیگو ریورا در زمنیه‌های اجتماعی و سیاسی نیز در کنار بخش‌های هنری شخصیت او از دیگر موضوعات این کتاب است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز