در گفتوگوی ایلنا با حسین محجوبی مطرح شد؛
ایران چگونه به صحنه معاملات تابلو در دنیا وارد شد؟
حسین محجوبی میگوید: موزه هنرهای معاصر که ساخته شد، قرار بود دومین موزه ایران هم در گیلان ساخته شود. کارها جمع شد ولی به حوادث سالهای انقلاب خورد و پس از 40 سال این موزه هیچ وقت افتتاح نشد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، حسین محجوبی (نقاش) معتقد است که بسیاری از شخصیتهای تأثیرگذار ایران از منطقه شمال کشور هستند. او میگوید: موزه هنرهای معاصر که ساخته شد، قرار بود دومین موزه ایران هم در گیلان ساخته شود. ما مأمور این کار شدیم تا از هر نقاش ایرانی دو تا کار بخریم و یکی هم به عنوان هدیه برای موزه ازشان گرفتیم. قرار بود که شهرداری رشت دومین موزه را افتتاح کند. من و آیدین آغداشلو و دریابیگی از طرف دفتر مخصوص مأمور این کار شدیم. از 22 هنرمند 3 تا کار میگرفتیم و به هر کدام 50 هزار تومان میدادیم. در ادامه مشروح این گفتگو را بخوانید.
آقای محجوبی از دوران بچگیتان شروع کنیم. با توجه به اینکه شما اهل لاهیجان رشت هستید و شمالی محسوب میشوید، آیا حبیب محمدی که استاد بسیاری از هنرمندانِ شمالیِ آن دوره بود، استاد شما هم بوده است؟
حبیب محمدی هم ظاهراً متولد لنگرود لاهیجان بود که بعد هم به رشت رفت و تابلونویسی میکرد و کلاس نقاشی میگذاشت. او در دورهی جوانی به روسیه رفته بود و تحصیلکردهی آنجا بود. نوع کارهایش هم شبیه نقاشان روس بود. مغازهای داشت و همانجا شاگرد تربیت میکرد. از جمله کسانی که شاگردش بودند بهمن محصص و آیدین آغداشلو بودند. من هم گاهاً میرفتم و نگاه میکردم. داخل نمیرفتم. فقط از پشت شیشه نگاه میکردم. پیش محمدی تعلیم ندیدم. محمدی تابلوهایی که داشت خیلی شاخص بود و هرکدام از اینها کلی ذوق و هنر داشت.
شما از چه کسی تعلیم دیدهاید؟
در لاهیجان معلم اصلی من طبیعت بود. چشم که بازمیکردم، از صبح تا غروبش طبیعت بود. هوا مه آلود، بارندگی، آفتاب هست یا نیست. گل و گیاهی که آنجاست. چه شما بخواهید چه نخواهید اینها یک ذوقی ایجاد میکند.
پس شما دیمی کار را شروع کردید.
طبیعت معلم ما بود. البته معلم خطاطی به نام آقای حمدی داشتم. در مدرسه آن موقع هم نقاشی هم خطاطی و هم موسیقی آموزش میدادند. من هم مجموعهای از اینها را آموزش دیدم. خودم دوست داشتم از راه هنرم پول دربیاورم. از 13 یا 14 سالگی مثلاً تابلو مغازه ها را میکشیدم. خلاصه اصراری برای کسب درآمد داشتم.
همدورهایهای شما موقعی که هنوز شمال بودید چه کسانی بودند؟
مسئله عجیبی که هست اینکه 80 درصد شخصیتهای این مملکت یا پدر و یا مادرشان به شمال ایران وصل میشوند. از حدود 38- 40 نقاش معروفی که ایران داشت، 22 نفرشان از گیلان بودند. منطقه گیلان از این لحاظ نشان میدهد که پیشرو بود. جزو این نقاشان اردشیر محصص، خواهرش ایراندخت و پسرعمویش بهمن بودند. داییاش هم بود که نقاش و شاعر موفقی بود. قاسم حاجی زاده و حسین زنده رودی هم گیلانی بودند. گیلان نمیدانم به چه علت است که بیشتر از همه هنرمند بیرون داده. موزه هنرهای معاصر که ساخته شد، قرار بود دومین موزه ایران هم در گیلان ساخته شود. ما مأمور این کار شدیم تا از هر نقاش ایرانی دو تا کار بخریم و یکی هم به عنوان هدیه برای موزه ازشان گرفتیم. قرار بود که شهرداری رشت دومین موزه را افتتاح کند.
از طرف دفتر مخصوص مأمور شده بودید؟
بله از طرف فرح.
موزه رشت هم قرار بود به همان عظمت موزه هنرهای معاصر ساخته شود؟
قرار نبود چیزی ساخته شود. همان ساختمان شهرداری رشت برای موزه درنظر گرفته شده بود. اما موزه هنرهای معاصر را به منظور موزه طراحی کردند و ساختند.
پس ساختمانی برای این موزه ساخته نشد؟
نه همان ساختمان شهرداری رشت بود که معماری قشنگی هم داشت و معمار آن روس و ارمنی بود. همان ساختمان را آماده کرده بودند تا دومین موزه هنرهای معاصر در آنجا برپا شود. ما آثار را از هنرمندان گرفتیم و آماده کردیم و در موزه رضا عباسی قرار دادیم تا ساختمان شهرداری آماده شود.
کامران دیبا هم در این جریان نقشی داشت؟
نه. فقط من و آیدین آغداشلو و دریابیگی مسئول این کار بودیم.
فقط از گیلانیها کار جمع کردید؟
بله.
کلاً قرار بود چند مجموعه گرد آورید؟
از 22 هنرمند 3 تا کار میگرفتیم و به هر کدام 50 هزار تومان میدادیم. تنها کسی که 50 هزار تومان را قبول نکرد بهمن آقای محصص بود. از دفتر مخصوص 150 هزار تومان به او دادند تا قبول کرد. آدمی بود که جواب سلام بقیه را هم به زور میداد. کاراکترش به این صورت بود دیگر. خلاصه کلاً به هر نقاش 50 هزار تومان دادند و آثار را گرفتیم. ولی این موزه راهاندازی نشد.
دقیقاً چه سالی این اتفاق افتاد؟
دقیقا سال 57 بود. کارها را در موزه رضا عباسی لیست کردیم و تحویل دادیم که بعد خورد به انقلاب. واقعاً حیف شد. چون آثار این اساتید باید حفظ میشد. چندین بار هم وقتی آقای ملانوروزی مسئولت داشت، صحبتهایی با او داشتیم دربارهی این آثار تا این اتفاق بالاخره بیفتد و این موزه راه بیفتد، ولی به جایی نرسید.
چه وقت با آقای ملانوروزی در این باره صحبت کردید؟
دو سال پیش. من همیشه دنبال این پروژه بودم ولی تا الان نشد که نشد.
کارها در موزهی رضا عباسی نگهداری میشود یا در موزه هنرهای معاصر؟
هیچ معلوم نیست. به ما گفتند که در موزه هنرهای معاصر است. اما نمیدانم واقعاً آنجا هستند یا نه. این اتفاق نیفتاد و خود رشتی ها هم پیگیری نکردند و برای من مثل یک عقده شده دیگر.
خود شما تابلوها را بعد از آن اتفاقات دیدهاید؟
نه. دیگر کلاً ندیدم.
واکنش مسئولین نسبت به پیگیریهای شما چگونه بود؟
خود اهالی رشت همکاری نکردند و وقتی که کارها آماده شد گفتند بروید و در یک مکان دیگر به نمایش بگذارید. آقای فاضلی (رئیس ارشاد گیلان) خیلی به انجام این کار تمایل داشت اما وقتی نهادهای دیگر جلوگیری میکنند، چه فایده؟! آثاری از ضیاپور، پاکباز، اسپهبد، محصصها و ... در میان آثار بود. اینها افراد تأثیرگذاری هستند. نقاش در ایران زیاد داریم اما اینها تاثیرگذار بودند. حیف است که اسمشان از بین برود. من بازهم پیگیری میکنم.
از طرفی، دلم میخواست بنیاد مجتهد را در لاهیجان درست کنم. دکتر مجهتدی در مدرسهی البرز دهها دانشمند را به دنیا ارائه داده است ولی مورد بیمهری قرار گرفت. حتی حقوق بازنشستگی هم بهش ندادند. ایشان در عرض 9 ماه دانشگاه شریف را ساختند. بیست سال پیش تمام البرزیها که در آمریکا و اروپا درس میخواندند ایشان را به آمریکا دعوت کردند. دکتر مجتهدی رئیس البرز بود. مدیریت فرهنگی داشت. به همه نظم یاد میداد. میگفت دانشمند میتوان شد ولی اول باید آدم شد. آقای مجتهدی بیست سال پیش فوت کرد و آرزو داشت در لاهیجان به خاک سپرده شود.
الان بنیادی، به نام بنیاد البرز ساخته شده است. هدفگذاری شده و مجوزش را هم گرفتهاند. زمینش هم هست. اگر این بنیاد درست شود من حاضرم کلی از کارهایم را به آن هدیه کنم. امثال من هم خیلی هستند.
شما در جریانِ اتفاقی که بر سر موزه دفینه افتاد بودید؟
من تقریباً 60 سال در زمینه تجسمی، معماری و نقاشی هستم و از نزدیک شاهد وقایع هستم. دو چیز کشور مرز نمیشناسد. یکی ثروت است و یکی علم. با این تکنیکی که امروزه هست میتوان آثار را کپی کرد بهطوری که خود نقاش هم نفهمد. میتوان یک کپی کشید و اصل اثر را از مملکت خارج کرد. حرف و حدیث زیاد است. همان موقع هم که یکسری از کارهای دنیا را برای موزه هنرهای معاصر میخریدیم من میشنیدم که میگفتند این آشغالها چیست که میخرید. هنر اگر جایگاهش امن نباشد بالاخره روزی زمین میخورد. آنقدر ثروت در این مملکت هست. کشور ما 7 هزار سال تاریخ و تمدن دارد. هرجای ایران برویم پر از آثار باستانی است.
شما در خرید آثار برای موزه نقش داشتید؟
نه دفتر فرح مسئول خریدها بود.
بعد از حراجیها قیمت کارهایتان تغییر کرده است؟
مال سپهری الان به 3 میلیارد رسیده است. برای من حدود 100-200 میلیون است.
فکر میکنید دلیل آن چه بوده است؟
بازی پولدارها است دیگر. نه فقط در ایران بلکه در همه دنیا روال کار به همین شکل است.
شما موافق هستید که آثارتان به هر نحوی از کشور خارج شود؟
من نزدیک 88 سال سن دارم. 200 - 300 تا کار در فرانسه دارم. نمایشگاههایی آنجا برگزار کردهام. در سوئد و آمریکا و آفریقای جنوبی هم نمایشگاه گذاشتهام. به همین خاطر مخالف خروج آثارم از ایران نیستم. پیش از انقلاب نیز بازار مکارهای از آثار هنری تابستانها در سوئیس برگزار میشد.
شما هم میرفتید؟
بله. من و پیلارام و سپهری و اویسی و چند تای دیگر بودیم. یک شب تمام گالریدارها را برای شام به هتل اسب سفید دعوت کردیم و آنجا با هم آشنا شدیم. بعد تمام نقاشها هم با هم آشنا شدند. بعد آنها به ایران آمدند و نمایشگاهی در ایران برگزار شد. در این نمایشگاه بینالمللی حدود 30 میلیون دلار در سالهای 53 - 54 فروش داشتیم. این خبر مثل بمب در دنیا ترکید. همین امر باعث شد که ایران هم به صحنه معاملات تابلو در دنیا وارد شود. در ایران هنوز کسی به آن شکل تابلو نمیخرید. بعد نقاشان ما با گالریدارهای اروپایی قرارداد بستند و سبب شد وارد عرصه جهانی شویم. بعداً این ارتباطات قطع شد ولی خوشبختانه دوباره کم و بیش شروع شده و ادامه دارد.
دوست ندارید دوباره کار معماری انجام دهید؟ آخرین کارهایی که در این زمینه انجام دادهاید چه بوده است؟
معماری ربطی به شخص ندارد. من برای لاهیجان طرح زده بودم. یک طرح فوق العادهای بود که طرح 5 ساله و 25 ساله بود. در سال 42 این را طرح ارائه دادم ولی انجام نشد. اصلاً حرف معمار را گوش نمیکنند. معماری خیلی موضوع پیچیدهای است و باید آمارهای بسیاری گرفته شود و خیلی مسائل دیگر. شما میتوانید شعر بگویید، نویسندگی کنید، نقاشی بکشید. هرکاری میتوانید برای خودتان انجام دهید. چه پخش بشود چه نشود. ولی معماری به قدرتها و سازمانها وابستگی دارد.
در سالهای اخیر به شما سفارش کار معماری نشده است؟
معماری به عوامل مختلفی وابسته است. برای مثال به آقای مهندس فروغی که استاد بنده بودند سفارش کار میدادند و ایشان این کارها را بین شاگردانش کارها را پخش میکرد. مثلاً در همین طرح موزه هنرهای معاصر؛ من در آن زمان رئیس دفتر فنی پارکها بودم. 7000 متر را به آقای دیبا دادم و موزه را آنجا ساختند. انتخاب زمین با من بود. همینطور مکانِ موزه فرش را به فرمانفرمائیان پیشنهاد دادم. یک طرح هم برای پارک نیاوران دادم که با دو میلیون کل مجموعه درست میشد. اما آن را به آقای سردار افخمی دادند که فقط 12 میلیون هزینهی سنگِ پلههایش شده بود. خب از قصد در طرح جدید پلههای زیادی طراحی کردند، تا هزینهی بالاتری داشته باشد و استفادهی مادیاش هم بیشتر باشد. در سالهای اخیر پیشنهاد برای کار به آن معنا به من نشد. ولی ناظر پارکهایی چون جمشیدیه و ملت بودم.
گفتگو: رضا یاسینی