تفاهم سیاستمداران ایران بر سر استعفا و رویِ کار آمدن/ چرا سیاسیون اسناد را از بین میبرند؟
اتحادیه میگوید: بهتر است انجمنی رسمی تشکیل شود که مخصوص نوشتن زندگینامه سیاستمداران باشد. این انجمن را انگلیسیها هم دارند، وقتی یک سیاستمدار فوت میکند، بعد از مدتی، زندگینامهاش را منتشر میکنند.
منصوره اتحادیه (نظام مافی) نامی شناخته شده در حوزهی تاریخنگاری و پژوهش تاریخی است. مادرش از خانواده قاجار، پدربزرگش، پسر عبدالحسین میرزا فرمانفرما و مادربزرگش دختر مظفرالدین شاه قاجار است.
او در سال ۱۳۱۲ در خیابان لالهزار، باغ اتابک در خانهای که پدرش از ورثه اتابک (امینالسلطان) خریداری کرد؛ به دنیا آمد. خانهای تاریخی که مجموعه «دایی جان ناپلئون» در آن ساخته شد.
در سال ۱۳۵۸ از دانشگاه ادینبورگ بریتانیا در رشته تاریخ دکتری گرفت. سپس در سال ۱۳۶۲ مدیر نشر تاریخ شد و تا به حال کتابها و مقالههای بسیاری در زمینه تاریخ چاپ کرده است.
با او گفتگویی کردیم در رابطه با ضعفهای پژوهش تاریخی در ایران، بیوگرافینویسی و ضعفهای موجود در حوزهی تاریخ اجتماعی که در ادامه میخوانید:
در حوزۀ پژوهشهای تاریخی ایران، یکی از ضعفهای بزرگ بیوگرافینویسی است. خودِ شما در این حوزه فعالیتهای زیادی داشتهاید. فکر میکنید چه ضعفهایی در این بخش داریم و اصلاً توجه به بیوگرافینویسی و گسترش آن چقدر میتواند در پژوهشهای تاریخی و روشن کردن نقطههای تاریک تاریخ به ما کمک کند؟
در ایران بیوگرافی کم کار شده و تقریباً میتوان گفت کاری نشده است. آنچه داریم ناقص و تحقیق درستی روی آن صورت نگرفته، گویی اسناد موجود به درستی خوانده نشده است. البته اکثر اسناد از بین رفتهاند. خانوادهها همیشه معذوراتی در نگهداری اسناد داشتهاند. مثلاً فردی پُستی داشت که با تغییر رژیم نمیخواست جایی گفته شود بنابراین اسناد آن را از بین میبرد. مثلاً «فرمانفرما» که آدم بسیار سرشناسی در دورهی قاجار بود، وقتی پهلوی روی کار آمد، من در خانواده شنیدم که اسنادش را از بین برده البته یک مقداری باقی مانده، اما آنچه مانده اسناد مالی، ملکی و محلی است و اسناد سیاسی خود را از بین برده است. به این دلیل که ممکن بود برایش ایجاد اشکال کند.
حال اگر بخواهید زندگی چنین شخصی را بنویسند، با عدم وجود منابع روبه رو هستید. اما باز هم میشود روی زندگی افراد کار کرد. من شخصاً فکر میکنم شناختِ روابط این افراد خیلی مهم است. مثلاً از شخص «مستوفیالممالک» در منابع تاریخ معاصر تعریف شده است. بارها نخست وزیر شده و در کابینههای متعددی بوده است اما در واقع این فرد چه ایدئولوژیای داشته و در مملکت چه میخواهد انجام دهد؟ وقتی دولتی را تشکیل میدهد، درست است که برنامهای ارائه میدهند اما این با برنامه سلف خود «مشیرالدوله» چه فرقی دارد؟ این دو فرقشان در چیست؟ کابینهای میرود و کابینهی بعدی میآید. میبینیم افرادی که در کابینهی قبل حضور داشتند در کابینهی جدید هم هستند و یا فقط رئیس کابینه تغییر میکند و ما نمیدانیم چرا این اتفاقها میافتد و چقدر مهم بود که ما بدانیم وقتی «مشیرالدوله» سرکار میآید، تفاوتش با «مستوفی الممالک» چه بوده است؟
یکی از نویسندههای انگلیسی به نام «اولسن» نکتهی زیبایی را مطرح میکند. او میگوید: حس میشود سیاستمداران ایران بین خودشان تفاهمی دارند که هروقت از طرف دولتهای روس یا انگلیس به ایشان فشاری وارد میشود استعفا میدهند و دوباره وقتی که از کابینه بعدی همان تقاضا تکرار میشود مجدداٌ کابینه جدید هم استعفا میدهد و کابینهی دیگری بر سرکار میآید.
به همین دلایل، شناخت دربارهی این افراد خیلی اهمیت دارد و متأسفانه ما در این زمینه کار جدی نکردهایم. من تصور میکنم بهتر است، انجمنی رسمی تشکیل شود که مخصوص نوشتن زندگینامه سیاستمداران باشد. این انجمن را انگلیسها هم دارند، وقتی یک سیاستمدار فوت میکند، بعد از مدتی، زندگینامهاش را منتشر میکنند. البته ممکن است برخی از مسائل را مسکوت گذارند و یا بعضی اسناد را چاپ نکنند، اما شناخت افرادی که در سرنوشت ما تأثیر داشتتند اهمیت دارد.
«مهدی بامداد» اثر ارزندهی خود، شرح رجال ایران را به نگارش درآورده ولی این امر کارِ یک نفر نیست. کتاب پر از ایراد است، اما کمک کننده است به دلیل اینکه وقتی اسم شخصیتی را میبینیم و دربارهاش جستجو میکنیم، بامداد حتی سه سطر هم شده دربارهی آن شخصیت نوشته است هر چند ناقص باشد و این خواننده را ترغیب به ادامهی جستجو دربارهی آن موضوع میکند. در هر حال این کار یک نفر نیست. این نیاز به کار گروهی دارد.
من شخصاً تعدادی بیوگرافی کار کردهام و به اهمیت آن پی بردم و از جهتی نگارش این بیوگرافیها شیرین هستند چراکه با زندگی افراد آشنا میشویم. گو اینکه ما در ایران همیشه ملاحظهی مسائل شخصی را داریم. بیوگرافیهای اخیر که در خارج نوشته میشود، همه چیزِ زندگی ِ فرد را مینویسند، اما ما همیشه ملاحظاتی و معذوراتی داریم که تا حدی قابل درک است و علیرغم این مشکلات من فکر میکنم مهم است بیوگرافیها نوشته شوند.
مثلاً وکلای مجلس را نمیشناسیم. اینها در دورههای مختلف وکیل میشوند، اما تنها چیزی که ما از آنها میدانیم فقط یک اسم است. شخصیتی در تاریخ است به نام «فهیمالملک » چندین بار در مجلس صحبت کرده و وزیر شده بود. اما دربارهی او، خانوادهاش و روش زندگیِ او هیچ نمیدانیم. بنابراین ما در شناخت رجال مملکت خلاء بزرگی داریم.
انجمنی که به آن اشاره شد، چقدر در ایران مطرح شده است؟ آیا کسی روی آن کار کرده؟ یا قصد ایجاد چنین انجمنی از سوی مسئولین وجود دارد یا خیر؟
البته ما در حال حاضر یک انجمن ایرانیِ تاریخ داریم. ولی انجمنی که به زندگینامه شخصیتهای تاریخی بپردازد، نداریم. خلاءهای تاریخی زیادی داریم که باید این گونه انجمنها به جستجوی این خلاءها برخیزند و برای رفع آن بکوشند.
در حوزهی بیوگرافینویسی، با همین تعداد کم که منتشر میشود، آیا توجه بیشتر به بیوگرافیِ سیاسی است یا بیوگرافیِ اجتماعی هم درنظر گرفته میشود؟
عموماٌ تاریخ نوشته شدهای که میشناسیم، تاریخ سیاسی است. روابط خارجیِ ایران، پادشاهان، نخست وزیران، قراردادهایی که بین اینها بسته شده و غیره. از جهت دیگر هم میتوان گفت که تاریخ، سیاسی است. چراکه هم موضوع آن سیاسی است و هم وابسته به سیاست روز است. تاریخنگاری در ایران نیز همیشه تابع قدرتهای حاکم روز بوده و همین هم مشکل ایجاد میکند و هم بازدارنده است. ولی ما چنین چیزی به نام بیوگرافی اجتماعی نداریم. هر فردی در یک اجتماع زندگی میکند میتواند از تاریخ اجتماعی صحبت کند ولی نه از بیوگرافی اجتماعی. تاریخ سیاسی کمی از مد رفته ولی سیاست چارچوب تاریخ است. یعنی حکومت حاکم قوانین، مجلس، احزاب و غیره چارچوبی را مهیا میکند، وقایع در آن چارچوب اتفاق میافتد. بنابراین شناخت تاریخ سیاسی مهم است، چون تاریخ اجتماعی در این بستر قرار میگیرد. ما شخصیتهای تاریخیمان را نمیشناسیم و در بسیاری اوقات برداشتهای ما، پنجاه سال است که تغییر نکردهاند. تفسیرهایی داریم که با این همه سند جدید، که بعد از انقلاب اسلامی درآمده، همان تفسیر قدیم را ارائه میدهیم، در واقع میتوان گفت که هیچ تحولی در تاریخنگاریِ ما رخ نداده است.
فکر میکنید دلیل اینکه تحولی در تاریخنگاری نداشتیم چیست؟
دلایل زیادی دارد. یکی اینکه همان تفسیرهای قدیم و تدریس مکررات راحتتر است. ما باید خیلی بیشتر جامعه خود را بشناسیم تا حرف جدیدی بزنیم. وقتی اوضاع اجتماعی را شناختیم میتوانیم شرایط و ساختار اجتماع امروز را درک کنیم. زمینهها را باید بشناسیم و فقط تاریخ سیاسی جوابگو نیست و نیاز به تاریخ اجتماعی داریم.
بیتوجهی به تاریخ اجتماعی چقدر میتواند به تاریخنگاری ضربه بزند؟
تاریخ اجتماعی مشکلات زیادی دارد. ما مملکت بزرگی داریم با اقلیتهای متعدد، آب وهوای متفاوت، آداب و رسوم و قوانین محلی زیاد. مثلاً شرایط لرستان با بندرعباس و بندرعباس با تربت حیدریه کاملاً متفاوت است. این است که ما هیچ شناخت کلی نداریم بنابراین شناخت جزئی هم نخواهیم داشت.
پژوهش در تاریخ اجتماعی کاری سخت و ظریف است، اما من شخصاً فکر میکنم جاذبهی تاریخی اینجاست. شما وقتی میبینید که یک جامعهای چطور زندگی میکند، چطور با مشکل مثلاٌ خشکسالی دست و پنجه نرم میکند، غارت میشود و چطور زندگی خود را از نو بنا میکند، بسیار جاذبه دارد و جالب توجه است. مثلاً نامهای هست از اوایل قرن بیستم که کاروانهای شتر از عراق که آن زمان جزو دولت عثمانی است، بار به ایران میآورد و این شترها از میان مزارع گندم کشاورزان عبور میکند و محصول آنان را پایمال میکند. وقتی چنین نامهای را میخوانید، آنقدر منظرهی زندهای را به شما نشان میدهند، فکر این مردمِ که با بدبختی گندم را به امید درو کاشتهاند، اما با خراب شدن محصول خود، دستشان به هیچ جا بند نیست. اینگونه مسائل برای من جاذبهی بسیاری دارد متاسفانه در تاریخ اجتماعی خیلی عقب هستیم. به گونهای که حتی میتوان گفت هنوز آغاز نکردهایم.
اسناد در حوزۀ اجتماعی، چقدر در دسترس هستند؟
در تاریخ اجتماعی، اصولاً همه چیز سند است. میتواند یک صورت حساب هم تاریخ اجتماعی باشد. بستگی به محقق دارد. من یک مجموعهی بزرگی از خرج روزانهی یک خانواده را دارم که چقدر گندم خریدهاند، چقدر هیزم خریدهاند و... اصلاٌ اشیایی که اینها خریدهاند، خود تاریخ اجتماعی است و بسیار جالب توجه است.
وقتی محقق حرفهای و با تجربه است که هر سندی را بتواند استفاده کند. سندهایی که برای تاریخ اجتماعی مفید است را شناسایی میکند. من یکسری اجارهنامه پیدا کردم که مربوط به چند مغازه در خیابان لالهزار است. این اجارهنامهها را من به یک مقاله تبدیل کردهام دربارهی اجارهنشینی در خیابان لالهزار در اوایل پهلوی و از لابلای این اسناد اطلاعات ارزندهای از انواع دکانهای لالهزار و شرایط اجاره و کسب و کار و غیره به دست میآید.
اینجاست که من فکر میکنم تاریخ یک حرفه است و هرکسی نمیتواند تاریخ بنویسد باید تاریخنگاری را آموخت. متأسفانه در ایران این اصلاً جا نیفتاده، خیلیها تاریخ مینویسند که حرفه و کارشان نیست و آنوقت خراب میکنند. آقای مکی که حتی خودِ من هم خیلی به او ارجاع میدهم، مورخ نیست. ایشان مطلبی را مطرح میکند و به یکباره مذاکرات مجلس را در حد پنجاه صفحه وسط متن خود کپی میکند که روش صحیحی نیست. مورخ حرفهای اینها را میخواند و قسمتهای مهم را به قلم خوش مینویسد. نقل قولهای طولانی روش درستی نیست.