فیلم «مجمع کاردینالها» دچار بیماری «ولع ایده» است

فیلم سینمایی «مجمع کاردینالها» بهکارگردانی ادوارد برگر با حضور حمیدرضا رنجبرزاده و محسن سلیمانی فاخر از نویسندگان و منتقدان سینما، در فرهنگسرای اندیشه اکران و نقد و بررسی شد.
به گزارش ایلنا، حمیدرضا رنجبرزاده، نویسنده و منتقد سینما گفت: مجمع کاردینالها» در آغاز، به بیننده خود نوید یک فیلم نسبتاً خوب را میدهد. اولین سکانس فیلم، بدون اینکه وقت مخاطب خود را تلف کند، فضای ملتهب و ناآرام کلیسای کاتولیک را که متأثر از درگذشت پاپ است، بهخوبی بازنمایی میکند. زمانی را بهیاد بیاورید اسقف وزنیاک درحال تلاش است انگشتر مقدس را انگشت پاپ فقید خارج کند که بهسختی موفق به انجام این کار میشود. همچنین بحران پیشروی کاردینال لارنس، شخصیت اصلی داستان با بازی رالف فاینز که وظیفه تشکیل و مدیریت «مجمع کاردینالها» را برای انتخاب پاپ بعدی دارد، بهخوبی در وضعیت چهره و لرزش دستان او مشهود است؛ حتی بگومگوهایی که میان دو شخصیت آدایمی و ترامبلی در اوایل فیلم شکل میگیرد، زمینهچینی مناسبی را از یک جنگ قدرت احتمالی انجام میدهد، اما زمانی که وارد اصل ماجرا میشویم و داستان قدم به کلیسای سیستین میگذارد و انتخاب پاپ بعدی کلید میخورد، نقاط ضعف فیلم، یکی پس از دیگری رخنمایی میکنند.
وی ادامه داد: فیلمنامه یک فیلم استاندارد باید انتظاراتی را در مخاطب فیلم ایجاد کند که توان پاسخگویی به آنها را داشته باشد. اما سؤال اصلی اینجاست که آخرین ساخته ادوارد برگر، توان پاسخگویی به انتظاراتی را دارد که در مخاطب بهواسطه آغاز امیدوارکننده فیلم شکل میگیرد؟ هسته اصلی این فیلم اقتباسی، روندی است که در رأس هرم قدرت کلیسای کاتولیک شکل میگیرد تا پاپ بعدی انتخاب شود. در این میان رقابتی شدید میان چند کاردینال شکل میگیرد که هرکدام بهعنوان نماینده یک سنت و خاستگاه فکری در مسیحیت کاتولیک معرفی میشوند، اما به این انتظار چگونه پاسخ داده میشود؟ از یک سو با کاردینال تدسکو مواجهیم که هنگام صرف غذا و خطاب به لارنس، سخن از این بهمیان میآورد که زبان، ما کاردینالها را از یکدیگر جدا کرده، زمانی ما همگی به لاتین صحبت میکردیم یا تنها راه نجات، بازگشت به سنتهای رومی است! سپس هیچچیز دیگری از تدسکو و تفکری که او آن را نمایندگی میکند نمیبینیم تا اواخر فیلم. زمانی که پس از انفجار، کاردینالها در آمفیتئاتر سیستین جمعشدهاند، باز او برمیخیزد و همان سخنان بسیار سطحی و کلیشهای را این بار تند و تیزتر بیان میکند و سعی میکند در آتش جنگی دینی با مسلمانان بدمد! همین و دیگر هیچ!
وی افزود: فیلم در اصل روبنای خوبی از روند انتخابات را ایجاد میکند؛ از بازنمایی خوب کلیسای معروف سیستین و محافظت همهجانبه امنیتی و اطلاعاتی آن، از چگونگی آمادهسازی غذاها و نحوه پوششها و لباسها گرفته تا ترسیم دقیق روندهای رأیگیری و ماجرای دودهای خاکستری و سفید، همهوهمه روبنای این انتخابات را با جزئیات مناسبی میسازند، اما مابهازای این روبنا در زیربنا چیست؟ متأسفانه یا چیزی در زیربنا وجود ندارد یا اگر هم چیزی یافت میشود، بسیار سطحی و کلیشهای است. به سطحی بودن معرفی سنتگراهای ایتالیایی و لیبرالهای انگلیسی-آمریکایی اشاره شد، اما بهعنوانمثال ما از پیشینه فکری «ترامبلی»، کاردینال میانهروی کانادایی چه میفهمیم؟ تقریباً هیچ! اوضاع برای آدایمی، کاردینال سیاهپوست ماجرا، مشابه ترامبلی است و از او نیز چیز چندانی در دست نیست جز آنکه نزدیک به افکار تدسکو معرفی میشود، درحالیکه این دو کاردینال، دو رکن اساسی این انتخابات محسوب میشوند.
وی در پایان گفت: اوضاع فیلم زمانی بغرنجتر میشود که به یک نکته دیگر نیز توجه کنیم. متأسفانه خالق اثر، دچار بیماری «ولع ایده» است و درطول فیلم به هر ترند اجتماعی روز که فکرش را کنید، ناخنکی میزند؛ از مسائل مربوط به سیاهپوستان، حقوق زنان، طلاق و خشونت جنسی بگیرید تا وضعیت کشورهای عراق و افغانستان. از اشاره به مقولههای همجنسگرایی و ضدجنگبودن بگیرید تا حتی وضعیت تراجنسیتی! اشاره سطحی و گذرای فیلمساز به این موضوعات وعدم تبدیلشدن آنها به مسئلهای جدی در فیلم، نشاندهنده این است که این اشارهها، احتمالاً برای کسب جوایز رنگارنگ در فستیوالهای سینمایی است و عملاً کارکرد دیگری ندارد!
وفاداری مذهبی و بحرانهای درونی
محسن سلیمانی فاخر نیز در ادامه گفت: فیلم «مجمع کاردینالها» یک درامهای سیاسی و مذهبی است که فرصتی را برای تأمل بر مفاهیم قدرت، وفاداری و ایمان فراهم میکند و «رالف فاینس» با ایفای نقش کاردینال لارنس، تصویری عمیق و پر از تناقض از شخصیتی را به نمایش میگذارد که همزمان با وفاداری مذهبی دچار بحرانهای درونی میشود.
وی با بیان اینکه فیلم بهخوبی تفاوت میان ایمان شخصی و ساختار رسمی کلیسا را برجسته میکند، افزود: برای فیلم «مجمع کاردینال ها» میتوان درونمایههای متعددی همچون ایمان در برابر نهاد قدرت، راز و حقیقت، قدرت و فساد و گناه و رستگاری متصور شد.
وی گفت نقطه عطف اول با درگذشت پاپ فرانسیس شکل میگیرد، کاردینالها از سراسر جهان به واتیکان فراخوانده میشوند تا در انتخاب پاپ جدید شرکت کنند. ورود شخصیت اصلی، کاردینال لارنس به صحنه و آشنایی با فضای رقابتی و سیاسی کنکلاو، نقطه شروع بحران است و حادثه محرک این است که لارنس متوجه میشود که در میان کاردینالها، فردی حضور دارد که هیچکس او را نمیشناسد و نام او پنهانی توسط پاپ فقید اعلام شده است. این رخداد، نظم کنکلاو را بر هم میزند و فضایی از بیاعتمادی و رمز و راز به وجود میآورد.
این منتقد یادآورشد: نقطه عطف دوم، افشاگری کاردینالها علیه یکدیگر است که مرز میان سنت و حقیقت را میشکند و مفاهیم مشروعیت، گناه و رستگاری را به چالش میکشد. اوج درام هم در لحظهای که تصور میشود شخصیت اصلی ممکن است پاپ شود، ظهور میکند اما لارنس در اقدامی جسورانه حقیقت را با دیگران در میان میگذارد. این تصمیم، وجه اخلاقی شخصیت او را برجسته میکند و درام را به اوج میرساند و فیلم با انتخاب غافلگیرکننده پاپ جدید که تراجنست است به پایان میرسد؛ کسی که از نظر بیننده تا آن لحظه، کاندیدای جدی نبوده است.
وی به سه نوع پیرنگ در فیلم اشاره کرد و افزود: «پیرنگ روانشناختی» که به کشمکش درونی کاردینال لارنس با وجدان خود و یادآوری خاطرات گذشته میپردازد که موجب تزلزل اعتمادش به ساختار کلیسا میشود. «پیرنگ سیاسی» که به رقابت پشتپرده میان کاردینالها، ائتلافها، وعدهها، و لابیگری برای انتخاب پاپ معطوف است و «پیرنگ رمزآلود» که به کشف هویت کاردینال مخفی و بررسی گذشته پاپ فقید میپردازد.
وی، بازیگران، فضاسازی و طراحی صحنه و روایت پیچیده و دراماتیک را از نقاط قوت فیلم برشمرد و درحین حال به ضعفهای فیلم اشاره کرد و گفت: اختلالات در جزئیات تاریخی و مذهبی، کلیشهسازی شخصیتها و تقسیمبندی به عنوان لیبرال و محافظهکار و دراماتیزه شدن بیش از حد برخی صحنهها از کاستیهای فیلم است.
وی در پایان به فیلمهای The Two Popes (۲۰۱۹) به کارگردانی فرناندو میرلس و Habemus Papam (۲۰۱۱) به کارگردانی نانی مورتی اشاره کرد که به پاپها یا واتیکان میپردارند و قرابت معنایی با این فیلم دارند.