خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از نیوشا مزیدآبادی؛

تحلیلی بر ارزیابی‌های رسانه‌ایِ ارکستر ملی ایران/ در نبود «نقد اصولی» چطور «غرض» جای «انتقاد» را می‌گیرد؟

تحلیلی بر ارزیابی‌های رسانه‌ایِ ارکستر ملی ایران/ در نبود «نقد اصولی» چطور «غرض» جای «انتقاد» را می‌گیرد؟
کد خبر : ۱۵۶۱۸۷۲

اینکه استانداردهای لازم برای مدیریت بهتر ارکسترهای رسمی و دولتی در هر کشور به چه شکل است،‌ سوالی است که همواره وجود دارد. عدم اشراف اهالی رسانه نسبت به موسیقی ارکسترال و در جریان اتفاقات روز نبودن چالشی است که گاه حتی روند فعالیت یک ارکستر را تحت تاثیر قرار می‌دهد. نیوشا مزیدآبادی در اینباره یادداشتی نوشته است.

رسانه‌ای که در بازی وانمودهای بی‌پایان گرفتار شود نه تنها رسالت خود را فراموش کرده بلکه به ابزار تولید واقعیت‌های ساختگی بدل می‌شود. چنین رویکردی بجای بازنمایی حقیقت، نسخه‌ای جعلی از واقعیت را عرضه می‌کند که آمیخته با اطلاعات نادرست و مواضع جهت‌داری است که مخاطب را به گمراهی می‌کشاند. این یادداشت ناظری است بر بعضی نقدها که اخیراً توسط بعضی افراد در قالب نقد موسیقی در بعضی از رسانه‌های داخلی، درباره وضعیت موسیقی کشور، ارکستر سمفونیک تهران یا سایر ارکسترها منتشر شده است؛ متن‌هایی مملو از اطلاعات نادرست و موضع‌گیری‌های غیرمنصفانه که بجای ارائه‌ی نقد اصولی، سائق شخصی خود را اشاعه می‌دهند. آنچه در چنین نوشته‌هایی بیش از همه خودنمایی می‌کند، نبود شناخت کافی از تئوری موسیقی، موسیقی ارکسترال، استانداردهای جهانی در این حوزه و سازوکارهای مدیریتی و هنری مجموعه‌هایی مشابه در سطح بین‌المللی است. مفاهیمی که بدون درک آن‌ها، هرگونه تحلیل یا نقدی، این چنین به بیراهه خواهد رفت. 

«در کجای دنیا؟» 

بعضی نقدها به شیوه‌ای شگفت‌آور با عباراتی نظیر «در کجای دنیا؟» آغاز می‌شوند: «در کجای دنیا، رهبر مهمان بدون وجود رهبر دائم معنایی پیدا می‌کند؟» اجازه دهید به روشنی پاسخ دهم: در بسیاری از جاهای دنیا! 

این گزاره، نه تنها غلط، بلکه نشانه‌ای از بی‌اطلاعی نویسنده از روند فعالیت ارکسترهای بزرگ دنیا است. حال آنکه به سادگی می‌توان با جست‌وجویی ساده به مثال‌هایی همچون ارکستر فیلارمونیک برلین رسید؛ یکی از معتبرترین ارکسترهای جهان که در دوران بین هربرت فون کارایان و کلودیو آبادو نزدیک به سه سال بدون رهبر دائم به فعالیت خود ادامه داد و در این مدت با رهبران مهمان متعددی همکاری داشت. همچنین ارکستر سمفونیک بوستون که پس از پایان دوره جیمز لوین، چندین سال تنها با رهبران مهمان اجرا داشت تا رهبر دائم جدیدش منصوب شود. ارکستر فیلارمونیک لس‌آنجلس نیز از این قاعده مستثنی نبود و سال‌ها پیش از انتصاب گوستاوو دودامل، با رهبران مهمان برجسته‌ای همچون زوبین مهتا همکاری کرد. به این فهرست بلند بالا ارکستر سمفونیک شیکاگو و فیلامونیک نیویورک را هم اضافه کنید. این موارد به وضوح نشان می‌دهند که داشتن دوره‌ای گذار با رهبران مهمان، نه تنها غیرمعمول نیست بلکه بخشی پذیرفته شده و حتی ضروری از فرآیند تحول و پویایی ارکسترهای بزرگ در سطح جهانی است. چنین دوره‌ای فرصتی ارزشمند برای آزمودن چشم‌اندازهای هنری گوناگون و یافتن مناسب‌ترین گزینه برای هدایت ارکستر در مسیر آینده است. همکاری با رهبران مهمان نه تنها به نوازندگان ارکستر این امکان را می‌دهد که از تجربیات متنوع هنری بهره‌مند شوند بلکه به رهبران نیز فرصتی می‌دهد برای درک عمیق‌تر از توانمندی‌ها و ویژگی‌های ارکستر. این دوره فراتر از یک گذار ساده و به نوعی بازتعریف سیاست‌های هنری و تقویت ظرفیت‌های اجرایی ارکستر است. چنین فرآیندی همگام با استانداردهای پذیرفته‌شدهی بین‌المللی، نشان‌دهنده بلوغ و انعطاف‌پذیری یک ارکستر سمفونیک است؛ ویژگی‌هایی که برای بقا و شکوفایی در ساحت رقابتی و پیچیدهی موسیقی کلاسیک ضروری و اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسند. به همین دلیل نمی‌توان دوره‌های گذار با رهبران مهمان را به‌عنوان نشانه‌ای از ضعف یا بی‌ثباتی تعبیر کرد، کمااینکه در همه جای دنیا آن را بخشی از فرآیند رشد، بازآفرینی و تثبیت جایگاه هنری در سطح جهانی تلقی می‌کنند. 

آداب حرفه‌ای در ارکسترهای معتبر جهان

بدیهی است که در این ارکسترها نوازندگان باور دارند که هنر موسیقی تنها با تمرکز و احترام به خلاقیت جمعی به اوج می‌رسد. آن‌ها می‌دانند که موسیقی صرفاً خواندن نت و شمردن سکوت‌های بین‌شان نیست، بلکه یک تجربه‌ی هنری عمیق است که روی صحنه مخاطب را با خود همسو می‌کند. پس همان‌گونه که از رهبران انتظار می‌رود دانش و تسلطی بی‌چون و چرا بر اثر داشته باشند، از نوازندگان نیز انتظار می‌رود که از قالب کارمندی رها شوند، قطعه را بشناسد، بر نت‌ها مسلط باشند و البته که در حین اجرا، موبایل به دست نگیرند. مع الأسف رفتارهایی شبیه به آنچه ذکر شد بارها خاطر بسیاری از رهبران دائم و مهمان ارکستر سمفونیک تهران را مکدر کرده است. کما اینکه علی رهبری، آهنگساز و رهبر ارکستر مورد وثوق اکثر موسیقیدانان داخلی و خارجی، پیش‌تر در نقد همین وضعیت گفته بود: «برخی نوازندگان سر تمرین چرت می‌زدند یا در تمرین‌های جدی مشارکت نداشتند.» این نقد، اگرچه ناخوشایند است، اما نشان از مشکلات ساختاری در ارکستر سمفونیک تهران دارد که نمی‌توان فقط و فقط مسئولیت آن را به گردن رهبران یا مدیران هنری انداخت. 

اشکالات ساختاری مزمن و محتوایی

نویسندگان بعضی از مطالب مذکور، به‌جای تحلیل و ارائه استدلال، با زبانی احساسی و پرسش‌هایی پُرهیاهو، فضای تصمیم‌گیری ارکستر سمفونیک تهران را زیر سؤال می‌برند. مثلاً این ادعا که انتخاب رهبران مهمان فاقد معیار مشخص بوده است، بر چه مبنایی مطرح شده است؟ آیا این افراد حتی یک بار به رزومه‌ی رهبرانی مانند آرش گوران و مازیاریونسی نگاهی انداخته است؟ هر دوی آن‌ها موزیسین‌های حرفه‌ای و شناخته‌شده‌ای هستند که تجربه‌های ارزشمندی در حوزه رهبری ارکستر و آهنگسازی دارند. از سوی دیگر، با قیاسی نادرست، عملکرد ارکستر به تیم‌های ورزشی تشبیه شده است. مقایسه رهبری یک ارکستر با مربی‌گری یک تیم فوتبال، نه از منظر مدیریتی و نه از نظر هنری، قیاسی قابل قبول نیست ولو که نویسنده‌ی متن هوادار بازیکن سالاری باشد! ارکستر، نهادی فرهنگی است که تصمیمات آن علاوه بر جنبه‌های هنری، تحت تأثیر عوامل اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی قرار می‌گیرد و رهبری آن برخلاف مربی‌گری یک تیم ورزشی، به تعامل پیچیده‌ای میان هنر، فرهنگ و جامعه نیاز دارد. در حالی که مربی یک تیم فوتبال بیشتر بر تاکتیک‌های بازی، توان فیزیکی بازیکنان و نتایج مسابقات تمرکز دارد، ارکستر بر پایه‌ی همکاری و هماهنگی کامل میان نوازندگان عمل می‌کند و این هماهنگی به واسطه‌ی هدایت دقیق رهبر شکل می‌گیرد نه از طریق رقابت میان نوازندگان یا نوازندگان با رهبر. 

«رفتار استاندارد» ارکستر

شاید لازم به ذکر دوباره نیست که ارکستر نهادی است که هنر جمعی موسیقی را در بالاترین سطح ممکن به نمایش می‌گذارد. اما آیا تنش میان رهبر و برخی نوازندگان، امری غیرعادی و غیر قابل پذیرش است؟ اگر چنین است، چرا پیش‌تر در برابر اتفاقاتی مانند ترک ناگهانی رهبران سابق یا اجرای بدون رهبر توسط همین نوازندگان، هیچ انتقادی مطرح نشد؟ آیا اصولی که به‌عنوان «رفتار استاندارد» رهبر ارکستر مطرح می‌شود آن زمان به فراموشی سپرده شده بود؟ مسئله «گروه گرایی و رفیق‌بازی» نوازندگان هم یکی از موضوعاتی است که بارها از سوی بزرگان موسیقی که بر مسند رهبری ارکستر تکیه زده‌اند مطرح شده است. چنانکه همان استاد رهبری در گفتگویی اشاره کرده بود: «اینجا عده‌ای به صورت گروهی و مافیایی به ارکستر آمده‌اند و اجازه نمی‌دهند دیگران به ارکستر نزدیک شوند. حتی اساتیدی که کارشان خوب است، آنقدر عادت کرده‌اند به رفیق و فامیل‌های خودشان توجه کنند که دنیایی کاملا آپارتاید را بوجود آورده‌اند.» این موارد نشان می‌دهند که اصلاح وضعیت ارکستر سمفونیک تهران، نیازمند نگاهی کل‌نگرانه‌تر است که به همه ابعاد این نهاد هنری توجه داشته باشد. 

رسانه، عاملیت و مسئولیت

آنچه بیش از همه جای تأمل دارد، بی‌توجهی به مسئولیت رسانه در انعکاس واقعیت و تحلیل منصفانه است. رسانه نباید در مقام داوری بی‌پایه و احساسی ظاهر شود بلکه باید با راستی‌آزمایی محتوا پیش از انتشار، زمینه‌ای برای تفکر و درک بهتر مخاطبان فراهم کند نه نشر حواشی پشت صحنه. علی رهبری هم پیش‌تر در این باره گفته بود: «در خارج از ایران، خبرنگاران موسیقی را می‌شناسند و درباره مسائل داخلی ارکستر اظهارنظر نمی‌کنند.» این در حالی است که در مملکت ما رسانه‌ها بجای آنکه نقشی روشنگر داشته باشند، اغلب به بستری برای انعکاس نظرات غیرتخصصی و حاشیه‌سازی بدل شده‌اند. آیا نویسندگان چنین نقدهایی تلاشی برای شناخت عمیق‌تر از ساختار مدیریتی ارکستر سمفونیک تهران یا هر ارکستر دیگری کرده اند؟ یا صرفاً با نگاه جانب‌دارانه، برداشتی سطحی و نادرست ارائه می‌دهند؟ 

کلام آخر

آنچه امروز ارکستر سمفونیک تهران با آن دست‌به‌گریبان است، بازتابی از کمبود آگاهی و مسئولیت‌پذیری در رسانه‌هاست. رسانه‌ها باید بجای تقلیل مسائل پیچیده به پرسش‌های عوامانه و احساسی، با ارائه تحلیل‌های دقیق و علمی، به درک بهتر مخاطبان کمک کنند. نقد باید بر اجرا و رویکرد هنری متمرکز باشد حال آنکه نویسندگانی اسم خود را منتقد گذاشته‌اند که حتی تفاوت هارمونی مدال و کروماتیک را نمی‌دانند و درباره‌ی موسیقی سمفونیک تحلیل می‌نویسند. رسانه‌ای که رسالت خود را به یاد بیاورد، می‌تواند بستری برای گفتمان و نقد سازنده باشد؛ در غیر اینصورت، تنها به ابزاری بدل می‌شود در خدمت عوام‌گرایی و لاجرم باید گفت «همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی»!

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز