امیر فراهانی در گفتگو با ایلنا مطرح کرد؛
تئاتر مشغول «نسلسوزی» است! /«سینورا» یک اثر پست مدرن است
فراهانی با بیان اینکه در یک کمپانی، «دراماتورژ» در کنار سرمایهگذار یا تهیهکننده، از همان ابتدای پروژه حضور دارد، گفت: «پست مدرن» برای من یعنی استفاده از تمام تکنیکهای اصلی و اساسی هنر کلاسیک، با نگاهی جدید. هنر «پست مدرن» پس از هنر مدرن آمد و گفت ما داریم زیادی کار مدرن میکنیم، در حالی که مقولات بسیاری از گذشته داریم، که آنها را فراموش کردهایم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، متون کلاسیک را نمیتوان همانطور که نوشته شدهاند بیکم و کاست روی صحنه برد. دنیا تغییر کرده و شتاب در زندگی امروز حرف اول را میزند. تمام تغییرات رخ داده تا به امروز بر نوع زندگی، نگرش و حتی فرهنگ مردم تاثیرات فاحش ایجاد کرده است. دغدغهها و مشکلات نیز در همین سمت و سو شکل و شمایل دیگری پیدا کردهاند. همه این موارد لزوم اقتباس از درامهای شاخص را اهمیت میبخشد. حال اینکه این رویه تا به امروز چه مسیری را طی کرده، سوال دیگری است که به تحلیلها و آمارها بستگی دارد. در میان درامنویسان شاخص دنیا میتوان به هنریک ایبسن نویسنده نروژی اشاره کرد که در سال ۱۸۲۸ زاده شد و بیست و سوم مه ۱۹۰۶ از دنیا رفت. «خانه عروسک» یکی از نمایشنامههای مطرح ایبسن است که بارها در سینما و تئاتر خارجی و داخلی مورد اقتباس قرار گرفته است.
«سینورا» که این روزها در سالن شماره دو پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه است بر اساس «خانه عروسک» نوشته شده است. فرزین نوبرانی این اثر را به رشته تحریر درآورده و محمدامیر یاراحمدی آن را دراماتورژی کرده. این اثر با کارگردانی امیر فراهانی تا یازدهم آبانماه روی صحنه است. امیر کاوه آهنینجان، سپیده خداوردی، محسن حسینی، حمید رحیمی و آوا گنجی در این اثر ایفای نقش کردهاند. فواد امیری نیز آهنگسازی نمایش را به عهده داشته است.
امیر فراهانی، کارگردان نمایش «سینورا»، درباره جزییات نگارش و کارگردانی این اثر با ایلنا گفتگو کرد. او در خلال گفتگو به توضیحاتی درباره اهمیت «دراماتوژی» و مقوله اقتباس پرداخت.
چه شد سراغ نویسندهای به نام هنریک ایبسن و اثری از او رفتید؟ به هرحال آثار این نویسنده در طول سالیان توسط کارگردانهای متعددی روی صحنه رفته است.
در مجموع به نظر من متنهای هنریک ایبسن در عصر خودش به نحوی نوشته شده که معمولا میتوان آنها را در هر زمان و دورهای روی صحنه برد. معمولا متنهای نویسندههای بزرگی چون ویلیام شکسپیر، ایبسن و خیلیهای دیگر اینگونهاند و در هر مقطع میتوان آن را روی صحنه برد. آنچه اهمیت دارد این است که چنین آثاری برای اجرا در دنیای امروز باید بروزرسانی شده و دچار تغییراتی شوند. باید این اتفاق رخ دهد تا به این واسطه بیشتر به دغدغههای اجتماعی پرداخته شود. من از قدیم و سالها قبل هنریک ایبسن و آثارش را دوست داشتم و تمایلم این بود یکی از نمایشنامههای او را روی صحنه ببرم. آثارش را خواندهام و بر همین اساس به نمایشنامه «خانه عروسک» رسیدم.
فرزین نوبرانی نویسنده متن است و این در حالی است که نمایشنامه پس از نگارش توسط محمدامیر یاراحمدی دراماتورژی شده؟ درباره این رویه توضیح دهید.
آقای فرزین نوبرانی از متن «خانه عروسک» برداشتی آزاد کرده بود. زمانی که اثر را خواندم آن را خیلی جذاب دیدم. ایشان آمده بود و موضوعی را (موسیقی) را به اثر افزوده بود. در ادامه این روند هم خودم و هم فرزین نوبرانی احساس کردیم که یک استاد قطعا باید متن را بازنویسی کند؛ به همین دلیل مزاحم آقای یاراحمدی شدیم. ایشان با یک نگاه دقیق و جذاب اثر را مورد بازنویسی قرار دادند.
این بازنویسی توسط هر سه نفر انجام شد؟
خیر این استاد یاراحمدی بودند که متن را «دراماتورژی» کردند، ما نیز واقف بودیم که این اتفاق باید رخ دهد. البته کلا در رابطه با متن و دیالوگ به دیالوگِ اثر، شور فکری زیادی داشتیم.
به نظر خودتان «دراماتورژی» چه تعریفی دارید و نگاهتان به این مقوله چیست؟
متاسفانه مقوله «دراماتورژی» خیلی در هنر نمایشی ما جا نیفتاده. خیلی از هنرمندان ما نمیدانند «دراماتورژی» یعنی چه؟ این در حالی است که خیلی از کمپانیهای خارجی این مقوله را جدی گرفتهاند و جای «داراماتورژ» را بسیار ویژه میدانند.
و اینگونه است که «دراماتورژ» با نویسنده و کارگردان اثر دارای یک جایگاه است.
از نظر منِ کارگردان، جایگاه او حتی بالاتر است. در یک کمپانی، «دراماتورژ» در کنار سرمایهگذار یا تهیهکننده، از همان ابتدای پروژه حضور دارد. او حتی در نوع انتخاب متن و کارگردان هم دخیل است. میتوان اینطور گفت که در خارج از کشور دراماتورژها به نوعی مشاوران کمپانیهای ساخت آثار هنری هم هستند. مثلا آنها هستند که میگویند در زمانه فعلی بهتر است فلان متن کار شود و به چه شیوهای کارگردانی شود. و یا اینکه کدام کارگردان میتواند فلان شیوه را کار کند؟ این نیز یکی دیگر از این موارد است. با این تفاسیر میتوان گفت «دراماتورژ» یک مشاور در سطح بالاست. این مقوله متاسفانه در کشور ما جایگاهی ندارد. بر اساس مدل مرسوم و آن تعریفی که هنرمندان کشور ما دارند، «دراماتورژ» یک بازنویس است.
«دراماتورژ» در نمایش «سینورا» صرفا یک بازنویس نبود؟
خیر. آقای یاراحمدی در تک تک لحظات و در تمام جلسات کار ما حضور داشتند. دغدغه ایشان این است که در وزارت ارشاد، مرکز هنرهای نمایشی، خانه تئاتر تعریفی ایجاد شود یا شیوهای پیاده شود تا به این واسطه جایگاه «دراماتورژ» مشخص باشد. این رویه باعث میشود دوستان جوانتر و هم سن و سالهای خودم این مقوله مهم را بیاموزند. اگر این اتفاق بیفتد دوستان بهتر و درستر به «دراماتورژی» آثارشان خواهند پرداخت.
آیا «سینورا» یک نمایش کلاسیک است؟ چون مملو از ظواهر و اِلِمانهای آن است.
پس از این چندسالی که در عرصه تئاتر فعالیتی نداشتم و بیشتر درگیر برنامههای تلویزیونی بودم، خیلی دوست داشتم اثری استاندارد را روی صحنه ببرم. این تولید اثر استاندارد فراتر از هر ژانگولر بازی و موارد دیگر، همیشه دغدغهام بوده. هدفم این بود اثری را تولید کنم که به اصول تئاتر پایبند باشد. و روی این اصول تاکید میکنم. حتی اگر خیلی از دوستان نمایش «سینورا» را کلاسیک بدانند، برایم اهمیتی ندارد. از نظر من هنر هیچوقت کهنه نمیشود. موضوع این است که همیشه باید اصول اصلی را رعایت کنیم. در این زمینه مثالی وجود دارد. میگویند فردی که شعر نو میگوید، زمانی آثاری زیبا میسراید که غزل و قصیده و دیگر قالبهای شعر کلاسیک را بشناسد. در تئاتر هم چنین است.
با این حساب نمایش «سینورا» در چه سبک و سیاقی میگنجد.
اگر بخواهم روی سبک کاری که داشتهام تعریفی بگذاریم، آن را «پست مدرن» میدانم. «پست مدرن» برای من یعنی استفاده از تمام تکنیکهای اصلی و اساسی هنر کلاسیک، با نگاهی جدید. هنر «پست مدرن» پس از هنر مدرن آمد و گفت ما داریم زیادی کار مدرن میکنیم، در حالی که مقولات بسیاری از گذشته داریم، که آنها را فراموش کردهایم. براساس تمام مشورتهایی که داشتهایم، تلاش کردیم در اثر لایههای مختلفی داشته باشیم. یعنی از سطح عامه جامعه تا سطوح بالاتر، همه بتوانند زیر لایههای مختلفی را از کار بیرون بکشند.
موضوع دیگری که در رابطه نمایش «سینورا» مطرح است، زنانه بودن آن است. با این عنوان مشکلی ندارید؟ و آیا در بطن اثر جنسیت برایتان اهمیت دارد؟
ما در اثر یک سری تاشهای خطی در متنمان هست که درباره جنس زن صحبت میکند. در جهان هم الان شرایط به همین شکل است.
البته متن اصلی هنریک ایبسن «خانه عروسک» بر اساس همین زنانگی نوشته شده است.
بله اصلا اصلِ نمایشنامه «خانه عروسک» فمینیستی است. اجرای این اثر به دلیل همین فمینیستی بودن سالها در کشور نروژ ممنوع بوده. سپس در ایتالیا اجرا میشود و بعدها در کشور ایبسن، یعنی نروژ روی صحنه میرود. نمیتوان منکر این مسائل شد. «خانه عروسک» متنی ساختارشکن بوده نمیتوان منکر این موضوع شد. در کل دغدغه نمایش و آدمهای آن، دغدغه حال حاضر کشور خودمان نیز هست.
موسیقی از ابتدا در متنی که فرزین نوبرانی نوشته، وجود داشته. خودتان حین تمرینها و اتودها چقدر آن را بسط و گسترش دادید؟
بله این بخش در متن آقای نوبرانی وجود داشت، اما خب با چالشهایی هم مواجه بودیم.
انتخاب سپیده خداوردی که موزیسین و نوازنده است، چگونه اتفاق افتاد؟
یکی از دغدغههای اصلی این بود که بازیگر زن ما نوازنده باشد. در این زمینه با نویسنده، دراماتورژ و تهیهکننده مشورتهایی شد و درباره گزینههای مختلفی صحبت کردیم. اولین اولویت پس از فیزیک و مواردی از این دست، این بود که بازیگر نوازنده باشد. در ابتدا تشخیص سازها برای ما متفاوت بود. سازی که خانم خداوردی در ارکستر ملی به صورت تخصصی مینوازند، «کنترباس» است. این ساز به لحاظ ظاهری خیلی به «ویولنسل» شبیه است. طی آنچه ما به آقای فواد امیری گفته بودیم ساز اصلیمان «ویلنسل» اعلام شده بود و بیس ساخت موسیقی اثر روی همین ساز بود. زمانی که جلوتر رفتیم خانم خداوردی گفتند من ویلنسل نمینوازم و ساز من «کنترباس» است. ما سوال کردیم این دو ساز چه تفاوتهایی باهم دارند که ایشان گفتند هر دو از ریشه با هم متفاوت هستند. در ادامه مجبور شدیم کل آهنگها را عوض کنیم و بستر کار را «کنترباس» قرار دهیم.
روند ساخت موسیقی چقدر طول کشید؟
پیش تولید نمایش ماه حدود هفت ماه پیش، یعنی از بهمن یا اسفند سال گذشته آغاز شد. یکی از اولین گزینههایی که با ایشان صحبت کردیم آقای فواد امیری بود. اردیبهشتماه بود که با ایشان صحبت کردم. بر همین اساس باید بگویم پروسه ساخت موسیقی تک تک صحنههای ما پنج، شش ماه طول کشید. طی تمرینات و در حین بازنویسی و دراماتوژی نمایشنامه که چهارماه طول کشید، هفتهای یکی، دو بار با آقای امیری جلسه داشتیم. من از دوستان تئاتری که خودم داشتم، کمک گرفتم. در خیلی از پروسهها آنها میآمدند و متن را دورخوانی میکردند تا قطعات بر اساس آن فضاها و حسها ساخته شود.
به هرحال اینکه موسیقی در تئاتر مورد توجه ویژه باشد، اتفاقی است خوشایند که طی سالهای گذشته بیشتر شاهدش بودیم. البته منظور کنسرتنمایشهای مرسوم نیست که نه موسیقی محسوب میشوند و نه تئاتر! اینکه موسیقی انتخابی نباشد و بر اساس قصه و فضای اثر شکل بگیرد، اتفاق بهتری است.
در تکمیل صحبتهای شما میخواهم توضیحاتی دهم. میبینیم که مخاطبان میآیند و مثلا در سایت تیوال درباره تئاترهای مختلفی که دیدهاند، صحبت میکنند و نظر میدهند و آنها را نقد میکنند. از بیرون که نگاه میکنیم خیلی از حرفها درست است. مثلا میگویند چرا متاسفانه در تئاتر موسیقی ساخته نمیشود. دوستان و عزیزانی که مانند اهالی رسانه، خبرنگاران و منتقدان در تئاتر دستی بر آتش دارند، شاید از بیرون چنین نظری داشته باشند، اما زمانی که به عنوان یک فعال عرصه هنر، آنهم تئاتر الان کشور، پا به میدان میگذارید و وارد آتش میشوید، در مییابید که خیلی کارها را نمیتوان انجام داد.
یکی از بخشهای مهم این ماجرا، مقوله مالی است؟
همینطور است و نمایش «سینورا» برای ما هزینه خیلی زیادی داشت. شاید برای هیچ سرمایهگذار و تهیهکنندهای اصلا صرف نکند که برای یک اثر هنری، آن هم تئاتر اینقدر هزینه کند. آنهایی که تئاتر کار میکنند، ترجیح میدهند در خیلی از موارد هزینه نکنند؛ چون بازگشت مالی وجود ندارد. حتی سرمایهگذاران و تهیهکنندگانی که علاقه دارند اثر هنری خوب و درخور بسازند، نیز برای این کار شرایط فنی ندارند که آنچه میخواهند را پیاده کنند. تا تیرماه سال گذشته تمام تلاش ما این بود که موسیقیمان با حضور ارکستر کامل، زنده برگزار شود. شرایط را هم به طور کامل در ساخت فراهم کرده بودیم، اما موضوع اصلی مقوله فنی سالنهای خصوصی است. البته سالنهای دولتی هم از این قضیه مستثنی نیستند. در ادامه پس از اینکه تصمیم گرفتیم موسیقی زنده باشد، با فواد امیری سالن را چک کردیم و دیدیم وضعیت فنی سالن به لحاظ فنی چنین اجازهای به ما نمیدهد. اگر هم این مشکل نبود فاصله کم میان اجرای دو اثر در یک سالن چنین اجازهای نمیدهد. وقتی بیست دقیقه یا نیم ساعت تا اجرای بعدی زمان دارید که دکور را بچیند یا جمع کنید، انجام کاری که در ذهن داشتید دشوار خواهد شد. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که تمام موسیقی اثر یک بار ضبط شود.
با توجه به زمان و مکان اجرای نمایش «سینورا» از تجربه همکاری با سالنهای خصوصی بگویید.
واقعیت این است که سالنهای خصوصی به طور کلی هم خوبیهایی دارند و هم بدییهایی. اما نمیتوانیم خیلی از مشکلات را گردن سالنهای خصوصی بیندازیم. اولین اقدام ما در فروردینماه امسال تلاش برای اجرا در یکی از سالنهای دولتی بود که حدودا برای سال بعد به ما نوبت میدادند. بدون شک ایجاد سالنهای خصوصی اتفاق بدی نیست، اما نباید به این واسطه مسئولیتها از گردن دولت برداشته شود. بله الان تعداد زیادی سالن خصوصی داریم اما دولت هم باید سالنهای خودش را بسازد. در این میان اگر بخش خصوصی هم تمایل دارد میتواند سرمایهگذاری کند. اینکه چون سالنهای خصوصی داریم، دلیل نمیشود که سالنهای دولتی ساخته نشود. به نظرم حدود چهل سالی میشود که سالن جدیدی توسط دولت ساخته نشده. البته طی این سالها یکی دو سالن تاسیس شده که استفاده درستی از آنها نشده است. مثلا باغ کتاب را داریم که سالهای سال درگیر دریافت مجوزهایش شد. تنها سالن دولتی که تازه راهاندازی شده و مورد بهرهبرداری قرار گرفته فقط باغ کتاب است. و هیچگونه سالن دیگری برای خیل عظیم دانشجویان و علاقمندان تئاتر و آنهایی که پا به عرصه فعالیت میگذارند، نداریم. یک سالن هم در خاوران ساخته شد که نمایشی در آن اجرا نمیشود.
طی اجراهایی که داشتید بازخورد مخاطبان را چگونه میبینید؟
نظرات مخاطبان و دوستان را در تیوال دنبال میکنم. هنرمندان و اساتیدی هم آمدهاند و نمایش «سینورا» را دیدهاند. بسیار به ندرت با نظرات منفی مواجه شدهام. اکثر مخاطبان نمایش را دوست داشتهاند. یا اینکه اثر دغدغهشان بود و یا جای چنین کاری را خالی دیدهاند.
آیا ناگفته دیگری مانده که لازم به توضیح داشته باشد.
با شرایطی که دولت و بخصوص وزارت ارشاد پیش میبرد، ما نمیتوانیم هیچ آیندهای برای هنر متصور شویم؛ چرا؟ بنا به چند دلیل. بچههایی که در زمینه تئاتر تجربه کافی ندارند، میآیند و در سالنهای خصوصی اثر اجرا میبرند. تیمها دانشجویی هستند و با هزینههای خودشان به تولید و ارائه آثارشان میپردازند. قطع به یقین بالای هشتاد تا هشتاد و پنج درصد آنها ضربه میبینند! در ادامه هم میروند و دیگر تئاتر کار نمیکنند. یعنی با این تفاسیر ما در تئاتر مشغول نسلسوزی هستیم. صادقانه ماجرا این است که افرادی که سالهاست در زمینه تئاتر فعال هستند نیز وقتی کار میکنند، به لحاظ مالی دچار آسیب میشوند.