برنده نوبل ادبیات:
اگر به حرف منتقدان گوش میدادم چهل سال پیش نوشتن را کنار میگذاشتم/ آثارم قبلا نوشته شدهاند؛ من فقط آنها را ثبت میکنم
یون فوسه به واسطه ترجمه متعدد نمایشنامههایش در میان تئاتریهای کشور چهرهای آشناست. او میگوید: من حین نوشتن یک اثر همیشه در نقطهای خاص به این احساس میرسم که متن قبلا نوشته شده است، آن هم در بیرون و نه در درون من! با این حساب کاری که من میکنم این است که فقط آن را قبل از ناپدید شدن به روی کاغذ آورم و مکتوب کنم؛ تا از دست نرود.
به گزارش خبرنگار ایلنا به نقل از گاردین، یون فوسه درامنویس و نویسنده داستان و رمان که امسال جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد، به همین مناسبت از روندی گفته که طی آن ممکن بوده نوشتن را از نیمه راه رها کند.
یون فوسه که با آثارش شامل مجموعهای از رمانها، نمایشنامهها، اشعار و مقالههایش شناخته میشود، در ماه اکتبرِ امسال جایزه نوبل را برای نمایشنامهها و نثرهای نوآورانهاش که صدا و بیان ناگفتههاست، از آن خود کرد. در میان آثار یون فوسه رمان «سپتولوژی» آخرین اثر اوست.
او که زاده سال ۱۹۵۹ است طی چهل سال به طور توامان در زمینه نگارش نمایشنامه، شعر، داستان و رمان فعالیت داشته است. او آثاری را هم برای رده سنی کودک به رشته تحریر درآورده. آثار یون فوسه تا امروز به بیش از پنجاه زبان ترجمه شدهاند. باید گفت نمایشنامههای او بیش از هزار بار در سراسر جهان روی صحنه رفته است. همچنین او را یکی از مبتکران تئاتر معاصر دنیا میدانند.
«سپتولوژی» اثر تحسین شده یون فوسه
رمان «سپتولوژی» را کاملترین اثر یون فوسه میدانند. فوسه این اثر را سال ۲۰۲۱ تکمیل کرد. این رمان ۱۲۵۰ صفحهای با وجود حجم زیادی که دارد یک مونولوگ یا تکگویی طولانی است که طی آن فردی مسن با خود به عنوان شخصی دیگر صحبت میکند. قصه اثر در بازه زمانی هفت روزه رخ میدهد و شامل تکرار مضامینی است که نویسنده روی آنها تاکید داشته است. هر یک از قسمتهای رمان با یک عبارت شروع شده و با دعایی به درگاه خداوند خاتمه مییابد. این رمان تک شخصیتی تحسین بسیار منتقدان را به همراه داشته است. البته باید گفت اغلب آثار یون فوسه طی این سالها مورد تحسین منتقدان و مورد توجه هنرمندان تئاتر و ادبیات دوستان قرار گرفته اما با این حال به نظر میرسد اثر آخر او «سپتولوژی» بیش از دیگر کارهایاش مورد استقبال قرار گرفته است.البته باید گفت این اثر مانند دیگر کتابهای نویسنده هنوز به زبانهای متعدد ترجمه نشده است.
یون فوسه که حدود دو ماه پیش موفق به دریافت نوبل ادبیات شد، روز پنجشنبه هفتم دسامبر (پنجنشبه شانزدهم آذرماه) در یک محفل ادبی به سخنرانی پرداخته و موضوعاتی را مطرح کرده است. این درامنویس، با یادآوری نقدهای ضعیفی که در ابتدای کار نسبت به آثارش وجود داشته، میگوید نوشتن میتواند زندگیها را نجات دهد.
آخرین حضور یون فوسه پس از دریافت نوبل ادبیات در یک محفل ادبی
این نویسنده نروژی طی آخرین سخنرانی خود برای اولین بار از منتقدان آثارش انتقاد کرده است. فوسه گفته اولین کتابهای او درسطح بسیار ضعیفی مورد بررسی قرار گرفتهاند و او اگر میخواسته به حرفها و نظرات منتقدان گوش فرا دهد همان چهل سال پیش باید نوشتن را متوقف میکرده است.
فوسه گفته: در نوشتههایم خودکشیهای بسیار وجود دارد و ترس من از این است که آثارم در مشروعیت بخشیدن به خودکشی نقش داشته باشد!
اما با این حال مخاطبان و دوستداران ادبیات، پس از آنکه فوسه جایزه نوبل را دریافت کرده نظرات دیگری داشتهاند و نشان دادهاند که نگاهشان نسبت به آثار او مثبت است. آنها به صراحت بیان کردهاند که نوشتههای او به سادگی زندگی آنها را به طرق مختلف نجات داده و این وجهه بیش از هر مورد دیگری روی آنها و احساسشان تاثیر داشته است.
نوشتن حتی جان خودم را هم نجات داده!
یون فوسه در ادامه صحبتهایش گفته است: به یک معنا، من همیشه میدانستم که نوشتن میتواند جان انسانها را نجات دهد. شاید حتی جان خودم را هم نجات داده باشد. اگر نوشتههای من بتوانند به نجات جان دیگران کمک کند؛ این موضوع برایم، خوشحالکنندهترین اتفاق خواهد بود.
یون فوسه در ادامه به بیان خاطراتی از کودکی و دوران مدرسه خود پرداخته و یک اتفاق را ریشه و منشا علاقه و تمایلش به نوشتن دانسته است. فوسه میگوید: زمانی که کودک بودم و درس میخواندم یک روز در مدرسه از من خواسته شد با صدای بلند مطلبی را بخوانم، اما متاسفانه یا خوشبختانه این اتفاق نیفتاد به این دلیل که ترس ناگهانی بر من غلبه کرد. در ادامه از کلاس بیرون دویدم و دستشویی رفتن را بهانه کردم!
فوسه اضافه میکند: شاید این قضیه به نظر خیلیها اتفاقی ساده باشد اما برای من اینطور نبوده است. من احساس کردم آن «ترس» ایجاد شده مرا از «زبان» دور کرده است؛ و خب من باید آن را پس میگرفتم و اوضاع را به حالت عادی بر میگرداندم.
او ادامه میدهد: همان موقع و شاید بعدها بود که دریافتم مقوله «نوشتن» به من احساس «امنیت» میدهد، حس و رفتاری که باید آن را مقابل و عکس «ترس» بدانم.
میخواستم گیتاریست راک شوم اما نویسنده شدم
فوسه در ادامه به مقایسه موسیقی و نویسندگی میپردازد. او میگوید: من در نوجوانی فقط درگیر موسیقی بودم و زمانی آرزو داشتم گیتاریست راک شوم اما بنا به دلایلی که بخشی از آنها را توضیح دادم، به سمت نویسندگی رفتم. در نوشتههایم هم تلاش این بوده بر اساس تجاربم به نگارش آثار بپردازدم.
او در ادامه به بیان توضیحاتی در مورد روند نوشتن خود پرداخته است. او میگوید: من حین نوشتن یک اثر همیشه در نقطهای خاص به این احساس میرسم که متن قبلا نوشته شده است، آن هم در بیرون و نه در درون من! با این حساب کاری که من میکنم این است که فقط آن را قبل از ناپدید شدن به روی کاغذ آورم و مکتوب کنم؛ تا از دست نرود.
یون فوسه در بخش دیگری از صحبتهایش به رمانش سپتولوژی پرداخته است. او میگوید این کتاب یک اثر ابداع و ایجاد شده نیست. کاری که من کردم این بوده که بدون توقف و طی یک جریان بدون حرکت آن را در قالب رمان نوشتهام.
او در پایان خلاصهای از رمان «سپتولوژی» ارائه کرده که به این قرار است: این رمان درباره یک نقاش سالخورده به نام اسل است که به تنهایی در ساحل جنوب غربی نروژ زندگی میکند و در زندگی خود تامل میکند.
کمی درباره زندگی برنده نوبل ادبیات ۲۰۲۳ و آثارش
یون فوسه نویسنده نروژی که اهالی تئاتر در ایران او را به خوبی میشناسند را باید یکی از مهمترین نویسندگان معاصر تلقی کرد. او در یک مزرعه کوچک در «استراندبارم» در منطقه «هاردانگر» نروژ کودکی خود را گذراند و در ادامه به دانشگاه «برگن» رفت و ادبیات خواند. فوسه که در بیشتر دوران بزرگسالی خود به عنوان یک نویسنده تمام وقت فعالیت کرده، در مقاطعی به عنوان روزنامهنگار با رسانهها همکاری داشته است. او در همین راستا، در آکادمی نویسندگی در «هوردالند» متعلق به کارل اووه کناسگارد (یکی از شاگردانش) تدریس کرده است. فوسه همچنین به عنوان مشاور ادبی نیز فعالیتهایی داشته است. وجود او تا آن حد اهمیت دارد که دولت نروژ در اسلاتسپارکن در اسو (نزدیک کاخ سلطنتی) به او اقامتگاهی دائم اعطا کرده است. او این روزها در اسلو، هاینبورگ آندر دوناو، اتریش، و حوالی برگن زندگی میکند.
اولین رمان فوسه «سرخ، سیاه» که سال ۱۹۸۳ منتشر شد که درباره خودکشی بود. او در سال ۱۹۶۶ با نگارش نمایشنامه «کسی قرار است بیاید» پا به عرصه تئاتر گذاشت. این اثر در سال ۱۹۹۹ توسط کلود ر جی در پاریس روی صحنه رفت و در نهایت سال ۲۰۰۲ به انگلیسی ترجمه شد. در کل فوسه با توجه به کنشهای نمایشی وجهه کمتری از زبان را در آثارش نمود داده است. به طور مثال او احساساتی چون اضطراب و ناتوانی و مواردی از این دست را به راحتی با اصطلاحات روزمره و عناصری دراماتیک بیان میکند.
در نمایشنامههای او با کلمات یا رفتارهایی مواجه میشویم که ناقص به نظر میرسند و نصفه بیان میشوند، اما با این حال همچنان ذهن مخاطب را به خود مشغول میکنند. «گیتار بسته»، «کانت/تصویرگر روز فریبرگ»، «سر و آسمان»، «صبح و عصر» و «این آلیس است» برخی از رمانهایی هستند که یون فوسه آنها را در مقاطع مختلف زمانی نوشته است. «تغییرات مرگ»، «رامبوکو سایهها»، «من باد هستم»، «تندباد؛ شعر مزرعه» و «همینطور بود» نیز برخی از نمایشنامههای او هستند. یون فوسه چند مجموعه شعر و تعداد زیادی مقاله نیز منتشر کرده است.