خبرگزاری کار ایران

یک خوشنویس مطرح کرد:

«دهه شصت» دورانِ طلاییِ خوشنویسیِ کشور است/ زنگ هنر باید در مدارس جدی‌ گرفته شود/ اولین سرمشق‌هایم تابلوهای سر در مغازه‌ها بود

«دهه شصت» دورانِ طلاییِ خوشنویسیِ کشور است/ زنگ هنر باید در مدارس جدی‌ گرفته شود/ اولین سرمشق‌هایم تابلوهای سر در مغازه‌ها بود
کد خبر : ۱۳۹۸۰۳۸

آموزش هنر در سنین پایین از اتفاقات مهمی‌ست که بر آینده هنرمندان و فعالیت‌های حرفه‌ای آنها تاثیر دارد. این در حالی‌ست که هنری چون خوشنویسی در مقاطع ابتدایی و راهنمایی آنطور که باید مورد توجه نیست. غفور اسکندری که خوشنویسی را از کودکی فرا گرفته، می‌گوید: دهه شصت را دوران طلایی خوشنویسی و همه هنرها می‌دانم. اگر توجه کنید درخواهید یافت هنرمندان دهه شصت به چندین هنر آراسته‌اند، نه یک هنر.

به گزارش خبرنگار ایلنا، اصولا فراگیری هنرهای مختلف قواعد و چهارچوب‌هایی دارد که بر اساس قوانین آموزشی و آکادمیک هر کشور تعریف می‌شود. در این میان رده سنی برای آموزش هنرها یکی از مسائل مهمی است که باید در هنرهای مختلف به آن توجه داشت. به طور مثال استادان و کارشناسان، سن مناسب برای فراگیری موسیقی را رده کودک می‌دانند. آنها معتقدند فردی که از سنین کودکی موسیقی را به صورت حرفه‌ای بیاموزد این امکان را خواهد داشت تا در سنین جوانی (رده بیست تا بیست و پنج) نوازنده‌ای حرفه‌ای شود. در غیر این صورت و در صورت فراگیری موسیقی در سنین نوجوانی و جوانی آن فرد امکان حرفه‌ای شدن را نخواهد داشت و در نهایت به نوازنده‌ای معمولی و درجه چندم بدل خواهد شد. البته این مرتبه سنی در هنرهای دیگر اقتضائات دیگری دارد. اما در کل رده سنی کودک و نوجوان را باید حیاتی‌ترین مقطع برای فراگیری هنرهای مختلف دانست. طی این روند است که آموزش و پرورش نقش مهمی را در پرداختن به هنرهای مختلف ایفا می‌کند.

متاسفانه هنرهای مهم در سیستم آموزشی کشور در مقاطع زیر دانشگاه جایگاه مشخصی ندارند. سال‌ها و دهه‌هاست که هنرمندان و منتقدان نسبت به این مقوله هشدار می‌دهند اما هنوز به نتایجی درخور نرسیده‌اند. در این میان آنچه در سیستم آموزشی کشور (در مقاطع ابتدایی و بالاتر تا پیش از دانشگاه) اهمیت داشته و دارد، نقاشی و خوشنویسی است. این دو هنر از سال‌های پیش و پس از انقلاب در کنداکتور درسی دانش‌آموزان جایگاه ظاهرا ثابتی داشته است؛ اما اینکه چه خروجی و نتایجی داشته؛ سوالی است که پاسخ مثبتی دربرندارد.

معمولا نقاشی و خوشنویسی در مدارس بیشتر زنگ فراغت دانش‌آموزان هستند و نگاهی جدی به آنها وجود ندارد و البته از میان استادان کاربلد و هنرمندان مطرح نیز در این شیوه‌ی آموزشی بهره‌ای برده نمی‌شود. گاها معلمان نقاشی و خوشنویسی در مدارس، افرادی غیرمتخصص هستند که نقاشی و خطاطی هنر و تخصص اصلی آنها نیست. نتیجه این روند فرسایشی و معیوب را می‌توان در خروجی مدارس دید. کمتر خوشنویسانی را می‌توان یافت که به واسطه درس‌های مقاطع پایین تحصیلی به این هنر علاقه پیدا کنند و از همان مقطع برای فعالیت‌های حرفه‌ای برنامه ریزی نمایند. البته در هنرمندان نسل‌های گذشته می‌توان هنرمندان مطرح و مهمی را یافت که از همان مقطع ابتدایی به جرگه خوشنویسان پیوسته باشند و در سنین جوانی فردی حرفه‌ای و مهم شده باشند اما این رویه به ندرت وجود داشته است.

غفور اسکندری، خوشنویس و احیاگر خط «تعلیق»، از این دسته هنرمندان است. او در دهه شصت دانش آموز بوده و خوشنویسی از همان دوران برایش هنری جدی بوده است. او طی گفتگو با ایلنا، از دورانی گفت که در مدرسه تحصیل می‌کرده است. اسکندری همچنین از کم کیف کلاس‌های آموزشی در مدارس گفت.

غفور اسکندری سبزی بختیاری که با تخلص هنری سخن‌دَری آثارش را امضا می‌کند، درباره چگونگی علاقمند شدنش به هنر خوشنویسی گفت: از اواسط دهه شصت کار خط و خوشنویسی را شروع کردم. آن زمان ما مقطع راهنمایی داشتیم و من خوشنویسی را از همان زمان شروع کردم. به طور دقیق‌تر جرقه‌های علاقه به خوشنویسی در کلاس‌های چهارم و پنجم  ابتدایی زده شد. به قول سعدی بهتر بگویم که «هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی». شاید پیش از این نیز بارقه‌هایی از عشقی درونی در من وجود داشته اما هنوز خودش را نشان نداده بود.

وی با تاکید بر اینکه معرفی هنرها و آموزش آنها به دانش‌آموزان نقش مهمی در آینده آنها خواهد داشت، افزود: زمانی که به کلاس‌های چهارم و پنجم رسیدم تک‌مصرع‌ها و سطرهایی خیلی مختصر به خط نستعلیق در کتاب‌های ما وجود داشت. گویا این مورد نشانی راه من بود که بسیار منتظرش بودم و باید رمزگشایی می‌شد. پس از اینکه در دوران ابتدایی به خوشنویسی و ادبیات علاقه پیدا کردم، بی‌صبرانه منتظر بودم که به دوره راهنمایی راه پیدا کنم. می‌دانستم که در کلاس اول راهنمایی یا هفتم آن زمان، تک‌زنگی داریم که به خوشنویسی اختصاص دارد؛ لذا بی‌صبرانه منتظر بازگشایی مدارس و رفتن به مدرسه بودم تا جدی‌تر به خوشنویسی بپردازم.

این مدرس و خطاط در پاسخ به این سوال که در دهه شصت؛ خوشنویسی در کشور و در مدارس چه جایگاهی داشته، گفت: به صراحت می‌توان گفت که خط و خوشنویسی (در دوره معاصر) در آن مقطع یعنی در دهه شصت، در حال رسمیت یافتن بود. در این دهه برای اولین بار برای تعدادی از معلم‌ها دوره‌هایی برگزار کرده بودند که نامش «طرح کاد» بود. قرار بر این بود که این معلم‌ها مقولات، فن‌ها و تکنیک‌هایی را بیاموزند و در ادامه به مدارس مقطع راهنمایی بروند تا داشته‌هایشان را به دانش‌آموزان منتقل کنند.

وی با اشاره به اینکه عدم کیفیت کلاس‌های مقطع راهنمایی باعث دلزدگی دانش‌آموزان از خط و هنرهای دیگر می‌شود،‌ گفت: اینکه من در دهه شصت به مدرسه رفتم را از شانس خوب و بخت بلند خودم می‌دانم.

احیاگر خط «تعلیق» در پاسخ به این سوال که دوره طلایی خوشنویسی کشور چه زمانی بوده، گفت: من دهه شصت را دوران طلایی خوشنویسی و همه هنرها می‌دانم. اگر توجه کنید درخواهید یافت هنرمندان دهه شصت به چندین هنر آراسته‌اند، نه یک هنر.

وی با تاکید بر اینکه اشراف مدرس و معلمان هنر بر کیفیت آموزش و یادگیری دانش‌آموزان تاثیر مستقیم دارد، ادامه داد:  من در کلاس اول راهنمایی معلمی داشتم که ایوب کیانی هفت‌لنگ نام داشت و اولین معلم من محسوب می‌شود. وقتی در کلاس آقای کیانی حضور یافتم، ایشان پای تخته رفت و نوشت؛ «هرآنکه جانب اهل وفا نگه دارد/ خداش در همه حال از بلا نگه دارد». از آن روز به بعد این شعر در ذهنم ماند و حک شد. می‌خواهم بگویم شیوه تدریس و معلم تا این حد مهم است و در آینده دانش‌آموزان نقش دارد.

زنگ هنر باید در مدارس جدی‌تر باشد

این خوشنویس درباره علاقه دانش‌آموزان به خطاطی گفت: من که به خوشنویسی علاقه داشتم مرکب و کاغذ و قلم تهیه کرده بودم، اما کمتر دانش آموزی را در مدرسه‌مان می‌دیدم که به این هنر توجه داشته باشد. این علاقه به ندرت وجود داشت و معمولا زنگ هنر زنگ بازی و فرار از مدرسه بود. البته چند نفری هم بودند که به نقاشی علاقه داشتند. این را هم بگویم که من با اینکه به خوشنویسی علاقه داشتم، اما در درس‌های دیگر شاگرد زرنگی نبودم. در آن دوران همه وجود من خط بود.

اسکندری ادامه داد: در ادامه روند تحصیل، معلمم آقای علی‌حسین صانعی بود. در دهه شصت گاه معلم‌ها به جبهه می‌رفتند و فرد دیگری جای آن‌ها می‌آمد، با این حال، خداراشکر در دوره راهنمایی چند معلم خوش قریحه و خطیب و هنرمند داشتم. در ادامه هم منوچهر امیرزاده معلم ما بود که هم خطاط خوبی بود و هم در کار موسیقی بود و صدای بسیار خوبی داشت. پس از استاد امیرزاده هم معلم دیگری داشتم که خوشنویس، ادیب و شاعر بود و آقای ایرج خواجوی نام داشت که خوشبختانه در قید حیات هستند. ایشان گاه پای تخته سیاه می‌ایستاد با هر دو دستش خط می‌نوشت. چنین حرکتی کار هر کسی نیست.

وی با اشاره به اینکه کیفیت تدریس معلمانش باعث شده همچنان آنها را به یاد داشته باشد، اذعان داشت: حتی استاد امیرزاده را بعد از سی سال در کرج پیدا کردم. پس از سی سال معلمانی مانند آقای خواجوی یا علی‌حسین صانعی را پیدا کردم. در خلال همین جستجوها معلم دیگرم آقای کیانی را در قزوین یافتم که متاسفانه از دنیا رفتند و خدا ایشان را بیامرزد.

او گفت: همه افرادی که تا الان نام بردم معلم‌های من در مقطع راهنمایی بودند و اولین استاد من که تا همیشه مدیونشان هستم، استاد حسین کی‌منصور هستند. ایشان بسیار عارف‌مسلک و بزرگ است و خوشبختانه در قید حیاتند. من در مدرسه خدمت استاد کی‌منصور نبودم و جای دیگری خدمتشان می‌رسیدم. آقای کی‌منصور معلم بود، اما من ایشان را به عنوان استاد خودم انتخاب کرده بودم. ایشان صدای خیلی خوبی هم داشت و موسیقی و آواز هم کار می‌کرد، اما به خاطر حجب و حیایی که داشت کمتر می‌خواند.

بیش از هر چیز مجذوب تابلوهای سردر مغازه‌ها بودم

وی افزود: من تا دوره خوش در خدمت استاد کی‌منصور بودم. آن زمان جهشی امتحان دادم و زودتر از موعد به دوره خوش رسیدم. اگر درست بگویم خردادماه سال شصت و نه بود که دوره عالی را در اهواز گذرندام. در همان سنین نوجوانی یا جوانی بود که وارد شغل تابلوسازی و خط شدم. آن دوران هنوز خبری از نئون و بنر و چاپ‌های این‌چنینی نبود و امکاناتی وجود نداشت؛ لذا ما باید پارچه‌ها را با دست می‌نوشتیم. این را هم اضافه کنم که اولین سرمشق‌های من تابلوهای سر در مغازه‌ها بود. اصلا پیش از اینکه به مدرسه بروم بیش از هر چیز مجذوب تابلوهای سردر مغازه‌ها بودم تا آنجا از خودم غافل شده و غرق تماشا می‌شدم. 

اسکندری در ادامه درباره وجود استاد خوب و تاثیر او در یادگیری هنرجویان آماتورو حرفه‌ای اینگونه گفت: در ادامه که به سنین نوجوانی رسیده بودم وارد بازار کار در زمینه خطاطی شدم و سپس به سربازی رفتم. برای فراگیری و گذراندن مقطع ممتاز در تهران بودم و خدمت جناب استاد محمدرضا یزدانی رسیدم. پدر ایشان یکی از قطب‌ها و بزرگان خط معاصر به حساب می‌آمد که با بزرگانی چون مرحوم میرخانی هم‌دوره بود. پس از گذراندن دوره ممتاز و دریافت آن، خدمت حضرت استاد یدالله کابلی‌خوانساری رفتم. من دوره ممتاز را هم در مدت زمان کمی گذراندم، چون سرباز بودم و زمان کافی برای حضور در انجمن خوشنویسان و شرکت در کلاس‌ها را نداشتم.

اسکندری، کابلی خوانساری را سرآمد شکسته‌نویسان کشور دانست و گفت: از اوائل دهه هشتاد بود که در کلاس‌های فوق ممتاز حضور یافتم. فراموش کردم بگویم که من بدون اینکه خدمت استاد کابلی برسم از کتاب «سماع قلم» ایشان برای مقطع ممتاز استفاده کرده بودم. یعنی شاگرد غیر حضوری ایشان بودم. در ادامه بود که به صورت حضوری در کلاس‌های فوق ممتاز حضور یافتم و از وجود استاد کابلی خوانساری حضورا بهره بردم. در این دوره همزمان در دانشگاه هم مشغول بودم و در زمینه روابط عمومی کار خبر فعالیت داشتم و به نوعی همکار شما بودم. 

وی که حال در شاهین‌شهر اصفهان ساکن است و در دهه هشتاد به احیای خط «تعلیق» پرداخته، درباره توجهش به این خط گفت: تا پیش از اوائل دهه هشتاد رویه کاری من شکل دیگری داشت. پس از تمرکزم روی خط «تعلیق» نیز همه به من می‌گفتند شما شکسته‌نویس هستی و همان روند قبل را ادامه بده. اما خب من روی «تعلیق» تمرکز کرده بودم. من تا آن مقطع آموزشگاه و کلی شاگرد داشتم و نستعلیق و شکسته را آموزش می‌دادم.

در رزومه‌ام پنجاه شاگرد ممتاز دارم

غفور اسکندری که سال‌هاست به تعلیم و تربیت شاگردانش در خط‌های «نستعلیق»، «شکسته» و «تعلیق» مشغول است، در پایان صحبت‌هایش با تاکید دوباره بر لزوم بالا بردن کیفیت تدریس هنر و خوشنویسی در مدارس، گفت: من حال که به این سن و سال رسیده‌ام همچنان به معلمان گذشته خودم عشق می‌ورزم و دست آنها را تا زمانی که زنده‌ام می‌بوسم.

وی در پایان گفت: در حال حاضر هم در رزومه‌ام پنجاه شاگرد ممتاز در خطوط شکسته و نستعلیق دارم. این دوخط را همچنان تدریس می‌کنم.

انتهای پیام/
وحید خانه‌ساز
ارسال نظر
پیشنهاد امروز