خبرگزاری کار ایران

شهاب حسینی در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد؛

وقتی از عشق صحبت می‌کنید، حد و مرز و نژاد معنایی ندارد/ در «مقیمان ناکجا» سعی کردم یک راوی ساده باشم/ تلنگرِ مرگ نیاز انسان مدرن است

وقتی از عشق صحبت می‌کنید، حد و مرز و نژاد معنایی ندارد/ در «مقیمان ناکجا» سعی کردم یک راوی ساده باشم/ تلنگرِ مرگ نیاز انسان مدرن است
کد خبر : ۱۳۸۳۸۱۲

شهاب حسینی معتقد است که انسانِ امروز به دلیل پیشرفت تکنولوژی دچار غرور و تکبر شده و در توهم زندگی جاودانه است و به همین دلیل تلنگرِ مرگ نیاز انسان مدرن است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، فیلم سینمایی «مقیمان ناکجا» به کارگردانی شهاب حسینی به تازگی در سینماهای کشور اکران شده است. این فیلم سینمایی که اقتباسی از نمایشنامه «مهمانسرای دو دنیا» نوشته امانوئل اشمیت است به شکلی کاملاً وفادار به نمایشنامه ساخته شده و توانسته نظر این نمایشنامه‌نویس مطرح را به خود جلب کند.

«مقیمان ناکجا» دومین تجربه سینمایی شهاب حسینی پس از «ساکن طبقه وسط» به عنوان کارگردان به حساب می‌آید که پریناز ایزدیار، شهاب حسینی، آرمان درویش و احمد ساعتچیان در آن ایفای نقش می‌کنند.

به بهانه اکران این فیلم سینمایی با شهاب حسینی گفتگویی داشتیم که در ادامه مشروح این گفتگو را از نظر می‌گذرانید:

اقتباس از برخی نمایشنامه‌ها به فیلمنامه اصلا امکانپذیر نیست. «مهمانسرای دو دنیا» نیز اثری است که شاید کمتر فیلمسازی به سراغ آن برود. آیا این نگرانی را نداشتید که وفاداری شما به منبع اقتباس، «مقیمان ناکجا» را در ساختار به تله‌تئاتر نزدیک کند؟

با این نکته که اقتباس از برخی نمایشنامه‌ها اصلاً امکانپذیر نیست مخالف هستم و اینگونه مطرح کردن پرسش حکم یک قاعده را به خود می‌گیرد که ممکن است مخاطب را دچار اشتباه کند. به نظر من از تمام آثار نمایشی اقتباس برای فیلمنامه امکانپذیر است و حاصل کار به نگاه فیلمنامه‌نویس یا کارگردان مربوط می‌شود. هر اثر نمایشی حاوی محتوا و پیامی است که ممکن است هر کس در قالب مدنظر خودش بخواهد از آن بهره‌برداری و استفاده کند.

درباره تله‌تئاتر باید بگویم که نوع ساختار و پردازش آن با یک اثر سینمایی کاملاً متفاوت است. تله‌تئاتر در یک استودیو و معمولاً با سه دوربین به صورت همزمان و همچنین سوئیچ همزمان سر صحنه ساخته می‌شود و به نوعی ما شاهد تصویربرداری از اجرای یک تئاتر هستیم. البته من عنوان تله‌تئاتر را برای آن مناسب نمی‌دانم و عنوان تله‌پلی (Teleplay) مصطلح‌تر است و اگر بخواهیم معادل فارسی برای آن در نظر بگیریم من واژه سینمایش را که تلفیقی از سینما و نمایش است، ترجیح می‌دهم.

درباره نزدیک شدن به این ساختار نگرانی نداشتم، اگر این اثر روی صحنه تئاتر هم برود بعید می‌دانم که زمانی کوتاه‌تر از «مقیمان ناکجا» به خودش اختصاص دهد. به هر شکل امانوئل اشمیت نویسنده اثر در عرصه نمایشنامه‌نویسی استاد بزرگی است و قطعاً درباره زمان اثر این دقت نظر را داشته و آن را مناسب می‌دانسته و به همین دلیل من که قصد اقتباس از آن را داشتم، می‌بایست سعی می‌کردم به منویات اصلی نویسنده در نگارش اثر وفادار بمانم.

علاوه بر فیلمنامه که در آن دیالوگ‌ها به اندازه نمایشنامه زیاد هستند در کارگردانی نیز به تئاتری بودن اثر وفادار بودید، مثلا دوربین نیز حرکت چندانی ندارد. آیا این ساختار نمایشی را هم از منبع اقتباس جدانشدنی می‌دانستید و در جهت دستیابی به محتوای مدنظر برای وفاداری به منبع اقتباس در نظر گرفتید؟

تمام تلاش من این بود که بدون هیچ دخالت تکنیکالی از طرف خودم این اثر را در حد توانی که برایم موجود بوده به زبان سینما ترجمه کنم و در این راستا اساساً در عین سادگی و روانی سعی داشتم فقط انتقال‌دهنده محتوا و مفهوم اثر باشم.

مواجه شدن مستقیم انسان با مرگ اضطراب‌آور است. در فضای «مقیمان ناکجا» چقدر به القای حس اضطراب هستی به مخاطب توجه داشتید و آیا آن را بخشی از محتوای فیلمتان (برای مخاطبی که به مفهوم اثر توجه دارد) می‌دانید یا خیر؟

همه آن چیزی را که قرار است به تماشاگر منتقل شود که شاید حس اضطراب، اندیشه یا تعقل است به طور بالفطره در خود متن وجود داشته و من تلاش اضافه‌ای نداشتم که بخواهم حسی خاص را به مخاطب تأکید یا تلقین کنم. از جهتی وقتی از نویسنده بزرگی مثل امانوئل اشمیت وام گرفتم، بار امانتم بسیار سنگین بود و سعی داشتم در حفظ این امانت فقط یک راوی ساده باشم.

شخصا «مقیمان ناکجا» را اثری می‌دانم که مخاطب را به تلنگری درباره مرگ و زندگی گذشته می‌اندازد. چقدر انسان امروزی را در دنیای مدرن، نیازمند این تلنگر می‌دانید؟

بسیار زیاد؛ انسان امروز در هر جای دنیا که نگاه می‌کنید به واسطه غرور و تکبری که با تکنولوژی و پیشرفت علم به او دست داده این رویا را در ذهن خود می‌پروراند که می‌تواند به عمر هزار ساله برسد یا بعضی‌ها در زندگی به شکلی رفتار می‌کنند که گویا از خداوند عمری هزار ساله گرفته‌اند و با این حقیقت مواجه نیستند که هر روزِ زندگی نعمتی است که ممکن است هر لحظه این نعمت از انسان گرفته شود. به همین دلیل اگر در گذشته انسان پذیرفته بود که نهایتاً یک قرن قرار است در این جهان زندگی کند و تمام آرزوها و آمالش را بر همان اساس پایه‌گذاری می‌کرد، امروزه چون توهمی بر عمر جاودانه و هزار ساله دارد به تناسب همین توهم برخی افراد از روی انسان‌های دیگر رد می‌شوند و حقوق یکدیگر را پایمال می‌کنند تا بقای خود را تثبیت ببخشند اما زهی خیال باطل.

امیدوار بودم در «مقیمان ناکجا» همان تلنگری که من خودم از خواندن نمایشنامه اشمیت خوردم را بتوانم به بقیه سلول‌های خواب‌رفته اجتماع که خودم هم بخشی از آن هستم، منتقل کنم.

پرداخت اشمیت به موقعیتی که کاراکترها در آن قرار گرفته‌اند تا حدی انتزاعی است اما این موقعیت می‌تواند در فرهنگ ما معنایی عرفانی داشته باشد. آیا در «مقیمان ناکجا» به بعد عرفانی موقعیت نیز توجه داشتید؟

وقتی که می‌خواهیم از وادی عرفان صحبت کنیم، باید بدانیم منتهای عرفان رسیدن به مفهوم مطلق عشق است. وقتی درباره عشق صحبت می‌کنیم دیگر نمی‌توانیم حد و مرز یا نژاد، قومیت یا جغرافیایی برای آن در نظر بگیریم.

عشق یک مفهوم کلی است که امانوئل اشمیت هم با خلق این اثر در تلاش بوده که آن اصالت را به عشق بدهد و زندگی را به عنوان فرصتی مطرح کند که انسان قرار است در آن کاری انجام دهد تا بتواند به نوعی سهم بودن خودش را ادا کند؛ ولو اینکه در اغما باشد.

در بعد اجتماعی اثر، اجتماعی که کاراکترهای «مقیمان ناکجا» از آن می‌آیند با اجتماعی که اشمیت قصه‌اش را در آن روایت می‌کند چه قرابت‌ها و تفاوت‌هایی دارد؟

وقتی درباره انسان صحبت می‌کنیم قرابت‌ها بیشتر و تفاوت‌ها کمتر به نظر می‌آیند و به همین دلیل امانوئل اشمیت سعی کرده به نمایندگی از کلیت اجتماع شخصیت‌هایی را در نمایشنامه داشته باشد؛ مثلاً آدم‌هایی که ثروتمند هستند یا افرادی که از دنیا بی‌بهره هستند یا افرادی که به نحوی بین زمین و آسمان زندگی می‌کنند. به طور کل اشمیت تفکر همه این افراد را در تعامل و تقابل با همدیگر قرار داده و در نهایت سعی کرده به نتیجه اصلی که همان عشق است، برسد و وقتی درباره عشق صحبت می‌کنیم دیگر تفاوتی باقی نمی‌ماند.

آیا از شرایط اکران و بازخوردها تا این لحظه رضایت دارید؟

واقعاً خدا را شکر می‌کنم که برای این فیلم شرایط اکران فراهم شد. به هر حال این فیلم با پروانه ساخت ویدئویی مجوز ساخت گرفت و همانطور که می‌دانید فیلم‌های ویدئویی سرنوشت و تقدیر مشخصی ندارند و همینقدر که این فیلم از طریق اکران در سینماها با لطف، همکاری و حمایت عزیزان در وزارت ارشاد و سینمای هنر و تجربه نمایش داده شده و توانستیم آن را در بستر جامعه ولو در یک ظرفیت محدود ارائه دهیم شاکر و سپاسگذار هستم.

فاصله سینمای غیرکمدی با سینمای کمدی در گیشه این روزها بیشتر از همیشه است. به نظر شما چرا امروز فیلم‌های غیرکمدی کمتر از همیشه مورد توجه جامعه است و آیا وضعیت شکل گرفته را خطری برای سینمای اجتماعی (یا به طور کل سینمای غیرکمدی) نمی‌دانید؟

تماشاگر به هر حال وقتی از عمر شریفش می‌گذارد و با وجود صرف هزینه‌های مالی و روانی مثل ترافیک شهری یا حتی پیدا کردن جای پارک، انتخاب می‌کند که به سینما برود و فیلم ببیند به این امید در سالن سینما می‌نشیند که از آن سالن در ازای آن دو ساعتی که خرج کرده، با دست پر بیرون بیاید. این حق طبیعی فردی است که چنین هزینه‌ای می‌کند و باید فیلم بتواند نیازی که او را به سالن سینما کشانده برطرف کند. تماشاگر وقتی وارد سینما می‌شود و فیلم کمدی می‌بیند، مشخص است که می‌خواهد ساعتی را به خنده بگذراند، اگر این اتفاق رخ دهد او دستِ پر و راضی از سالن سینما بیرون می‌آید و در غیر این صورت با حسی شبیه حس بازندگی سالن سینما را ترک می‌کند.

متأسفانه می‌توان گفت که ما به هیچ عنوان کمدی‌های عمیق یا تأمل برانگیز هم در حال حاضر نداریم ولی درباره سینمای غیرکمدی به نظرم این اتفاق برای مخاطب بارها رخ می‌دهد که به سالن سینما می‌رود و دست خالی سینما را ترک می‌کند. مخاطب شاهد انواع خوش رقصی‌ها و بزک کردن‌های ما روی پرده سینما هست درحالیکه هیچ کدام از اینها جانش را سیراب نمی‌کند. وقتی چنین اتفاقی رخ می‌دهد، مطمئناً مخاطب هنگام خروج از سالن سینما با خودش قرار می‌گذارد که دیگر فیلم مزخرفی که در انتقال پیامش ابتر و ناتوان مانده را انتخاب نکند و حداقل اگر می‌خواهد این هزینه را بر خودش و زندگی‌اش تحمیل کند سینمای کمدی را انتخاب کند و دقایقی بخندد. ماجرای سینمای ما این است که دوستان غیرکمدی‌ساز هنوز درباره اینکه چطور باید روی جامعه تأثیر بگذارند و اساساً اصل دغدغه‌شان چه بوده به سر منزل مشخصی نرسیده‌اند و به خاطر همین هم غیر آماده وارد عرصه فیلمسازی می‌شوند و در نهایت فیلمشان هم به قول مولانا شیر بی یال و دم و اِشکَم از آب در می‌آید.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز