مرشد محمدرضا معجونی در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد؛
هنری که رنگ و بوی مذهب میگیرد؛ ماندگار میشود/ «نقالی» و «پردهخوانی» به هنرهایی ویترینی تبدیل شدهاند
محمدرضا معجونی که سالها با ارادت به ائمه اطهار و امام حسین (ع) و یارانش به اجرا پرداخته، میگوید: در تمام جوامع، هنر وقتی رنگ و بوی مذهب میگیرد ماندگار میشود. در چنین روندی هنر با آداب مذهبی تلفیق میشود و در ادامه جزیی از زندگی و اخلاق مذهبی مردم خواهد شد. امکان ندارد جایی از تعزیه بگویید و کسی نداند چیست.
به گزارش خبرنگار ایلنا، طی چندین دهه گذشته هنرمندان عرصههای مختلف با تمرکز بر اتفاقات دراماتیک، تراژیک گونه و رشادتوار امام حسین (ع) و یارانش این بخش مهم از تاریخ را مورد توجه قرار دادهاند. «سینما»، «تئاتر»، «موسیقی» و برخی دیگر چون «نقاشی»، «خوشنویسی»، «نگارگری» و...هنرهایی هستند که به طور کم و بیش ماه محرم و دهه اول آن را مدنظر داشتهاند. آثار خلاقانه زیادی را میتوان نام برد که موضوع محرم و واقعه بزرگ کربلا دستمایه قرار دادهاند. اما هنرهایی که میتوان از آنها به عنوان مولفهای مهم در روایت اتفاقات تاریخ مذهبی نام برد «نقالی» و «پردهخوانی» است. در گذشتههای نه چندان دور «پردهخوانی»، «نقالی» و «تعزیه» عناصر جداناپذیر ماه محرم در پایتخت و شهرهای مختلف بودند. حال میتوان گفت با درگذشت نقالان و پردهخوانهای نسلهای قبل این هنر به نوعی درمحاق قرار گرفته است. حتی شاید بیراه نباشد اگر بگوییم این «تعزیه» است که بیش از دیگر هنرهای آیینی، پرچم نمایشها و گونههایی چون نقالی و پرده خوانی را بالا نگه داشته است.
در حال حاضر هنرمندان نسلهای جدید توجه زیادی به «نقالی» و «پردهخوانی» ندارند. این هنرها و البته تعزیه در دانشگاههای ما رشتههای مستقل و تخصصی ندارند. هر آنچه در این زمینه آموزش داده میشود کلی و گاه سطحی است. محمدرضا معجونی را باید جزو معدود مرشدهای نسلهای جدید دانست که رویکردهای آکادمیک و علمی را مبنای فعالیتهایش قرار داده است. او علاوه بر توجه به شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی (که منبع مهمی در نقالی محسوب میشود) به مناسبتهای مذهبی و دینی نیز توجه دارد. او یکی از راههای زنده نگه داشتن فرهنگ محرم و عاشورا را برگزاری رویدادهایی چون «نقالی» و «پردهخوانی» در سطح شهرها و مناطق دور افتاده ایران میداند. معجونی که از دهه شصت فعالیت خود را در حوزه تئاتر و نمایش کودک و نوجوان آغاز کرده، طی سالهای گذشته انرژی و زمان خود را صرف «نقالی» و «پردهخوانی» کرده است. او میگوید تا امروز بیش از دو هزار اجرای «پردهخوانی» و «نقالی» داشته است. محمدرضا معجونی ضمن توضیح درباره فعالیتهایش از اهمیت و جایگاه «نقالی» و «پردهخوانی» در ماه محرم و دیگر مناسبتهای مهم مذهبی گفت.
شما تا مقطعی تئاتر کار کردهاید سپس به «نقالی» و «پردهخوانی» روی آوردهاید و حال شما را به اسم مرشد معجونی میشناسند. این تغییر رویه بر چه اساس شکل گرفت؟
من طی سالهای گذشته با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و امور سینمایی، طی همکاریهایی به اجرای «نقالی» و «پردهخوانی» پرداختم که این روند ادامه دارد و امسال نیز به همین واسطه اجراهایی خواهم داشت. میتوانم بگویم تقریبا چهارده، پانزده سال پیش بود که به عرصه «نقالی» و «پردهخوانی» وارد شدم. پدربزرگ من به شاهنامهخوانی علاقه بسیار داشت و به همین دلیل نام پدرم را رستم نهاد. بنا به همین دلایل باید بگویم عشق به شاهنامه در خانواده من وجود داشته است. حدود چهارده، پانزده سال سن داشتم که شروع کردم به خواندن شاهنامه و با آن زندگی کردم. اما از «نقالی» و «پردهخوانی» چیزی نمیدانستم.
چه شد که سراغ این دو گونه مهم رفتید؟
من مرشد ترابی را برای اولینبار در یک برنامه تلویزیونی دیدم. خدا ایشان را رحمت کند. دیدن اجرای ایشان باعث شد به موارد مهمی پی ببرم. با خودم گفتم اینکه ایشان داستانهای شاهنامه را با شیوهای خاص تعریف میکند، چقدر جالب است. به هر ترتیب دیدن مرشد ترابی و اجرای او بود که در من علاقه و اشتیاقی شدید ایجاد کرد. شروع به کار کردم و این روند را کم کم ادامه دادم. همانطور که گفتم فعالیتهایم را در ابتدا با تئاتر شروع کرده بودم و طی این رویه نقالی برایم هیچوقت جدی نشده بود. بین پانزده تا هجده سال پیش بود (دقیقا یادم نیست) که دوستان گفتند در ایام فجر میخواهیم «پردهخوانی» راه بیندازیم. من یکی از افرادی بودم که رفتم و گفتم من هم میتوانم. و بعد هم برای اجرا انتخاب شدم. طی همین اتفاق و از همین جا بود که تمام فعالیتهایم از تئاتر کودک به پردهخوانی و نقالی معطوف شد. یادم هست آقای فتحعلیبیگی و مرشد ولیالله ترابی ورکشاپی برگزار کردند و من در آن شرکت کردم. مرشد ولی مرا کنار کشید و گفت برای چه آمدهای؟ گفتم آمدهام تا بیشتر یاد بگیرم. گفت آنچه را که باید یاد میگرفتی را خدادادی، بلدی. ایشان گفت اینکه چگونه شروع کنی و چطور تمام کنی، همچنین اوج و فرودها را به تو میگویم، ولی باقیاش را میدانی. من هرآنچه تا آن روز داشتم را مدیون تئاتر بودم. از سال 1369 پا به عرصه تئاتر گذاشتم؛ یعنی سن نوزده سالگی. البته الان هم تئاتر کار میکنم اما فعالیت اصلیام معطوف به «نقالی» و «پردهخوانی» است.
واقعیت این است که «نقالی» و «پردهخوانی» در حال منسوخ شدن هستند.
بله متاسفانه این دو گونه آیینی به هنرهایی ویترینی تبدیل شدهاند. هرجا که میخواهند بگویند ما هم چیزی داریم از «نقالی» و «پردهخوانی» سراغ میگیرند. در حالی که این هنرها خشتهای بنیادی و پی کار هستند. خیلی از دانشجویان دانشگاههای تهران و شهرستانها با من تماس میگیرند و در رابطه با «نقالی» سوالاتی میپرسند. یا میگویند ما میآییم و شما به ما «نقالی» و «پردهخوانی» یاد بده. من میگویم یعنی اساتید شما راجع به این هنرها با شما صحبتی نمیکنند؟! میگویند خیر، اگر هم باشد خیلی گذرا است. در حالی که «نقالی» و «پردهخوانی» هنرهایی قدیمی هستند. آسید مصطفی سعیدی یا مرشد ترابی عمرشان را صرف این هنرها کردهاند.
خودتان در زمینه آموزش هم فعال هستید؟
من از دانشگاه ادیبان یا دانشگاه آزاد واحد جنوب تماسهایی داشتهام و به من گفتهاند بیا برای تدریس. گفتم اگر قرار باشد بیایم و تدریس کنم چه باید درس بدهم. من گفتم بهتر نیست به آموزش رشتهای بپردازم که تخصصش را دارم؟ من رشته دانشگاهیام مدیریت صنعتی بوده. بعد در رشته علوم اجتماعی با گرایش خانواده فوق لیسانس گرفتم. اما در سالهای اخیر تصمیم گرفتم در رشتهای تحصیل کنم که علاقمندی من است؛ یعنی تئاتر. به همین دلیل دوباره به دانشگاه رفتم و لیسانس کارگردانی گرفتم. الان هم در مقطع فوق لیسانس پژوهش هنر میخوانم.
اما یکی از مقاطع مهمی که میتوانیم طی آن به «نقالی» و «پردهخوانی» بپزدازیم ماه محرم است. چقدر میتوانیم به واسطه این هنرهای آیینی، وقایع و روایات معتبر را برای مخاطبان امروز بیان کنیم؟
در تمام جوامع، هنر وقتی رنگ و بوی مذهب میگیرد ماندگار میشود. در چنین روندی هنر با آداب مذهبی تلفیق میشود و در ادامه جزیی از زندگی و اخلاق مذهبی مردم خواهد شد. امکان ندارد جایی از تعزیه بگویید و کسی نداند چیست. اغلب مردم لااقل یک بار تعزیه دیدهاند یا راجع به آن شنیدهاند. وقتی هنر با دین آمیخته میشود، این دو مقوله به طور توامان به هم کمک میکنند. در چنین حالتی هنر برای ابلاغ رسالت دیدن قدم بلندی بر میدارد.
در اینباره مثالی بزنید.
خیلی از شخصیتهایی که در واقعه عاشورا حضور دارند توسط هنر «نقالی»، «پردهخوانی» و «تعزیه» به مردم معرفی شدهاند. مثلا شخصیتهایی چون غلام ترک، زهیر یا خیلی دیگر را مردم نمیشناسند. من در این زمینه تجربهای دارم؛ چند سالی طی ایام محرم در منطقه جنتآباد تهران به اجرای برنامه میپرداختم. اجرا طوری بود که مردم خیلی از آن استقبال میکردند. یک بار به آنها گفتم اگر به شما بگویند پس از عمری زندگی شهدای کربلا را نام ببرید، آیا میتوانید؟ نه اینکه درباره آن شخصیتها صحبت کنید؛ فقط نامشان را بگویید. اغلب آنها به جز امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل عباس (ع)، علیاکبر، علیاصغر و برخی دیگر از اعضای خانواده ایشان کسی را نمیشناختند. متاسفانه ما هیچکدام از شخصیتهای کربلا را نمیشناسیم. فردای شبی که با مردم صحبت کردم، رفتم و اسامی تک تک یاران امام حسین (ع) را روی بنری بزرگ نوشتم. البته در منبعی چون «ارباب مقاتل» یاران امام تا بیش از صد نفر هم عنوان شده که موضوع این بحث نیست. این هفتاد و دو تن در واقع، بیشتر به بنیهاشم منصوب بودهاند. میخواهم بگویم خیلی از شخصیتهای کربلا مثل جناب حبیب، زهیرابن قین، حر یا فردی چون جناب بریر بن خضیر همدانی در تعزیهها و داستانهای پردهخوانی معرفی شدهاند. خیلی از حماسههای رخ داده در کربلا مثل رزم علیاکبر، رزم امام حسین (ع) یا رجزخوانی آقا قمر منیر بنیهاشم (ع) یا رجزخوانی قاسمابن الحسن، در پردهخوانیها روایت شدهاند و به گوش مردم رسیدهاند.
تحریفهایی هم در نوع روایتها وجود داشته است.
همینطور است. گاه دیدهایم که برخی افراد در روایتها دخل و تصرفهایی کردهاند. شهید مطهری کتابی دارد به اسم «حماسه حسینی که در بخشی از آن میگوید؛ بعید است که شخصیتی مثل امام حسین (ع) که میداند کربلا بزرگترین معرکه زندگیاش است فردا دیگر در این دنیا وجود نخواهد داشت، بیاید و در این اوضاع عروسی برگزار کند و ایشان عروسی برادزادهاش قاسم را در آن هیاهو برگزار میکند. ما با چنین شخصیت بزرگی مواجهیم و باید برای شناخت او تلاش بیشتری کنیم تا در دام تحریفها گرفتار نشویم.
در میان گونههایی چون «تعزیه»، «پردهخوانی» و «نقالی» کدامیک بار اصلی روایت اتفاقات و وقایع کربلا را به دوش کشیدهاند؟
باید بگویم «نقالی»، «پردهخوانی» و «تعزیه» هر سه با هم پسرعمو هستند. اینها همسایههای دیوار به دیوار هستند. اکثر کسانی که تعزیه میخوانند، نقالی بلدند و پردهخوانی هم میکنند؛ و برعکس.
آیا این سه گونه نمایشی آینی در طول تاریخ دچار فراز و نشیبهایی شدهاند. مثلا طرد یا ممنوعیت یا تحریف در نوع اجرا یا اشعار و راویات.
بله یک زمانی انگلیسیها در این زمینه زیرکیهایی به خرج دادهاند. آنها در دوران حضورشان در ایران، آمدند و گفتند ما مجالس «تعزیه» را در ازای فلان مبلغ از شما میخریم. شما خودتان خبرنگار هستید و میدانید که تهیه کردن یک خبر جعلی و دروغ از خوردن یک لیوان آب راحتتر است. میخواهم بگویم بله در مقاطعی از تاریخ کژ رفتاریهایی وجود داشته است. از طرفی خیلی از تعزیهخوانها جمع شدند و نسخههای تعزیه نوشتند آنها را فروختند. به همین دلیل است که ما نسخ تعزیه غیر واقعی داریم. در پردهخوانی هم همینطور است. داستانهایی داریم که جعلی هستند. مثلا طرف میآید و کشتی گرفتن حضرت علی (ع) را روایت میکند! اصلا چنین چیزی وجود ندارد. یا مثلا داستان در چاه جنیان رفتن آقا امیرالمومنین (ع) اصلا صحت ندارد. اینها ضربههایی هستند که دیگران به ما زندهاند.
چه افراد یا نهادهایی باید مقابل این ضربات بایستند؟ مثلا الان اگر شما به اداره کل هنرهای نمایشی بروید و همین معضلات را به طور دقیق و جدی تعریف کنید، چه پاسخی دریافت خواهید کرد؟
قبول دارم و کسی به فکر این مسائل نیست. من به کشور تونس رفته بودم و زمانی که اهالی آنجا دانستند من از ایران به کشورشان رفتهام برایشان عجیب بود که ما برای شخصیتی که 1400 سال قبل کشته شده عزاداری میکنیم. بعد از آن سو میبینیم که شبکههای معاند میآیند و از عزاداریهای ما صحنههایی را انتخاب و پخش میکنند که منجر به بدبینی و کج فهمی شود. مثلا میبینیم به جای پخش بخشهای متعارف عزاداریها و پرداختن به «تعزیه» و دیگر گونههایی چون «نقالی» و «پردهخوانی»، شخص یا اشخاصی را نشان میدهند که دارند قمه میزنند یا در حال سینهزنی هستند و خودشان را خونین و مالین کردهاند. چنین رفتارها با این شیوهها ایجاد وهن میکند. همه ما میدانیم که چنین کارهایی دور از شان شیعه است. دشمنان ما و دشمنان فرهنگ ملی و فرهنگ مذهبی همین را میخواهند. در حالی که تمام افرادی که در زمینه هنرهای آیینی فعالیت میکنند، کارشان را بلدند. آنها دستگاههای موسیقی را میشناسند. آنها میدانند کجا باید رجزخوانی کنند و چگونه باید «سهگاه»، «شور» یا «ماهور» بخوانند. یا مثلا به خوبی میدانند درآمد چیست. درصد زیادی از تعزیهخوانها، نقالها و پردهخوانها ساز میزنند. ما که «تعزیه»، «نقالی» و «پردهخوانی» میکنیم همگی طبع شعر داریم. طی این سالها آنقدر اشعار خواندهایم.
خودتان هم نوازندگی میکنید؟
بله. من ضرب و زنگ زورخانه، تنبک، دف، فلوت و سهتار مینوازم. واقعا نمیدانم هنرمندان این گونهها چرا باید تا این حد با بیمهری مواجهند؟
آیا بانوان هم در تداوم و زنده نگه داشتن هنرهای آیینی مذکور نقش داشتهاند؟
ما با زور و مشکلات عدیده موفق شدیم تعدادی از خانمها را به عرصه «نقالی» وارد کنیم. اگر توجه کنید هنوز خانومی نداریم که به عنوان نقال شناخته شده باشد. خانمها سیمینمهر، جهانبخت، سارا عباسپور، بهاره جهاندوست را داریم. کلا چهار، پنج خانوم داریم که در زمینه هنرهای مذکور فعالیت دارند؟ و باید بگویم به آنها میدانی داده نمیشود تا مستمر کار کنند. خانمها اگر هم وارد عرصه شوند، «نقالی» میکنند نه «پردهخوانی». واقعا نمیدانم چرا خانمها نباید در زمینه «پردهخوانی» فعالیت کنند. چه اشکالی دارد که خانمها در مجالس زنانه «نقالی» یا «پردهخوانی» کنند؟
هنرمندانی که در زمینه «تعزیه»، «نقالی» و «پردهخوانی» فعالیت میکنند، عاشق هستند که وارد این عرصهها شدهاند. اگر شما حساب کنید درخواهید یافت که درآمد ما بسیار ناچیز است. کافی است درآمد سالانه یک هنرمند هنرهای آیینی را حساب کنید. متوجه میشوید که این درآمد با آنچه هنرمندان عرصههای دیگر در طول یک سال کسب میکنند، به هیچوجه قابل مقایسه نیست.
یکی از اضلاع مهم هنرهای نمایشی مخاطب است. خودتان طی اجراهایی که داشتید مواجهه اکثریت مخاطبان با «نقالی» و «پردهخوانی» را چگونه میبینید؟
گونههای آیینی نمایشی ما میتوانند از مذهب و مناسبات مذهبی و رشادتها و حماسهها بگویند، اما با این حال در برخی مناطق کشور اصلا شناخته شده نیستند. جالب است که در چنین مناطقی هم از اجراهای آیینی و مذهبی استقبال میشود. چند هفته پیش به مناسبت عید غدیر و ایام متعلق به آقا امیرالمونین (ع) به ایلام رفتم و از این شهر تا اهواز را زمینی پیمودم. از اهواز با هواپیما به بندرعباس رفتم و در نهایت تا جیرفت و جازموریان (مرز کرمان و سیستان و بلوچستان) طی مسیر کردم. من در روستاهایی به اجرای برنامه پرداختم که اهالی آنها اغلب شناسنامه ندارند. آنها خانه هم ندارند و در کپر زندگی میکنند. من با گروهی به مناطق و روستاهای مذکور سفر کردم که فعالیتهایشان خیریه بود. آنها به من گفتند واقعا نمیتوانیم به شما دستمزد بدهیم که من گفتم میخواهم بیایم و ضمن اجرا، با مناطق مختلف و مردمانش آشنا شوم و ببینم چطور زندگی میکنند و چه اوضاعی دارند. واقعا تصور میکردم مناطقی که رفتم جزو ایران نیستند. من برای این بخش از مردم عزیز ایران «نقالی» و «پردهخوانی» کردم و با آنها به صحبت پرداختم. آنها اصلا نمیدانند در دنیا چه خبر است؟ واقعا نمیدانستند تلویزیون چیست؟ حتی امکانات اولیهای چون موبایل آنجا بی معنا بود. یعنی اگر هم کسی موبایل داشت آنتنی نبود که بتواند از آن استفاده کنند. در یکی از همین روستاها فقط یک نفر موبایل داشت؛ آنهم از آن گوشیهای نوکیای قدیمی. این فرد روزی سه ساعت روی تپهای مینشیند و افرادی که بخواهند تماس بگیرند یا تماسی با آنها حاصل شود، مبلغی را به او میدهند. دیگران هم میدانند از چه زمان تا چه ساعتی باید با آن فرد تماس بگیرند. دقیقا چیزی شبیه مخابراتهای قدیم. من زمانی که به این روستاها رفتم در ابتدا تصورم این بود که کار بیهودهای انجام میدهم، اما دیدم خیر اصلا اینطور نیست و اهالی دارند با کار ارتباط برقرار میکنند. فردای آن روز دیدم بچههای روستا همان کارهایی که من شب قبل در اجرا انجام دادهام را حین بازیهایشان انجام میدهند! ببینید اثرگذاری هنر تا چه حد است. چرا؟ چون اصطلاحا نفس به نفس و رخ در رخ و سینه به سینه است. حال اگر پای آیینها و مذهب و اعتقادات وسط بیاید این ارتباط گرفتن جدیتر است. میخواهم بگویم این دسته از هموطنان ما هم با «نقالی» و دیگر گونههای آیینی ارتباط برقرار میکنند، بی آنکه بدانند تئاتر، نمایش و اجرا چیست. من درباره تئاتر و دیگر موارد با اهالی این روستاها صحبت میکردم و آنها فقط نگاهم میکردند اما با این حال به دیدن اجراهایم نشستند که برایم جالب بود.
آیا نقالها، پردهخوانها و تعزیهخوانها حمایت میشوند؟
خیر متاسفانه حمایتی وجود ندارد. شاید باورتان نشود اما من هنوز بیمه ندارم و در این شرایط خدا کند گذر کسی به بیمارستان و درمانگاه نیفتند.
آیا شما و همکارانتان انجمن صنفی دارید؟
بله ما اسما انجمن صنفی داریم اما عملا هیچ کاری نمیکند و متاسفانه خنثی است. حتی مثلا دریغ از یک متر نخ که برای فلان کار و فلان اجرا به ما بدهند. یادم هست پیشنهاد دادیم دوستان در انجمن، با موسسه هنرمندان پیشکسوت وارد صحبت شوند تا آنها پروندههای ما را مورد بررسی قرار دهند؛ بلکه در زمینه پوششهای بیمهای و حمایتها اتفاقاتی رخ دهد. به نظرم اگراین تعامل و همکاری شکل میگرفت به نفع من و دیگر همکارانم در عرصه نمایشهای آیینی بود.
خودتان تا چه حد برای حل مشکلاتتان چقدر تلاش کردهاید؟
من برای درست شدن کار بیمهام خیلی تلاش کردم. گفتند برو و از طریق صندوق اعتباری هنر خودت را بیمه کن. من تفریبا یک سال برای انجام این کار دوندگی کردم. فکر میکنم عید نوروز دوسال پیش بود که من خواستم حق بیمهام را واریز کنم که گفتند باید ماهی یک میلیون و خردهای پرداخت کنی! مگر من چقدر درآمد دارم که ماهی یک میلیون آن را برای بیمه پرداخت کنم؟ جالب است که عدهای از دوستان ما هنوز برای بیمه ماهی سیصد، چهارصد هزار تومان میریزند و بقیه باید یک میلیون و خردهای بپردازد. من در اینباره با مسئولان مربوطه صحبت کردم که چرا مبلغ واریزها اینقدر متفاوت است؟ گفتند شما بیمهای دارید که بالاترین مبلغ را دارد. من گفتم بالاترین مبلغ را نمیخواهم، همان بیمه ارزانتر برایم بهتر است. من و همنسلانم داریم پا به سن میگذاریم و هرچه میگذرد به بیمه و حمایتهای این چنینی نیاز بیشتری داریم.
آیا در محرم امسال که چند روز از آن را پشت سر گذاشتهایم اجرایی داشتهاید؟
دوستان در کانون پیشنهاد همکاری دادند و من نیز پذیرفتم. اما گفتم اگر امکان داشته باشد این اجراها در دهه دوم محرم باشد؛ به این دلیل که من بیست و یکم همین ماه (مردادماه) برای فعالیتهای هنری باید به سفر خارج از کشور بروم. چند سالی است که در زمینه داوری هم فعالیتهایی دارم. دوستانی در این گوشه و آن گوشه دنیا دارم که به من لطف دارند و برای حضور در رویدادها یا اجرا دعوتم میکنند. به رادیو جوان هم رفتم و اجرایی داشتم. رادیو فرهنگ هم از من خواست روز عاشورا برنامه داشته باشم. روز دوشنبه ششم محرم هم پیش از اذان مغرب در مقابل تئاتر شهر به اجرای برنامه پرداختم که این روال طی روزهای سهشنبه و چهارشنبه هم تکرار شد و با استقبال خوب مخاطبان مواجه شدم. پس از اذان هم اجرای تعزیه داشتیم.
اگر ناگفتهای مانده دربارهاش توضیح دهید.
اگر ذرهای نزد خداوند جایی داشته باشم، برایم خوشبختی محسوب میشود. ما باید فارغ از هر موضوعی به ایستادگی و شجاعت امام حسین (ع) توجه داشته باشیم. ایشان و یاران باوفایش با تمام وجودشان در مقابل دشمنان ایستادگی کردند. ایشان گفت جانم را میدهم و از حرف حقم کوتاه نمیآیم.