یک طراح در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد؛
بیماری مرا به نگرش جدیدی در طراحی رساند/ آثار غیرتجربی؛ فانتری و فیک از آب درمیآیند
سمانه اسحاقی که نمایشگاه «اختلال چندگانه« را براساس و طی یک دوره بیماری پیش روی مخاطبان قرار داده، میگوید: خلق اثر بر اساس تجربه اتفاق مهمی است که اگر رخ ندهد اثر یا آثار اصطلاحا فانتزی و فیک از آب در میآیند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، همه هنرها اساس و بستری دارند که دارای مولفهها و مشخصههایی مهم است. مثلا اینکه «عکاسی» را پدر «سینما» میدانند به این دلیل که اساس شکلگیری هنر هفتم «عکاسی» بوده است، این نتها و پنج خط حامل هستند که بار کل «موسیقی» و سبکهای آن را از ابتدا تا امروز به دوش میکشند، یا اینکه یکی از مولفههای مهم هنر «مجسمهسازی» شناخت «آناتوکی» و اشراف بر آن است...
هنرهای تجسمی هم که در دنیای امروز زیر شاخههای زیادی به آن افزوده شده، در هر هنر دارای مولفههایی است. «گرافیک»، «نقاشی»، «نگارگری»، «خوشنویسی»، «تصویرسازی» تنها برخی از هنرهای بصری و تجسمی به حساب میآیند که اساس آنها طراحی است. این در حالی است که «طراحی» در اغلب کشورها هنری مستقل نیز محسوب میشود. هنرمندان بسیاری را میتوان یافت که در زمینه «طراحی» صرف فعالیت جدی دارند و در عرصههای بینالمللی هم شناخته شدهاند.
سمانه اسحاقی یکی از فعالان عرصه طراحی است که از کودکی تاکنون این رشته را به طور جدی دنبال کرده است. او به تازگی، از نوزدهم خردادماه، نمایشگاه انفرادی «اختلال چندگانه» ر در گاری «والی» پیش روی مخاطبان قرار داده است. آثار این نمایشگاه بر اساس عارضهای شکل گرفتهاند که اسحاقی چندی پیش به آن دچار شده است. او طی گفتگو با ایلنا از جزییات بیشتر این اتفاق و تاثیر آن روی آثارش گفت.
شما در توضیحات یا «استیتمنت» نمایشگاه «اختلال چندگانه» نگاه جالبی به جهان پیرامونتان داشتهاید. نوشتهاید: «اگر زندگی یک فریم نامنقطع باشد، بروز اختلال در آن شکلی از پارازیت را پدید میآورد. این غریبه تازه وارد که خود را تحمیل کرده بر آن است تا از راه ایجاد نقصان، پیوستگی زندگی را تهدید کند.» کمی درباره چنین نگرشی توضیح دهید.
برای من اینگونه است که باید در ابتدا درگیری پیش بیاید و من آن را لمس کنم تا اثرم را بهتر ارائه کنم. یعنی اینکه همه چیز در کارم برگرفته از تجربیاتم. است. این اختلال که آن را شکلی از پارازیت دانستهام برای من از یک بیماری شروع شد و یک سالی همراهم بود. به هرحال این عارضه که نوعی بیماری پوستی بود برای من ارزش بر افزودهای هم داشت.
اینکه حال شما به نگرش جدیدی در زندگی شخصی و هنریتان رسیدهاید...
دقیقا. این بیماری باعث شد من از طریق آن «ناامنی»، «آشفتگی» یا هرچیزی که نام دارد به نگرش جدیدی برسم که حال در نمایشگاه جدیدم انعکاس آن را در آثارم میبینید.
آیا بیماری شما که عارضهای پوستی بوده نوعی «پارانویا» در شما ایجاد کرده بود؟
نه «پارانویا» نبود بلکه نوعی قارچ پوستی بود؛ ولی آن قارچها به دلیل استفاده از داروهایی که دکتر تجویز کرده بود، وحشتناک شده بودند. این اختلال با اینکه خیلی آزاردهنده بود اما نوعی رشد و آگاهی به من داد که فکر میکنم آدمی دیگر هستم. احساس میکنم خود واقعیام را بهتر شناختم. از آن به بعد بود که تصمیم گرفتم اتفاقات رخ داده را در آثارم لحاظ کنم.
شما در آثارتان که همه طراحی هستند، از برخی رنگها بهره بردهاید. این استفاده و نوع به کارگیری از رنگها برگرفته از همان بیماری است که با آن دست به گریبان بودهاید؟
اگر آثار رنگیام را مشاهده کنید، متوجه میشوید آنهایی هستند که در دورههای اول کشیده شدهاند. رنگهایی که تن قرمز و نارنجی دارند دقیقا گویای آن قارچی هستند که روی صورتم بود. از آنجایی که این عارضه درد و سوزش و حتی درد داشت، میخواستم آنها را در آثارم نشان دهم و به همین دلیل از تنهای قرمز و نارنجی بهره بردم. در ادامه که این مسئله رفع شد مقطع ملتهبی را تجربه کردم، که البته برای من سازنده بود. کارهایم بهتر شکل گرفت و آن خود واقعیام را بهتر شناختم.
آیا میتوان روند رو به بهبودی بیماری را در آثارتان و روند خلق آنها دید؟
بله. طی بهبودی آن دورهای که التهابهای بیشتری وجود داشته، آثار رنگیتر هستند و فضای گرمتری دارند. هرچه جلوتر رفتهام تن رنگها به سمت خاکستری میرود و میبینیم طرحها صرفا با یک رواننویس کشیده شدهاند و یا مشکی یا خاکستری هستند.
موضوع این است که برخی سوژهها و موضوعات ظاهرا ربطی به هنر ندارند. به همین دلیل بسیاری از هنرمندان ریسک نمیکنند و سراغ چنین موضوعاتی نمیروند. در چنین موارد این تفکر و جهانبینی هنرمند است که به کمکش میآید.
دقیقا. به هرحال خلق اثر بر اساس تجربه اتفاق مهمی است که اگر رخ ندهد اثر یا آثار اصطلاحا فانتزی و فیک از آب درمیآیند. اتفاقا اینطور آثار الان بسیار هم دیده میشوند، اما موضوع این است که مخاطب با چنین آثاری ارتباط برقرار نمیکند.
آیا مخاطبان با آثارتان در نمایشگاه «اختلال چندگانه» ارتباط برقرار کردهاند؟
بله من طی دورهای که کار کردهام و در روزهای برگزاری نمایشگاه خداراشکر از مخاطبان بازخوردهای خوبی گرفتهام. خوشبختانه آن ارتباطی که باید بین اثر و مخاطب برقرار شده است. به هر نحو آثار توسط مخاطبان حس میشود و این برای من با ارزش است چون خودم شخصا همیشه با مود و حالی که داشتهام کار کردهام؛ بنابراین چنین بازخوردها و ارتباطهایی برای من اتفاقی خوشحالکننده است.
آیا اگر مخاطب «توضیحات» شما را نخواند، بازهم متوجه معنا و مفهومی که مدنظرتان بوده، خواهد شد؟
با مخاطبانی مواجه بودهام که نسبت به آثارم ناآشنا بودهاند و صرفا میخواستهاند از آثار هنری بازدید کنند. این دسته از افراد هم آن ارتباط لازم را با آثارم برقرار میکنند. خیلیها سوال میکنند که چرا در فلان اثر اینقدر رنگ روی صورت سوژه است؟ یا اینکه آثارتان چرا اینقدر «دیتیل» دارند و دارای جزییات هستند؟ معمولا این سوال برای مخاطبان ایجاد میشود که حتما چیزی هست که اینقدر رنگ روی صورت انباشته شده! وگرنه تن صورت در حالت معمولی اینقدر قرمز نیست. یا مثلا خطهایی خیلی ریز قرمز در برخی آثارم و صورت سوژهها وجود دارد که سوالبرانگیز است. این موارد مشخص میکنند که التهابی وجود دارد و گویای نامتعادل بودن روندی انسانی هستند.
یعنی مخاطبان شما در نهایت به آنچه مدنظرتان بوده میرسند و نتیجهگیری درست تا حدودی رخ میدهد.
بله.
جز عارضهای که به طور شخصی برایتان رخ داده، آیا در آثارتان به اتفاقات اجتماعی هم توجه داشتهاید؟
تلاشم این بوده فضای محیط را در آثارم مورد توجه قرار دهم. قصدم این بوده فضا و مقولات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را همگی در یک دسته نشان دهم و به آن اختلال و عارضه بیشتر فکر کنم.
در نهایت این تجربی کار کردن و بر اساس شواهد به خلق آثاری اندیشمندانه رسیدن، چه اتفاقات جدید و احیانا جالبی را برایتان رقم زده است؟
در بسیاری مواقع پیش آمده آن دنیایی که در آثارم برای خودم ساختهام و واقعیت داشته یا واقعیت پیدا کرده است. من اثری دارم که دختری را نشان میدهد که پشت به تصویر نشسته و ستون فقراتش مشخص است. دیروز با یکی از دوستان گفتگو میکردم او گفت من واقعا چنین فردی را دیدهام که چنین مشکلی داشته و با دیدن اثر شما دقیقا یاد او افتادهام. در صورتی که من اصلا با چنین شخصی مواجه نشدهام و سوژهام را بر اساس آنچه در ذهن داشتهام کشیدهام و آن را اصطلاحا اگزجره کردهام.
در نهایت طراحی و خلق چندین اثر برای شما در آن دوران بیماری چقدر در بهتر شدن روحیهتان موثر بود؟ بسیار میشنویم که از درمانگر بودن هنر میگویند.
در آن مقطع تنها راه برای آرامش من طراحی بود که حکم «مدیتیشن» داشت. البته همیشه همینطور بوده و پیش از بیماری هم طراحی برایم ایجاد آرامش میکرده و هنوز هم همینطور است. طراحی تنها راهی بود که مرا از دنیا جدا میکرد.
«طراحی» را در ایران آنطور که باید هنری مستقل نمیدانند. حال آنکه طراحی علاوه بر اینکه گونهای مستقل است بستر و اساس هنرهایی چون «نقاشی»، «گرافیک»، «تصویرسازی» به حساب میآید. آیا طراحی برای شما هم سکوی پرتابی در جهت نقاش شدن است یا اینکه هنری مستقل محسوب میشود؟
طراحی برای من هنری تخصصی و جداگانه است. مقولهای که برایم خیلی اهمیت دارد «خط» است. خط میتواند ابعاد زیادی داشته باشد و حرفهای زیادی هم برای گفتن دارد. چنین موردی باعث میشود طراحی از نقاشی کاملا جدا شود. از طرفی، همانطور که خودتان گفتید طراحی اساس هنرهایی چون «معماری»، «مجسمهسازی» و خیلی هنرهای دیگر است. برای من هم همینطور است. من از بچگی علاقه شدیدی به «خط» داشتم و تصورم این بود ارتباطی که با «خط» میگیرم، ارتباطی نامحدود است.
اصولا خطهای به کار رفته در طراحی زمخت و زخیم هستند و فاقد جزییات و ظرافتند. اما در آثار شما ظرافتهای عدیدهای دیده میشود. این ویژگی از کجا میآید؟
من در دبیرستان «مینیاتور» خواندهام. اگر در آثارم ظرافتهایی دیده میشود حاصل تحصیل من در این رشته است. ما در «مینیاتور» پرداز داریم و آنها را در طراحیهایم میبینید. ریزهکاریهایی که دربارهشان حرف میزنیم در هنرهای ایراانی دیده میشوند. شاید برخی دیگر که آثارم را میبییند آنها را به سبک اکسپرسیونیسم و آثار اروپاییها شبیه بدانند؛ اما در واقع اینطور نیست. من بیشتر نقاشی ایرانی را در اولویت قرار دادهام.
از زمان و مکان برگزاری نمایشگاه «اختلال چندگانه» راضی هستید؟ حین برگزاری نمایشگاه، جالبترین اتفاق برایتان چه بود؟
بله از زمان برگزاری نمایشگاه و گالری رضایت دارم. حین چند روز برگزاری نمایشگاه دیدم مخاطبانی از شهرستانها آمده بودند که برایم جالب بود. برخی برای آمدن به تهران کارهایشان را طوری برنامهریزی و تنظیم کرده بودند که بتوانند از نمایشگاه «اختلال چندگانه» دیدن کنند. این اتفاقها که چند مورد بودهاند، احساس خیلی خوبی در من ایجاد کرده است. اینکه هدف فردی بودهام که آثار مرا میشناسد و از شهری دیگر برای دیدن آثارم به تهران آمده یا برنامهاش را طوری تنظیم کرده که آثار مرا هم ببیند اتفاق خوشایندی است. چنین اتفاقها و مواجهههایی در حالی رخ داده که من اصالتا اهل تهران نیستم و طی ده سالی که در پایتخت زندگی میکنم دوستان معدودی دارم. اگر هم شناخته شدهام به واسطه اینستاگرام بوده است. در چنین شرایطی این بازخوردها خوشایندتر میشود.
اگر ناگفتهای مانده بفرمایید.
درباره هرآنچه که باید توضیح دادم. اما خب هر کاری برای خودش دنیایی دارد و حرفایی را بیان میکند. اختلالهای زیادی در زندگی وجود دارند که دیده نمیشوند. اما من تلاش کردهام عدم تعادل ایجاد شده را نشان دهم. این اتفاق برایم جذابیت داشته و مقولهای ادامهدار خواهد بود؛ تا جایی که احساس کنم دیگر نیاز نیست. هدف من از دورهای به بعد آگاهی بخشیدن به مخاطب است. آگاهی دادن نسبت به محیط، اتفاقات پیرامون، خوراک و موارد دیگر و اینکه نسلهای بعد را نسبت به اتفاقات پیرامونشان آگاه کنم.
گفتگو: وحید خانهساز