نقش «پیکره بالدار» همچنان ناشناخته باقیمانده/ نه «فروهر»، نه «اهورمزدا»، نه «فر کیانی»!
نقش «پیکره بالدار» یکی از معروفترین نقش برجستههای خاورمیانه است که برخی آنرا فروهر یا اهورمزدا مینامند اما این نقش واقعا چیست؟
به گزارش خبرنگار ایلنا، یکی از زیباترین نقش برجستههای خاورمیانه و بویژه فلات ایران، نقش «پیکره بالدار» است که امروز در میان مردم به نشان «فروهر» یا «اهورامزدا» شهرت یافته است. این نقش پیکر مردی با ریشهای آراسته و حلقهای در دست را نشان میدهد که از درون یک قرص بالدار بیرون میآید و در کوهستان بیستون کرمانشاه، آرامگاههای نقش رستم و کاخهای تخت جمشید بر فراز سر شاهان هخامنشی و افسران عالی رتبه ترسیم شده است.
ابوالحسن اتابکی (دانش آموخته زبانهای باستانی و دکتری تاریخ) با اشاره به آنچه که درباره پیکره بالدار به اشتباه میان مردم رایج شده، گفت: از دیدگاه علمی این نقش نه اهورامزدا است و نه فروهر بلکه پیشینهای بس گسترده در فلات ایران، بین النهرین و تمدن مصر دارد. سیاحان و باستانشناسان پیشرو همچو دیولافوا، سایکس، لرد کرزن، گیرشمن و هرتسفلد و حتی برخی پژوهشگران غربی امروزی به اشتباه پیکره بالدار را خدای اهورامزدا میدانند و دلیل آن حجاری نقش پیکره بالدار بر فراز نقش برجستههای شاهان هخامنشی و سپس خوانده شدن کتیبههای بیستون، نقش رستم و تخت جمشید بود که داریوش بزرگ و جانشینانش در این سنگ نبشتهها «اهورمزدا را خدای بزرگ» خوانده بودند. این اندیشه باعث شد که نقش پیکر بالدار به اشتباه از سوی پژوهشگران غربی اهورمزدا نامیده شود. اما به چند دلیل این نظریه به زیر سوال میرود: نخست آنکه مورخان یونانی همزمان با هخامنشیان به تناوب اذعان کردهاند که پارسیان هیچ خدایی به عنوان تندیس یا پیکره نداشتند، بلکه بروی بلندیها میرفتند و «خدای نادیدنی» را پرستش میکردند. این تفکر ایرانی در چندین سده بعدتر در شعر فردوسی نیز چنین تداعی یافته است: «ز نام و نشان و گمان برتر است/ نگارنده بر شده گوهر است»
رنگ آمیزی پیکره بالدار با توجه به رنگ هایی که هنوز در آرامگاه داریوش باقی مانده توسط آن بریت تیلیا و همسرش در پیش از انقلاب بازسازی شده
او ادامه داد: دلیل دوم اینکه دین دوره هخامنشی آشکار «دین زرتشتی نیست» بلکه دینی «چند خدایی همراه با پرستش عناصر طبیعی» است که هسته نارسی از مزدایسم را بر میگیرد. اسناد تاریخی نشان میدهد کوروش بزرگ موسس سلسله هخامنشی هیچ نامی از اهورامزدا نبرده و حتی از زمان داریوش بزرگ به بعد در سنگ نوشتههای رسمی، افزون بر اهورامزدا از دیگر خدایان «hada bagabish»، «میترا»، «آناهیتا» و «خدای بغ» سخن به میان رفته است. الواح تخت جمشید نیز از خدایانی چون «ویسه بغهvisabaga، ازتکaztak، میزدوشیmizdushi، نری سنگاnarysanga، هومبانhumban و….» یاد میکند که نشان میدهد دین هخامنشی، دین بهی زرتشتی نیست بلکه مجموعهای از خدایان کهن ایرانی پرستیده میشدند. دلیل دیگر اینکه خدای اهورامزدا همواره در نقش برجستههای دوره ساسانی با ترکه برسم (barsomمتون پهلوی و برسم barsamمتون اوستایی) به تصویر کشیده شده چنانچه در نقش رستم در صحنه تاجگذاری اردشیر اول ساسانی افزون بر اینکه خدای اهورامزدا با تجسم انسانی، ترکه برسم را در دست دارد کتیبهای به خط پهلوی ساسانی بر پیکر اسب او نگاشته شده که او را اهورامزدا خوانده است، حال اینکه در دست پیکره بالدار در دوره هخامنشی همواره حلقه و گل نیلوفر دیده میشود و هیچ کتیبهای که این نقش را اهورامزدا بخواند، نگاشته نشده است.
اتابکی تصریح کرد: این نقش نمیتواند «فروهر» یا معادل اوستایی آن «فرؤشی» نیز باشد، زیرا فروهر در تمام متون دینی ایرانی همواره به شکل «مادینه» توصیف شده، حال اینکه از درون حلقه بالدار یک مرد دارای ریشی آراسته بیرون میآید نه یک زن.
وی گفت: فروهر در متون دین بهی به معنای «روان انسانهای درگذشته» و «نیروی درونی و معنوی همه موجودات اهورایی» خوانده میشود که گیتی را آباد و نگهبانی میکنند. ستایش پر شوری در متنهای اوستایی و پهلوی درباره آنها ذکر شده و یکی از یشت ها (فروردین یشت) نیز ویژه فرورها اختصاص یافته که یاری خواستن از نیروی آنها در جنگ علیه دشمنان باعث پیروزی رهروان دین بهی زرتشتی میشده است. در پایان سال نیز «جشن فروردینگان» با مراسم «پاکیزه کردن خانه ها، روز علفه، روشن کردن آتش و دادن خیرات» تا به امروز به یاد آنها برگزار میشود.
او گفت: واژه فروهر از نظر لغوی (fra=پیش، فرا) و (vahar=رونده، برنده) در ترکیب به معنای «پیش رونده» است که همین معنای لغوی باعث گردیده برخی به اشتباه به کالبد شکافی اندامهایی این نقش از دیدگاه جهان بینی دین زرتشتی بپردازند و به توصیفهای غلطی چون «سیمای پیر و نورانی نشان پیر خردمند»، «سه گفتار و پندار و کردار و اندامهای زیرین برعکس»، «حلقه کستی و نشان خویشکاری»، «دست راست به نشان پویش و آرمان متعالی»، «گرههای هفتاد و دو هات یسنا» و تفسیرهای دیگری… را به این نقش بیچاره نسبت دهند! حال اینکه از اوایل قرن بیستم۱۹۲۰م (یعنی نزدیک به یک سده پیش) نقش پیکره بالدار بر «سر در» آتشکدههای زرتشتی ترسیم گردید و ناگهان سمبول مذهبی دین زرتشتی قرار گرفت!
اتابکی اذعان داشت: فروهر یا فرؤشی تنها مختص فرهنگ ایرانی نبوده، در تمدن مصر با نام «کای» در عیلام با نام «کیدن» در تمدن آشور با نام «ملمو» در تمدن هند با نام «مایا»، در فرهنگ رومی با نام «ائوار» شناخته میشده و حتی در اندیشه فلاسفه ایرانی پس از اسلام نیز بازتاب یافته است؛ چنانچه سهروردی فره یا خوره را «نیروی ازلی» میداند که سلسله مراتب جهان را به نظم میکشد.
هوروش در تمدن مصری
خدای آشور یا جنگ در تمدن آشور
وی گفت: این فره در متون اوستایی و پهلوی به انواع گوناگون از سوی اورمزد آفریده و توصیف شده است: خوره روشن (فر ایزدی)؛ کیان خوره (فره کیانی یا پادشاهی)، ایران خوره (خوره ایرانی یا مردمان عادی) و خوره آسرونان (فره موبدی) که هر یک در مفاهیم خاصی تعریف شده و به هیاتهای مختلفی چون شاهین، بره، مرغ وارغنه و… توصیف شده است. چنانچه فره کیانی به شکل شاهینی گسترده بال در سه نوبت از جمشید شاه گریخت و باعث شد که ضحاک بر پادشاهی او چیره شود.
اتابکی تصریح کرد: همین تعاریف خاص در متون دینی باعث شد که زنده یاد شاهپور شهبازی یکی از باستانشناسان شهیر، نقش پیکره بالدار در هنر هخامنشی را «فرکیانی» و حلقه بالدار (که انسانی از آن بیرون نیامده) را «فر ایرانی» بنامد و اذعان داشت که پیکره بالدار به عنوان فر کیانی همواره بر فراز نقش شاه بزرگ و حلقه بالدار به عنوان فر ایرانی بر فراز نقش افسران و سربازان حک گردیده که نشان از جایگاه و فره آنها است. اما این ایده نیز چندان رضایت بخش نمیتواند باشد زیرا پیکره بالدار یا به قول زنده یاد شاهپور شهبازی فره کیانی در دیواره پلکان جنوبی کاخ تچر و دیواره شرقی کاخ هدیش بر فراز نقش افسران و سربازان قرار گرفته، نه شاه بزرگ از سوی دیگر بروی برخی از مهرها و تابلتهای دوره هخامنشی نیز این نقش بر فراز سر سربازان حک گردیده که غالبا نمیتواند فره کیانی باشد. حال این پرسش بر میآید که این نقش چیست؟
نجمه ابراهیمی (کارشناس ارشد تاریخ) نیز در پاسخ به این پرسش که پیکره بالدار چه پیشینهای دارد و گویای چه نوع ویژگیهایی است، گفت: نقش پیکره بالدار پیشینه گستردهای در تمدن خاور نزدیک و مصر دارد. این نقش به شکل انتزاعی و تجسمی از خورشید، شاهین، چلیپای شکسته یا سواتسیکای آریایی بروی سفالهایی در تل باکون مرودشت در نزدیکی تخت جمشید با قدمت نزدیک به شش هزار سال پیش ترسیم شده است. در تمدن کاسیها و ایلامیها نیز این نقش به شکل انتزاعی و تجسمی از شاهین گسترده بال بروی مهرها و ابزار مفرغین نمایان گشته است.
به گفته او، قدیمترین «نقش برجسته» بدست آمده از این نقش در تمدن سومر به شکل حلقه بالدار در دست «الهه نین گیرسوnin-gir-su» ایزد جنگ، عدالت و باروری تا کنون شناخته شده است. بعدها این نقش به شکل «خدای اتو» در جنوب عراق نمایان میگردد و در تمدن بابلی این ناحیه یعنی میان رودان به شکل «شمش» تجسمی از خدای خورشید و ایزد عدالت آشکار میشود که به شکل پیکره بالدار ترسیم گردیده و باروری سرزمینهای میان رودان را برعهده دارد. در تمدن مصر نمونه بارز این نقش خدای «هورس» است که تجسمی از خدای خورشید و جایگزین خدایان «خپری» و «رع» میگردد و وظیفه آن متحد کننده سرزمینهای مصر علیا و سفلی میباشد. در تمدن آشور، نقش پیکره بالدار به شکل کاملتری ترسیم میگردد اگر با کمان نقش گردد به عنوان خدای «آشور» یا «خدای جنگ» و اگر بدون کمان ترسیم شود وظیفه خدای پایندگی و باروری را برعهده دارد.
ابراهیمی گفت: نقش پیکر بالدار نخستین بار در در بیستون کرمانشاه بر فراز نقش داریوش بزرگ و سپس در آرامگاههای نقش رستم، کاخهای تخت جمشید، آجرهای لعابدار شوش و مهرهای هخامنشی ظاهر میگردند که در طرحهای متفاوتی حجاری گردیده اند. اغلب این پیکرههای بالدار دارای یوغ و پیچک و بر خلاف نمونههای مصری و آشوری با لباس پارسی و تاج پادشاهی ترسیم شدهاند اما آشکار است که از هنر آشوری و مصری تقلید نموده اند. پیکرههای بالدار که دارای بالهای مربع شکل با پرهای افقی همدیگر را در خطوط عمودی میپوشانند از هنر بین النهرین (آشور و بابلی) وارد هنر هخامنشی گردیده که نمونه بارز آن پیکر بالدار بر فراز نقش داریوش بزرگ در کوه بیستون است. اما پیکرههای بالداری که با بالهای لب گرد (ذوزنقه ای) و پرهای طبیعی ترسیم شدهاند از هنر مصر وارد هنر هخامنشی گردیده اند.
پیکره بالدار در بیستون
ابراهیمی بر این باور است که در اینجا فقط موضوع تقلید در میان نیست بلکه این پیکرههای بالدار با دیدگاهها و چارچوب جدید و اصیل در هنر هخامنشی تفسیر و عرضه شده اند.
اتابکی در پایان گفت: سیر تحولی این نقش در جوامع مختلف باورهای گوناگونی؛ ایزد هستی بخش، عدالت، جنگ، پایندگی و باروری را پدید آورد که بازتاب آن بار اعتقادی-سیاسی بود که طبقه حاکم و در راس آن پادشاهان خاور نزدیک از این نقش برای مشروع جلوه دادن حکومت الهی و قانونی و در عین حال تثبیت آن بکار بردند.
وی گفت: به دید من این نقش در هنر هخامنشی دارای یک بار و نشان کاملا سیاسی و اعتقادیست که هدف آن ست که شاه بزرگ را فراتر از دیگر مردم جلوه دهد بدین معنا که شاه بزرگ با توجه به نیروی ماورایی که از طریق پیکره بالدار با آسمانها و خدای برتر دارد، «نگهبان و پاینده تخت شاهی، کاخ ها، سرزمین پارس و اقوام تابع شاهنشاهیاش» است و به همین خاطر نقش پیکر بالدار بر فراز سر شاه و نزدیکترین وفادارانش (روی تخت شاهی؛ گذر از کاخها و هنگامی که تخت شاه روی دست اقوام ملل تابع است) به نمایش گذاشته میشود.