بررسی کتاب «هکلان و پرچینه» اثری از لویی واندنبرگ؛
ناگفتههایی از کهنترین گورستانهای دامداران کوچرو عصر باستان/ ایرانیها در پشتکوه ایلام چگونه زندگی میکردند؟
گورستانهای هَکَلان و پَرچینه کهنترین و مهمترین شواهد باستانشناختی از دامداران کوچرو باستان و در نوع خود بینظیر هستند و ناگفتههای فراوان در دل خوددارند. بخشی از نتایج کاوشهای انجام شده در این گورستانها در کتابی تحت عنوان «هکلان و پرچینه» بیان شده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، در دشتهای دهلران چه میگذرد؟ این سوالی است که بخشهایی از آن را، «لویی واندنبرگ»، یکی از باستانشناسان و خاورشناسان مهم بلژیکی در کاوشی که دههی ۴۰ انجام داده، پاسخ داده و گزارش این دادههای کمیاب و کمنظیر را ارایه نیز داده است. بعدها شاگران او «اِرنی هرینک» و «برونو اُوِرلت» آن را با دقتی بینظیر در سال ۱۹۹۶ م. به چاپ رساندند. گورستانهای هَکَلان و پَرچینه کهنترین و مهمترین شواهد باستانشناختی از دامداران کوچرو باستان و در نوع خود بینظیر هستند. ترجمهی این کتاب توسط محسن زینیوند فرصت مطالعۀ این اثر مهم را برای بسیاری از دانشجویان و پژوهشگران علاقمند فراهم کرده است. او باستانپژوهی است که در زمینۀ شناخت جوامع بشری در گذشته مطالعه و پژوهش میکند.زینیوند در حال حاضر دانشجوی دکترای باستانشناسی دانشگاه تهران بوده و به زودی از رسالهاش در رابطه با دورۀ روستانشینی زاگرس مرکزی را دفاع میکند. حوزهی فعالیت او، غرب ایران و عمده تمرکزش بر درۀ سیمره و دشت دهلران در استان ایلام امروزین است.
چندی پیش کتاب کمیاب کاوش دو گورستان پیش از تاریخ از لویی واندنبرگ تحت عنوان «هکلان و پرچینه» که نقبی به تاریخ لرستان است به همت انتشارات دادکین منتشر شد. عباس علیزاده (موسسهی شرقشناسی دانشگاه شیکاگو) نیز یادداشتی برای این کتاب نوشته و آورده است: کتاب حاضر ترجمهی فارسی گزارش کمیاب کاوش دو گورستان مهم پیش از تاریخ توسط لویی واندنبرگ است که شاگردان وی «اِرنی هرینک» و «برونو اُوِرلت» آن را با دقتی بینظیر در سال ۱۹۹۶ م. به چاپ رساندند. گورستانهای هَکَلان و پَرچینه کهنترین و مهمترین شواهد باستانشناختی از دامداران کوچرو باستان و در نوع خود بینظیرهستند. ترجمهی این کتاب توسط آقای محسن زینیوند فرصت مطالعۀ این اثر مهم را برای بسیاری از دانشجویان و پژوهشگران علاقمند فراهم کرده است.
او ادامه داده: کوچنشینی به معنی وسیع واژه، جابجایی مکانی، در تهیه معاش است. از این منظر، تاریخ اینگونه معیشت به قدمت نخستین جوامع انسانی در شرق و جنوب آفریقا است. اما کوچنشینی استوار بر گلهداری، نخست با تعقیب و مدیریت گلههای بز و گوسفند وحشی در کوهستانهای آناتولی و زاگرس آغاز شد و با اهلی کردن این دو نوع جانوری رفته رفته به شکلی درآمد که امروزه ما با آن آشنا هستیم. در واقع کوچِ فصلی ساکنان دورهی نوسنگی در زاگرس توسط کوچ بز و گوسفند وحشی به آنها تحمیل شده بود، زیرا با آغاز فصل پاییز، برف و سرما و کاهش گیاهان خوراکی در کوهستان، گلههای بز و گوسفند به دشتهای گرمتر و سبز مناطق جنوبی مانند دهلران و خوزستان مهاجرت کرده و جوامع انسانی نیز که معیشت آنها با شکار و گردآوری گیاهان خوراکی و گندم و جوی وحشی تأمین میشد به دشتها کوچ میکردند. اما با اهلیکردن بز و گوسفند در اواخر هزارهی هشتم پ. م. مشکل تأمین آذوغه در بلندیهای زاگرس در زمستان و در دشتهای پست در تابستان از میان نرفت. تنها راه ادامه چنین شیوه معیشتی انطباق با طبیعت بود که نیازمند کوچ فصلی برای دامداران کوچرو بود که تا امروز ادامه دارد.
به گفته علیزاده، در کوهپایههای زاگرس، خوزستان و فارس، این شیوه معیشت گلهداری همواره با کشاورزی دیم همراه بود. ادغام این دو شیوه معیشتی مکمل، وابستگیِ گله داران کوچ نشین را به یکجانشینان کشاورز کاهش میداد. بیجهت نیست که تا پیش از اُفت شدید جمعیت قبایل قشقایی، بختیاری و لُر به تقریب همه خانوارهای عشایری، کشاورزی نیز انجام می دادند. کوچنشینان منطقهی زاگرس و فارس را نباید به مفهوم «بیابانگرد» (nomads) که برای قبایلِ دشتهای آسیای میانه، شمال آفریقا، شمال غرب عراق و جنوب شرق سوریه به کار میرود، دانست، زیرا تحرک مکانی این قبایل دائمی است و نه فصلی و عموماً نیز دانههای خوراکی مورد نیاز خود را از کشاورزان یکجانشین تأمین میکنند. شاید اصطلاحِ درستتر برای نامیدنِ عشایر غرب و جنوب غربی ایران «گلهدار - کشاورزِ نیمه کوچنشین» باشد. با این توصیف مختصر، اکنون میتوانیم به مهمترین شواهد باستان شناختی دامداران نیمه کوچ نشین باستانی بپردازیم. مطمئنترین و کهنترین مدارک را گورستانهای هَکَلان و پَرچینه فراهم کردهاند. در ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۳ م. لویی واندنبرگ در پشتکوه دو گورستانِ منفرد شناسایی کرد که میتوان آنها را کهنترین و یکی از مطمئنترین شواهد باستانشناختی مبنی بر حضور مردمان کوچنشینِ پیشاز تاریخ در کوهستانهای غرب ایران دانست.
او یادآور شده است: این دو گورستان با نامهای هَکَلان و پَرچینه در کنار رودخانهی مِهمِه (میمه) در استان ایلام واقع شدهاند. هیچ تاریخی برپایهی رادیوکربن برای این دو گورستان وجود ندارد و فقط با مقایسه مواد باستانی میتوان آنها را تاریخگذاری کرد. باتوجه به سفالهای بدست آمده از آنها، هرینک و اورلتدو ناشر گزارش کاوش این گورستانها برای پَرچینه تاریخ ۴۶۰۰-۴۲۰۰ پیش از میلاد و برای هَکَلان تاریخ ۴۲۰۰-۳۶۰۰ پیش از میلاد را پیشنهاد کردهاند، بدون ارائه نمونههایی که چنین تاریخگذاری بر آنها استوار است. وجود سفالهای منقوش با نقشمایهی نقطهای در گور ۵۶:۱ و ظرفهای گورهای A17:1، A21:1، و A23:2 در پَرچینه تاریخ این گورها به حدود ۴۶۰۰ پ. م هم-زمان با دورهی شوشان جدید ۱ میرساند. اما وجود جامها در برخی از گورهای هر دو گورستان که با نقش بز و یا فقط سر این جانور تزیین شدهاند و بسیار شبیه به ظرفهای مشابه دوران سیلکIII6-7 درفلات مرکزی هستند، تاریخ پایانی این دو گورستان را به نیمه هزارهی چهارم پیش از میلاد میرساند، یعنی یک بازه زمانی هزارساله که حاکی از ثبات جامعه کوچرویی است که درگذشتگان خود را در این دو مکان دفن میکردند. این محوطهها را میتوان گورستانهای مربوط به کوچنشینان دانست، زیرا در ارتباط با هیچ محوطهی استقراریِ همزمان در آن منطقه نیستند؛ از نظر موقعیت جغرافیایی و نوع معماری شبیه گورهای کوچنشینیِ دورهی مفرغ و آهنِ آن منطقه هستند؛ و این منطقه برای کشاورزی نامناسب است و هیچ محوطهی تپهای در آنجا شناسایی نشده است. تنها در اوایل دههی ۱۳۶۰ ش. بود که با ساخت جاده و ورود فنآوریهای جدید چند روستا در حاشیهی رودخانهی مِهمِه پا گرفت. واندنبرگ توانست تنها بخشهایی کوچکیاز این دو گورستان را کاوش کند. اشیایی که از این گورستانها به دست آمد عبارت بودند از ظروف سفالی، سرگرزهای سنگی و مسی، ظروف سنگی، چکش و تبرهای سنگی، و مُهرهای سنگی استامپی. دست ساختههای این گورستانها، به ویژه ظروف سفالی، نمایانگر سبکهای مناطق گوناگون بودند، یعنی بینالنهرین، دشت شوشان (شوشان جدید ۱ و ۲)، و کوههای زاگرس (گودین VI ۲-۳)، که این آخری بیشک متأثر از سبک سفالی دوره سیلک III6-7 فلات مرکزی است. این تنوع سفالی که در هیچ استقرار روستایی دیده نشده، نشاندهندهی ارتباط و تعامل با دیگر مناطق باستانی در مسیر کوچ اقوام هَکَلان و پَرچینه است.
او ادامه داده است: به دلیل نبود ظاهریِ تدفینِ کودکان در این گورستانها، حدس زدن دربارهی وجود رُتبهی اجتماعیِ اکتسابی (در اثر کوشش فردی) یا موروثی (به خاطر به دنیا آمدن در خانوادهای ثروتمند) در جامعهی منسوب به این گورستان دشوار است. «ظاهراً»، چون واندنبرگ استخوان تدفینها را نه گردآوری کرد و نه گزارشی از آنها منتشر نمود، بنابراین شاید برخی از گورهای کوچکتر مربوط به کودکان بوده است. اما وجود طیفی روشن در غِنای متفاوت هدایای تدفینیِ گورها نشانهای از وجود سطحی از تمایز اجتماعی یا به احتمال بیشتر نشانگرِ جامعهای رُتبهای است. قدمتِ این گورستانها و الگویِ مشهودِ تمایز اجتماعی – اقتصادی که از هدایای گورها استنباط میشود بر نکتهای مهم در بحثِ منشاء و ماهیتِ کوچنشینانِ نواحی کوهستانی تأکید دارد. این شواهد نشان میدهد که کوچنشینی پدیدهای است کهن و اینکه میتوانسته به سطحی از تمایزات اجتماعی – اقتصادی که برای تحولِ بعدی در اواخر دوران پیشاز تاریخ ضروری بوده، دست یابد.
محسن زینیوند (دانشجوی دکتری باستان¬شناسی، دانشگاه تهران) مترجم کتاب نیز درخصوص چرایی انتخاب این کتاب برای ترجمه میگوید: به واسطۀ حوزۀ تخصص و منطقهای که در آن کار میکنم اغلب به این کتاب مراجعه کرده و میکنم؛ این کتاب با اینکه حدود ۲۵ سال پیش منتشر شده و صرفاً یک گزارش کاوش محسوب میشود اما مجموعهای از یافتههای فرهنگی را از بافت گورستانی ارائه میدهد که نظیر آن را در فلات ایران به ندرت میتوان یافت. شاید اصلیترین عاملی که مرا ترغیب کرد تا این کتاب را ترجمه کنم نه به واسطۀ متن گزارشی آن بلکه فراوانی آثار ارائه شده و دفعات مراجعه به این کتاب بود؛ چراکه نیاز است همواره این یافتهها را مشاهده و به خصوص برای مقایسه به آن رجوع کنیم و این کار حتی با وجود نسخههای الکترونیکی به شدت دشوار و باعث سردرگمی میشود. ضمن اینکه یکی دو تا از این کتاب در کتابخانههای تخصصی همچون پژوهشکده باستانشناسی و موزه ملی ایران موجود است که دسترسی برای تمامی دانشجویان و پژوهشگران دیگر نقاط ایران بسیار سخت است.
به اعتقاد او، شواهد و مدارکی که در این کتاب ارائه شده است پایهای برای مطالعات پیش از تاریخی به خصوص دورۀ مس و سنگ یا به عبارتی دوران روستانشینی در ایران محسوب میشود که هر دانشجو و یا پژوهشگر متخصص یا علاقمند به میراث گذشتهگان بایستی به آن رجوع کنند.
زینیوند درخصوص نویسندگان این کتاب و دورهای که کاوش کردند، توضیح میدهد: در واقع، لوئی واندنبرگ باستانشناس بلژیکی نخستین فردی بود که به طور جدی توجهاش به گورستانهای پشتکوه معطوف شده بود. تمرکز او روی اشیای مفرغی لرستان بود و از همین روی بیشتر گورستانهای عصر مفرغ و آهن را مورد کاوش قرار میداد. در ادامه فعالیتش در پشتکوه، این دو گورستان دورۀ مس و سنگ را نیز کاوش کرد. مرگ زودهنگام او باعث شد نتواند گزارش نهائی از فعالیتهای میدانیاش منتشر کند؛ این امر به وسیله دو تن از شاگردان او یعنی ارنی هرینک و برونو اورلت پی گرفته شد و تاکنون ۸ مجلد از کارهای میدانی او تحت عنوان «اسناد کاوش لرستان» منتشر کردهاند که کتاب هکلان و پرچینه نخستین جلد از مجموعه مورد ذکر است.
به گفته این باستانشناس، جوامع انسانی دورۀ مس و سنگ برای نخستین بار درگذشتگان خود را بیرون از بافت مسکونی دفن میکردند. این دو گورستان شاهد خوبی برای این گذاره است. نمونههای دیگری همچون شوش و اخیراً چگاسفلی در بهبهان نیز شناسائی و کاوش شدهاند؛ اما هکلان و پرچینه از نظر بافتی که در آن قرار گرفتهاند متفاوت است. به این دلیل که هیچ زیستگاه مسکونی در کنار آنها شناسائی نشده است. از این رو، پژوهشگران معتقدند این دو گورستان مربوط به عشایر کوچرو هستند. فراموش نکنیم که همان عشایر نیز کمپهای استقراری داشتهاند که ما نتوانستهایم آنها را شناسائی کنیم. بایسته است که منطقۀ پهله و زرینآباد در شمال غربی دهلران مورد بررسی هدفمند قرار بگیرد که با اطمینان بیشتری در این رابطه صحبت کنیم.
او معتقد است: این دو گورستان که در وضعیت حفاظتی مطلوبی قرار ندارند را حفظ و مراقبت کنیم؛ به این دلیل که کاوش در این دو گورستان به شکل سنتی و در شرایط نامطلوبی صورت گرفته، لازم است که مجدداً این دو محل کاوش بشوند که علاوه بر مستندنگاری دقیق به خصوص از اجساد متوفیان و نمونهبرداری برای آزمایشهای گوناگون در رابطه با کمیت و کیفیت زندگی این جوامع آگاهی به دست آوریم. ضمن اینکه در رابطه با تاریخگذاری مطلق نیز میتوانیم بهروز شویم.
البته زینیوند مترجم کتاب در بخشی از پیشگفتار به این نکته اشاره دارد: در نیمه نخست قرن بیستم میلادی، شمار اشیاء مفرغی منتسب به لرستان فرهنگی در بازارهای عتیقه تهران و اروپا که مکان کشف اغلب آنها نامعلوم بود، رو به فزونی گذاشت. همین مسئله باعث شد تا پای مجموعهداران اشیاء عتیقه، موزهها و برخی از پژوهشگران اروپائی برای پی بردن به مکان کشف، قدمت و همچنین گردآوری این اشیاء به ایران و لرستان باز شود. اگر از فعالیتهای پراکنده اولیه بگذریم (ن. ک: پیشینهی پروژهی هیئت بلژیکیها در لرستان؛ همین مجلد) جدیترین پژوهش میدانی در این رابطه را پروفسور لوئی واندنبرگ در لرستان و به¬ویژه پشتکوه پی گرفت. او به مدت ۱۵ سال از ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۹ م. طی ۱۵ فصل ضمن بررسی منطقه، گورستانهای متعددی را کاوید. تمرکز کاوشهای او بر روی گورستانهای عصر مفرغ و آهن منطقه که حاوی شمار زیادی از مفرغینههای مورد نظر بود قرار داشت؛ اما در این بین، دو گورستان هکلان و پرچینه متفاوت و حائز اهمیت بودند. این دو گورستان وسیع مربوط به اواخر هزارهی پنجم پ. م. ، از قدیمیترین نمونههای فلات ایران محسوب میشوند که با توجه به دانستههای کنونی متعلق به جوامع کوچرو هستند. سُنت شکلگیری یا ایجاد گورستان خارج از بافت مسکونی در همین بازهی زمانی در فلات ایران آغاز شده که از نمونههای دیگر آن میتوان به شوش و اخیراً در چگاسفلی (مقدم ۱۳۹۷) در دشت زهرهِ بهبان اشاره کرد. با این حال، دو نمونهی اخیرتر در کنار بافت مسکونی شکل گرفته و مربوط به جوامع یکجانشین هستند.
او ادامه میدهد: لرستان فرهنگی شامل دو بخش پشتکوه و پیشکوه میشده که امروزه تنها در ادبیات باستانشناسی و یا در زمان رجوع به رویدادهای سیاسی دوران قاجار با آن مواجهیم. آنچه بر اساس متون و نقل قولهایی که سینه به سینه به دست ما رسیده، نوار تنومند کبیرکوه با جهت جنوبی شرقی- شمالغربی که از حسینیه در شمال خوزستان تا حوالی شهر ایلام رخنمون دارد، مرز دو منطقه یپشتکوه و پیشکوه بوده است. این اطلاق به هنگام انتقال حکومت والیان لرستان در زمان سلطنت آقامحمدخان قاجار، به منطقه پشتکوه رسمی شده بود و قلمرو حکومتی والیان پشتکوه، مناطق غرب و جنوب کبیرکوه بود. در ادامه، والیان پیشکوه نواحی دیگری از شرق و شمال کبیرکوه (مانند درهی سیمره یا درهشهر امروزین) را تا سرحدات رودخانه سیمره، به قلمرو خود افزودند، از این هنگام به بعد واژه «پشتکوه» بیشتر به مفهوم سیاسی آن به کار میرود که به معنی «قلمرو حکومتی والیان پشتکوه» است، نه صرفاً مناطق پشتِ کبیرکوه.
این باستانشناس معتقد است: پرفسور لوئی واندنبرگ هیچگاه به طور دقیق مرزهای جغرافیایی منطقهی پشتکوه را معرفی نکرده است. اما هرینک و اورلتاز شاگردان همین مکتب مرز بین دو منطقه را چنین معرفی کردهاند: «کبیرکوه به عنوان مرجعی به آن نگریسته میشود که لرستان را به دو منطقه پشتکوه و پیشکوه تقسیم میکند. رودخانهی سیمره و یکی از شاخههای فرعی آن به نام آب آسمان آباد (در منطقه شیروان- چرداول)، مرز واقعی بین دو منطقه پشتکوه و پیشکوه را ایجاد میکنند» (Haerinck and Overlaet ۲۰۰۲). این در حالی است که در سایر مطالعات باستانشناسی منطقه، درههایی مانند سیمره و هلیلان با این که جزو استان کنونی ایلام هستند و رودخانهی سیمره نیز از شرق و شمال آنها میگذرد؛ جزو منطقه پیشکوه غربی در نظر گرفته شده است (مظاهری ۱۳۹۴؛ زینیوند ۱۴۰۰؛ زینیوند و دیگران 1400Henrickson ۱۹۸۵؛ Henrickson ۱۹۸۷؛ Thrane ۱۹۹۹؛). با همهی این اوصاف، از نظر جغرافیایی، کبیرکوه مرز بین پشتکوه و پیشکوه محسوب میشود.
به گفته او، گورستانهای هکلان و پرچینه در بخش زرینآباد (میمه) از توابع شهرستان دهلران و در ارتفاعات زاگرس قرار دارند. هکلان (N. ۳۳°۱۳ˊ۱۴˝، E. ۴۶°۵۴ˊ۳۵˝) در پادگانه¬یغربی رود میمه/ مهمه جائی که سرچشمه آن قرار دارد و در۷۰۰ متری شرق شهر کوچک میمه؛ و پرچینه (N. ۳۳°۰۲ˊ۰۷˝، E. ۴۶°۵۴ˊ۲۲˝) در پادگانهیشرقی همان رود و به فاصله حدودی ۵/۲ کیلومتری شرق/شمال شرقی شهر کوچک پهله واقعاند. این دو گورستان به خط مستقیم با حدود ۲۴ کیلومتر فاصله، در جهت شمالغربی-جنوب شرقی همدیگر قرار گرفتهاند (ن. ک: تصاویر پیوست). متأسفانه وضعیت حفاظتی این دو اثر ارزشمند نامطلوب است و سوداگران میراث فرهنگی آسیب فراوانی بر هر دو گورستان وارد کردهاند.
زینیوند تصریح میکند: کتاب حاضر حاصل نتایج بخشی از کاوشهای لوئی واندنبرگ در پشتکوه لرستان است که پس از مرگش توسط دو تن از شاگردانش منتشر گردید. با اینکه ۲۵ سال از انتشار این گزارش میگذرد اما مورد رجوع است و منبع دست اولی محسوب میشود. این دو گورستان به واسطه قدیمیترین گورستانهای شناسائی و کاوش شده در فلات ایران حائز اهمیت هستند و از همه مهمتر یافتههای سفالی آن است که مشخصههای سرزمینهای پست و مرتفع را با هم دارد. از این رو، برای مقایسه گاهشناختی همواره مورد رجوع قرار میگیرد. شاید همین مسئله بود که باعث گردید این اثر ترجمه شود.
وی میافزاید: در ترجمهی این اثر سعی شده دخل و تصرفی در متن صورت نگیرد. تصاویر و نقشهها به واسطهی اینکه به صورت خام در دسترس نبودهاند و از طریق اسکن از آنها بهره جستهام، قدری کیفیت پایینتر همراه با رنگ پریدگی به دست آمده که اغلباً پیرایش شده و یا زمینهی آنها تغییر کرده است. در تعداد معدودی از تصاویر نیز به دلیل قاب بهتر، جای و چیدمان اشیاء با تغییر همراه بوده است. در نهایت، برای درک بهتر از موقعیت دو گورستان و منطقهی مورد مطالعه از سامانهیGIS نقشهای با کیفیت تهیه شده که در صفحهی۴ ارائه شده است (این کار توسط آقای سعید بهرامیان صورت گرفته که از ایشان سپاسگزارم) و همچنین، از تصاویر هوائی (ماهواره¬ای) امروزین در صفحات ۹ تا ۱۲ که از گوگل ارث (Google Earth) و یا ماهوارهی اپل (Satellites. pro) تهیه شده، بهره بُردهام.
در پایان لازم میدانم از جناب آقای دکتر عباس علیزاده برای نگاشتن یادداشتی بر ترجمهی فارسی، کمال سپاسگزاری و تشکر را داشته باشم. متن ترجمه از نگاه تیزبین و پُر دقت دوست و همکار عزیزم جناب آقای دکتر سجاد علیبیگی عبور کرده است؛ از ایشان بسیار متشکرم. خانم دکتر فرشته شریفی برای پیشنهاد برخی واژههای تخصصی و بازپیرایی طراحی یافتهها و خانم سپیده جمشیدی یگانه به جهت نظر و توصیه سودمندش در رابطه با طراحی جلد، مترجم را مورد لطف خود قرار دادند. برای ایشان آرزوی توفیق و بهروزی دارم. در آخر، مسئولیت ترجمهی این اثر متوجهی مترجم و گوشزد خطای احتمالی، مایهی مسرت و خوشوقتی راقم خواهد بود.
بنابراین گزارش؛ در بخشهایی از کتاب آمده است: «کوچنشینی به معنی وسیع واژه، جابهجایی مکانی، در تهیه معاش است. از این منظر، تاریخ اینگونه معیشت به قدمت نخستین جوامع انسانی در شرق و جنوب آفریقا است. اما کوچنشینی استوار بر گلهداری، نخست با تعقیب و مدیریت گلههای بز و گوسفند وحشی در کوهستانهای آناتولی و زاگرس آغاز شد و با اهلیکردن این دو نوع جانوری رفته رفته به شکلی درآمد که امروزه ما با آن آشنا هستیم. در واقع کوچِ فصلی ساکنان دورهی نوسنگی در زاگرس توسط کوچ بز و گوسفند وحشی به آنهاتحمیل شده بود، زیرا با آغاز فصل پاییز، برف و سرما و کاهش گیاهان خوراکی در کوهستان، گلههای بز و گوسفند به دشتهای گرمتر و سبز مناطق جنوبی مانند دهلران و خوزستان مهاجرت کرده و جوامع انسانی نیز که معیشت آنها با شکار و گردآوری گیاهان خوراکی و گندم و جوی وحشی تأمین میشد به دشتها کوچ میکردند. اما با اهلیکردن بز و گوسفند در اواخر هزارهی هشتم پ. م. ، مشکل تأمین آذوغه در بلندیهای زاگرس در زمستان و در دشتهای پست در تابستان از میان نرفت. تنها راه ادامه چنین شیوه معیشتی انطباق با طبیعت بود که نیازمند کوچ فصلی برای دامداران کوچروبود که تا امروز ادامه دارد.»