قدرتالله عاقلی در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد؛
کار من مرئی و نامرئی کردنِ واقعیتهاست/ برخی؛ هنرمندِ هنرمندان هستند نه هنرمندِ مردم!
عاقلی درباره سختگیری مسئولان دیگر کشورها برای ساخت تندیس و سردیسهای چهرههای مشهور میگوید: مجسمهسازی چون جف کونز که اثرش شصت میلیون دلار فروش میرود میخواست یک اثر در شهر پاریس نصب کنند؛ اما نگذاشتند. شورای شهر پاریس مسئولان مخالف با این اتفاق، گفته بودند این هنرمند درجه یک نیست!
به گزارش خبرنگار ایلنا، قدرتالله عاقلی یکی از هنرمندان عرصه مجسمهسازی است که سالهاست در این عرصه فعالیت کرده است. او طراحی و نقاشی را نزد میرک در تبریز فراگرفته و طی سالهای فعالیتش بیش از بیست و شش نمایشگاه انفرادی برگزار کرده و در بیش از شصت نمایشگاه گروهی، بینال و اکسپوهای هنری در ایران، آلمان، فرانسه، انگلیس، اتریش، اوکراین، مراکش، دبی و قطر شرکت داشته است. آثار او همچنین در ششمین دوسالانه بینالمللی «هنر پکن» در چین و در و پنجاه و ششمین دو سالانه بینالمللی «ونیز ایتالیا» در پاویون ایران به نمایش درآمده است.
«بیگانگی» عنوان بیست و هشتمین نمایشگاه انفرادی مجسمه قدرتالله عاقلی است که ۲۱ مردادماه افتتاح شده و تا 13 شهریورماه ادامه دارد. او در گفتگو با ایلنا ضمن توضیح درباره جزییات نمایشگاهش از سبک و سیاق و نحوه فعالیتهایش از گفت.
از جزییات نمایشگاه انفرادیتان بگویید که چند روزی از افتتاح آن میگذرد.
من به مدت پنج سال نمایشگاهی برگزار نکرده بودم و این بیست و هشتمین نمایشگاه انفرادی من است که آن را «بیگانگی» نام نهادهام. این رویداد شامل پانزده اثر نیمتنه برنزی است که کار روی آنها را از سه سال پیش شروع کردهام؛ یعنی با شروع کرونا کار من روی این پروژه شروع شد. کرونا که شروع شد یک سالی خانهنشین شدم و در ادامه شروع کردم به اتود زدن و کولاژ کردن هر آنچه در ذهن داشتم. به دلیل اینکه پنج سالی نمایشگاه انفرادی برگزار نکرده بودم، ذهنم انباشتی از موضوعات مختلف بود. در کل نزدیک به پانصد اتود داشتم که بعدها در مراحل تکمیلی تبدیل به پانزده کار شد. منتهی کاری که میگویم مقداری سنگین بود؛ هم از نظر حجمی و هم به لحاظ تکنیکی و نوع اجرا.
ساخت هر پانزده اثرتان طی یک سال انجام شد؟ چراکه کار کردن با متریال برنز کمی سخت و زمانبر است.
خیر کل مجموعه سه سال زمان برد که یک سال آن صرف طراحی و دو سال هم برای ساخت آثار صرف شد. با این حساب ساخت هر اثر یک ماه و نیم تا دو ماه طول کشیده است. محوریت و موضوع این نمایشگاه در ادامه کارهای مفهومی من است که آن را متاثر از مفاهیم سیاسی و اجتماعی روز دنیا میدانم.
«بیگانگی» مفاهیم متعددی دارد. این نوع «بیگانگی» که مدنظر شماست از کجا نشأت میگیرد؟
این بیگانگی ریشهاش از بیگانگی کارل مارکس (فیلسوف و نظریهپرداز آلمانی) میآید. در واقع بیگانگی کارل مارکس حال پس از سالیان طولانی به گونه دیگری بروز کرده است. نگاه و بحث مارکس این بود که «بورژوازی» افراد را از خودی خود و خویشتن خویش بیگانه میکند.
شاید نظریه کارل مارکس درباره از خود بیگانگی امروز بیش از هر زمانی مفهوم و معنای بیرونی و اجتماعیتر پیدا کرده.
بله این اتفاق رخ داده، اما به شیوههای دیگر. اگر بخواهم درباره کلیت آثار نمایشگاه «بیگانگی» توضیح دهم، باید بگویم به واسطه این پانزده اثر بیگانگی را در سه محور مدنظر قرار دادهام. بیگانگی از خویشتن خویش، بیگانگی اجتماعی و دیگری مصائبی که نه فقط در جامعه ایران، که در تمام جوامع وجود دارد. آنچه بیشتر نمود داشته و به آن توجه داشتهام بیگانگی از خود است. هیچکس خودش را دوست ندارد. مثلا افراد چندین عمل زیبایی انجام میدهند تا به واسطه تغییراتی که ایجاد میکنند، خودشان نباشند. این نگرش و رفتار به خودی خود معضل بزرگی است. در میان همه اتفاقات، جنگها را داریم. وقتی در نقطهای از دنیا جنگی درمیگیرد، پشت بند آن مهاجرت و بیگانگی از وطن و اتفاقات دیگری رخ میدهد. به هرحال این بیگانگی یا از خود بیگانگی به شکلهای مختلف وجود دارد و موضوعی کلی است. از آن طرف تغییرات اقلیمی و افزایش دما و گرمایش زمین را داریم. از طرفی دیگر، یک کشور تمام زمینهای حاصلخیز را شخم میزند. بعدا هم این زمینها به رادیو اکتیو آلوده میشوند و تمام آنها غیر قابل کشت خواهند شد.
این موارد، موضوعاتی هستند که تا اتفاقی رخ ندهد کسی به آنها فکر نمیکند.
همینطور است. مثلا همان دویدن مردم مستاصل و ساده افغانستان به دنبال هواپیمایی که از فرودگاه کابل پرواز کرد و سوار شدن بر بدنه آن یکی از همین اتفاقهایی است که میگویید. این اتفاق از سر استیصال رخ داد. شاید هم ایجاد کردن چنین موقعیتی کار استعمار برای تحقیر اهالی افغانستان انجام شده است. به هرحال این اتفاق نوعی از خودبیگانگی است.
در دنیای امروز فضای پیرامونی گسترهی بیشتری پیدا کرده و اغراق نیست اگر بگوییم کل جهان فضای پیرامون هنرمند به حساب میآید.
درست است. هنرمند تافته جدا بافتهای نیست و از جنس مردم است. من هم از آن آرتیستهایی نیستم که هنرمندان دیگر برای آثارم نظر موافق بدهند. یک سری از هنرمندان اینگونهاند و هنرمند هنرمندان هستند؛ نه هنرمند مردم. تمایل همیشگی من این بوده که همه مخاطبان با آثارم ارتباط برقرار کنند؛ حالا نه مخاطبان خیلی عام، بلکه مخاطبان طبقه متوسط و تحصیلکرده.
خودتان به عنوان یک مجسمهساز چه مولفههایی را حاصل توجهِ مخاطب به اثر میدانید؟
طی این روند، پایداری حافظه و ماندگاری اثر در ذهن رخ میدهد. در این میان اورجینال بودن اثر خیلی مهم است تا موضوع مهم همذاتپنداری مخاطب حین مواجه با اثر رخ دهد.
آیا از آن دسته افرادی هستید که با موفقیت یک پروژه همچنان آن را ادامه میدهید؟
خیر. راستش من اینطور نیستم و در صورتی که نمایشگاهم مورد استقبال قرار گیرد، هیچوقت به خاطر فروش و خیلی موارد دیگر آن را ادامه نمیدهم و برای برگزاری نمایشگاه بعدی سراغ موضوع دیگری خواهم رفت. میتوان چنین کاری کرد و به مقوله فروش هم فکر کرد، اما کار من این نیست. آدم کار هنر میکند برای کاملتر شدن، انسانتر شدن و بهتر شدن.
به هرحال ما از نسلی میآییم که «آرمانگرا» بوده و این آرمانگرایی مفهوم مشخصی داشت. ما به دلیل وجود این روحیه آرمانگرایی بود که چند دهه قبل به جبهه رفتیم. من چهارده سالم بود که به جبهههای جنگ ایران و عراق رفتم و همانطور که گفتم این آرمانگرایی همیشه در همنسلان من وجود داشته است. معمولا افراد آرمانگرا سعی دارند در هر موقعیتی درستترین کار را انجام دهند. خلاصه اینکه این روحیه آرمانگرایی همچنان با من همراه است و فعالیتهای هنریام هم بر همین اساس است.
اساس فعالیتهایِ هنریِ آرمانگرایانه پرداختن به واقعیتهاست. این موضوع (یعنی پرداختن به واقعیت) برای شما چگونه معنا میشود و مفهوم میِیابد؟
به هرحال در دنیای امروز میلیونها نفر در سراسر جهان، انبوه اخبار و عکسهای متعدد را در رسانههای حقیقی و مجازی دنبال میکنند. واقعیت این است که تنوع خبر وجود دارد، اما ما راست و دروغش را نمیدانیم و در این زمینه حقیقتی وجود ندارد. من به واسطه آثارم به دنبال حقیقتی هستم که بر افراد تاثیر میگذارد. در این رابطه تلاشم این است در ذهنم و بر اساس فهم خودم ابتدا واقعیت و حقایق تاثیرگذار را بررسی کنم و در ادامه است که آن را مقداری کم رنگ میکنم و در اثرم میآورم. میتوانم اینگونه بگویم که من واقعیت را یک بار برای خودم مرئی میکنم و زمانی که آن را در کار لحاظ کردم، نامرئی میشود. حال شما حساب کنید همه این موارد در حالی انجام میشود که مجسمهسازی هنر محدودی است. دقیقا مثل قالب «رباعی» در شعر. در رباعی شما میتوانید کل حرفتان را در چهار بیت بیان کنید. مجسمهسازی هم چنین حالتی دارد.
با وجود محدودیتها، چه مولفههایی برای بالا بردن کیفت مفهومی اثر باید مورد توجه قرار گیرد؟
زمانی که با محدودیت مواجهیم، قرار دادن درست و دقیق عناصر در کنار یکدیگر اهمیت خیلی زیادی پیدا میکند. این اتفاق لازمه انجام کارهای دیگر برای خلق اثری هنری است. من در نمایشگاه «بیگانگی» تلاشم این بوده موارد مذکور رعایت شوند و نتایج مثبتی را در بر داشته باشند.
شما خودتان را هنرمندی مفهومگرا معرفی کردهاید. از هنر مفهومی چه تعریفی دارید و به نظرتان مفهومگرا بودن به چه معناست؟
قضیهای که از سال ۱۹۶۰ به این طرف مطرح بوده و رخ داده، برداشته شدن مرز میان هنرهاست. پس از برداشتن مرزبندیها هنر معاصر تبدیل به رسانه شد. در ادامه بود که بحث مفهوم و نوع بیان هنرمند مطرح شد و مورد توجه قرار گرفت. ساخت آثار هنری در قدیم بیشتر جنبه کار یدی و بدنی داشت. در آن مقطع تواناییهای هنرمند و ریاضتی که کشیده، مطرح بود؛ اما بعدها مقوله مفهوم و تاثیرگذاری اثر مورد توجه قرار گرفت؛ این یعنی هنر جنبه رسانه پیدا کرده است. بعدتر بحث بینامتنی اهمیت یافت. در هنر معاصر این اتفاق افتاد که مثلا هنرمند اهدافش از ساخت را روی کاغذ مینوشت و میگفت من میخواهم این حرفها را بزنم و این هم مجسمه من است. او آن کاغذ مکتوب را کنار مجسمه نصب میکرد. روند مذکور تا به امروز ادامه پیدا کرده و سبکها و آثار مختلفی خلق و ارائه شدهاند. در ادامه هم ویدئو و ویدئوآرت مرسوم شد. من در برخی آثار قبلیام از ویدئو و نور هم استفاده کردهام.
با وجود آنکه از نسلهای پس از انقلاب نیستید و هنرمندی پیشکسوت محسوب میشوید اما تلاش دارید به روز باشید.
هنرمند باید همیشه به روز باشد و خودش را به استانداردهای لازم نزدیک نماید. مخاطب امروز هم چنین توقعی دارد. البته من تلاش کردهام مرز را نگه دارم.
منظورتان از این حفظ مرز چیست؟
یعنی با یک ساختار کلاسیک قدیمی حرفهای تازهای میزنم و برای رسیدن به این مقصود تلاش میکنم.
نمونه چنین آثاری با ساختاری کلاسیک در نمایشگاه «بیگانگی» وجود دارد.
بله. ریختهگری و برنز دوهزارسال قدمت تاریخی دارد؛ اما آنچه اهمیت دارد حرف و موضوعی است که به واسطه اثر توسط هنرمند بیان میشود. یکی دیگر از موارد مهم در ارائه آثار امروزی ارائه کدهایی است که به مخاطب میدهیم. این کدها برای مخاطبان باید آشنا باشند.
مواردی که آنها را مهم میشمارید به اطلاع و آگاهی هنرمند بستگی دارد.
بله. مثلا من به ادبیات و شعر علاقه دارم و اهل کتاب و مطالعهام و همه اینها در ناخودآگاه من ثبت میشوند و وجود دارند. زمانی که من مجسمهساز اثری را برای ساخت در دست میگیرم هرآنچه به عنوان اطلاعات در ذهن انباشتهام، نمود پیدا میکند.
بله این بهرهگیری از داشتهها اتفاقی است که به صورت ناخودآگاه در کار هنرمند نمود مییابد. یعنی فرد آگاهانه اطلاعاتی را کسب میکند و مواردی را میآموزد و به طور ناخودآگاه از آنها در کار و اثر هنریاش بهره میبرد.
درست است و من هم از بداهه در خلق آثارم بسیار بهره بردهام. همیشه میگویم هنرهای تجسمی، بیش از هرچیز هنرهای تداومی هستند. این تداوم بسیار مهم است. با کار کردن و ابراز خلاقیت است که این تداوم داشتن، میسر میشود.
منظورتان از تداوم فعالیت هنرمند، تبدیل هنرش به شغل است؟
نه اصلا. به نظرم هنر اصلا حرفه حساب نمیشود و اصلا چیز دیگری است. حرفه ساعت و مدت زمان مشخصی دارد، پس از آن فرد از کار فارغ شده و به منزلش میرود و استراحت میکند یا کارهای دیگرش را انجام میدهد. اما هنر اینگونه نیست و نمیتوان برای آن زمان مشخصی در نظر گرفت. اتفاقا هنر موقع استراحت کردن هم به سراغ هنرمند میرود و رهایش نمیکند.
میتوان گفت هنر امری تمام وقت است.
بله هنر مقولهای تمام وقت است. هنر حتی شب و نصف شب هم به سراغ فرد میرود و او را وادار به بیدار شدن و اتود زدن و یادداشت برداشتن میکند. اینها خاصیت و ویژگی هنر است. واقعیت این است تا در هنر غرق نشویم اتفاقی رخ نخواهد داد.
نسبت به کم و کیف وضعیت مجسمهسازی طی دهههای اخیر چه انتقادهایی دارید؟ مثلا ساخت و ارائه سردیسها و تندیسهای مفاخر و شخصیتهای برجسته کشور، طی سالهای اخیر انتقادهای زیادی را (به دلیل عدم شباهت آثار به شخصیتهای اصلی) در بر داشته است. شاید هم چنین موضوعی برایتان اهمیتی نداشته باشد.
چرا اهمیت نداشته باشد؟! مطمئنا هر اتفاقی که در این مملکت بیفتد برای من مهم است، زمانی هم که صحبت بر سر هنر و آثار هنری است این موضوع اهمیتی بیشتری پیدا میکند. مسئله این است که فرهنگ مقولهای شعاری و بداهه نیست؛ بلکه موضوعی بسیار جدی محسوب میشود و در طول زمان رخ میدهد. مسئولان مربوطه در بخشهایی که نظارت بر امور مجسمههای شهری را در دست دارند، لااقل یک مشاور هنری برای خود نمیگیرند. انتخاب مجسمهساز برای ساخت و ارائه آثار شهری به این راحتی نیست. فردی که قرار است پرتره یک شخصیت را بسازد، باید آناتومی بداند؛ یعنی اصلا در این زمینه باید مانند یک پزشک بر آناتومی اشراف داشته باشد. او سپس باید شباهتسازی را بلد باشد و بعد از آن شخصیتسازی بداند. این که ما سه عکس کج و کوله را مقابلمان بگذاریم و شروع به ساخت سردیس یا تندیس کنیم، روال غلطی است. باید شورایی ماندگار شامل هنرمندان اصیل همیشه در سازمان زیباسازی شهر تهران، شورای شهر و هر بخش مرتبط دیگر حضور داشته باشند و با تغییر مدیریتها تغییر نکنند. اعضای چنین شورایی هستند که میتوانند نظرات کارشناسانه بدهند و با تخصصهایی که دارند، روی طرح و اثر بحث کنند.
ساخت و ارائه آثار شهری در کشورهای دیگر به چه شکل است؟
در کشورهای دیگر در رابطه با ساخت آثاری از چهرههای برجسته سختگیریهای خیلی زیادی وجود دارد. مجسمهسازی چون جف کونز که اثرش شصت میلیون دلار فروش میرود میخواست یک اثر در شهر پاریس نصب کنند؛ اما نگذاشتند. شورای شهر پاریس مسئولان مخالف با این اتفاق، گفته بودند این هنرمند درجه یک نیست و اصطلاحا فرد جلفی است! از طرفی مخاطب میتواند آثار خوب را از بد تشخیص دهد و لااقل این را بدانیم که مخاطب دارای درک و فهم است و میتواند متوجه شود اثری ماندگار است یا خیر. اگر مخاطب از آثار من استقبال میکند، مطمئنا میداند که آنها بر اساس طرح و ایدهای مشخص طراحی شدهاند، اتود شدهاند و ساختار مشخصی دارند. ازطرفی زمانی که بحث فروش هم پیش میآید این مخاطب است که برای خرید یک اثر، مثلا باید دویست، سیصد میلیونتومان پول پرداخت کند.
شما طی این همه سال به کشورهای دیگر هم تردد داشتهاید. مسئولان و هنرمندان آن کشورها به مبلمان شهری و ساخت آثاری حجمی از مفاخر چه نگاهی دارند؟
این موضوعی است که من در مصاحبههایم همیشه به آن پرداختهام. نمیگویم کشورهای اروپایی و کشورهای کوچکی چون قزاقستان، ازبکستان، گرجستان و ارمنستان را مثال میزنم. در کشور ارمنستان فضایی ایجاد کردهاند که به کشته شدگان جنگشان اختصاص دارد و بسیار زیباست. هرکس به این کشور رود او را به دیدن این مکان میبرند. ما عمری با عراق جنگیدیم و هزاران شهید دادیم و میلیاردها پول صرف شده؛ اما چنین مکانی را در راستای این اتفاق تعبیه نکردهایم! در این زمینه میتوان کارهای اساسی و ماندگار انجام داد. شهدای ما برای مملکت و این آب و خاک رفتند و باید برای آنها کاری انجام دهیم. ما هم در نهایت میمیریم اما آن افراد که به خاطر این سرزمین جانشان را فدا کردند ماندگار خواهند بود. همانقدر که شخصیتی چون دکتر حسابی مهم است شهید مهدی باکری هم دارای اهمیت است. البته در میان آثار شهری، مجسمههایی داریم که هنرمندانی مطرحی آنها را طراحی کرده و ساختهاند. به طور مثال اثر آقای ارژنگنژاد در میدان حر تهران یکی از آثار خوب شهری ماست. یا تندیس حکیم ابوالقاسم فردوسی که استاد ابوالحسن صدیقی برای جانمایی در میدان فردوسی تهران ساخته جزو آثار خوب شهری است و ماندگار شده است.
به هرحال ما به عنوان هنرمند باید به اتفاقات پیرامون خویش اهمیت دهیم و بر همین اساس به خلق و ارائه آثار هنری بپردازیم و جز این کار دیگری از ما بر نمیآید.