کارگردان مستند «حاشیه صدا ندارد» مطرح کرد؛
فیلمهای بدون امید معضلآفرین هستند/ راویتِ سیاسیِ پدیدههای اجتماعی خالی از صداقت است
میکاییل دیانی معتقد است: فیلمی که به مسائل و معضلات اجتماعی میپردازد برای مثمرثمر بودن، باید امیدبخش باشد و مجموعه «حاشیه صدا ندارد» هم سعی دارد به مخاطبش این امید را بدهد که شرایط تغییرپذیر است و او میتواند در این تغییرات نقش داشته باشد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، مجموعه مستند «حاشیه صدا ندارد» به کارگردانی میکاییل دیانی به تازگی در پلتفرم هاشور در دسترش عموم قرار گرفته است. این مستند اجتماعی نگاهی آسیبشناسانه به مسئله حاشیهنشینی دارد و از مناظر مختلف با روایت مستقیم، استفاده از تحلیل کارشناسان و تحلیل پروندههای متعدد آن را مورد بررسی قرار میدهد.
به بهانه پخش این مجموعه مستند، گفتگویی با میکاییل دیانی داشتیم که در ادامه میخوانید:
ایده ساخت مجموعه مستند «حاشیه صدا ندارد» با موضوع حاشیهنشینی چگونه در ذهن شما شکل گرفت؟
سال ۱۳۹۷ مستند «بیجه» را ساختم، مستندی با موضوع جوانی که در حاشیه شهر، کودکان را مورد آزار و تجاوز قرار میداد و بعد آنها را به قتل میرساند. این قاتل یکی معروفترین قاتلهای زنجیرهای ایران است و پس از ساخت این مستند تلاش کردم که اصل پدیده حاشیهنشینی را مورد پژوهش قرار دهم. این پدیده را به شکل عمیقتری دنبال کردیم و بعد به چند نگاه کاملاً تخصصی رسیدیم و لطماتی که کودکان از حاشیهنشینی متحمل میشوند را مورد بررسی قرار دادیم.
این لطمات مربوط به حوزههای مختلف از جمله حوزه آموزش، بهداشت، جغرافیای شهری، امنیتی و... میشود. ما پروندههای مختلف که مربوط به این ماجرا بود را بررسی کردیم و به سراغشان رفتیم و در نهایت توانستیم به ساخت یک مستند سریالی با موضوع بررسی حاشیهنشینی از جنبههای مختلف برسیم.
پرداختن به پروندههای مربوط به موضوع این مجموعه مستند، ساختار متفاوتی به اثر داده است. انتخاب پروندهها بر چه اساس صورت میگرفت؟
در مجموعه مستند «حاشیه صدا ندارد» بیش از هر چیز ما مسائل را محور قرار دادهایم و پروندهها با توجه به مسائلی که وجود داشت در مستند قرار میگرفت.
ما یکسری معضل را شناسایی کردیم که از نظر ما مسائل اصلی در حوزه آسیبهای حاشیهنشینی برای کودکان است و سعی کردیم این مقولهها را به ریز مقوله تبدیل کنیم و به مصداق برسانیم و برای این مصادیق سعی کردیم سوژههای عینی پیدا کنیم. در واقع در مرحله اول آسیبشناسی صورت گرفت، مقولهها کشف شد و بعد به سراغ سوژههای میدانی رفتیم و این روند به شکلی نبود که سوژهها مسیر ما را مشخص کنند.
به عنوان مثال پرونده دخترانی که در اسلامشهر مورد آزار و اذیت مربی خیاطی قرار میگرفتند یا کودکانی که در لب خط در مسیر مدرسه مورد تعرض کارتنخوابها و افراد معتاد قرار میگرفتند و این پروند به یک پرونده امنیتی اجتماعی تبدیل شده بود یا خانههای نیمه مخروب دِه فرحزاد که امروز به یک پرونده امنیت اجتماعی تبدیل شده است. ما پس از کشف معضلات به سراغ این پروندهها میرفتیم و آنها به درک بیشتر موضوع کمک میکردند.
انتخاب کارشناسها به چه صورت انجام میشد؟
سعی کردیم در هر حوزه که ورود میکنیم در درجه اول به سراغ کارشناسهایی برویم که شاهد عینی هم هستند. ما سراغ آدمهایی رفتیم که تا حد زیادی در مسائل ورود میدانی داشتند یا نقشی در حاشیه داشتند؛ در واقع استفاده از تجربه میدانی کارشناسها برای ما اهمیت زیادی داشت و این افراد برای ما در اولویت بودند.
یکی از رویکردهایی که مدنظر داشتید، یافتن راهحل برای معضلات است. چرا برخلاف بسیاری از مستندها تنها به پیدا کردن معضل اکتفا نکردید؟
من در ساخت مستندهایم از جمله مستند «بیجه»، «بچههای زمین خاکی» و «اعتراض خاموش» سعی کردهام دو رویکرد را مدنظر داشته باشم: اولین مسئله این است که ما با قهرمانهایمان یعنی آدمهایی که سعی دارند شرایط بد موجود را تغییر دهند، همراه شویم و مسائل را از زاویه دید آنها ببینیم. نکته دیگر این است که من همیشه سعی داشتم به راهحلها و راهکارهایی که میتواند در حل معضلات به ما کمک کنند و ما را در مسیر تغییر قرار دهند، دست پیدا کنم و این مستند هم از این قاعده مستثنی نیست.
به عنوان مثال وقتی به فرحزاد رفتهام و معضلات حاشیهنشینی را دنبال کردهام، حتماً با دکتر قهرمانی که روانپزشک است و در این زمینه فعالیت کرده و معضلات آنجا را به خوبی میشناسد، هم گفتگو داشتم و فقط به دنبال کشف و بیان یک معضل نبودم. در این مستند با سیدحسن حسینی به عنوان جامعهشناس مصاحبه کردهایم و ایشان کسی است که پرونده زندگی حاشیهنشینی بیش از ۱۵۰ شهر در ایران را بررسی کرده و به خوبی این پدیده را میشناسد. دلیل انتخاب کارشناس و پرداختن به این مسائل از زوایای مختلف در جهت کشف راهحل بوده است.
در پرداختن به اشخاصی که به عنوان یک قهرمان در این مجموعه معرفی میشوند، صرفاً الگوسازی را مدنظر داشتید یا مسائل دیگری هم دخیل بودهاند؟
هدف ما این بود که در ساخت این اثر برای پرداختن به شخصیتهایی که عمل قهرمانانه دارند، به سراغ افرادی برویم که هم بتوانند الگو باشند، هم در دسترس باشند و هم بتوانند حس مسئولیتپذیری در جامعه را افزایش دهند.
ما با دیدن این شخصیتها باید به این نتیجه برسیم که نسبت به پیرامونمان مسئول هستیم و به همین دلیل سعی کردم افرادی را انتخاب کنم که هم ظرفیت الگوسازی داشته باشند و ما در اثر، تغییراتی که آنها ایجاد کردهاند را احساس کنیم و در واقع عمل قهرمانانهشان ملموس باشد. در این صورت است که به تصویر کشیدن یک قهرمان میتواند نتیجه مثبتی داشته باشد.
در سالهای اخیر در سینمای داستانی ما فیلمهای بسیاری با موضوع حاشیهنشینی یا پرداختن به قشر ضعیف جامعه ساخته شده است و این به نوعی تبدیل به یک جریان شده و در سینمای مستند هم به این مسئله نگاه ویژهای شده است. شما چقدر تحت تأثیر این جریان بودید و چقدر سعی کردید اثرتان نگاه متفاوتتری نسبت به دیگر آثار داشته باشد؟
هر فیلمساز نگاه مختص خود را دارد اما باید به این نکته توجه کنیم که شاید برخی فیلمها صرفاً در جهت سیاهنمایی و نشان دادن مشکلات ساخته میشوند و برخی سعی دارند رویکرد دیگری را دنبال کنند. برخی فیلمها از منظر آسیبشناسی این مسئله را دنبال میکنند و سعی دارند در جهت بهبود مشکلات ایده و راهکار داشته باشند. این دو را باید از هم جدا کرد و نمیتوان هر فیلمی که به پایین شهر میرود را محکوم به سیاهنمایی کرد. اگر ما جبر ساختاری یا در واقع غلبه محیط و ساختار بر اختیار فرد را دنبال کنیم طبیعتاً شخصیتهای منفعلی داریم و اگر بخواهیم در جهت تلاشی برای تغییر وضع موجود فیلم بسازیم شخصیتهایی فعال و پرتلاش داریم.
به عنوان مثال تفاوتی که در فیلمهای محمد کارت با دیگر فیلمسازان که به سراغ جنوب و حاشیه شهر میروند وجود دارد به این مسئله مربوط میشود که در آثار این کارگردان آدمها در شرایط سختی که قرار دارند سعی دارند شرایط را تغییر دهند و بر معضلات غلبه کنند. قهرمان فیلمهای کارت افرادی بدبخت و اسیر ساختار و جبر اجتماعی نیستند و این با دیگر فیلمها که فقط به نشان دادن معضلات میپردازند تفاوت دارد. در مجموعه «حاشیه صدا ندارد» هم من این رویکرد را دنبال کردم که اگر قهرمانی به تصویر کشیده میشود برای این موضوع است که ما به مخاطب نشان دهیم انسانها میتوانند بر شرایط بد خود غلبه کنند و وضعیت را تغییر دهند.
چرا با وجود اینکه به یک معضل اجتماعی مهم پرداختهاید، از مسائل سیاسی در فیلمتان فاصله گرفتهاید و صرفاً یک نگاه اجتماعی را دنبال کردهاید؟
من همیشه سعی کردهام که از نگاههای سیاسی فاصله بگیرم و اساساً دنبال کردن چنین موضوعی از منظر صرفاً سیاسی کار اشتباهی است چراکه وقتی ما درباره مسائل اجتماعی صحبت میکنیم برای رسیدن به راهحل باید نگاههای جناحی و سیاسی را کنار بگذاریم.
در صورتی که مستندساز اجتماعی در پرداختن به معضلات نگاهش آلوده به سیاستزدگی باشد، معضلات را به خوبی کشف نمیکند و راهکارهایش معمولاً نمیتواند راهکارهای مفیدی باشد. بعضا دیدهایم که یک سوژه در بازه زمانی خاص مربوط به جناحی خاص بوده اما وقتی راوی دلبستگی و وابستگی سیاسی داشته باشد در مواجهه با پدیده قطعاً نمیتواند روایتگر صادقی باشد چراکه قضاوتهای پیشین در نتیجهگیری نهایی فیلمساز تأثیرگذار خواهد بود. به همین دلیل من سعی دارم که بررسیهای اجتماعیام را به سیاست آلوده نکنم.
آیا میشود در پرداختن به مسائلی چون حاشیهنشینی و فقر نگاه سیاسی را حذف کرد؟
برخی مواقع ممکن است نگاه تاریخی برای مستندساز اهمیت بالایی داشته باشد. به عنوان مثال من در مستندی سعی داشتم به مسائلی از ابتدای دهه ۱۳۸۰ بپردازم. در آن مستند نگاه و رویکرد من مستلزم پرداختن به مسائل سیاسی بود و حتی من به اقدامات رئیسجمهور وقت، مسئولان نیروی انتظامی و قوه قضاییه هم پرداختم اما در سوژههایی مثل سوژه مجموعه «حاشیه صدا ندارد» میتوان بدون درگیر شدن با این مسائل به روایت قصه خود با رویکردهای مدنظر پرداخت.
این مستند که مدعی روایت معضلات حاشیهنشینی است، تعریف متفاوتی از حاشیهنشینی ارائه میدهد. چطور به این تعریف متفاوت رسیدید؟
یکی از تصورات غلط درباره حاشیهنشینی، معطوف کردن آن به زیستن در جغرافیایی خاص است؛ به این معنا که زیستن در حاشیه شهرها فقط معنای حاشیهنشینی دارد در حالیکه تعریف آن مربوط به جغرافیا نمیشود. آنچه که جامعهشناسها به آن تأکید دارند و من هم سعی کردم آن نگاه مستدل علمی و جامعهشناسانه را دنبال کنم، حاشیهنشینی به معنای عدم توسعه متوازن امکانات، دسترسیها و شرایط تعریف میشود و حاشیهنشینی صرفاً مبنای جغرافیایی و اقتصادی ندارد بلکه میتواند مبنای اجتماعی و فرهنگی داشته باشد. من سعی کردم در این مستند جدا از نگاه جغرافیایی به همه وجود حاشیهنشینی توجه داشته باشم و آن را از مناظر فرهنگی و اجتماعی هم مورد تحلیل قرار دهم.
با توجه به این تعریف میتوان شرایطی را حتی در دل شهر تهران پیدا کرد که افراد در زیست خود نشانههایی از حاشیهنشینی دارند و اتفاقاً آنها هم در تعریف این نوع زندگی قرار میگیرند. در واقع حتی زندگی حاشیهنشینی را در شمال تهران هم میتوان پیدا کرد.
در حل معضلات اجتماعی، سینمای مستند و داستانی تا چه حد میتواند نقشی سازنده داشته باشد؟
روایت پدیدهها بر مبنای نگاه امیدوارانه، آسیبشناسانه و در واقع رو به آینده، هم نیاز جامعه است و هم مثمرثمر؛ برای کارساز بودن باید از روایت صرف معضلات فاصله گرفت و فیلمساز میتواند در پس تحقیق و پژوهشی که دارد راهکار و راهحل ارائه دهد. اگر نقاط امیدآفرین و امیدبخشی در فیلم وجود نداشته باشد، خود در شکلگیری و ایجاد معضلات نقش روشنی میتواند داشته باشد؛ به این معنی که فیلمهای بسیاری ساخته میشوند که متأسفانه به دلیل نگاه غلط صاحب اثر خودشان معضلآفرین میشوند.
فیلمهایی که شرایط را غیر قابل تغییر نشان میدهند، کاراکترها منفعل هستند و هیچ قهرمانی ندارند به راحتی معضلآفرین میشوند اما اگر قرار باشد که اثر هنری در خدمت آگاهیبخشی و تحرک در جامعه باشد قطعاً میتواند تأثیرات مثبت فراوانی داشته باشد.