نویسنده و کارگردان نمایش «جنون جنین جنزده»:
آدمهای امروز یکدیگر را نمیبینند، بلکه دید میزنند/ دچار فلج حسی شدهایم
نویسنده و کارگردان نمایش «جنون جنین جنزده»، با بیان این که دایره ارتباطات نزدیک او بسیار محدود است و تعداد دوستانش به کمتر از انگشتان یک دست میرسد، گفت: کسانی در اطراف من هستند که حس میکنم با آنها فصل مشترکی دارم.
«شادی اسدپور» نویسنده و کارگردان «جنون جنین جن زده»، با اشاره به شکلگیری این نمایش، در گفتگو با خبرنگار ایلنا تصریح کرد: در دو سه سال اخیر، برای من بسیار اتفاق افتاده است که پیرامون یک موضوع دست به نگارش متن میزنم، متن به اجرا میرسد و همۀ کارها تکمیل میشود، اما زمانی که بخشی از مسیر طی میشود و به جلو میروم مواردی بر اساس شهود کشف میشود و یا به دلایل دیگر ظهور پیدا میکند.
او ادامه داد: در این مرحله از نگارش یک متن، همواره به این نقطه میرسم که می بینم قطعاتی از پازل این نمایش در سر جای خودش نیست و در این میان، اتفاق میافتد که من یک فیلم میبینم، کتاب میخوانم و یا به تماشای یک نمایش میروم و در نهایت، قطعات گم شدۀ پازل خویش را در میان این رخدادها مییابم و مواردی به متن اضافه میشود که در اثر قبلی نبوده است و همین عامل، مرا برای نگارش اثر بعدی قلقلک میدهد.
اسدپور با اشاره به این که این موضوع برای او بسیار آزاردهنده است، اضافه کرد: من آمدم یک انسان را در چنین موقعیتی قرار دادم، این ایده را در موقعیت خاص خویش پردازش کردم و در آن لحظه تصورم بر این بوده است که من این ایده را به مرحلۀ صد رساندم و هر آنچه که میتوانستم برای آن انجام دادهام، اما چرا با این مسئله مواجه هستم که مثلاً بعد از گذشت یک ماه از این واقعه، یک شعر، یک نمایشنامه و یا دیدن یک آدم در خیابان و حتی هر مساله دیگری که در دنیای سینما و ادبیات وجود دارد، موجب میشود که من بفهمم که یک نفر دیگر نیز این ایده را داشته است و او چقدر کاملتر به آن پرداخته است.
کارگردان نمایش «جنون جنین جنزده»، با اشاره به اینکه این موضوع در نهایت در وجود او به عنوان یک علامت سؤال باقی میماند و این دغدغه به عنوان یک ابهام در ذهن او ماندگار میشود، ادامه داد: به همین دلیل است که من سالهاست در حال نگارش متونی پیرامون تنهایی هستم و نمیدانم که این موضوع تا چه زمانی ادامه پیدا خواهد کرد و شاید من تا آخر عمرم راجع به تنهایی بنویسم، چرا که با شناخت هر بعد از تنهایی، میبینم که این مقوله، چه اندازه ابعاد مختلفی دارد و یا مثلاً این عدم ارتباط میان آدمها، مشکلی که آدمها در شناخت و فهم یکدیگر دارند و یا مشکلاتی از جمله فهمیدن و یا گوش دادن یکدیگر دارند تا چه اندازه بزرگ است و من اعتقاد دارم که ما آدمها یکدیگر را نمیبینیم، بلکه ما یکدیگر را دید میزنیم.
اسدپور، ادامه داد: این موضوع به این خاطر است که ما زمانی که در حال شنیدن صبحتهای طرف مقابلمان هستیم، تنها و تنها به این فکر میکنیم که «من الأن چه بگویم»؛ ما یکدیگر را نمیشنویم و به همین خاطر است که دوستیهایمان به معنای واقعی شکل نمیگیرد. قصد ندارم که این موضوع را به کل روابط تعمیم بدهم، بلکه بیشتر روابط جاری در میان آدمها مد نظر من است و بنابراین باید گفت که من خودم، دوستان بسیار زیادی در زندگی ندارم، با آدمهای زیادی در ارتباط نیستم و کسانی که اطراف من هستند، کسانی هستند که من احساس میکنم با آنها یک فصل مشترک دارم و یا آدمهایی هستند که واقعاً کمتر از تعداد انگشتان یک دست هستند.
او با اشاره به این که امروز، کسانی را در کنار خود دارد که میتواند با آنها حرف بزند و آنها نیز میتوانند با او حرف بزند و فهمی متقابل در این نوع از ارتباط وجود دارد، اظهار داشت: این نکته که تعداد دوستان من بسیار کمتر از انگشتان یک دست هستند، در بسیاری از موارد موجب تنهایی من شده است و من روزهایی از زندگی، میبینم که از صبح تا شب، حتی یک بار هم تلفن من زنگ نخورده است و ذهن من درگیر این موضوع میشود که این امر، اتفاق خوبی است یا اتفاق بدی است.
کارگردان نمایش «این یک اعتراف است»، با اشاره به این که در برخی از موارد در پاسخ به این سؤال که این موضوع تنهایی او اتفاقی خوبی است یا اتفاقی بدی است، تصریح کرد: در برخی از موارد، با خودم میگویم این که آدمهای اضافی در کنار من نیستند، موضوع بسیار خوبی است و گاهی نیز این گونه فکر میکنم که این موضوع تا چه اندازه میتواند برای من تلخ باشد و این چالش، همواره با من وجود دارد.
اسدپور، با اشاره به اینکه همواره در قصهها، زندگی آدمها، کاراکترهای مختلف و نمایشهایی که روی صحنه است، به دنبال مواجه شدن با این چالش میگردد، خاطرنشان کرد: تصور میکنم چون همۀ این موارد از قلمرو ناخودآگاه من نشات میگیرد و همۀ این دردها و مباحث از جائی از لابلای خاطرات قدیمی و بخشهایی از زندگی، که خودم تلاش کردم آنها را به عقب برانم، نشات میگیرد، مطمئن هستم که بر ناخودآگاه تماشاگر من چنگ میاندازد و خداوند متعال را سپاسگزارم که معمولاً همیشه توانستهام با تماشاگر خویش ارتباط برقرار کنم.
او به عقب راندن خاطرات تلخ زندگی را از مهمترین ویژگیهای مشترک همۀ آدمها برشمرد و با بیان این که هرگز کسی دوست ندارد به خاطرات بد گذشتۀ خویش فکر کند، تأکید کرد: من تلاش میکنم که این رخدادها را رو به بالا بکشانم؛ چرا که تا مقطعی از زندگیام، هنوز به این درک نرسیده بودم که اتفاقاً من به این مخزن نیاز دارم.
این نویسنده و کارگردان تئاتر با تأکید بر این مفهوم که او نیز مثل بقیه و اغلب آدمها و با سفارشهای برخی از کتابها که میگویند چگونه زندگی بهتری داشته باشیم، چگونه به آرامش برسیم و یا دیگر مواردی از این دست که همواره لابلای کتابهای زرد ایدههای روانشناسانه وجود دارد، روبرو شده است، گفت: این کتابها همواره در تلاش هستند که به فرد بگویند که باید از این دورهها عبور کنی و نباید به آنها فکر کنی و در نهایت حرف همۀ آنها این است که فراموش کنیم، اما در نهایت، منی که باید یک قصه بنویسم، آدمی را خلق کنم و او را در یک موقعیت قرار بدهم، اگر در این برهه از نوشتن به سراغ آن ایدهها بروم، اشتباه محض کردهام.
اسدپور با اشاره به این که سالهاست در حال تمرین است، همۀ این ویژگیها را در خود دارد و اتفاقاً فشارهای زیادی را به او وارد میکنند، در پایان یادآور شد: در شرایط فعلی انگار دارم چنگ میاندازم و خود را از این میان مشکلات گذشته بیرون میکشم و در چند ماه اخیر، دست به تمرینی زدم که آگاهانه به سمت این موضوع بروم که حواس خویش را تقویت کنم، چرا که اعتقاد دارم حواس ما یا فلج شده و یا مرده است.