خبرگزاری کار ایران

امیرحسین عالی در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد؛

افزایش سرعت تجارب اجتماعی غیرممکن است/ آموزش درست طراحی برای ما امری دور از دسترس است

افزایش سرعت تجارب اجتماعی غیرممکن است/ آموزش درست طراحی برای ما امری دور از دسترس است
کد خبر : ۱۲۲۷۹۶۴

یک طراح و نقاش می‌گوید: ما می‌توانیم سرعت را برای نتیجه‌گیری بیشتر کنیم، اما تجارب اجتماعی را نمی‌توان سرعت بخشید. مثلا نمی‌توانم به شما بگویم بیاید تا تجربه موضوعی مانند جنگ را با هم داشته باشیم. چنین مواردی مشمول زمان می‌شود و سرعت بخشیدن به آن امکان‌پذیر نیست.

به گزارش خبرنگار ایلنا، در دنیای پر زرق و برق امروز که واجد هنرها و سبک‌های متنوع است، طراحی گونه‌ای مهجور به حساب می‌آید و افراد کمی اعم از هنرمندان، گالری‌داران و مخاطبان آن را هنری مستقل می‌دانند. در ایران نیز این نگاه وجود دارد. اگر به نمایشگاه‌های گروهی و انفرادی برگزار شده طی سال‌ها و دهه‌های اخیر نگاهی بیندازیم، درخواهیم یافت که رویدادهای کمی با محوریت طراحی پیش روی مخاطبان قرار گرفته است. اتفاقی که به تازگی رخ داده برگزاری یک نمایشگاه با موضوع طراحی است و امیرحسین عالی پدیدآورنده طرح‌هایی‌ست که تحت عنوان «زنان با چشمان بسته» روی دیوار رفته است. 

افزایش سرعت تجارب اجتماعی غیرممکن است/ آموزش درست طراحی برای ما امری دور از دسترس است

این فعال عرصه نقاشی و طراحی دیپلم نقاشی خود را از هنرستان سوره تهران دریافت کرده و پس از آن برای تحصیل در رشته ارتباط تصویری به دانشگاه علم و فرهنگ رفته است. وی که چند سالی است در زمینه هنرهای تجسمی فعالیت می‌کند، تلاش دارد با استفاده از کیفیت‌های متنوع خطوط، پنهان‌ترین لایه‌های درونی سوژه را به تصویر بکشد. می‌توان گفت خط اصلی‌ترین عنصر در آثار این هنرمند است. 

امیرحسین عالی که تجربه شرکت در چندین نمایشگاه گروهی را داشته و در رویدادهایی مانند سومین جشنواره هنرهای تجسمی هنر جوان، مسابقه طراحی «سکوگراف»، مسابقه نقاشی «مونه» حضور یافته، درباره اهمیت طراحی در دنیای امروز با ایلنا گفتگو کرد. عالی همچنین از جزییات نمایشگاه «زنان با چشمان بسته» که تا بیست و ششم اردیبهشت‌ماه در گالری ژاله برپاست، توضیحاتی ارائه کرد. 

با توجه به نگاه تخصصی‌تان به مقوله طراحی، بگویید جایگاه این هنر در دنیای امروز کجاست و تا چه حد اهمیت دارد؟ 

سوال بجایی است و باید بگویم؛ طراحی همیشه نسبت به دیگر هنرهای عرصه تجسمی بار «اکسپرسیو» یا «حس‌گرایانه» بیشتری دارد که دلیلش می‌تواند این باشد که نسبت به دیگر هنرها خیلی بی‌واسطه‌تر است و این بی‌واسطه‌گی در شروع آن وجود دارد. می‌بینیم که خیلی از هنرمندان در دوره‌های مختلف با کمک طراحی کارهای خود را پیش می‌برند. به عنوان مثال یکی از مقاطعی که طراحی در آن اهمیت داشته، زمانی است که جنگ جهانی دوم در می‌گیرد. خانم کتو کلی در آن دوره با کمک طراحی به ارائه آثاری پرداخته و مجموعه‌های فوق‌العاده‌ای را خلق کرده است. همه این موارد نشان می‌دهد که طراحی قابلیت آن را دارد که به عنوان یک هنر مستقل مورد توجه قرار گیرد. اما موضوع این است که طراحی را در گذشته به عنوان یک شالوده، بیس و ستون برای هنر نقاشی می‌دیده‌اند و به عنوان هنر و آثاری مستقل با آن برخورد نمی‌کرده‌اند. اما امروزه طراحی پیش از آنکه اثری هنری باشد بستری برای ارائه هویت هنرمند است. این هویت هنرمند ارتباط بی‌نظیری با طراحی برقرار می‌کند. یعنی در واقع ما می‌توانیم با طراحی بدون واسطه‌تر با هنرمند و مفهوم ایده‌ای که داشته، ارتباط برقرار کنیم. همه اینها گویای اهمیت طراحی در دنیای امروز است. 

آیا طراحی در ایران هنری کامل محسوب می‌شود؟ 

می‌توانم بگویم خوشبختانه طراحی طی چهل، پنجاه سال گذشته در ایران از سوی جامعه به عنوان رسانه و هنری مستقل شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته است. در سال‌های اخیر هم تاسیس مرکزی با عنوان «موزه طراحی» توسط آقای فرهاد گاوزن خیلی به این نگرش کمک کرده است. 

 آقای گاوزن سال نود و شش با حمایت «خانه طراحی» مجموعه موزه را تاسیس کرد. «خانه طراحی» هم حدود یک دهه قبل از افتتاح موزه با با هدف آموزش در زمینه طراحی و پرورش هنرمندان ایجاد شد و حرکتی نو در عرصه هنرهای تجسمی محسوب می‌شد؛ اما موزه مذکور تعطیل شده یا دیگر فعالیتی ندارد. 

بله متاسفانه همینطور است و موزه طراحی به علت برخی مسائل دیگر فعالیتی ندارد. این مجموعه رسما تعطیل شده اما فعالیت این فضا توسط آقای گاوزن ادامه دارد. 

افزایش سرعت تجارب اجتماعی غیرممکن است/ آموزش درست طراحی برای ما امری دور از دسترس است

به عنوان هنرمندی که با حضور در نمایشگاه‌های گروهی و برگزاری نمایشگاهی انفرادی، به فعالیت‌هایش رسمیت بخشیده، از همان ابتدا طراحی را هنری مستقل می‌دانستید؟ 

من زمانی که به عنوان هنرجو به یادگیری پرداختم و فعالیت‌هایم را شروع کردم، صرفا می‌خواستم روند طراحی‌ام را به عنوان یکی از زیرساخت‌های هنر نقاشی طی کنم. در آن روزها به این دیدگاه نرسیده بودم که طراحی می‌تواند رسانه‌ای مستقل محسوب شود. در طول این سال‌ها، با اتفاقاتی که در دنیای هنر در کشورمان رخ داده، به این نتیجه رسیدم که می‌توانم طراحی‌هایم را در قالب اولین نمایشگاه انفرادی، به عنوان «رسانه»، «هنر» و «دیدگاهی مستقل» در معرض دید عموم بگذارم. 

 مهمترین مولفه‌ای که می‌تواند طراحی را به عنوان هنری مستقل به هنرجو و هنرمند بنمایاند، چیست؟ 

به نظرم طی روندی که هنرمندان این عرصه طی می‌کنند، یکی از مهمترین مولفه‌ها روش تدریس است. مقوله آموزش در رسیدن به دیدگاه مذکور بسیار تعیین کننده است. خوشبختانه برای رسیدن به چنین دیدگاهی از محضر اساتیدی بهره بردم که در روند آموزش بسیار مرا کمک کردند. نکته خیلی مهمی که برای من به وجود آمد این بود که کلا روند هنری یک نقطه و هدف ندارد؛ بلکه آنچه اهمیت دارد مسیری است که هنرمند آن را طی می‌کند. به نظرم یک هنرمند حرفه‌ای باید سعی کند خودش را در مسیر درست هنر قرار دهد. 

با توجه به مسیری که تا امروز طی کرده‌اید، طراحی برایتان به چه معناست؟ 

طراحی، امروز برای من یک مدیا محسوب می‌شود، یا به زبان عامیانه‌تر یک روش بیان و مرکبی برای گذر است. این مرکب، طی مسیری که طی می‌کنم تا یک جایی جواب می‌دهد و به واسطه آن پیش می‌روم؛ و در ادامه روش بیان من است که متریال بعدی مرا مشخص خواهد کرد. 

یعنی شاید در پنج یا ده سال آینده سبک و سیاق شما برای بیان دیدگاه‌تان هنر دیگری باشد؛ مثلا نقاشی رئالیستی یا اکسپرسیونیسم! 

همینطور است. مثلا ممکن است بر اساس مسیر طی شده و تحولات فکری سراغ مجسمه‌سازی بروم یا حتی نوشتن را انتخاب کنم. 

بر اهمیت آموزش و شیوه‌های تدریس تاکید کردید که البته در همه هنرها اهمیت دارد؛ آیا می‌توان گفت طراحی و نقاشی ما در این زمینه دچار ضعف است؟ 

اینطور بگویم که آموزش درست طراحی برای ما امری دور از دسترس است. یعنی اگر امروز بخواهید طراحی کار کنید، اگر به آموزشگاهی خوب مراجعه کنید، متوجه خواهید شد که این هنر هنوز بر اساس سبک و متدی که چهل؛ پنجاه سال پیش مرسوم بوده تدریس می‌شود! در چنین شرایطی شما بر اساس همان شیوه با طراحی برخورد خواهید کرد و مواجه خواهید شد. چیزی شبیه نگاه و فعالیت‌های هنرمندان فلان دوره کشور روسیه یا شبیه هنرمندان فلان دوره تاریخی کلاسیک. نکته اینجاست که ما امروز نیاز داریم طراحی را با متدولوژی جدیدی که در دنیا مرسوم است بیاموزیم. 

این رویه برای خودتان به عنوان طراحی امروزی به چه شکل بوده است؟ 

طراحی برای من تا ده سال (از لحاظ آموزش) شاید همان خاصیت گذشته را داشت. ویژگی‌هایی که ممکن بود برای نسل من سرخوردگی‌هایی را ایجاد کند؛ چیزهایی شبیه تکرار شدن، روش‌های استادان شیوه‌گرا و در نهایت نرسیدن به آن استانداردهایی که مثلا در کار هنرمندان چون میکل‌آنژ، رافائل یا دیگر هنرمندان وجود داشت. این موارد حتی می‌توانست باعث شود فردی چون من طراحی را کنار بگذارد! اما خوشبختانه طی یک اتفاق من سعی کردم طراحی را با فضای روز بیاموزم. البته همه این موارد برای من اتفاقی بود و اینطور نبود که دانسته باشد. اینطور نبود که بروم شیوه طراحی و آثار و نحوه آموزش فلان استاد طراحی را بررسی و ارزیابی کنم که چگونه می‌خواهد با من کار کند؟ من طی روندی که پیش گرفته بودم با استاد گرانقدرم آقای علی ذاکری آشنا شدم و تصورم این بود که ایشان هم می‌خواهد به شیوه کلاسیک مرا آموزش دهد. اما ایشان به من گفت شیوه تدریس من کلاسیک نیست. بعد پرسیدم منظورتان چیست؟ و ایشان کتابی را به من معرفی کرد که بازگو کننده شیوه‌ای جدید بود. البته اینکه می‌گویم جدید منظورم روش‌هایی مربوط به چند سال گذشته و دهه‌های گذشته نیست. شیوه این کتاب شاید مربوط به دوران جنگ جهانی دوم است و در همان دوران ابداع شده است؛ اما همین متد باعث شد من بتوانم طراحی کنم و آثاری را ارائه دهم که برایم قابل دفاع باشند. به واسطه این متد طراحی‌هایی را انجام دادم که برایندی از «من» باشند. طی این روش لزوما قرار نیست من به خلق آثار واقع‌گرایانه بپردازم. 

یعنی آثاری که در نمایشگاه انفرادی‌تان با نام «زنان با چشمان بسته» ارایه شده، غیرواقع‌گرایانه است؟ 

خیر؛ طراحی‌هایی که امروز از من می‌بینید، آثاری واقع‌گرایانه هستند. اما با طراحی‌های واقعیت‌گرایانه‌ای که در آموزشگاه‌ها و دیگر جاها ارائه می‌شود، اختلافی اساسی دارند. گفتگوی طراحی‌های من نوعی گفتگوی «یونیک» است. 

منظور از گفتگوهای «یونیک» چیست؟ 

یعنی اینکه من برای اینکه بخواهم واقعیت‌گرایی را در طراحی‌هایم به وجود بیاورم، به سراغ این مقوله (یعنی واقعیت‌گرایی) نرفته‌ام. من سراغ پرورش دادن خاصیت‌های درونی خودم رفته‌ام. در عین حال این خاصیت به طور طبیعی در آثارم شکل گرفته است. مثلا اگر کودکی در خانواده شما متولد شود و شما متوجه شوید که شنواست، برایتان مسجل خواهد شد که او می‌تواند فارسی صحبت کند. پس ممکن است که این کودک در آینده نظامی‌گنجوی، حافظ یا سعدی باشد. ممکن است چنین سوالی برایتان ایجاد نشود و این موضوع در ذهنتان شکل نگیرد که آیا این بچه می‌تواند در آینده شعر بخواند؟! این یک روند است. یعنی بچه شما فارسی یاد می‌گیرد، صحبت می‌کند و به مدرسه می‌رود و در نهایت ممکن است شاعر شود، یا نشود. من هم می‌روم طراحی یاد می‌گیرم اما نه آن نوع طراحی که با جبر سر و کار دارد و آموخته می‌شود. 

و منظور از جبر چیست؟ 

آن دوره‌ای که ما به عنوان هنرجو به کلاس می‌رویم و کتاب میکل آنژ یا یک طراح رنسانی را مقابلمان می‌گذارند، دچار نوعی جبر می‌شویم. مثلا اگر یک اروپایی روبروی هنر خوشنویسی ما قرار بگیرد، او هم دچار همین جبر خواهد شد. یا مثلا می‌توان گفت یک آمریکایی چگونه می‌تواند آواز استاد شجریان را درک کند؟! این هم نوعی جبر است. یا مثلا من ایرانی چگونه می‌توانم نقاشی رافائل را درک کنم؟ این امکان زمانی میسر است که من بتوانم با خاصیت‌های یک ایرانی به آن بنگرم. در نهایت من توانستم به واسطه استاد عزیزم آقای ذاکری و کتابی که ایشان به من معرفی کرد به درک لازم برسم. آقای ذاکری به من این اجازه را داد تا در دوره‌ای که کسی طراحی را به عنوان مدیا نمی‌بیند، نگاه دیگری به این هنر داشته باشم و در رابطه با آن به درکی متفاوت برسم و آن را هنری مستقل بدانم و در نهایت، بر همین اساس به خلق اثر بپردازم. 

بر همین اساس خواسته یا ناخواسته از کلیشه‌های مرسوم در طراحی فرار کرده‌اید. آیا می‌توان گفت این نگرش و درک هنرمند از محیط پیرامون و فرهنگ و منش پیرامونی است که می‌تواند او را به خلق و ارائه آثار متفاوت وادارد؟ 

دقیقا همینطور است و خیلی خوشحالم که این موارد را به عنوان مخاطب و البته یکی از اهالی رسانه دریافته‌اید و آن‌ها را بیان می‌کنید. به نظرم قرار است هرکدام از ما مثل خودمان بزرگ شویم و در ادامه این روند است که گفتگوهای متفاوتی خواهیم داشت؛ به این دلیل که هرکدام‌مان از جایی می‌آییم. مثلا اگر من از خیابان پیروزی آمده باشم و شما از منطقه‌ای به نام آریاشهر، گفتگوها و درک متفاوتی از مسائل خواهیم داشت که این نگاه و تفاوت‌ها، در ابعاد گسترده‌تر کشوری یا جهانی هم وجود دارد. 

در دنیای مدرنی که اساس ایجاد آن ابزار و ادوات کامپیوتری است و بستر متنوعی به نام فضای مجازی چه مزایا و مضراتی برای هنر معاصر دارد؟ 

در گذشته به علت‌ عدم وجود ارتباط‌های وسیع امروزی (منظورم سوشال مدیا و امثال آن در دنیای دیجیتال است) دنیای هنر ماهیت متفاوتی داشت. متفاوت از این نظر که هنرمندان و مخاطبان برای رشد کردن و برای دسترسی به آثار هنری فاخر مجبور بودند، مسیر طولانی‌تری را بپیمایند. مثلا فرد مجبور بود برای ده دقیقه گفتگو با مدیر گروه دانشکده هنرهای زیبا، سوار اتوبوس یا هواپیما شود و رنج سفری طولانی را به خود هموار کند. یا به طور مثال مخاطب یا هنرمند برای بازدید از یک گالری در تهران، باید مسیر طول و درازی را از شهرستان می‌پیمود. یا حتی برای تهیه بورسیه نامه‌نگاری‌هایی لازم بود تا در نهایت آن مرکز آموزشی شما را بپذیرد. اما امروزه این مشکلات وجود ندارد و سوشال مدیا در این زمینه‌ها به کمک ما آمده و باعث شده دنیا و اتفاقات آن برای ما در دسترس‌تر باشد. مثلا یک استاد فوق‌العاده که در آن سوی دنیا زندگی می‌کند، می‌تواند از آتلیه یا کارگاهش عکس بگیرد و اصطلاحا آن را شِیر کند تا ما آن را ببینم. این شتاب و سرعت در ارائه موضوعات و اطلاعات به کمک ما آمده، اما یک آفتی هم دارد. طی این آفت یا معضل آدم‌ها از خودشان می‌پرسند در صفی که وجود دارد نفر چندم هستند. یعنی من به عنوان هنرمندی که جوان است، می‌گویم جای من در صفی که تشکیل شده و وجود دارد، کجاست؟ این روند شاید در ابتدا جذاب باشد اما در ادامه و در کل ماجرا اینگونه پیش می‌رود که ما دچار ملال و نوعی سوءتفاهم خواهیم شد. زمانی که دچار سوءتفاهم می‌شویم تعجیلی به سراغمان می‌آید. یا به قول قدیمی‌ها می‌خواهیم غوره نشده مویز شویم. دلمان می‌خواهد خیلی زود خودمان را در جایگاهی که مدنظرمان است، ببینیم. این جایگاه را دنیای مجازی به ما دیکته می‌کند و در همین راستاست که می‌خواهیم حرکات درشت و اعمال هنری شاخص انجام دهیم. برای رسیدن به این هدف دنبال رسانه‌های دیگر و انجام حرکات دیگری می‌گردیم تا مطرح شویم. به نظرم بهتر آن است که هرکدام از ما در جایگاه خودمان بایستیم و از جایی که ایستاده‌ایم، در جهت ادامه دادن روندی که مدنظر داریم به فعالیت و حرکت ادامه دهیم. 

افزایش سرعت تجارب اجتماعی غیرممکن است/ آموزش درست طراحی برای ما امری دور از دسترس است

یکی از چالش‌هایی که احتمالا خودتان هم برای برگزاری نمایشگاه با آن مواجه بوده‌اید، نحوه برخورد گالری‌دارها با هنرمندان و آثارشان است. معمولا گالری‌دارها از آثار هنری و غیر بازاری که تضمین فروش ندارند، حمایت نمی‌کنند. شما برای برگزاری نمایشگاه انفرادی آثارتان با این چالش مواجه نبوده‌اید؟ 

مشکلاتی که می‌گویید وجود دارد. یکی از اتفاق‌های خوب برای من آشنایی با گالری «ژاله» بود. این گالری با جوان‌ها میانه خوبی دارد و با هنرمندان جوان کار می‌کند. فکر کنم طی همان گفتگوهای اول بود که در رابطه با برگزاری نمایشگاهم با مدیر گالری به نتیجه رسیدیم. دومین موضوع این است که مدیر گالری آقای سلطانی و همسرشان هر دو هنرمند هستند و به آثار هنری اهمیت می‌دهند. این را هم در نظر داشته باشید که اغلب گالری‌ها سعی می‌کنند با هنرمندان «مستر» کار کنند و این نوع تعامل به سودشان است چون با فروش چند کار می‌توانند به اندازه کل سال درآمد داشته باشند. این نوع گالری‌ها اگر طی همکاری با تعدادی هنرمند جوان به سود نمی‌رسند، اما به نظرم در چهار، پنج سال آینده گالری‌ها و هنر ما از هنرمندان «مستر» اشباع خواهند شد و اینجاست که هنرمندان جوان حرف‌هایی برای گفتن خواهند داشت. واقعا هم سطح کیفی آثار هنرمندان جوان ما در برخی مدیاها فوق‌العاده است. 

یکی از موضوعات مهم برای هنرمندان جوان فروش آثارشان است. با توجه به اینکه آثار شما تجاری نیست چگونه بازار فروش برایتان مهیا می‌شود؟ 

واقعیت این است که معیشت در دنیای هنر، مخصوصا برای ما ایرانی‌ها، آنهم در دنیای امروز با شرایط اقتصادی فعلی؛ کار بسیار سختی است. با وجود اوضاع فعلی شاید ما هنرمندان هستیم که از هم حمایت می‌کنیم. درباره خودم باید بگویم سعی‌ام این بوده پیهِ تمام مسائل مذکور را به تنم بمالم و مسیرم را طی کنم. نکته‌ای که وجود دارد و من آن را تجربه کرده‌ام این است که هنرمند رصد می‌شود و این موضوع مهمی است که باید به آن توجه داشته باشیم. و جدیتی لازم است که باید در هنرمند وجود داشته باشد. برای شخص من از روزی که به هنرستان رفته‌ام تا امروز که آثارم را ارائه کرده‌ام، کسی نیامده از من حمایت کند و از رانت خاصی هم استفاده نکرده‌ام و این روند برای من حدود بیست و پنج سال طول کشیده! البته که معتقدم، موضوع اصلی برای من نمایش آثار یا فروش آن‌ها نیست. طبیعی است که تا آن زمان که آن شالوده لازم شکل بگیرد و آبشخور من از لحاط فرهنگی درست شود، زمان می‌برد. من همه این موارد و چالش‌ها را پذیرفته‌ام. باید دید هنرمند این روند خاک خوردن را می‌پذیرد یا خیر و در این صورت است که منِ نوعی می‌پذیرم در کجای صف قرار دارم و به فعالیت ادامه می‌دهم. اما موضوع مهم دیگر که باید به آن توجه کنیم این است که استاد خوب و نحوه آموزش تست شده قبلی، می‌تواند سرعت ما را برای رسیدن به نتیجه بیشتر کند. مسئله دیگر این است که ما می‌توانیم سرعت را برای نتیجه‌گیری بیشتر کنیم، اما تجارب اجتماعی را نمی‌توان سرعت بخشید. مثلا نمی‌توانم به شما بگویم بیاید تا تجربه موضوعی مانند جنگ را با هم داشته باشیم. چنین مواردی مشمول زمان می‌شود و سرعت بخشیدن به آن امکان‌پذیر نیست. کودکی من به این دلیل که در جنگ ایران و عراق گذشته، باعث تجربه این مقوله شده و فردی دهه هفتادی در موارد دیگر دارای تجربه‌های است که من با آن‌ها برخورد نداشته‌ام؛ منظورم از تجارب اجتماعی چنین مواردی است. 

در رابطه با نمایشگاه «زنان با چشمان بسته» استیتمنت چقدر برایتان اهمیت داشته و گویای موضوع و محوریت آثار بوده و برای خلق آثارتان که شاید بتوان آن‌ها را پرتره تلقی کرد، چه روندی را پیموده‌انید؟ 

من اگر می‌خواستم خیلی به «استیتمنت» بپردازم، باید به سراغ ادبیات نوشتاری می‌رفتم؛ اما تلاش این بود به واسطه گفتگویی که با دوستم داشتم و متن را او نوشته، اصطلاحا جان کلام را بیان کنم. در رابطه با بخش دوم سوالتان هم باید بگویم؛ در روند طراحی من مشاهده‌گری نکته مهمی است. یعنی آثارم قبل از اینکه برایم پرتره باشند فرصتی برای مشاهده کردن بوده‌اند. البته همه ما هر روز با این فرصت مواجه هستیم. مثلا زمانی که برگ یک درخت را می‌بینیم، فرصتی برای مشاهده پیدا کرده‌ایم. زمانی هم که یک انسان را می‌بینیم این فرصت برای مشاهده ایجاد شده است. اگر با همین دیدگاه به مجموعه طراحی‌هایم نگاه کنیم؛ به جز رویکردهای اجتماعی موضع اصلی برای من همین فرصت مشاهده است. ریزبینی‌های که ممکن است باعث به وجود آمدن مفهوم اثر می‌شود را هم ترجیح می‌دهم به منتقدان هنری و بییندگان بسپارم تا آن‌ها را کشف کنند. 

این فرصت مشاهده‌گری که به خلق آثارتان انجامیده را کمی واضح‌تر تحلیل کنید. 

مشاهده‌گری در خلق آثارم، فرصت مشاهده یک مرد است که می‌خواهد در عین احترام و تواضع جنس مخالف را ببیند. شاید این فرصت مشاهده برای من از خانواده‌ام شروع شده؛ یعنی دیدن مادر، عمه، خواهر، خاله. و این نگاه کم کم ابعاد گسترده‌تری یافته و به زنان جامعه رسیده است. در ابتدای خلق مجموعه مثالی وجود داشت که مورد توجهم قرار گرفت. این مثال می‌گوید اگر قرار است در رابطه با جنس مخالف به مقوله اخلاق بپردازی، بهتر است این روند را ابتدا در خانواده‌ات جستجو کنی. اینکه من نوعی ببینم می‌توانم بنشینم و ده دقیقه با مادرم صحبت کنم و در ادامه ببینم می‌توانم از مادرم پرتره‌ای بسازم؟ البته این رویه و موضوعی نیست که من آن را انتخاب کنم، بلکه در تمام سال‌هایی که تاریخ هنر به روند خود ادامه داده، زن‌های نزدیک به نقاشان موضوعات اصلی و اولیه برای آن‌ها بوده‌اند و در این زمینه مثال‌هایی از نقاشان مطرح وجود دارد که ابتدا مادرشان یا دیگر اعضای زن خانواده‌شان را به عنوان سوژه انتخاب کرده‌اند. 

افزایش سرعت تجارب اجتماعی غیرممکن است/ آموزش درست طراحی برای ما امری دور از دسترس است

آثار شما صرفا صورت‌هایی هستند که با خطوط گاه پیچیده و درهم خلق شده‌اند. درباره جزییاتی که از سوی شما دانسته لحاظ شده‌اند بگویید. 

اگر توجه کنید من در اغلب آثارم تن زنان را حذف کرده‌ام. نکته بعدی این است که چشم پرتره‌ها در اغلب آثار به جز برخی از آن‌ها بسته است. یا اینکه آثار بک‌گراند ندارند و من با این حذف می‌خواستم نگاه مجردی به پرتره‌ها داشته باشم. می‌خواهم بگویم، در بیان اولیه، همه آثارم پرتره هستند؛ اما در نگاهی دقیق‌تر شاید بتوانیم نمونه‌ها و رفتارها و کنش‌هایی را پیدا کنیم که خاصیت رفتار اکسپرسیو من (به عنوان مردی ایرانی) به یک موضوعی است که برایم پیچیده است و زن نام دارد. 

به عنوان سوال آخر نمایشگاه «زنان با چشمان بسته» تا به امروز برایتان چه بازخوردهایی به همراه داشته است؟ 

البته برای پرداختن به بازخوردها کمی زود است اما آن اتفاقی که اهمیت دارد و برای خودم هم مهم است مواجهه‌ای است که از سوی مخاطب رخ می‌دهد و باعث تعامل و گفتگو می‌شود. این تعامل و گفتگو بر اساس انتقادها و بیان دیدگاه‌ها میان من که خالق آثار هستم و مخاطبان شکل گرفته است و برایم با اهمیت است.

گفتگو: وحید خانه ساز

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز