شیوا مسعودی:
کارگردان باید بتواند شش ماه آینده را پیشبینی کند/ محل آموزشهای پراتیک از تئوری باید تفکیک شود/ وظیفه تربیت بازیگر را باید به مراکز خصوصی واگذار کنیم
شیوا مسعودی معتقد است یکسری کارهای پراتیک (عملی و اجرایی) باید برود به سمت این آموزشگاهها و در مقابل آموزشهای تخصصیتری که نیاز به علم آموزی، آنالیز، تحلیل، سواد فلسفه و سواد علوم انسانی دارد، وارد دانشگاه شود.
به گزارش خبرنگار ایلنا، «رابطه دانشگاه با تئاتر چیست؟»، «آیا امروز نسبتی بین فارغالتحصیلان این رشته با تعداد کسانی که به این حرفه میپردازند، وجود دارد یا خیر؟»، حتی اگر نخواهیم به آمار رسمی تکیه کنیم، میتوانیم حدس بزنیم که بسیاری از فارغالتحصیلان تئاتر که تعدادشان هم کم نیست، هرگز وارد بازار کار مرتبط با رشته تحصیلی خود نخواهند شد. اما آیا همانطور که در حوزههای دیگر، عموما این انتظار و توقع از دولت میرود که برای فارغالتحصیلان که کارشناسان یک رشته هستند شغل ایجاد کند، چنین وظیفهای را در حوزه تئاتر و به طور کلی هنر هم برای نهاد دولت قائل هستیم؟ اینها پرسشهایی است که با «شیوا مسعودی» مدرس دانشگاه، پژوهشگر و کارگردان تئاتر مطرح کردهایم که مشروح این گفتگو را میتوانید در ادامه بخوانید.
اساسا دولت وظیفهای در قبال اشتغالزایی برای هنرجویان تئاتر یا کسانی که به تازگی از دانشگاه فارغالتحصیل میشوند، دارد؟
ابتدا این را بگویم که با وجود اینکه امروز تعداد سالنهای تئاتری دستکم در تهران، نسبت به سالهایی که ما دانشجو بودیم، چند برابر شده است اما هنوز در تناسب با درصد قابل توجه فارغالتحصیلان تئاتری در ایران نیست. گذشته از داستان کرونا که بهطور کلی فضای تئاتر را تحت تاثیر قرار داد، به نظرم باید نقش آموزشگاههای بازیگری و تئاتری که در دو دهه اخیر رشد فراوانی داشتند را هم به طور جدی بررسی کرد؛ امروز تعداد زیادی دانشآموخته دورههای بازیگری از آموزشگاههای خصوصی داریم که جایی برای عرضه هنرشان ندارند. یعنی نسبت هنرجویان بازیگری چه در دانشگاه و چه در آموزشگاههای خصوصی در مقایسه با تعداد سالنهای تئاتر نسبت درستی نیست. از طرف دیگر معتقدم دانشگاه باید رویکردش را عوض کند و برود به سمت تئوری. اما در پاسخ سوال شما باید بگویم بله، به نظر من دولت وظیفه دارد که برای فارغالتحصیلان تئاتر ایجاد شغل کند. اما متاسفانه روز به روز دغدغهاش را کمتر میکند؛ با افزایش تعداد سالنهای خصوصی، تعداد کمی سالن باقی مانده است که حمایت دولتی داشته باشد و همان حمایتها هم مانند کمکهزینههایی که در جشنوارهها به بچهها میدهند بسیار ناچیز است. همانطور که حمایت از تولیدات هنری جزو وظایف کلان دولت است، شهرداری هم چنین وظیفهای دارد. اما به یک از مهمترین سالنهای تئاتری زیر نظر شهرداری تهران یعنی تماشاخانه ایرانشهر نگاه کنید؛ مدتی است که قیمت کف اجاره آن به دو میلیون تومان افزایش یافته است. یعنی برای اجرا در این سالن باید شبی دو میلیون بپردازی. چه کسی میتواند شبی دو میلیون از اجرا در بیاورد؟ جز اینکه چهره سینمایی یا بازیگر حرفهای بیاورد که بتواند سالن را پر کند و در گیشه بفروشد. یعنی کسانی که تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند و میخواهند تجربههای جدیدی را به صحنه بیاورند، کسانی که تئاتری اصیل هستند و همه زندگیشان فقط تئاتر کار کردهاند باید بروند در خانههایشان بنشینند. بنابراین ضمن تاکید بر ضرورت حمایت دولت و نهادهای عمومی از تئاتر، فکر میکنم باید اتفاقی هم در آموزش تئاتر بیفتد. همانطور که در کشورهای اروپایی دانشگاهها یک فوق لیسانس در آموزش تئوری هنر دارند و یک فوق لیسانس کاربردی.
یعنی معتقدید مرجع مهارتآموزی و آموزش مبانی تئوریک تئاتر باید از هم منفک باشند؟
بله؛ اگر واقعا آموزشگاههای خصوصی استاندارد و خوب هستند و میتوانند حتی بهتر از دانشگاهها بازیگر به جامعه هنری تحویل دهند، خب کار تربیت بازیگر با آنها باشد و این وظیفه از دوش دانشگاه برداشته شود. حالا دانشگاه چه کار کند؟ دانشگاه میتواند بیاید نمایشنامهنویس تربیت کند، کارگردان در سطح حرفهای تربیت کند. یا از آن جایی که برای نمایش عروسکی هنوز آموزشگاه خصوصی وجود ندارد، دانشگاه بیاید طراح صحنه خوب یا کارگردان تئاتر عروسکی خوب یا تئوریسین خوب تربیت کند. برود سراغ حوزههایی که آن طرف موازیاش را نداریم. خیلی از هنرپیشههایی که امروز در سینما و تئاتر به اسم و رسمی رسیدهاند، فارغالتحصیلان آموزشکدههای بازیگری خصوصی هستند، برای اینکه مدیر و امتیازدار یک آموزشگاه بازیگری که خودش کار سینما یا تئاتر میکند، معلوم است که از هنرجویان آموزشگاه خودش در تولیداتش استفاده میکند. برای همین شاید بهتر است یکسری کارهای پراتیک (عملی و اجرایی) برود به سمت این آموزشگاهها و در مقابل آموزشهای تخصصیتری که نیاز به علم آموزی، آنالیز، تحلیل، سواد فلسفه و سواد علوم انسانی دارد، وارد دانشگاه شود. البته در این بهترین حالت هم همچنان مشکل حمایت مالی از تئاتر را داریم. داستان تئاتر خصوصی و درصدی که گروه اجرایی باید بدهد به سالن، هنوز پابرجاست. در سالهای اخیر اینقدر این مساله عادی و تبدیل به یک رویه ثابت شده است که ناگزیر یا باید بازیگر حرفهای داشته باشید، یعنی اینقدر شناخته شده باشد که پول بیاورد، یا کار خندهداری را به صحنه ببرید یا اثری را تولید کنید که به تعریف میان ماندگی نزدیک است. همانطور که نمونه این آثار را در این زیاد دیدهایم. هرچند که معتقدم میشود وضعیت میانهای را هم به وجود آورد، با اینکه کار خیلی دشواری است. به وجود آوردن آن خط مرزی و بینابین مثل فیلم «مهمان مامان» در تئاتر، کار دشواری است؛ اینکه نه بازیگرت الزاما خیلی حرفهای و ستاره باشد و نه اثری که میسازی کار میان مایهای باشد، ولی در عین حال کار قبول و خوبی هم باشد. شاید در این سالها کم و زیاد، یکی دو نمونه دیده باشیم، ولی تاکید میکنم که کار سختی است. بله، دولت باید از تئاتر حمایت کند، شهرداریها باید حمایت کنند، مثل کشورهای اروپایی که بنیادهایی برای حمایت از هنر وجود دارند یا بخشی از مالیاتها باید خرج تئاتر شود. در بسیاری از کشورها اگر شما به عنوان کسی که یک کمپانی یا کارخانه بزرگ را اداره میکند به چاپ یک کتاب یا اجرای یک تئاتر یا تولید یک اثر هنری کمک کنی، دیگر لازم نیست مالیات بدهی.
فکر میکنید چقدر امکان عملی شدن چنین رویکردی و چشم اندازی وجود دارد؟
به هر حال باید یک اتفاقی در این زمینه بیفتد، ولی در کل اینقدر شرایط ناامید کننده است که من نوعی نمیدانم در شش ماه آینده کجا هستم. جالب است که یکی از درسهای آقای حمید سمندریان این بود که کارگردان باید بتواند شش ماه آینده را پیشبینی کند. اما وضعیت ما طوری است که فردای خودمان را هم دیگر نمیتوانیم پیشبینی کنیم، چه برسد به شش ماه آینده. اینقدر سرعت اتفاقها و عجیب و غریب بودن وقایع زیاد است که فردا هم غیرقابل پیشبینی است. در هرم نیازهای مازلو در ردیف اول باید نیازهای اولیه تامین شود و آنچه که مربوط به ارضای نیازهای هنری است، در ردیفهای آخری قرار میگیرد؛ یعنی قبل از توجه به نیاز خودبالندگی و خودشکوفایی، باید ابتدا تامین غذایی داشته باشی، تامین جانی داشته باشی، آسایش داشته باشی و... همه اینها را داشته باشی، و بعد تازه برسی به خودشکوفایی. طبیعی است که در چنین شرایطی آدم نمیتواند توقع زیادی داشته باشد، ولی با چنین شرایط دشواری باز هم امیدوارم. بهعنوان کسی که در جایگاه هیات انتخاب جشنواره، تعدادی اثر از جوانها و دانشجوها یا گروههای شهرستانی بدون یک بازیگر حرفهای دیدهام باید بگویم بسیار دلگرم و خوشحالم. بهعنوان یک مخاطب میدانم که چنین آثاری در کشورمان وجود دارند و خیالم راحت است. فکر میکنم همیشه دشواریها به یک نقطه خوب میرسد، غمهای بزرگ به کار بزرگ تبدیل میشود. همانطور که «سرگئی پاراجانف» میگوید دشواریها هستند که خلاقیت به وجود میآورند. اگر به این نقطه از تاریخ امیدبخش فکر و نگاه کنیم، یعنی باور کنیم این دشواریها هستند که کارها را خلاق میکنند، میتوانیم آینده بهتری را برای تئاتر ایران متصور شویم.