در گفتوگو با یوسف امیرشکاری مطرح شد؛
نقش شهید سلیمانی در قدرت گرفتن احمدشاه مسعود و آموزش فرماندهانی چون شهید مغنیه/ حاج قاسم در عملیاتها بهجای "بروید" از "بیایید" استفاده میکرد
همین که شهید سلیمانی را در ماموریت میدیدید، طوری رفتار میکرد که انگار با کسی دوستی ندارد. حاج قاسم در چنین شرایطی فقط کار و ماموریت را میدید.
به گزارش خبرنگار ایلنا، سردار سلیمانی را مصداق جمع اضداد میداند. سرهنگ یوسف امیرشکاری (رزمنده و همرزم سردار سلیمانی) ضمن بازخوانی خاطرات نبرد از خصائل سردار سلیمانی چنین میگوید: "در خصوص حاج قاسم میشود گفت که او جمع اضداد بود. حاج قاسم در برخورد با جمع دوستان و یارانش در بیرون از ماموریت، یک انسان شوخ و سرحال، سرزنده و اهل رفاقت شناخته میشد. به قول امروزیها حاج قاسم اِند همه این رفاقتها بود." او ادامه میدهد: "اما همین که ایشان را در ماموریت میدیدید، طوری رفتار میکرد که انگار با کسی دوستی ندارد. حاج قاسم در چنین شرایطی فقط کار و ماموریت را میدیدند." در ادامه گفتگو چند خاطرهی کوتاه از یوسف امیرشکاری در باب خصایل اخلاقی سردار سلیمانی را میخوانید.
از چه زمانی و چگونه با آقای سردار سلیمانی آشنا شدید؟
بندهی حقیر یک عضو کوچک در "طایفهی سلیمانی" هستم. آشنایی من با ایشان به دوران نوجوانی و جوانی بازمیگردد که ایشان هم در "طایفه سلیمانی" بودند و به مبارزات انقلابی اشتغال داشتند. بعد از انقلاب افتخار این آشنایی با حضور در جنگ تحمیلی ادامه یافت؛ به عنوان یک رزمنده، سردار سلیمانی فرمانده بنده بودند.
آشناییتان در زمان جنگ با عراق چطور بود؟
من در آن زمان در لشکر ثارا... حضور داشتم. شهید سلیمانی نیز به عنوان فرمانده لشکر در لشکر ثارا... بودند. به همین جهت کم و بیش با ایشان و فعالیتهای انقلابیشان آشنایی داشتم.
از لحاظ سن و سال، اختلاف زیادی با هم داشتید؟
شهید سلیمانی حدود ده سال از من بزرگتر بودند.
آیا اختلاف سنی و همچنین درجهی بالای ایشان نسبت به شما و سایر رزمندهها، در نوع برخورد ایشان با نیروهایشان تاثیری داشت؟
ببینید؛ نه فقط حاج قاسم، بلکه عموم فرماندهان دفاع مقدس، این ویژگی اخلاقی را داشتند که با مجموعهی تحت امر خود روابط بسیار حسنه و بسیار صمیمانهای برقرار میکردند. طوری که اگر یک بسیجی ساده در لشکر ثارا... با حاج قاسم احوالپرسی میکرد، به گونهای با آن بسیجی رفتار میشد که انگار سالهاست با حاج قاسم و یا فرماندهان دیگر ارتباط دوستی دارند. احترام و عزتی که از سوی فرماندهان و به خصوص حاج قاسم برای سایر رزمندگان گرفته میشد، به این سبک و سیاق بود.
از اخلاقیات خاص ایشان خاطرهای در ذهن دارید که تعریف کنید؟
در خصوص حاج قاسم میشود گفت که او جمع اضداد بود. همین مساله ایشان را به انسان ویژهای تبدیل کرد که از او به عنوان مکتب یاد شود. حاج قاسم در برخورد با جمع دوستان و یارانش در بیرون از ماموریت، یک انسان شوخ و سرحال، سرزنده و اهل رفاقت شناخته میشد. به قول امروزیها حاج قاسم اِند همه این رفاقتها بود. اما همین که ایشان را در ماموریت میدیدید، طوری رفتار میکرد که انگار با کسی دوستی ندارد. حاج قاسم در چنین شرایطی فقط کار و ماموریت را میدیدند. اگر ماموریتِ موکول شده، به طور کامل انجام نمیشد، آنگاه خصایل رفتاری دیگر ایشان را میدیدم: "قهر و غضب و قصهی ابروی حاج قاسم" در این مواقع عیان میشد. چنین ویژگی، ایشان را اینچنین برجسته کرد و اصولا به همین دلیل است در دلها جای دارد. در صحنهی نبرد، ایشان فرماندهای مقتدر بود که مانند یک شیر غران نه تنها به همه امر میکرد، بلکه خودشان هم در خط مقدمِ انجام این امورات قرار میگرفتند.
بنابراین باید گفت که ایشان به معنای واقعی به حق الناس تعهد داشتند. با این وصف ما امروز میبینیم که برخی مسئولان به موضوعاتی از این دست توجه نمیکنند. آقای سردار سلیمانی مثلا هنگامی که پای حقوق مردم مطرح بود اما زمان جلسه یا وقت نماز هم میشد، چه تصمیمی میگرفت؟
البته این موضوع بستگی به هویت آن کار دارد. ممکن است که جلسه مذکور فوری باشد و لذا اگر در آن زمان خاص انجام نشود، لطمه ببینیم. در اینجا قطعا آن جلسه و یا ماموریت در اولویت قرار دارد. در این موارد بحث اولویتبندی بسیار مهم است. اگر مسئول اداره و یا بخشی، در جلسهای حضور دارد و در عین حال ارباب رجوع منتظر بمانند، در صورت ضروری نبودن جلسه، باید کار ارباب رجوع اولویت یابد نه اتمام جلسه. چنین مسالهای با اولویتبندی حل و فصل خواهد شد. فرد مسئول بسته به معنویت و شخصیت و اَهم و مهم نمودن، میتواند تصمیم درست را بگیرد. حاج قاسم الگوی بزرگی در این مساله خاص محسوب میشد. ما هیچگاه ندیدیم که ایشان به واسطه تصمیماتی که اتخاذ کردند، مورد اعتراض قرار بگیرند. همیشه کاری که ایشان انجام میداد بهترین بود؛ چراکه بهترین تدبیر را انتخاب میکردند. این مساله نظر شخصی من نیست؛ عموم مجموعه تحت نظر ایشان چنین نظری داشتند.
شما در کدام عملیاتها با ایشان بودید؟
در عملیاتهایی که در دوران دفاع مقدس که توفیق حضور آن را داشتم، ایشان به عنوان فرمانده نیز حضور داشتند. ما هم در سطح نیرو در رکاب ایشان حضور داشتیم.
از آن دوران خاطرهای در ذهن دارید که بخواهید به آن اشاره کنید؟
خاطره که زیاد است؛ اما اجازه بدهید که جملهای از ایشان ذکر کنم. ایشان جملهای زیبا دارند که میفرمایند فرماندهی در جنگ امامت بود. از نظر ایشان یک فرمانده همیشه باید در نوک حمله باشد. به همین خاطر ایشان همیشه دستوراتش به جای "بروید" از "بیایید" استفاده میکردند. این مساله را بارها در دفاع مقدس از ایشان دیده بودم. نمود اصلی آن در عملیات کربلای پنج بود.
در عملیات کربلای پنج در همان هفتهی اول، بسیاری از عناصر اصلی لشکر که اطراف حاج قاسم بودند و به ایشان کمک میکردند، شهید شدند. شهید میرحسینی جانشینی ایشان، حاج یونس زنگیآبادی که امید لشکر ثارا... بود نیز شهید شدند. همچنین شهید زندی که یکی از ستونهای لشکر بودند، در همان زمان به شهادت رسیدند. چند نفر از فرماندهان گردانهایی که واقعا به قول امروزیها "بار از دل برمیداشتند" نیز شهید شده بودند. تقریبا میتوان گفت که از ستونهای لشکر، فقط حاج قاسم زنده بود و اکثریت بزرگان به مقام شهادت رسیده بودند.
در بحبوحه عملیات کربلای پنج که سختترین عملیات دفاع مقدس است، حاج قاسم در محل اصلی درگیریها حضور داشتند. در صورتی که عرف نظامی این مساله را اقتضا نمیکند. فرمانده لشکر نهایتا از روی نقشه و به واسطهی بیسیم، تیپها را هدایت میکند. با این وصف خاطرم است که حاج قاسم چنان وضعیتی داشت که در همان میدان نبرد نه تنها حضور داشتند، بلکه بهجای صدور دستورِ بیسیمی به تیپها، تکتک افراد را هدایت و راهنمایی میکرد. خاطرم است که بعد از آن مشکلاتِ روزهای اول عملیات کربلای پنج، دوستان ما بیمِ جان حاج قاسم را داشتند. اگر برای ایشان اتفاقی رخ میداد، ممکن بود که لشکر ثارا... از هم پاشیده شود. به همین خاطر جمعی از فرماندهان نزد حاج قاسم رفتند و با ایشان صحبت کردند که محل حضور خود را فقط یک کیلومتر تغییر دهد و مقداری عقبتر برود که خطری ایشان را تهدید نکند. برای انتقال این تصمیم، یکی از دوستانم داوطلب شد تا خدمت ایشان برسد و این پیام را به حاج قاسم بگویند. بعد از مدتی که دوست ما برگشت، حالتی منقلب را در چهرهی ایشان شاهد بودیم. از ایشان پرسیدیم که آیا حاجی حاضر شدند عقبتر بروند یا خیر؟ دوست ما با همان چهرهی منقلب گفتند که حاج قاسم در پاسخ فرمودند: "تا وقتی اینجا هستم خواهم گفت، «بیارید» اما وقتی جایم را تغییر دادم و عقب رفتم آنگاه باید بگویم، ببرید!" از نظر ایشان تغییر مکان، در نحوهی فرماندهی نیز تاثیر میگذارد. به همین جهت حاضر نشدند محل نبرد و در عین حال فرماندهی خود را تغییر بدهند. این شیوهی مدیریت حاج قاسم بود. در حقیقت نیروی رزمنده وقتی فرمانده لشکرش را در کنار خود میدید، قوت قلب میگرفت و با جان و دل در میدان نبرد حضور مییافت و میجنگید.
واقعا مسئولان ما باید از اینچنین مواردی، الگوی مدیریتی و اخلاقی بگیرند.
بله همینطور است. ما که از نزدیک حاج آقا سلیمانی را دیدیم، شاهد بودیم که در همهی صحنهها و عرصهها همینگونه عمل میکرد. در افغانستان و لبنان و سوریه و عراق نیز همینطور بودند. اگر در یک درگیری به عنوان مثال ۱۵ نفر از رزمندگان ما گرفتار میشدند و راهی برای خروج پیدا نمیشد، نفر شانزدهم حاج قاسم بود که وارد میشد تا با تلاش و مدیریت خود آن مخمصه را پایان بخشد. ایشان از اول تا آخر ماموریت حضور داشتند و اینگونه نبود که نیروهای تحت فرماندش را رها کند و فقط دستور بدهد. بارها این موارد را با چشمان خودمان دیدهایم.
میدانیم که وقتی برخی آقایان برخی سمتهای مهم کشور را تحویل میگرفتند، ابراز میداشتند که یک ویرانه را تحویل گرفتهام. آقای سردار قاسم سلیمانی چه چیزی را تحویل گرفت و چه چیزی را تحویل داد؟
البته به نظر بنده این قیاس و تعبیر را در خصوص نیروهای قدس نمیتوان بیان کرد؛ چراکه شرایط در خصوص نیروهای قدس متفاوت است. قبل و بعد از مدیریت حاج قاسم، شرایط متفاوت بود. قبل از مدیریت ایشان، اوضاع منطقهی ما در این حد آشفته نبود. حضور مستقیم نیروهای فرامنطقهای در منطقه، ایجاد فتنههای جدید، جنگهای نیابتی و ... از جمله فتنههایی بودند که در زمان مدیریت حاج قاسم در خاورمیانه ایجاد شد. حضرت آقا با توجه به شناختی که از مدیریت حاج قاسم در اجرای ماموریت مناطق جنوب شرق و اهمیت جنوب شرق داشتند، حاجی را به انجام این ماموریت انتخاب کردند و الحق که ایشان هم خوب توانستند به تعبیر خودشان "انسجام سازی" کنند.
در اوضاع وخیم ایجاد شده، اینگونه نبود که حاج قاسم از ایران نیرو به افغانستان ببرد تا مقابل آمریکاییها نبرد کند. هنر حاج قاسم این بود که ضمن شناسایی احمد شاه مسعود، او را آموزش داد که چگونه در میدان نبرد، مبارزه کند. آنگاه در کنار حضور حاج قاسم، احمد شاه مسعود توانست خار چشم دشمنان شود. در جبهه مقاوت نیز همین روال جاری بود. حزب ا... قبل از حضور حاج قاسم فعالیتهایی داشت. اما هنر فرماندهی حاج قاسم این بود که شهید مغنیه را در بطن حزب الله شناسایی کرد و به او و نیروهایش آموزش داد و به آنها استراتژیک جنگی آموخت. در این شرایط بود که سید مقاومت گفتند که به خدا سوگند، اسرائیل از خانه عنکبوت سستتر است. این شرایط مرهون تلاشهای حاج قاسم است؛ همان تلاشهایی که به یُمن آن، در باریکهی غزهی در محاصره، نیروهای مقاومت منسجم شدند و ضمن آموزشهای لازم مسلح شدند. در این شرایط اسرائیل در چشم آن نیروها، کوچک شمرده شد. امروز برکت این آموزشها را در باریکهی غزه به چشم میبینیم.
هنر حاج قاسم این نبود که نیرو از داخل ایران به سمت آن مناطق اشغالی گسیل دهد بلکه او نیروهای جبهه مقاومت را جانی دوباره بخشید. برکات این تصمیمات حاج قاسم را امروزه میتوانیم علنا به چشم ببینیم. ماموریت این نیروها دفع فتنهای بود که در سوریه، لبنان و عراق و ... شکل گرفته بود. به همین دلیل است که امروز، از جبهه مقاومت، تعبیر به فرهنگ حاج قاسم میشود. این مقاومت در عراق، یمن، سوریه، لبنان و فلسطین شکل گرفته است. با رفتن حاج قاسم هیچ خدشهای به این مقاومت وارد نخواهد شد. حاج قاسم سلیمانی در چنین شرایطی وارد میدان شد و چنین یادگاری را بعد از شهادتش تحویل داد.
اولین بار و آخرین باری که ایشان را دیدید خاطرتان است؟
بله؛ هم بار اول و هم بار آخر را یاد دارم... بار آخر که ایشان را دیدم دقیقا خاطرم است. جمع، جمع دوستان بود. بار آخر ضمن یک سخنرانی بود که ایشان در دورهمیهای معروف جمع بچهها انجام داد. خوشبختانه دفتر یادداشتی که از سخنرانی ایشان دارم و آن خاطره عجیبی که ایشان با یکی از بچهها در خصوص شهادت خود گفته بود را هنوز دارم. حاج قاسم پیشبینی شهادت خود را ابراز داشتند. ایشان گفتند که من به دست بزرگترین دشمن اسلام و دشمن جمهوری اسلامی به شهادت میرسم و بدن تکهتکه من را برای شما خواهند آورد. این پیشبینی ایشان محقق هم شد.
تاریخ این ذکر این پیشبینی را در دفتر خاطرات خود دارید؟
بله؛ در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۹
یعنی تنها چند ماه قبل از آن اتفاق...
بله؛ همینطور است. تنها چندماه قبل از شهادتشان، چنین پیشبینی را ابراز کردند.
دبیر: زهرا حاج محمدی