خبرگزاری کار ایران

زیبایی‌شناسی نقوش چهره و بدن در فرهنگ انسانی در مقاله‌ای از مسلم خراسانی:

خالکوبی، تتو؛ پیکر انسان به مثابه بوم نقاشی

خالکوبی، تتو؛ پیکر انسان به مثابه بوم نقاشی
کد خبر : ۱۱۴۹۲۴۲

مسلم خراسانی در مقاله‌ای با بررسی زیبایی‌شناسی نقوش چهره و بدن در فرهنگ انسانی به مساله تتو و خالکوبی پرداخته و پیکر انسان را به مثابه یک بوم نقاشی در این اقدام نگاه کرده است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، «مسلم خراسانی» در مقاله‌ای با بررسی زیبایی‌شناسی نقوش چهره و بدن در فرهنگ انسانی به مساله تتو و خالکوبی پرداخته و پیکر انسان را به مثابه یک بوم نقاشی در این اقدام نگاه کرده است.

مشروح این مقاله را می‌توانید در ادامه بخوانید:

مقدمه

اگر خال‌ها، ماه گرفتگی، لکه‌ها و هاله‌های مادرزاد یا زخم‌های ناشی از جراحت تیغ‌های جراحی را  کنار بگذاریم، اولین مواجهه و آشنایی من با خالکوبی و تتو، نقوش سبز رنگ چانه، ابرو و پشت دست‌های مادربزرگ‌ام بود. ماه و ستاره و خورشید و اشکال ساده هندسی پر تکرار، با جوهر رنگ باخته سبز-آبی، حتی هنگامی‌که چروک‌های دست و صورت عمیق‌تر می‌شدند نیز نگاه من را به خود جلب می‌کردند.

بعد از آن، من خالکوبی و تتوهای بسیاری بر تن و پیکر و چهره افراد بی‌شماری دیدم، اما، این پدیده تنها زمانی برای من به یک پرسش قابل تامل بدل شد، که در یک صحافی با جوانی مواجه شدم. متوجه شدم روی بازوی او، یک برآمدی وجود دارد. ابتدا خیال کردم که جای سوختگی است اما از رگه‌های جوهر سبز-آبی زیر گوشت اضافه متوجه شدم که خالکوبی‌اش را خراب کرده است. جای التیام زخم، ناهموار بود و خرابی به جا مانده مثل آن بود که با کارد به آن خراش داده و جای بریدگی‌ها دوباره به هم آمده باشد. شاید هم با چیزی چون اسید سعی بر پاک کردن نقش به جا مانده داشته بود. هیچ‌گاه پیرامون آن زخم با صحاف صحبتی نکردم. اینکه چرا آن نقش را بر بدنش نگاشته، آن نقش چه بوده است و یا چرا سعی کرده آن را از نظر محو کند؟ با این‌همه می‌شد فهمید که او به هر دلیلی، دیگر نمی‌خواهد آن را نمایش دهد. هر چند که رد به جا مانده چنان چشم‌گیر بود که بیش از هر نقش دیگری در خاطر من به جا ماند. به طوری که این پرسش را به گونه‌ای جدی برایم مطرح ساخت که: چرا انسانی پیکرش را همچون بوم نقاشی به دست نقش‌زن یا خالکوب می‌سپارد، درد و سوزش قابل تاملی را تحمل می‌کند تا نقشی را بر جسم خود بنشاند و در عین حال با عملی کم و بیش دردناک‌تر و زجرآورتر، چون زخم کردن، سوزاندن با تیزاب و ادرار و اسید و یا هر شیوه سنتی و مدرن دیگر، سعی بر از میان بردن، مخدوش کردن یا پنهان ساختن آن می‌کند؟

در پاسخ به چرایی، یا ضرورت نشاندن نقش بر بدن، جوابی غیر از: این‌چنین دوست داشته‌ام، یا بدن من به من تعلق دارد و من آن را این‌چنین زیبا می‌بینم و چند جواب بسیار مکرر دیگر چون: در زمان و دوره ما رسم و مد این‌چنین بوده است و یا اینکه جاهل بوده‌ام، از افراد پیرامون خود که خالکوبی کرده‌اند، دریافت نکرده‌ام. از این رو سعی می‌کنم این پدیده را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهم تا لایه‌ها یا انگیزه‌های پیدا و پنهان شکل‌گیری و گرایش به چنین پدیده‌ای برجسته‌تر شود.

عنصر مشترک در خالکوبی یا تتو؛ به چشم آمدن، دیده شدن و به بیانی نمایش دادن است. فرد، برای این نمایشگری می‌تواند دلایل و انگیزه‌های مختلفی داشته باشد. اما، هر قصدی در پشت آن نهفته باشد، یا حتی اگر هیچ قصد به خصوصی نداشته باشد، نمایشگری، مشخصه بارز، مشترک و اجتناب‌ناپذیر تمام خالکوبی‌ها و تتوهاست.

بنابراین، اولین عنصری که در خالکوبی جلب نظر می‌کند نمایشگری و برون‌ریزی است. فرد می‌خواهد که چیزی دیده شده یا به چشم آید. حتی فردی که معتقد است خالکوبی را برای خوشایند خود یا دل خود بر تن نشانده، اگر آن را از نگاه دیگران دور و پنهان سازد، چشمان خود او تماشاگر این طرح و نقش خواهند بود. پس جلب توجه نگاه خود و دیگری، محوری مهم در شکل‌گیری تتو یا خالکوبی است.

اما این نمایشگری یک بعد عمیق‌تر نیز دارد. اگر تا به حال گوشت درختان را با نوک تیز چاقو، پیچ‌گوشتی، میخ، تیزی برنده سنگ‌ها یا هر وسیله دیگری کنده باشید، بعد از مدتی محل کنده شده، بافتی مرده و شبیه زخم پیدا می‌کند، اما رد و نقشی ماندگار از خود به جا می‌گذارد و تا زمانی که درخت آنجا ایستاده باشد می‌توان آن را نگریست و تماشا کرد.

در خالکوبی یا تتوکاری حک کردن نیز مفهومی قابل تامل است. گویی با این عمل به گونه‌ای ضمنی اعلام می‌شود که حتی اگر ذهن من یا تو، آن نقش یا مفهوم را فراموش سازد، بدن من آن را به فراموشی نخواهد سپرد. در عین حال تا زمانی که بدن من زنده است آن نقش نیز زنده خواهد ماند. از این منظر، خالکوبی‌ها یا تتوها، نشانه یا نقشی علیه فراموشی نیز به شمار می‌آیند.

اما برای انسانی که آگاهی دارد، جسم و بدنش در مسیر زیست و بعد از تلاشی مادی دوباره به طبیعت بازمی‌گردد، و نشانی از آن باقی نخواهد ماند، آیا انگیزه و دلیل دیگری برای این عمل وجود دارد؟

به منظور پاسخ دادن به این پرسش می‌بایست در ذهن و داشته‌های ذهن جستجو کرد و از بدن به لایه‌هایی درونی روان فرد نفوذ کنیم. اما، پیش از آن قصد دارم که به برآیند دیگر خالکوبی اشاره کنم و آن عریانی است. به منظور خالکوبی کردن می‌بایست تمام پوشش‌ها را کنار زد و بسیاری خالکوبی‌ها بر بخش‌هایی از بدن نشانده می‌شوند که با پوشش‌های رسمی و هر روزه ما در اجتماع قابل رویت نیستند. در اینجا، باید تاکید کرد، خالکوبی و تتو و نقش‌های این‌چنین، در بطن خود، جهانی را خلق می‌کنند که به سمت نوعی عریانی و دیده شدن پیش می‌رود. عریانی که شاید بی‌شباهت به عریانی قبایل بدوی نباشد. از اینرو تتو کردن و نمایشگری نقش‌ها بر بدن، آگاهانه یا ناآگاهانه ارتباط قابل تاملی با عریانی نیز پیدا می‌کند. بنابراین بخش قابل تاملی از افراد که به چنین نقش‌هایی تمایل دارند، آگاهانه یا نا آگاهانه گرایش به عریانی نیز دارند. این امر حتی سبب می‌شود که فرد، گرایش کمتری به پوشش‌های مرسوم جوامع متمدن نشان دهد. اما باید اذعان کرد که منظور از تمایل به عریانی الزاما مفهومی مادی در ارتباط با جسم نیست. در صورتی که لباس‌ها و پوشش‌ها را نوعی حائل، مانع و مرز میان خودف دیگران و جهان پیرامون ببینیم. فرد با کنار زدن آن‌ها، گویی تمایل درونی و روانی خود به آشکار کردن و آشکار شدن و عبور از مرزها و حدود را نشان می‌دهد. حرکت به سمت جهانی که طبیعت بدوی انسان را دوباره آشکار می‌سازد. یعنی جهانی که به طرق مختلف از طریق قواعد، اصول و مقررات، قوانین و سایر محدودیت‌ها، مرزبندی، منزوی و محدود نشده است.

ممکن است بسیاری بگویند که اغلب افراد دلیل خاص و ویژه‌ای از زدن این طرح‌ها بر بدن خود ندارند، و چنین نقوشی در عمیق‌ترین حالت‌شان، ممکن است یک عنصر تزئینی - آرایشی صرف، تصویرگر ترس‌ها و علائق یا بازتاب زخم یا دردی درونی یا دغدغه‌ای ذهنی باشند، و نیازی به فلسفه‌بافی در این زمینه نیست. اما، من معتقد هستم در برابر هر نقش می‌بایست یک علامت سوال یا «چرا» قرار داد؟ چراکه فرد به چیزی ماهیت عینی می‌بخشد و آن را به قیمت تحمل درد انجام می‌دهد و خواسته یا ناخواسته بسته به شرایط فرهنگی هر اجتماع، قبل یا بعد از نشاندن نقش بر بدن، با ناملایماتی از سوی افراد اجتماع نیز مواجه می‌شود و فارغ از درد جسمانی، دردها و فشارهای روانی ناشی از نگرش‌های اجتماعی را نیز متحمل می‌شود. از این رو، چنین انتخابی، در بطن خود، آنچنان که ابراز می‌شود نمی‌تواند تنها به خاطر خوشایند خاطر بودن صورت پذیرد. یا اگر به راستی در آغاز برای فرد این‌چنین است، در ادامه، لایه‌ها و ابعاد دیگری نیز برای فرد پیدا می‌کند، هر چند که خود او به آنها چندان توجه و اعتنایی نکرده و نداشته باشد.

اگر بپذیریم تعداد قابل ملاحظه‌ای از تتوها و خالکوبی‌ها، تکرار تمثال‌ها، اشکال، نشانه‌ها، عبارت‌ها و طرح‌هایی هستند که در واقعیت یا روی کاغذ با آنها مواجه بوده و هستیم یا به نوعی در واقعیت با آنها سر و کار داریم. در بطن خالکوبی، با امر مکرر یا آشنا و تکراری نیز سر مواجه هستیم. بنابراین، در اینجا الزاما خود آن نقش نیست که می‌تواند مساله‌ساز یا حائز اهمیت باشد. بلکه بیشتر، انتخاب بدن به عنوان بستری برای نشاندن آن نقش است که مساله‌ساز است.

وقتی دانه یا بذری درون خاک نشانده می‌شود، امکان رشد و نمو دارد. شاید بتوان برای نقوش خالکوبی و تتو نیز چنین امکانی را متصور شد. در فرایند خالکوبی، چیزی را از خود یا از گوشت و پوست خود کردن اتفاق می‌افتد. گویی فرد به آن نقش از جسم خود غذا داده و اجازه زندگی و حیات می‌دهد. چرا که بدن او زنده است. و در این هم‌نشینی، گویی من از خون و بدن خود به آن جان می‌بخشم یا او را با خود پیوند می‌زنم و با کشاندن آن ایده یا مفهوم یا تصویر به درون کالبد خود، روحی دوباره به درون آن نشانه یا تمثال به ظاهر بی‌جان می‌دمم، تا درون من زیست کند.

در قیاس با خال‌ها و ماه‌گرفتگی‌ها و نشان‌های مادرزاد، خالکوبی نقشی غیر طبیعی بر بدن تلقی می‌شود. هر چند که پیرامون نقش‌های طبیعی، اراده و انتخاب فرد دخیل نیست و نوعی اتفاق، تصادف یا میراث خانوادگی-ژنتیکی به شمار می‌آیند، اما در نقوش خالکوبی و تتو، فرد، با آگاهی دست به انتخاب می‌زند. او تصمیم می‌گیرد که نقش به‌خصوصی را بر اساس باورهای شخصی، یا تحت تاثیر مد و آداب و رسوم فرهنگی روی بدن خود طرح بزند. هرچند که ممکن است بعدها فرد ابراز ندامت و پشیمانی کرده و اعلام کند که این کار را بر اساس عقل سلیم انجام نداده است.

اما در پاره‌ای موارد مثل نقوش یا داغ‌هایی که بر پیکر حیوانات، برده‌ها یا زندانی‌ها ایجاد می‌شود، اراده و انتخاب فرد در این کار دخیل نیست بلکه این نقوش به فرد تحمیل می‌شوند. شاید بتوان این دسته از نقش‌ها را که خود فرد در شکل‌گیری آنها اراده‌ای آزاد ندارد، با اصطلاح عمومی «داغ» مورد توجه قرار داد. در اینجا، این نوع نشانه‌ها، طرح‌ها یا شماره‌ها به منظور تمایز و یا شناسایی راحت‌تر و یا تعیین نوعی هویت برای فرد ایجاد می‌شوند و مورد استفاده قرار می‌گیرند.

در بسیاری جوامع، از طریق منع‌ها، محدودیت‌ها و تابوهای فرهنگی، بدن به نوعی در انحصار قوانین و نهادهای اجتماعی است و شاید بتوان گفت، افراد حتی اجازه برخورد آزادانه با بدن خود را ندارند. از این منظر، پدیده‌ای چون خالکوبی یا تتو می‌تواند به صورت ضمنی نوعی اقدام در راستای نمایش یا تثبیت مالکیت فرد بر بدن خود نیز به شمار آید. گفته «این بدن به من تعلق دارد و هر کاری که با آن بخواهم خواهم کرد» می‌تواند به گونه‌ای غیرمستقیم موید محدودیت، نظارت و حساسیت‌هایی باشد که افراد، پیرامون بدن خود از سمت اجتماع دریافت می‌کنند. از این منظر، گویی خالکوبی یا تتو اقدامی است که فرد را از نوعی بردگی جسمانی – روانی می‌رهاند یا بدین‌وسیله در برابر چنین نگرش‌هایی موضع‌گیری و اعتراض خود را نشان می‌دهد. به بیانی دیگر، شاید بتوان گفت، خالکوبی، نوعی اعلان و اعلام تصاحب دوباره بدن خود نیز هست.

در گذشته، در میان قبایل بدوی، معمولا گیاه یا حیوانی وجود داشت که افراد قبیله برای آن ارزش و احترام بسیاری قائل بودند و شدیدا از آسیب رساندن به آن منع می‌شدند. هرچند که در شرایط سخت، برای حفظ جان از آن حیوان یا گیاه تغذیه نیز می‌کردند. این حیوان یا گیاه توتم و ممنوعیت‌های شکل گرفته پیرامون آن تابو نام گرفت. افراد دارای یک توتم مشترک از برقراری روابط زناشویی با یکدیگر منع می‌شدند. از این رو این نوع نقوش بر بدن می‌توانست به منظور ایجاد تمایز جهت مشخص شدن توتم و یادآوری ممنوعیت‌ها و حریم‌های اجتماعی به کار گرفته شود. چیزی شبیه حلقه ازدواج در جوامع امروزی که از طریق آن افراد متاهل از غیر متاهل متمایز می‌شوند.

اما در جوامع امروزی نقش‌ها و طرح‌های متمایز کننده در تتو یا خالکوبی‌ها، اغلب اما نه همیشه به منظور تصویر کردن باور یا وفاداری به ایده یا اندیشه‌ای خاص نیز نشانده می‌شوند. درست مثل کسانی که سعی دارند آگاهانه یا ناآگاهانه با پوشش خاص یا مدل و رنگ مویی متمایز، تفاوت باور، عقیده، نگرش یا حتی طبقه اجتماعی خود را نسبت به دیگران ابراز داشته یا نمایش دهند.

در عین حالی‌ که تتو و خالکوبی می‌توانند به عنوان نوعی اعلام برائت از بردگی تن توسط اجتماع و مناسبات فرهنگی قلمداد شوند، همچنین می‌توانند از طریق متصل و مرتبط نگاه داشتن فرد با یک ایده و باور خاص، نشان‌گر نوعی بردگی روانی و درونی برای فرد نیز باشند. بند شدن، یا بسته شدن به یک ایده و فکر که به گونه‌ای برده‌وار همیشه همراه و هم‌نشین فرد است. هر چند که این ایده به واسطه نشاندن طرح‌ها و نقوش متنوع، ناهم‌خوان و بعضا متناقض بر پیکر یک فرد می‌تواند کمرنگ شود. اما با این‌حال، اما این نقش‌ها و ایده‌های پشت‌شان می‌توانند به خاطر حالت تثبیت شده و ماندگاری که بر بدن فرد دارند، به گونه‌ای عمل کند که گویی فرد را در حصار خود فراگرفته‌اند. حصاری که شبیه نوعی فشار روانی فرد را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. فشاری که شاید برای رها شدن از بار روانی آن و یا پاره کردن تارها و بندهای نامرئی‌اش، فرد، اقدام به از بین بردن یا مخدوش کردن تتو و آسیب رساندن به بدن خود نیز کند. در واقع، فرد در هر دوره‌ای از زندگی تحت تاثیر شرایط و استحاله‌های درونی، باور یا عقیده‌ای خاص پیدا می‌کند که ممکن است آن را به‌صورت یک نقش بر پیکر خود تصویر کند. این باورها می‌توانند به مرور زمان دستخوش تغییر و دگرگونی شوند اما ماهیت تثبیت شده خالکوبی‌ها و تتوها، سبب می‌شود که بدن همچون کتیبه‌های تاریخی، همواره چیزهایی را از گذشته همچون میراثی ماندگار پیش چشم ما زنده نگاه دارند. میراث‌هایی که الزاما برای ما تداعی‌های خوشایند و مطلوبی ندارند.

تتو و خالکوبی، همچنین، نفی‌کننده نوعی دلبستگی به آن چیزی هستند که معمولا با صفت‌هایی چون طبیعی، بکر و دست نخورده توصیف می‌شود. بسیاری افراد به طرق مختلف می‌کوشند، بدن خود را از گزند آسیب‌ها و یا رنگ‌ها و نقوش غیر طبیعی دور نگاه دارند. چراکه این شکل دست نخورده بدن را ساده‌تر، طبیعی‌تر و زیباتر می‌دانند و البته از طرف اجتماع مقبول‌تر و پسندیده‌تر می‌بینند. اما افرادی که اقدام به زدن طرح و نقش بر بدن خود می‌کنند گویی کم و بیش این دلبستگی را کنار گذاشته یا نسبت به آن بی‌تفاوت هستند و بدن را مثل ذهن، لوح سفیدی می‌بینند که می‌توان هر طرح و نقشی که خود بخواهند بر آن نقش ببندند.

در جریان هنرهای تجسمی، پاره‌ای از هنرمندان بعد از گسترش موزه‌داری و محفل‌های گسترده حراج، معتقد بودند که هنر و آثار هنری، ارزش واقعی خود را از دست داده و تبدیل به کالایی تجاری شده‌اند. به طوری‌که به راحتی با پول قابل خرید و فروش هستند. این هنرمندان تصمیم گرفتند، هنر و اثری هنری را ارائه دهند که با پول و ارزش‌های این‌چنین فروختنی یا خریدنی نباشد. از این رو، به جای تصویر کردن یا فرم دادن ایده‌ها در قالب قاب نقاشی یا مجسمه، از بدن خود برای نمایش فرم‌ها و حجم‌های مورد نظرشان بهره گرفتند. آنها، ساعت‌ها بی‌حرکت زیر نور هالوژن‌های گالری‌های هنری در برابر چشم بازدیدکنندگان می‌ایستادند، تا پیکر و بدن خود، یا بهتر، ایده یا اثر هنری خود را برای تماشاگر نمایش دهند. این جریان‌های اعتراضی، به مرور زمینه شکل‌گیری پرفورمنس آرت را فراهم آوردند. جایی‌که واقعیت جسمانی هنرمند محوریت چشم‌گیری پیدا کرد و نسبت به نظام‌های نمادینی چون نقاشی و مجسمه‌سازی از کیفیت تاثیرگذاری متفاوت‌تری برخوردار شد.

باید خاطرنشان ساخت، که این امکان وجود دارد تتوها و خالکوبی‌ها را با توجه به تنوع چشمگیرشان و به دلیل داشتن عناصر ساختاری هنرهای بصری چون خط، رنگ، فرم، حجم با هنر نقاشی و طراحی پیوند داد و نزدیک دانست. اما مشخصه قابل تامل آنها مدیوم یا بومی است که تغییر کرده است. پوستی که جنبش و حرکت داشته و امکان رشد و کشیده شدن دارد. در صورتی که بخواهیم دقیق‌تر صحبت کنیم، خالکوبی اتفاقی است که در آن: امر واقع (بدن) با امر نمادین (نقش و طرح) به هم رسیده و درهم ادغام می‌شوند.

پایان‌بندی

بدن که در حالت به اصطلاح طبیعی‌اش طبق معیارها و هنجارهای اجتماعی هر جامعه می‌تواند برای بسیاری ساده، جذاب، و تحسین‌برانگیز باشد، بعد از خالکوبی می‌تواند به پدیده‌ای بدل شود که در عین زیبایی‌هایی که برای برخی افراد دارد برای برخی دیگر، ناخوشایند و نامطلوب باشد. به گونه‌ای که حتی از نگریستن به آن احساس دلهره و اضطراب کنند.

نشان‌ها و زخم‌هایی بر بدن به وجود می‌آیند که همچون جراحت‌ها و زخم‌های جنگجویان، پینه چهره عبادت‌کنندگان، دارای ارزش‌های معنوی به شمار می‌آیند و پذیرفته و یا بعضا تحسین شده هستند. اما تتوها دارای چنین جایگاهی نیستند. از این‌رو، شاید بتوان آنها را جریان و پدیده‌ای تلقی کرد که با انتخاب بدن انسان به عنوان بستری برای شکل‌گیری خود، به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه نسبت به بسیاری جریان‌های به اصطلاح طبیعی، نمادین، هنری، غیرهنری و تابوهای اجتماعی از جمله آنها که بدن انسان را در انحصار خود می‌بینند و می‌خواهند، به نوعی اعتراض یا حتی اعلام جنگ می‌کند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز