یادداشتی از محمد زارع شیرین کندی؛
تصویر علامه طباطبایی در اتاق استاد حکیمی
محمد زارع شیرین کندی (مدرسه فلسفه و مترجم) در یادداشتی با اشاره به ماجرای دلبستگی استاد محمدرضا حکیمی به علامه طباطبایی مینویسد: استاد حکیمی عاشقِ لطافت و عظمت روح علامه و صداقت گفتار و سادگی زیست و بلندی مرتبت و سخت کوشی علامه طباطبایی بود.
در تصویری که از کتابخانه مرحوم استاد حکیمی منتشر شده است، در کنار عکس شادروانان آیتالله طالقانی و دکتر شریعتی و برخی دیگر که من نشناختم، عکسی از زندهیاد علامه طباطبایی نیز دیده میشود. علامه طباطبایی مفسری است وفادار به متن و در عین حال سخت عقلگرا و باریک بین، و فیلسوفی است صدرایی. از سوی دیگر، علامه هرگز انقلابی نیست و دریافتهای انقلابی از اسلام و برداشتهای ایدئولوژیک از تشیع را هم نفی میکند. استاد حکیمی، در نقطه مقابل ایشان، محققی محدث و فلسفهستیز و از سوی دیگر مردی انقلابی و مکتبی است. حکیمی یک عمر در راه تحقق اصول شیعی و آرمانها و ارزشهایِ علوی مبارزه کرد. صداقت و شجاعت و سادهزیستی و آزادگی و سایر خصال او، بیتردید، از مکتب علی(ع) سرچشمه گرفته بود. او شیعهای انقلابی و معترضی عدالتطلب و ابوذری بود. پس علیالظاهر سنخیتی میان استاد حکیمی و علامه طباطبایی دیده نمیشود. پس سر و سبب علاقه استاد حکیمی به علامه طباطبایی چه میتواند باشد و چرا ایشان تصویر علامه بزرگوار را در اتاق کارش قرار داده است؟
پیروان مکتب تفکیک با هر فیلسوفی هم سازگار باشند با صدرالدین شیرازی و رهروان حکمت متعالیه او هیچ گونه رابطه آشتیپذیر ندارند. همانطور که گفته شد علامه طباطبایی حکیمی است به شدت صدرایی و حتی انتقاداتی جدی و عقل محورانه از «بحارالانوار» مجلسی دارد. اما نکته اصلی آن است که از قضا بیشتر فیلسوفان مسلمان در عمل ملتزم به وحی و پایبند به شریعت و احکام آن بودهاند. شاید ملاصدرا و پیروان او، علی الخصوص علامه طباطبایی، بیش از مدافعان و مروجان سایر نحلههای فکری و کلامی به دیانت معتقد و به قوانین شریعت متشرع بودهاند. ملاصدرا که تفکیکیان این همه با او مخالفت میکنند هفت بار با پای پیاده به زیارت کعبه رفت. احوال آقای طباطبایی تماما حاکی از التزام قوی به جزئیترین احکام و آداب شریعت است. پس شاید بتوان گفت که نظر و عمل این فیلسوفان جدا از هم بوده است. این از عجایب تاریخ ماست که فیلسوف هستیشناس ما با دیانت و شریعت نه تنها تعارض و تباینی نداشته بلکه برای حل مسائل بغرنج و غامض فلسفیاش از خدا استمداد میکرده و به نماز و دعا میایستاده است. مگر نظر غالب آن نیست که فلسفه و دین دو مقوله جدا از هماند و فیلسوف نمیتواند دیندار هم باشد؟ اما حوالت تاریخی فلسفه در عالم اسلام به گونهای بوده است که فیلسوف همواره تحت سیطره دیانت میتوانسته است بیندیشد و فلسفه بورزد. تقدیر تاریخی فلسفه در عالم اسلام آن بوده که همواره در دادگاه دین از خودش دفاع کند و این به فروتنی و افتادگی و خضوع فلسفه انجامیده است. فلسفه در عالم ایرانی - اسلامی همواره با احتیاط و دست به عصا راه رفته است. شاید بتوان گفت که سبب علاقه آقای حکیمی به آقای طباطبایی نیز همین است. آقای حکیمی با چشم خود میدیده است که جنبه دینی و قدسیِ شخصیت علامه بر جنبه یونانی او غلبه داشته است. همچنین شاید بتوان گفت که جدا از همه این مشاجرات و مناظرات، استاد حکیمی عاشقِ لطافت و عظمت روح علامه و صداقت گفتار و سادگی زیست و بلندی مرتبت و سخت کوشی علامه طباطبایی شده است. «گفت زین سو بوی یاری میرسد/ کاندین ده شهریاری میرسد/ رویش از گلزار حق گلگون بود/ از من او اندر مقام افزون بود».