فرزین پارسی کیا:
من با کلمه زندگی میکنم
جهان و زیست من در شعر و با شعر همراه با کلمه است. فکر نمیکنم هیچ شعر موفقی جز این باشد و طبیعتا یک شاعر هرچقدر بخواهد شعری خارج از زیست و منش خود بیافریند راهی عبث را طی کرده است و تصنع رفتاریاش قطعا در جایی از اثرش بیرون زده و مخاطب تیزهوش متوجه آن خواهد شد. این اتفاق در شعر بیش از هنرهای دیگر در رفتار مولف نمود دارد و گاهی چنان میشود که جنون شاعر در محیط و اجتماع خود خارج از عرف به نظر میرسد، که جنون از واجبات شاعریست.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فرزین پارسی کیا متولد ۱۳۵۵ تهران است. او شاعر، نویسنده، ترانهسرا، روزنانهنگار است که دبیری گروه فرهنگی، ادبی «پاراگراف» از سال ۷۸ تا ۹۲، فعالیت و همکاری با نشریات و مسئول ستون شعر روزنامه جهان اقتصاد از سال ۹۴ را در رزومه خود دارد. پارسی کیا تاکنون پنج عنوان مجموعه شعر «ردیف میرزاعبدالله»، «انقراض راوی» و «لکنتی از گیسوانت»، «به تیک ثانیه معتادم» و مجموعه ترانه «فیشرآباد» را منتشر کرده است. «جراحت کلمه» را میتوان سرآغاز جدیدی در فرم و زبان شعری پارسیکیا دانست که پیش از این مسبوقبهسابقه نبوده و در بسیاری از آثار این کتاب، رفتار جدید شعری او را میتوان مشاهده کرد.
پارسیکیا در حیطه ادبیات کودک و نوجوان نیز فعالیت داشته و کتابهای داستان «فری مو فری»، «ستارههای یک شب تعطیل» و مجموعهی «کوروش در سفر…» از جمله آثار اوست. به بهانه انتشار مجموعه شعر «جراحت کلمه» با او گفتگو کردهایم. «جراحت کلمه» دربرگیرنده ۶۲ شعر بلند و کوتاه است.
سرودن شعر را از چه زمانی شروع کردید و چه عواملی دست به دست هم دادند تا تصمیم بگیرید در این وادی بمانید؟
سرودن شعر را از ۱۴ سالگی شروع کردم و تجربه اولیه آن بیشتر شبیه به شوخیِ دوستانهای میمانست و بس. دوستی داشتم که همچون من به شعر و ادبیات علاقهمند بود و ما پیوسته برای هم شعرهای شاعران معاصر را میآوردیم و میخواندیم سعی میکردیم داشتهها و دانستههای خود را به رخ هم بکشیم تا روزی که به سرم زد تا با او شوخی کنم و تواناییاش را محک بزنم. پس دستبهکار شدم و شعری را با نگاهی به یکی از آثار اخوان نوشتم و برای او خواندم و خواستم با توجه به سبک شعر، نام شاعر را بگوید. بعد از آن که نام چند شاعر را آورد، با خندهای پیروزمندانه واقعیت ماجرا را فاش کردم. دوستم چنان ذوقزده شده بود که مرا مجبور کرد از دبیر بداخلاق و دانای اول دبیرستان راهنمایی بگیرم.
همیشه پیش خودم فکر میکردم از بختِ بلندی برخوردار نیستم اما اینبار فرق داشت چون بزرگمردی چون روانشاد محمد ایوبی (نویسندهی نامآشنای جنوبی) دبیر ما بود و قطعبهیقین وجود نازنین و راهنماییهای موجز اما راهگشایش دلیل اصلی تلاشهای بعدی من در زمینه شعر و داستان شد.
در اوایل دهه هفتاد و با ایجاد خانه فرهنگها و فرهنگسراهای متعدد در تهران پایم به محافل و محیطهای ادبی بازشد و همین کافی بود تا با تغییرات و رفتارهای پیشرویِ آن دهه مثالزدنی، آشنا و همراه شوم و اینگونه بود که شعر بخشی از وجودم شد.
شما شانس شاگردی محمد ایوبی نویسنده نام آشنای جنوبی را داشتید، آموزههای او چه تاثیری در روند کار شما گذاشت؟
بله. این از خوششانسی من بود که محمد ایوبی دو سال در دبیرستان (شهید رجایی، هدف) معلم ما بود و چنان سختگیر و جدی که اکثر همکلاسیهایم از کلاس او، مخصوصا ساعت انشا هراس داشتند. اما برای من که جویای یادگیری بودم وجود او بزرگترین موهبت بود.
ایوبی بیشتر مشوق من در شعر و محرک من در داستاننویسی بود. یعنی تاثیری که بر قلم من در حیطه نویسندگی گذاشت به مراتب بیشتر از شعرم بود و در زمینه شعر بیتشر مشوقم بود. البته باید اذعان داشت که راهنماییهای او در نحوه نگرش و جهتدهی مطالعاتم در آن سنین کم را باید از شانسهای خوب زندگیام دانست. او بهواقع خیلی سختگیر و گزیدهگوی بود و کسی از وجودش بهره میگرفت که عاشق ادبیات بود، ولاغیر.
تاکنون چه قوالب شعری را تجربه کردهاید و چه شد که تمرکزتان را روی قالب آزاد گذاشتید؟
با شعر نیمایی شروع کردم و با چهارپاره و غزل ادامه دادم اما از آنجایی که از نوجوانی با شعر منثور شاملو آشنا بودم خیلی زود به تجربه شعر سپید روی آوردم. قطعا زبان امروز ما نیازمند تغییراتی بود که با نیما و بعد از آن با شاملو به وجود آمد و حتی اگر این دو گرانقدر شعر معاصر هم نبودند این اتفاق به واسطه دیگری پیش میرفت و به جرات زبان فارسی نیازمند این تغییرات بنیادین بود. با آگاهی از این موضوع و از طرفی آشنایی با شاعران دهه۷۰ و تاثیر آن، بیشتر به سمت شعر آزاد متمایل شدم و بعد از آن بود که به سمت شناخت زبان و ویژگیهای شعر شخصی خود رفتم. نخستین شعر منتشر شده من در مطبوعات به ۱۸ سالگیام بازمیگردد و این شعر در قالب سپید بود.
از آغاز بیشتر در شعرتان به چه مضامین و مفاهیمی میپرداختید، آیا از نظر موضوعی میتوان خط سیری برای شعرهایتان فرض کرد، یا شعرهایتان هر کدام به فراخور حالتان موضوع متفاوتی دارد؟
شعرهای من جدای از بحث احساسی و تغزلی بودن ابتداییشان، بیشتر موضوعهای اجتماعی و تاریخی را دنبال میکند و این رفتار در همه کتابهای شعرم مخصوصا «به ردیف میرزاعبدالله» و «انقراض راوی» مشهود است. به عقیده من شاعر موظف به انعکاس مستقیم و غیر مستقیم وضعیت اجتماعی خود در آثارش است. شعر اجتماعی یا انتقادی تاریخ مصرف دارد و اثربخشی آن در طولانی مدت کم میشود و یا از بین میرود، اما در انعکاس غیر مستقیم گرهها و استعارهها به چند وجهی شدن اثر دامن میزند. در مورد شعرهایم بیشتر وجه دوم کارکرد دارد. اما نمیتوان گفت از خط و ربط مضامین شعرهایم بتوان به سابقه یا زمان اجرا و ارایه اثر دست پیدا کرد، درست برعکس زبان شعری و تغییرات آن.
پروسه سرودن شعر برای شما چگونه شکل میگیرد، آیا جوششی شعر مینویسید یا نه باوری به جوششی بودن شعر ندارید؟
باید متذکر شوم که شعر گفتن با تعریف جوششی و کوششی بهواقع امری تجربه شده و تعریفیست قدیمی که نمیتوانم به صورت کلی آنرا بپذیرم. هر چند بدون درونیات و داشتهها، جوششی در کار نخواهد بود و بدون استمرار هیچ اتفاق هنریای به نتیجه نمیرسد اما میخواهم شما را متوجه رفتار و معنای دو کلمه کنم که در شعر کاربرد دارد.
در گذشته کلمه «سرایش» یا «سرودن» برای شعر استفاده میشد در صورتی که امروزه «شعر گفتن» و بهتر از آن «شعر نوشتن» جایگزین شده است. بهواقع ذهن شاعر از داشتهها، حالات و انباشتههای درونی خود به ذوق میآید اما این «دانستن» است که این رفتار و انقلاب ناگهانی را جهت میدهد که خودِ این امر به تنهایی هم چاره ساز است و هر شاعری میتواند چون داستاننویس یا رماننویسی با استراتژی و تفکری از پیش تعیین شده به نوشتن شعر بپردازد ولی در این راه قطعا دگرگونیهای ذهنی و شرایط روانی و عاطفیاش هم میتواند به کمکش بیاد.
همانطور که بهشخصه دریافتهای ناگهانی بسیاری را در پیش، حین و حتی بعد از نوشتن شعر داشتهام که آنرا در اثرم لحاظ کرده و از آن بهره بردهام اما به هیچ عنوان نمیتوانم با مفهوم کهن کلمه «سرودن» ارتباط بگیرم. باید بگویم بهشخصه به هیچ عنوان شعر را جوششی نمیدانم. نه آن گونه که بدانیم و بجوشد بلکه به آن شکل که انگار وحی شده و نازل شده باشد.
با این تفاسیر اگر شعر را جوششی نمیدانید چه عواملی موجب میشوند که شما اقدام به نوشتن شعری بکنید و چه گونه بستر نوشتن یک شعر را فراهم میکنید؟
هدفگذاری و جهتدهی از پیش انتخاب شده به همراه دانش، مطالعه و نگرش میتواند برای یک شاعرِ زبانی، مسببی برای نوشتن شعر شود هرچند عوامل محیطی از جمله سیاسی، اجتماعی و غیره نیز میتواند از دلایل شروع کردن شعری شود. مثلا در همین پاندمی کرونا بسیاری از شاعران درست به مانند نویسندگان دست به نوشتن شعرهایی با این مضمون زدند که نشان از تاثیر اتفاق دارد. اما با این اوصاف نمیتوان از تاثیر احساسی و لحظهای چیره بر شاعر صرفنظر کرد اما به عقیدهی من شاعری که صرفا با رفتار احساسی و از برونریز لحظهای برای نوشتن شعر استفاده میکند به هیچ وجه اثر درخور توجهی را خلق نخواهد کرد.
مساله اصلی شما در شعر چیست؟ زبان، بیان مفهوم یا نه شاهد نوعی تنیدگی موضوع و زبان در شعر شما هستیم؟
زبان عنصر اصلی شعر است، اگر چه بسیاری از شاعران چنین هدفی از شعر گفتن را دنبال نکرده و نمیکنند. به عنوان مثال مولانا تنها از شعر به منظور رساندن اهداف و تفکرات خود استفاده میکند؛ ولی میبینیم در شعرهایش گاهی چنان، زبان عنصر اصلی اثر میشود که معنا را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
اما این رفتار به هیچ عنوان در شاعر بیمانندی چون سعدی به چشم نمیخورد و عنصر زبان دلیل برجسته رفتار شاعرانه اوست. هرچند زبان بیمعنا و بیهدف به هیچ شکل در آثار او دیده نمیشود. از این جهت میگویم هر دوره تاریخی برجستگیها و تاثیرات خاص خود را دارد. اما عنصر روایت که در شعر شاعران بزرگ ما یکی از دلایل خلق اثر بود را نمیتوان نادیده گرفت. پس معنا محوری، زبان محوری وروایت محوری را میتوان از عناصر هزاره شعر پارسی دانست اما من بهشخصه دیدگاهی متفاوت به اهمیت شعر امروز در زبان فارسی دارم و بر این روش استوارم. امروزه زبان فارسی جایگاهی جز در حیطهفرهنگی و منطقهای خود ندارد و چه از دیدگاه علمی و چه سیاسی وحتی چه فرهنگی تاثیری بر دیگر فرهنگها و زبانهای دنیا ندارد و این در محدوده (تقریبا) ۱۴۰ میلیون نفر متکلمش باقی میماند و آن بالندگی و درونجوشی ادبی در زبان (عنصری پویا و زنده) است که میتواند به گسترده شدن آن بیافزاید پس فکر میکنم دیگر با توجه به اینکه شعر کارکرد سیاسی، اجتماعی و روایتمداری مشروطه را نیز از دست داده است بهتر آن است به شعر زبان محور بر اساس معنا بها داد که این دو بال پرواز شعر است. در شعر من رفتار زبانی بسیار حیاتیست و گاهی به عناصری وابسته میشود که در حیطه اتفاقهای تجربه شده نیست و این خلق موقعیت جدید برای من بر عنصر معنا چیره میشود.
با توجه به بازیهای زبانی در شعرتان آیا این کلمات هستند که دست شما را میگیرند و به جهان شعر فرامیخوانند یا نه این شما هستید که با انتخاب مجموعهای از کلمات که هم از نظر آوایی و مفهومی با هم ارتباط دارند جهان شعرتان را میسازید؟
پیشتر به مفهوم جوشش و کوشش پرداختیم که با توجه به توضیح قبلی و در ادامه آن باید بگویم دایره واژگان و گستردگی آن بر توانایی یا ضعف شاعر یا نویسنده صحه میگذارد، حال هر چه گستردگی این موضوع بیشتر باشد با همراهی خلاقیت مولف میتوان از حیطهوسیع آن استفاده کرد و بر بسط اثر افزود. شاید کلمه در بسیاری از زمانها دست شاعر را بگیرد و برای رساندن مطلب کمکش کند اما بهواقع این شاعر است که آنرا در لایههای درونی ذهنش بارآورده تا عصای دستش شود.
من با کلمه زندگی میکنم و هر تعریف و تعبیر از هر هنری را در نهایت در قالب کلمه متصور میشوم. شاید برای نقاش رنگ آبی تنها در آبی بودنش معنا پیدا کند و در ذهن او بین «آبی» یا «Blue» تفاوتی نباشد و او تنها به طیف و نوع رنگ فکر کند اما برای من «آبی» ذاتا خود کلمه «آبی» ست و ابژکتیویته کلامی آن در ذهن ماندگار است همانگونه که دریا «دریا» ست. اما از دیدگاه آوایی و مفهومی، قطعا برای پرداخت زبانی شعرم بسیار بسیار به رفتار آوایی کلام وابستهام و در بیشتر شعرهای من این رفتار موج میزند، اما نه آنگونهای که خلقت و زایشی ناگهانی و فروفرستاده شده باشد، بلکه زندگی کردنِ با کلمه چنان در من رسوب میکند که هارمونی واژهها را برای آهنگین کردن نثر در شعر، از پیش تعیین کرده و گزینش میکنم و این گزینش بر مبنای همنشینی آوا، بدون مفهوم نبوده و نخواهد بود.
پیشتر به صورت ضمنی از شعر دهه ۷۰ گفتید، شعر دهه ۷۰ چه تاثیری بر روی شعر شما گذاشت آیا شما خود را وامدار جریان شعری دهه ۷۰ میدانید اگر بله چرا و اگر خیر باز هم چرا؟
جریان شعر ۷۰ به واقع از تاثیرگذارترین اتفاقیست که بعد از انقلاب ۵۷ برای شعر ایران افتاد و صد البته زمانی که به شعر روی آوردم به بسیاری از شاعران این طیف نزدیک بودم و مستقیم و غیرمستقیم با آثارشان برخورد داشتم و بیشک در آغاز کار و بعد از اینکه از شعر نیمایی به سمت شعر سپید رفتم این رفتار شعری تاثیری مستقیم بر آثار من داشت اما به هیچ عنوان نمیتوانم خود را جزو شاعران دهه ۷۰ بدانم، اما تاثیر این اتفاق در شعرهای قدیمی من کاملا مشهود است اما وقتی سعی کردم به عنوان شاعری مستقل زبان شعری خودم را داشته باشم به مرور این تاثیر از وضعیت عینی به تجربهای نهادین تغییر وضعیت داد که طبیعتا برای هر شاعر حرفهای، این دورهی گذار وجود دارد.
با توجه به اینکه در مجموعه نخست و دومتان شعر و تصویر با هم توامان هستند و از تصویر در مجموعهتان استفاده کرده بودید چه شد که از این فضا فاصله گرفتید؟
در دو مجموعه اولم «به ردیف میرزاعبدالله» و مخصوصا مجموعه شعر و عکس «به تیک ثانیه معتادم» حضور عناصر بصری و عکس به شدت نمایان است. میشود گفت در «به ردیف میرزاعبدالله» تصویر آنقدر پیوستگی و همراهی را با شعر ندارد بلکه میخواهد به یکدست شدن فضای کتاب و اتفاق تاثیر بصری نظر داشته باشد که البته در نهایت به ساخت فیلمی با همین عنوان و بر مبنای شعرها و هماهنگی تصاویر انجامید اما در کتاب دومم «به تیک ثانیه معتادم» تعمد من در همافزایی شعر و عکس، اتفاقی همپا با شناخت و نگاه عکاس به شعر بود.
با اینکه طی سالیان گذشته کتابهای شعر و عکس فراوانی منتشر شده است؛ اما این کتاب به خاطر پرداخت و نوع نگاه عکاس از دریچهی شعرهایی از پیش نوشته شده قطعا اولین است که در نهایت با تیمی ۳۰ نفره به انجام رسید و تا حدود زیادی اهداف من را تامین کرد و کتاب موفق و پرمخاطبی شد، اما بعد از این تجربه و شاید گذشتنم از فضای بصری به سود کلمه، کتاب سومم «انقراض راوی» را منتشر کردم تا از زیر دین تصویر خارج شوم و تصویر را از چشم به گوش کشاندم و این روند تا کتاب آخرم «جراحت کلمه» و پیش از آن «لکنتی از گیسوانت» باقی ماند. شاعر خود بزرگترین تصویرگر است اما استفاده از مدیاهای مختلف برای کشش بیشتر مخاطب، قطعا میتواند جزو اهداف شاعران امروز باشد که برای من نیز بود.
روحیه روایتگری در شعرهای شما نمود خاصی دارد، این موضوع از کجا ریشه میگیرد آیا تعمدی در این کار دارید؟
در شعرهای بلند من روایت از عناصر اصلی اثر است، اما این روایت صرفا گوینده و نقل کننده اتفاق نیست بلکه با خلق موقعیت از نگاه، کنش و رفتار راوی به اتفاقی زبانی میرسد که پیش از این تجربه نشده است. راوی شعر من گاهی با نثری تهی از شعر سخن میگوید و گاهی با نظمی شاعرانه. یعنی به این وسیله من از زبان راوی شعری منظوم را در روایت یا درگفت و گوی عناصر درونی شعر به وجود میآورم که شاید پیش از این بدین شکل استفاده نشده بوده است.
البته چند زبانی و تقابل درونی، یکی دیگر از رفتارهای شعرهای روایتمند و بلند من است که در ضمن تضاد در قسمتهای مختلف یک اثر بلند با اتصالی طولی و ایجاد پیرنگی منسجم سعی در القاء و تحمیل سلیقه و تجربهام به مخاطب دارد. اما در مجموع باید بگویم روایت کردن در شعری زبانمحور اتفاق سختیست که نیاز به تکنیکهای تجربه شده در کنار رفتار خلاقانهای جدید را دارد که گاهی هم به نتیجه دلخواه مولف یا مخاطب نمیانجامد.
شعر در جهان شما چه جایگاهی دارد و با شعر قرار است شما چه چیزی را رقم بزنید؟
باید بگویم جهان و زیست من در شعر و با شعر همراه با کلمه است. فکر نمیکنم هیچ شعر موفقی جز این باشد و طبیعتا یک شاعر هرچقدر بخواهد شعری خارج از زیست و منش خود بیافریند راهی عبث را طی کرده است و تصنع رفتاریاش قطعا در جایی از اثرش بیرون زده و مخاطب تیزهوش متوجه آن خواهد شد. متاسفانه یا خوشبختانه این اتفاق در شعر بیش از هنرهای دیگر در رفتار مولف نمود دارد و گاهی چنان میشود که جنون شاعر در محیط و اجتماع خود خارج از عرف به نظر میرسد، که جنون از واجبات شاعریست.
و اما اینکه با شعر قرار است به چه چیز برسیم همانند آن است که بگوییم یک مجسمهساز یا رماننویس میخواهد با خلق اثرش چه چیز را رقم بزند. هنر خلق میشود تا زندگی کنیم و قطع به یقین شعر از برترینهاست.
با توجه به اینکه شما در عرصه ترانه سرایی هم فعال هستید آیا میان شعر و ترانه شما میتوان پل زد یا نه شعر و ترانه شما هر کدام جهان مستقل و مجزایی از هم دارند؟
باید ترانه امروز را تقسیمبندی کنم تا بهتر پاسخگوی جواب شما باشم. با توجه به رفتار شاعرانه میتوان ترانه را به دو دسته ترانه برونگرا با دایره واژگان اندک و مفاهیم سطحی در مقابل ترانه درونگرا با دایره واژگان بیشتر و مفاهیم عمیق قرارداد (که البته این تعریف جامع و کامل نیست). ترانههایی که در سطح بیرونی کلام نوشته میشوند بیشتر خالی از تکنیک و آرایه ادبی هستند و البته بسیاری از ترانه سرایان به این معتقد هستند که ترانه باید ساده و به دور از آلایش باشد تا مورد پسند مخاطب قرار گیرد. مثلا در ترانههایشان از آرایه جناس استفاده نمیکنند و تشبیه به مراتب بیش از استعاره کاربرد دارد اما در دسته دوم چنین نیست و بسیار از تکنیکهای شعری در این دست از ترانهها به چشم میخورد.
من در کتاب ترانه «فیشرآباد» بیشک در دسته دوم قرار دارم؛ اما سعی داشتم در کنار این رفتار تا حدودی به مخاطب عام هم نظر داشته باشم. البته نه با سطحی کردن اثر، بلکه با وام گرفتن از واژهها و ترکیبهایی بدیع اما با گستردگی مخاطب که در ترانههای اجرا شده و بازخورد آنها این مهم محسوس است. به عقیده من، ترانه باید همیشه وامدار شاعرانگی شعر باقی بماند هر چند هیچیک دیگری نخواهد شد و هیچ گاه ترانه از شعر منفک نخواهد شد هر چند هر یک هنری متفاوتند.
چه ضرورتی برای شما بوجود آمد تا بخواهید در حوزه ادبیات کودک هم وارد شوید؟
ورود به حوزه ادبیات کودک وارد شدن به دنیایی جذاب، زیبا و دوستداشتنی اما پر مسوولیت بوده که قلمزدن در آن بسیار سخت اما شیرین است. من از اوایل دهه ۸۰ به نوشتن ترانه کودکانه و همکاری با چند گروه نمایشی و اجرای کودک و نوجوان روی آوردم. بعد از این اتفاق تصمیم گرفتم داستان کودکانه بنویسم و این شد که پس از انتشار چند داستان در نشریات کودک و نوجوان دو داستان «فری موفری» و «ستارههای یک شب تعطیل» را نوشتم که با حمایت نشر حس آخر در قالب کتابهای مصوررنگی در قطع خشتی بزرگ منتشر شد.
بیشک موفقیت کتاب کودک به عوامل زیادی چون تصویرگری، قطع و نوع کاغذ و حتی چاپ اثر وابسته است. خوشبختانه تیم خوبی زیرمجموعه نشر شکل گرفت و از این دو کتاب به شدت استقبال شد. کار سختی بود اما خوشبختانه به نتیجه رسید و باعث شد بتوانم در این عرصه باقی بمانم و بعد از آن کتاب دنبالهدار «ستاره سحرآمیز ناپگ» را با حمایت مالی هواپیمایی ایرانایر در تیراژ ۱۰هزار نسخه منتشر کنم. اما باور کنید با این همه ترجمه، تالیف و تولید کتاب کودک و نوجوان ما همچنان در این زمینه فقیر هستیم. از طرفی بسیاری از انتشاراتهای فرصتطلب با ارایه کتابهایی با مضمون یا ترجمه ضعیف، فعالیت و رقابت را برای مولف (نویسنده، شاعر و تصویرگر) و ناشری که به اثر داخلی میپردازد را سخت و در مواردی غیر ممکن کرده که این موضوع واقعا جای تاسف دارد.
آیا ورودتان به ادبیات کودک صرفا در حوزه ادبیات داستانی است یا نه میخواهید درعرصه شعر کودک نیز فعال باشید چون مقوله شعر کودک با شعر بزرگسال بسیار متفاوت است؟
آثار منتشر شده من فعلا سه کتاب داستان کودک است که یکی از آنها به صورت ادامهدار خواهد بود و به زودی نیز داستانی برای گروه سنی نوجوان منتشر خواهم کرد. اما فعالیت من در شعر کودک شاید به خاطر فضای فکریام در حیطه بزرگسال تحت تاثیر قرار گرفته است و باید قبول کرد که شعر کودک بسیار مهم و تاثیرگذار است پس باید آنرا به صورت جدی و کاملا حرفهای دنبال کنم تا به نتیجه مطلوب برسد ولی فعلا نمیخواهم علیرغم آثار و نمونههایی که دارم وارد این عرصه بشوم. آزمودن و قلمزدن با عرضه کردن بسیار متفاوت است و شاعر و نویسنده، مخصوصا برای کودک و نوجوان باید بار مسوولیت اثر خود را به دوش بکشد و در مقابل آن جوابگو باشد.
گفتگو: مریم آموسا