احمد مومنیراد در گفتوگو با ایلنا:
راهبری سازمان همکاری اسلامی در گرو دیپلماسی قوی است/ سایه شوم قدرت و ثروت بر حقوق بشر سیطره دارد/ توجیه اقدامات نامشروع دولتهای قدرتمند از سوی سازمانهای بینالمللی
مادام که برخی کشورها احساس برتری بر سایر کشورها و ملتها دارند و زیادهطلبانه در تعامل با سایر دولتها بدنبال رسیدن به منافع نامشروع خود هستند، صلحی اتفاق نمیافتد و تا گروهی از سازمانهای بینالمللی و منطقهای که باید در جهت ایجاد نظم و امنیت و عدالت در جهان حرکت کنند و باید در پی تنشزدایی و جلوگیری از زیادهخواهی در دنیا باشند، قادر نیستند به وظایفشان عمل کنند، صلح پایداری در دنیا نخواهیم داشت.
به گزارش خبرنگار ایلنا، "هفتاد و پنج درصد ذخایر شناخته شده نفت و پنجاه درصد ذخایر گازی، بیست درصد از گستره آبی و خاکی، سی و پنج درصد قلع، بیست درصد پنبه جهان در کشورهای اسلامی قرار دارد. جمعیتی معادل یک میلیارد و پانصد میلیون نفر که در اقصی نقاط این کره خاکی ساکن هستند را مسلمانان تشکیل میدهند. یعنی معادل یک چهارم جمعیت جهان به مسلمانان تعلق دارد. با توجه به چنین پتانسیلهایی در جهان اسلام و شرایط جهانی، نقش و جایگاه سازمان همکاری اسلامی بیش از پیش برجستهتر میشود." این بخشی از سخنان احمد مومنیراد (حقوقدان و عضو هیات علمی دانشکده حقوق دانشگاه تهران) در مورد پتانسیل جایگاه سازمان همکاری اسلامی است. وی در برشمردن دلایل ضعف کنونی این سازمان گفت: "برخی از کشورها به جای اینکه منافع جمعیِ سازمان را دنبال کنند، به منافع فردیشان توجه کردهاند. آنها بهجای توجه به مشترکات و تشریک مساعی در زمینههای مختلف، اراده کردهاند که از موضعی بالا، خواستههای خود را بر سایر کشورها اعمال نمایند."
بررسی جایگاه سازمان ملل در ایجاد صلح، نقش ثروتمحوری و قدرتمحوری در کمرنگ شدن صلح در جوامع و همچنین تاثیر حمله به سفارت عربستان در تضعیف پرستیژ ایران ازجمله مباحثی است که در این گفتگو میخوانید.
هدف از تاسیس سازمانهای بینالمللی ایجاد صلح و دوستی و مراودات اقتصادی و ... بود. به نظر شما عموم این سازمانهای بینالمللی تا چه میزان به هدف خود نائل شدهاند؟
سازمانهای بینالمللی نهادهای حقوقی هستند که با اراده و رضایت دولتها و معمولا ضمن یک سندِ تاسیس، ایجاد میشوند تا ماموریت خاص و اهداف مشخصی را طی مدت نامحدودی به فرجام برسانند. پس یک سازمان بینالمللی، دارای ویژگیهایی مشخص است. اول اینکه دولتها آنها را ایجاد میکنند و همچنین دارای ارکان، اهداف، امکانات و ساختار معینیاند تا اهداف تعیین شدهای را بتوانند محقق کنند. معمولا در این سازمانها، ضمن رعایت حقوق بینالملل، استقلال حقوقی مستقلی نسبت به اعضا وجود دارد. صلاحیتِ انجام وظایف و اختیاراتی که در اساسنامهی سازمانهای بین المللی تعیین میشود، فراتر از مرزهای دولتها تعیین و تبیین میشود و ابعاد بینالدولی دارد. البته اکنون در دنیا با انواع مختلف و متکثری از سازمانها به لحاظ جهانی بودن، منطقهای بودن و نیز دولتی و غیردولتی بودن و سایر ویژگیهای دیگر مواجه هستیم.
معمولا سازمانهای بینالمللی، ضمن یک هدف اقتصادی، نظامی، اقتصادی و یا سیاسی تشکیل میشوند. اما در خصوص اینکه این سازمانها چه میزان به هدف خود رسیدهاند، جای صحبت دارد. مشخصا آنچه که قطعی به نظر میرسد این است که در دنیا شاهد سیطرهی سیاست و قدرت و ثروت هستیم. گرچه دولتها با یکدیگر توافق کردهاند که نظمی را بر این دنیا حاکم کنند و آن نظم را نیز رعایت کنند و آثار آن نظم را در زندگیِ جمعیِ دولتها ببینند؛ اما در عمل به شکل شگفتانگیزی میبینیم که این سیاست و قدرت و ثروت است که بر سایر شئون حاکمیت دارد. متاسفانه در جهانِ کنونی سیاست، قدرت و ثروت بر حقوق بینالملل و حقوق بشر و روابط بین دولتها و سازمانهای بینالمللی و منطقهای سیطره دارد.
البته اینکه سازمانهای بینالمللی باید بتوانند با وضعیتی که در دنیا داریم، نظم، امنیت و عدالت را بطور کامل حاکم کنند، شاید این سخن انتظار بجایی نباشد و یک تفکر آرمانی قلمداد شود؛ ولی اگر بخواهیم واقعگرا هم باشیم باید بگوییم که به طور قطعی این سازمانها به طور کامل به اهداف خود نرسیدهاند.
سازمان ملل یکی نمونه از این نوع است که قرار بود بعد از جنگ جهانی دوم، پس از تاسیس این سازمان دیگر جنگی را شاهد نباشیم. لذا سازمان ملل تاسیس شد. اما این سازمان هم نتوانست به وظیفهای که دارد عمل کند و ماموریت خود را آنگونه که باید انجام دهد. به همین جهت شاهد جنگهای متعددی بعد از تاسیس سازمان ملل در جهان بودهایم. البته اگر این سازمان نبود، شاید جنگهای بیشتری دامان کشورها و جهان را میگرفت. ولی وقتی بررسی میکنیم، میبینیم که حقوق بینالملل و ارادهی دولتها مبتنی بر همکاری برای امنیت جهان و صلح جهان، باید در این سازمان تبلور پیدا کند. حاصل این روند نیز باید اینگونه رقم بخورد که در دنیا باید شاهد نظم بینالمللی و امنیت بینالمللی باشیم. با این وجود این اتفاق رخ نداده و یا حداقل آنگونه که باید و شاید، این خواسته اجرایی نشده است؛ به عبارتی فاصلهای زیاد بین آنچه که هست و آنچه که باید باشد، وجود دارد. در یک ارزیابی کلی باید گفت که سازمانها به اهدافی که برای آن تاسیس شدهاند، نرسیدهاند و شوربختانه بسیاری از این سازمانها ابزاری در دست قدرتهای بزرگ برای رسیدن به منافع نامشروعشان در دنیا شدهاند.
آیا ساختار این سازمانها با ادعای عنوان شده در قبال اجرای عدالت و صلح همخوانی دارد؟ به عنوان نمونه همان حق وتویی که در شورای امنیت سازمان ملل برای برخی از اعضا در نظر گرفته شده است.
بر اساس منشور ملل متحد که سند مادر تاسیس سازمان ملل محسوب میشود، همه کشورها برابر هستند. اما بلافاصله همین منشور متاسفانه ۵ کشور را که در آن زمان فاتحین جنگ جهانی بودند، دارای امتیازات ویژهای در نظر میگیرد و آنها را عضو دائمی شورای امنیت و صاحب حق وتو تعریف مینماید تا این نابرابری و ناهماهنگی بین کشورها اتفاق افتد. شاید این نقطهی آغاز انحراف از اهدافی است که منشور ملل و سازمان ملل دنبال میکند. در عمل بسیاری از این سازمانها توجیهکنندهی اقدامات نامشروع دولتهای قدرتمند هستند.
به نظر میرسد راهاندازی چنین ساز و کاری که در قالب سازمانهای بینالمللی خود را نشان میدهد، بیشتر با فضای آتش بس همرنگ است تا با فضای صلح. نظر شما چیست؟
به صورت مشخص بسیاری از سازمانهای بینالمللی برای ایجاد نظم و امنیت و رفاه در دنیا ایجاد شدهاند؛ و یا برای بهبود وضعیت اقتصادی اجتماعی و فرهنگی ملتها و دولتها بوجود آمدهاند و یا بطور تخصصی در مسیر کاهش فقر و فاصله طبقاتی بین دولتها و ملتها و یا برای ایجاد توسعه در کشورهای کمتر توسعه یافته و یا کشورهای در حال توسعه ایجاد شدهاند. ولی متاسفانه بسیاری از اهداف فقط روی کاغذ آمده و رسیدن به آن غایات، رخ نداده است. در حقیقت آن اهداف، آرمان و آرزویی برای مردم فقیر و ملتهای محروم دنیا است. صلح واقعی زمانی در دنیا اتفاق میافتد که برخی دولتها، استعمارطلبی و استثمارگرایی را کنار بگذارند؛ دست از اشغال و تجاوز و زیادهخواهی و توسعهطلبی بردارند. مادامی که برخی کشورها احساس برتری بر سایر کشورها و ملتها دارند و زیادهطلبانه در تعامل با سایر دولتها بدنبال رسیدن به منافع نامشروع خود هستند، صلحی اتفاق نمیافتد. مادامی که آن گروه از سازمانهای بینالمللی و منطقهای که باید در جهت ایجاد نظم و امنیت و عدالت در جهان حرکت کنند و باید در پی تنشزدایی و جلوگیری از زیادهخواهی در دنیا باشند، قادر نیستند به وظایفشان عمل کنند، صلح پایداری در دنیا نخواهیم داشت. البته من مرادم از صلح، صلح همراه عدالت است.
آیا ایجاد سایر سازمانهای بینالمللی را غیر از سازمان ملل، عاملی برای تضعیف اهداف این سازمان نمیدانید؟ به عنوان نمونه حضور متفاوت بلوک شرق و غرب در برخی سازمانهای اقتصادی یا نظامی که در جهت مقابلهی اقتصاد و امنیتی با یکدیگر فعالیت دارند.
ایجاد سازمانهای دیگر غیر از سازمان ملل فی نفسه مشکلی ندارد؛ معمولا سازمانهای مختلف میتوانند با همافزایی در جهت اهداف سازمان ملل حرکت کنند و هر یک در حوزهای مشخص فعالیت داشته باشند و به سازمان ملل کمک کنند. سازمانهای تخصصی طبیعتا با تمرکز بر موضوعات خاصی وظایف و ماموریتهایی را دنبال میکنند. بنابراین خللی بر سازمان ملل وارد نمیکند و همپوشانی ایجاد نمیشود. اما مساله این است که همین سازمانها هم به دلایل پیش گفته شده، به خوبی نمیتوانند اهداف و وظایف خود را دنبال کنند و ضمانت اجرایی موثر و کارایی برای خود ندارند. این سیاست، قدرت و ثروت است که حرف اول و آخر را در روابط بین سازمانها و کشورها میزند. این سه مولفه، حقوق را (اعم از حقوق بینالملل و حقوق بشر) در جهان به محاق بردهاند.
ضمن تحلیلهای صورت گرفته از سوی جنابعالی، آیا میتوان گفت که سازمانهای بینالمللی، از جمله سازمان ملل در نائل شدن به صلحی پایدار، شکست خوردهاند؟
روشن است که وجود اختلاف بین کشورها امری اجتنابناپذیر است؛ چراکه اختلاف در نوع بشر و انسانها اجتنابناپذیر است. طبیعتا سازمانهای بینالمللی هم از انسانها تشکیل شدهاند و این کشورها توسط انسانها رهبری و هدایت میشوند. آدمی این ویژگی را دارد که بر اساس منافع خود مستعد اختلاف با دیگری باشد. مادام که این ویژگی وجود دارد، اختلاف هم ایجاد میشود. مهم این است که اختلاف به نحو مسالمتآمیز بین دولتها و بین سازمانهای بینالمللی حل و فصل شود که این هم البته کار دشواری است. به هر حال در یک ارزیابی کلی باید گفت که سازمانهای بینالمللی از سازمان ملل گرفته تا سایر سازمانهای دیگر، نتوانستهاند صلح پایداری را در جهان پیاده کنند. به همین جهت ما شاهد جنگها، بحرانها، تنشها، مصائب و فجایع متعددی در این عصر هستیم.
زمانی دو بلوک وجود داشت که در رقابت با یکدیگر حضور داشتند و همدیگر را کنترل میکردند. رقابت بین این دو بلوک منجر به موازنه قدرت میشد. ولی اکنون به دنبال فروپاشی شوروی، بلوک غرب خود را بدون رقیب میداند. البته این صرفا یک تصور است که شاید در میدان عمل، مقداری متفاوت با آنچه باشد که تصور میشود. به هر حال اکنون غرب خود را قدرت بلامنازع میداند و لذا بر اساس نظم نوین جهانی، به دنبال این است که دنیا را یک کاسه و یک پارچه کند؛ هم به لحاظ سیاسی، هم اقتصادی و هم فرهنگی. البته در دنیایی با این همه تفاوت عینی، از تفاوت نژادی گرفته تا قومی، زبانی، جغرافیایی، فرهنگی، مذهبی، بینشی و ... چنین مسالهای امکانپذیر نیست. در حالیکه غرب در این راستا تلاش دارد، ولی به نظر من موفق نشده و نخواهد بود.
مادام که سازمانهای تاسیس شده از استقلال برخودار نباشند و تحت تاثیر اراده و هژمون قدرتهای بزرگ قرار گیرند و در حقیقت نظم واقعی بر عملکرد خود حاکم نکنند و ضمانت اجرای مناسب برای تحقق اهدافشان وجود نداشته باشد، به صلح پایداری نمیرسیم. صلح و امنیت بینالمللی مبتنی بر عدالت، وقتی ایجاد میشود که همه کشورها ارادهی واقعی این را داشته باشند که جهان را بدون تنش و بحران و جنگ و درگیری اداره کنند. به اعتقاد من این رویکرد با وضعیت فعلی جهان بسیار دشوار است که اتفاق افتد.
در میان کشورهای اسلامی نیز شاهد فعالیت سازمان همکاری اسلامی هستیم. وضعیت کنونی این سازمان را چگونه ارزیابی میکنید؟
بین کشورهای اسلامی نیز طبیعتا با توجه به مشترکات بسیاری که وجود دارد، نهادهای مختلفی شکل گرفته است. یکی از آنها نهاد سازمان همکاری اسلامی است؛ سازمانی که در ابتدای کار با نام کنفرانس اسلامی شروع به کار کرد. هدف این سازمان این بود که بتواند همگرایی، اتحاد و وحدت را بین دولتهای اسلامی اعمال و با همافزایی در منابع انسانی و غیرانسانی و بهرهگیری از ظرفیت عظیم ملتهای مسلمان، به اهداف بلند خود دست یابد. ولی متاسفانه این سازمان هم نتوانست به همه آن اهدافی که داشت نائل شود که این مساله دلایل متعددی دارد.
مشکل اصلی این سازمان کجاست؟
یکی از مهمترین دلایلی که منجر به اختلاف در بین اعضای این سازمان شد، این است که برخی از کشورها به جای اینکه منافع جمعیِ سازمان را دنبال کنند، به منافع فردیشان توجه کردهاند. آنها به جای توجه به مشترکات و تشریک مساعی در زمینههای مختلف اراده کردهاند که از موضعی بالا، خواستههای خود را بر سایر کشورها اعمال نمایند. اینگونه است که ایجاد وحدت فقط یک شعار تلقی میگردد و عملا وحدت و همگرایی بین کشورهای اسلامی ایجاد نمیشود. در عوض واگرایی و تفرقه و اختلاف و جنگ و درگیری اتفاق میافتد که از قضا اکنون شاهد این رخدادهای تلخی هستیم. البته نقش قدرتهای بزرگ در این موقعیت بسیار پررنگ است. آنها به خاطر منافع خود نمیخواهند این همگرایی در این سازمان ایجاد شود. در این میان نقش دشمنان جهان اسلام و سازمانهای جاسوسیِ برخی از این کشورها نیز نباید فراموش شود. آنها دائما در پی اختلافافکنی در کشورهای مسلمان هستند تا از این مسیر بتوانند به اهداف و منافع نامشروع خود برسند.
در عین حال ما به عنوان کشور اسلامی تا جایی که امکان دارد باید تلاش کنیم تا در سازمان همکاری اسلامی نقش خودمان را افزایش دهیم و همکاری و همافزایی را بین دولتها وملتهای مسلمان ارتقاء ببخشیم و ضمن هماهنگی و همگرایی با بسیاری از کشورهای این سازمان به این سمت حرکت کنیم که کشورهایی که اراده همکاری و هماهنگی ندارند، از این سازمان منزوی شده و نهایتا این سازمان را در مسیر اجراییِ درستی قرار بدهیم.
اکنون ما شاهدیم که برخی کشورها همچون عربستان، امارات، ترکیه و... در مواردی، ساز ناهماهنگی میزنند و در جهت همگرایی حرکت نمیکنند. حاصل این اختلافها نیز ایجاد جنگها و درگیریها و کشتار مسلمانان و آوارگی میلیونها انسان در منطقه و جهان اسلام است. به نظر میرسد اکنون با قدرتی که ایران اسلامی دارد، میتواند نقش راهبر را در این سازمان پیدا کند و با همکاری کشورهای همسو، همه دولتها و ملتها را به وحدت واقعی و همگرایی در مسیر اهداف مشخص سازمان دعوت کند.
به نظر شما، کدامین اهداف مشترک میتواند به این سازمان جان دوباره ببخشد؟
راهحلی که برای پایان دادن به این اختلافها و تفرقهها به نظر میرسد این است که بر مشترکات کشورهای اسلامی تکیه شود. همچنین باید شجاعتِ برخورد با کشورهایی را که این وحدت و اتحاد را خدشهدار میکنند داشته باشیم. باید این کشورها در انزوا قرار بگیرند. از طرفی باید ارادهی جدی عموم کشورها در این مورد وجود داشته باشد تا نوعی هماهنگی و همگرایی ایجاد شود تا در نهایت این سازمان در مسیر درستی قرار گیرد. اکنون عربستان در جنگ یمن، با شکستهایی که متحمل شده است، به گونهای مستاصل به نظر میرسد؛ طوریکه رویکرد مذاکره را با ایران در پیش گرفته است. ظاهرا به نظر میآید که این کشور میخواهد از مسیری که قبلا انتخاب کرده است، بازگردد و در مسیر جدیدی گام بردارد که امیدواریم اینگونه باشد. متاسفانه ترکیه در حال طی مسیر نادرست است. آثار سیاستهای غلطِ این کشور در جنگ سوریه، در عراق و همچنین در وقایع آذربایجان مشهود است.
در ایران نیز بعضا حرکتهایی از برخی از تندروها رخ میدهد. طوریکه حتی سران نظام جمهوری اسلامی به آن واکنش نشان میدهند و آنها را تقبیح می کنند. به عنوان نمونه حمله به سفارت عربستان را تحت هیچ شرایطی نمیتوان پذیرفت. چنین حرکتهایی چه صدماتی در سطح بینالملل برای ما ایجاد میکند؟ آیا منجر نمیشود در سازمانهای بینالمللی افول کنیم؟
اصولا سیاست خارجی ما توسط رهبری و از طریق شورای عالی امنیت ملی اعلام و توسط وزارت خارجه و سایر نهادهای مسئول اجرا میشود. غیر از این مسیر به هیچ وجه پذیرفته نیست که گروهی بخواهند اقداماتی انجام دهند. آن اقدام نیز به هیچ وجه قابل قبول نبود و نباید تکرار شود. متاسفانه بعد از این اقدام نابخردانه، موضع قوتمان را در قبال عربستان تا حدودی از دست دادیم.
به عنوان سوال آخر فرجام این سازمان –سازمان همکاری اسلامی-را باتوجه به وضعیت کنونی منطقه چگونه ارزیابی میکنید؟
با توجه به ظرفیتها، قابلیتها و تواناییهایی که در جهان اسلام وجود دارد و نیز شرایطی که امروزه در جهان حاکم است، نقش و جایگاه سازمان همکاری اسلامی بیش از پیش برجستهتر میشود. کشورهای مسلمان عضو سازمان همکاری اسلامیکه تعداد آنها به پنجاه و هفت کشور میرسد، اکنون نزدیک به یک سوم تعداد کشورهای عضو سازمان ملل را به خود اختصاص دادهاند و این در حالی است که میزان زیادی از مناطق استراتژیک جهان در قلمرو این کشورها قرار دارد. به طوری که مرز جهان اسلام از سواحل آفریقای شمالی در اقیانوس اطلس تا شرق اندونزی امتداد مییابد.
واقعا کشورهای اسلامی قدرت بالقوه بسیار عظیمی دارند. هفتاد و پنج درصد ذخایر شناخته شده نفت جهان و پنجاه درصد ذخایر گازی، بیست درصد از گستره آبی و خاکی جهان، سی و پنج درصد قلع، بیست درصد پنبه جهان و… در کشورهای اسلامی قرار دارد. جمعیتی معادل یک میلیارد و پانصد میلیون نفر که در اقصی نقاط این کره خاکی ساکن هستند را مسلمانان تشکیل میدهند. یعنی میزانی معادل یک چهارم جمعیت جهان به مسلمانان تعلق دارد. باتوجه به چنین پتانسیلهای موجود در جهان اسلام و شرایط جهانی که امروزه حاکم است نقش و جایگاه سازمان همکاری اسلامی بیش از پیش برجستهتر میشود. پیشرفتهای علمی و آمار بالای دانشمندان در رشتههای مختلف نیز مزید بر علت است که ما میتوانیم با تکیه بر آموزههای قرآنی و توان فکری- فلسفی و مدیریتی خود به جایگاه شکوهمند تمدنی اسلامی برسیم.
در مجموع تصور من این است که ما میتوانیم وضعیت فعلی سازمان همکاری اسلامی را تغییر دهیم. رویکرد سازمان از ابتدای شکلگیری، متاسفانه متاثر از سیاستهای عربستان بوده است. ما میتوانیم در سازمان تحول ایجاد کنیم؛ مشروط به اینکه یک دیپلماسی بسیار قوی مبتنی بر خواست و اراده کشورها و مردم منطقه در پیش بگیریم. همراه با دولتهایی مثل اندونزی و مالزی و برخی از کشورهای دیگر که میتوانند به ما کمک کنند، خواهیم توانست این سازمان را به گونهای هدایت کنیم که از مشکلاتش فارغ شود.
تکیه بر اهداف و منافع مشترک، اقتضا میکند که کشورهای اسلامی اختلاف جنگ و درگیری را کنار بگذارند. همان هزینههایی که برای جنگ و درگیری صرف میکنند، برای ریشهکنی فقر و کاهش فاصله طبقاتی، شکوفاییِ فرهنگ اسلامی و رفاه مسلمانان در کشورهای خود اختصاص دهند. اگر این اتفاق رخ دهد، میتوانیم در این سازمان به اهداف ارزشمندی نائل شویم. امیدوارم با رویکردی که ایران اسلامی دنبال میکند به اهداف اسلام در اداره جوامع که برپایی قسط وعدل و نیل انسانها به سعادت دنیا و آخرت است، دست یابیم و طرح تازهای را که جمهوری اسلامی با پیدایش انقلاب اسلامی درایران، رقم زد در سطح جهان پیاده کنیم.
پیام انقلاب اسلامی در دنیا بیداری اسلامی و انسانی است که از مولفههای فرهنگ مهدویت و انتظار سازنده است و زمینهساز ظهور منجی و حکومت عدل جهانی در سراسر جهان است. انشاءالله بزودی زود شاهد آن روز باشیم.
گفتگو: سیدمسعود آریادوست