صدرا یوسفی:
راه نجات تئاتر از وضعیت کنونی راهاندازی و قدرت گرفتن کمپانیهاست/ ضابطهمند شدن یارانههای دولتی میتواند هنر تئاتر را زنده نگاه دارد
صدرا یوسفی که سالها تجربه مدیریت تئاتر را در بخش خصوصی و دولتی برعهده داشته، تنها راه برونرفت تئاتر استانها را از بحران کنونی، پا گرفتن کمپانیهای تئاتری و همچنین ضابطهمند شدن یارانههای دولتی میداند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، تئاتر در استانهای دور از پایتخت سالهاست با تبعیض و رنجِ نادیده گرفته شدن دست و پنجه نرم میکند؛ از تبعیض در مشارکت دادن هنرمندانش در برنامهریزی برای مدیریت آن استان تا توزیع بودجه و اعتبارات. با روی کار آمدن دولت سیزدهم، وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد اسلامی برنامههای پیشنهادی خود را منتشر کرد که در آن خبری از رفع این ساختار معیوب نبود. هرچند که پس از سیل انتقادها به این برنامه، وزیر ارشاد از مواضع خود عقبنشینی کرد، اما تا این لحظه برنامه دقیقی برای برطرف کردن تبعیض به نفع تمرکززدایی از پایتخت و راهکارهای مشخص و شفافی برای برونرفت از بحرانهایی که تئاتر در سراسر کشور با آن مواجه است، ارائه نکرده. به همین بهانه درباره چالشها و مشکلات تئاتر استانها با «صدرا یوسفی» از هنرمندان و مدیران تئاتر در مشهد گفتگو کردهایم که مشروح آن را میتوانید در ادامه بخوانید.
تمرکزگرایی در پایتخت و نادیده گرفته شدن تئاتر استانهای دیگر بهجز تهران یکی از مهمترین مواردی است که فعالان نمایشی کشور را با مشکل مواجه کرده؛ مشکلی که شاید سالهاست منجر به فقدانِ تئاتر بومی در کشور هم شده. تئاتری که با برخورداری از جنبههای بومشناختی، رنگ و بویی از گستردگی اقوام ایرانی داشته باشد. با تغییر دولت، طبیعتا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم رویکرد دیگری در پیش میگیرد؛ برای تغییر رویکرد کنونی به نفع بهبود وضعیت تئاتر استانها چه باید کرد؟
هنر یک امر جهانشمول است اما اگر تئاتر بومی مدنظر شما تئاتر آئینی، یعنی آئینها و هنرهای نمایشی هر منطقه است، باید بگویم که آنچه میگویید کاملا صادق است و متاسفانه این آئینها در حال فراموشی و نابودی هستند چون به آن پرداخته نشده و سال به سال با درگذشت کسانی که اینها را سینه به سینه نقل میکردند هنرهای آئینی هم به خاک سپرده میشوند. اما اسم این را تئاتر بومی نمیگذارم؛ نام این گونه، هنرهای نمایشی آئینی هر منطقه از کشور با توجه به تنوع گستره فرهنگیاش است. هنری که آمیختهای از تئاتر، موسیقی، شعر و داستان، با فرهنگ آن منطقه است. اما اگر تعبیر شما از تئاتر بومی، تولید تئاتر در استانهاست مخالفم...
منظور اتفاقی است که در یکدستسازی اقوام و فرهنگهای ایرانی رخ داده و نمودش را در نمایشنامهها هم میبینیم؛ اینکه دیگر خبری از تنوع فرهنگی در متون نمایشی نیست، حتی اگر به زبان مردم آن منطقه و قوم نوشته شده باشد.
بگذارید ابتدا پلی بزنم به برنامههایی که آقای اسماعیلی پیش از رای اعتماد مجلس به عنوان وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه داده بود؛ فارغ از نقدهای بسیاری که به این برنامهها داشتیم و امیدوارم همانطور که بعدتر خودشان از آن عقبنشینی کردند، به سمتی که گفته شده بود نرود، دغدغه من به عنوان یک فعال تئاتری که در مشهد کار میکند سرفصلهای پیشنهادی برای دورهای است که میخواهند مسائلی را درست و اصلاح کنند. تئاتر ما اکنون، یک پیکر رو به احتضار است؛ چه در استانها و چه در پایتخت. بلایی که دو سال کرونا سر تئاتر آورده، به خصوص چرخ تولید، اجرا و فروش تئاتر را از حرکت نگه داشته است. با این شرایط، این حرفها مثل این است که بالای سر پیکر بیجان شدهای بایستید و بگویید مدل مویاش را چطور درست کنیم؟ اول باید او را احیا کرد. انقدر وضعیت از نظر معیشتی و تولید بد است که جا برای حرف دیگری نمیماند. الان دو سال است که چراغ همه تئاترها خاموش شده و وضعیت بسیار بدی را تجربه میکنیم. جدا از اینکه نظر یک جناح یا گروه سیاسی چیست، چنین بحرانی میطلبد که فورا این پیکر احیا شود. اگرنه از بین میرود و دیگر چیزی به نام تئاتر به خصوص در استانها نخواهیم داشت که بخواهیم درباره تهی شدناش از فرهنگ بومی بگوییم.
برای احیای این پیکر بیجان باید چه کار کرد؟ با توجه به اینکه علاوه بر بحث کمبود بودجه و تخصیص ناعادلانه آن، به نظر میرسد نبود یک ساختار نظاممند هم امری جدی است...
کاملا درست است. حاکم بودن سلایق باعث میشود با آمدن آقای فلانی یک سیاست اجرا شود و با رفتنش سیاستی دیگر. اتفاقی که نظمِ ساختار موجود را برهم میزند. بیایید به تئاتر به مثابه یک رسانه توجه کنیم؛ در روزنامه به دلیل خصوصی بودن، مدیرمسئول مسئولیت آنچه که در رسانه منتشر میشود را به عهده دارد و نظارت بر محتوایش پسینی است. در تئاتر هم آنچه که باعث میشود سلیقهگرایی و تغییر مدیریتها آثار مخربی نداشته باشد، پا گرفتن تئاتر خصوصی است؛ من به عنوان مدیر یک کمپانی تئاتر، مسئولیت آنچه تولید میکنم را میپذیرم و اگر خلاف مقررات اثری تولید شد پاسخگویش میشوم. مانند اینکه هیچ ناظری، مطالب هیچ روزنامهای را قبل از چاپ نگاه نمیکند جز ناظران داخلی خود آن رسانه. یعنی سردبیر و مدیرمسئول و... و در نهایت اگر چیزی خلاف مقررات چاپ شد، پس از انتشار باید پاسخگویش باشند نه قبل از آن. به نظرم جدا از مشکل بودجه، وضعیت کنونی چند وجهی است. شرایط اقتصادی مردم طوری نیست که بخواهند حتی در بهترین حالت ۵۰ و ۶۰ هزار تومان پول برای بلیت تئاتر بدهند. الان چرخ اقتصادی به دلیل ضربه کرونا دچار دستاندازهای زیادی است و باید از چند وجه از جمله ضرورت اختصاص یارانههایی به خرید بلیت تئاتر، به آن توجه کرد. این را بگویم که من به هیچ وجه با کمکهای مالی مستقیم به گروه نمایشی موافق نیستم. چون گاه هست و گاه نیست و باعث از بین رفتن تئاتر میشود. اما یارانهای که به خرید بلیت نمایش داده میشود، و کمکی که به کمپانیهای تئاتر بر اساس تولیداتشان اختصاص مییابد مسیری است که خیلی از کشورهای جهان قبلا پیمودهاند. دولتها و شهرداریها کمک میکنند به تئاتر تولید و اجرا شده، سوبسیدی روی بلیت میدهند و هزینه آن را به نفع اینکه مردم بیشتری بتوانند به تماشای تئاتر بروند پایین میآورند. اینها راهکارهایی است که با کمکشان میتوانیم از این بحران عبور کنیم. در کنار برنامه واکسیانسیون که امیدوارم با شتاب کنونی ادامه پیدا کند تا ترسی که مردم از بودن در اجتماعات دارند کمرنگ شود، چند کار دیگر هم باید مدنظر قرار بگیرد؛ از جمله توجه هرچه بیشتر به تئاتر خصوصی، کمپانیهای تئاتر و اختصاص یارانه به بلیت نمایش. کارهایی که کمک میکند تا این وضعیت از بحران کنونی فاصله بگیرد.
به کمپانی تئاتر اشاره کردید؛ ایدهای که خیلیها آن را هم برای هدفمند و قابل پیگیری شدن کمکهای دولتی به تئاتر نجاتبخش میدانند و هم اینکه از خروجی آن بتوان حمایت از تئاترهای تجربهمحور و نوگرا را که اقبال عمومی در گیشه ندارند دنبال کرد. چه مانعی باعث میشود که نتوانیم تجربه موفق و بلندمدتی در راهاندازی کمپانیهای تئاتر داشته باشیم؟
کمپانی در شکل صحیحاش، دارای برنامه است و تعدادی هنرمند وابسته و در استخدام آن هستند؛ هنرهای وابسته به اجرا همچون طراحی لباس، طراحی صحنه، گریم و... درون کمپانی قرار دارند و مجموعهای از عوامل تولید تئاتر گرد هم میآیند و طی یک برنامه چند ساله، تولیداتی انجام میدهند و پیش میروند. در اروپا، کمپانیها تولیدکننده و تهیهکنندههای اصلی تئاتر هستند و هنرمندان و بازیگران و نویسندهها به استخدام کمپانی درمیآیند و با آنها قرارداد میبندند. آنچه که اینجا باعث میشود ما یک تجربه که روی کاغذ جواب داده و درست است را نتوانیم عملیاتی کنیم این است که برای کسی که میخواهد یک کمپانی تئاتر را تاسیس کند شرایط آینده مبهم است و نمیداند چه اتفاقاتی رخ میدهد. مهمترین چالش، داشتن یک سالن تئاتر است. کمپانی بدون سالن اجرا، مانند داشتن یک تیم ورزشی بدون باشگاه است. سالنهای اصلی و بزرگ ما در اختیار نهادهای غیر خصوصی است که شاید تمایلی به تاسیس کمپانی تئاتر نداشته باشند و راهاندازی یک سالن برای بخش خصوصی چالشی جدی است. از آن طرف، حمایت برنامهریزی شدهای که درون یک ساختار قانونمند و آئیننامه شده باشد، وجود ندارد. مثلا یک کمپانی تئاتر در آلمان با شهرداری آن شهر، دارای قرارداد است و مشخصا از ابتدای سال برای تعداد تولیدات تئاتر سالانه با هم به تفاهمی میرسند و شهرداری موظف است که مثلا از دو یا چند کمپانی داخل شهر با خرید بلیت تئاتر حمایت کند. میدانیم که قیمت تمام شده یک تئاتر هزینه بسیار بالایی است. ما اینجا برای کم کردن از این هزینهها در تولید تئاتر از همه چیز میزنیم؛ از دستمزد نویسنده تا بازیگر و عوامل و... درحالیکه اگر بخواهیم قیمت تمام شده یک نمایش مفهوم درستی پیدا کند شاید باید بلیتش ۲۰۰ هزار تومان قیمتگذاری شود. خب چه کسی در ایرانِ امروز توان پرداخت چنین هزینهای را برای تماشای یک اثر نمایشی دارد؟ اینجاست که حمایت شهرداری میتواند مابهالتفاوت بلیت را در قالب یک آئیننامه و چهارچوب مشخص تامین کند. و منِ صاحب کمپانی میفهمم که اگر درست کار کنم و تولید داشته باشم، مابهالتفاوتی که در شرایط عادی ممکن است باعث شود از قید تولید یک اثر بگذرم را در اختیارم میگذارند. این پلن اقتصادی است. همانطور که اگر کارخانهدار باشم و بدانم قیمت تمام شده یک شیشه شیر برای من ۳۰ هزار تومان درمیآید اما مصرفکننده ۱۰ هزار تومان بیشتر بابتش نمیپردازد، من هیچ وقت چنین کارخانهای را تاسیس نمیکنم مگر اینکه دولت به من بگوید بابت هر بطری شیر، ۲۰ هزار تومان به تو میپردازم. این نکته باعث میشود من تصمیم به تولید بگیرم و کیفیت خوبی هم داشته باشم تا بتوانم بازاری برای خودم دست و پا کنم و آن شیشه شیر را بفروشم. چون میدانم که دولت با پرداخت مابهالتفاوت هزینه تولید و قیمت نهایی برای مصرفکننده از من حمایت میکند. در حوزه تئاتر هم چنین است. اینجاست که آن نگاه سلیقهای حاکم بر مدیریت تئاتر و حمایت از تولیدات آسیبزا میشود؛ یک روز منِ مدیر نظرم این است که حمایت کنم و روزی دیگر نه و اینطور کمپانی نابود میشود و از بین میرود. اما اگر آئیننامه و قانونی حاکم باشد چنین روندی میتواند نظاممند شود. امیدوارم دغدغهای برای زنده نگاه داشتن تئاتر باشد. اگر دغدغه مدیران ما تئاتر و توجه به آن به عنوان امری فرهنگساز است، باید این حمایت در قالب یک آئیننامه و دستورالعمل شفاف شود تا آن کمپانی که تولیدات سالانه و تعداد بلیتهای مشخصی دارد بداند که قرار است چقدر یارانه بگیرد. و این امکان وجود نداشته باشد که منِ نوعی به دلیل روابطی که با وزارت ارشاد دارم یارانه بیشتری بگیرم و آنکه در خوزستان یا استانی دیگر کار میکند و دستش از پایتخت کوتاه است و هیچ ارتباطی هم با جریان قدرت ندارد، همیشه دیرترین و کمترین و آخرین دریافتیها را از یارانه دولتی داشته باشد. در نهایت برای جمعبندی بحث بر اساس آنچه که تجربهام به عنوان کسی که هم در بخش خصوصی و هم در ارشاد و شهرداری در تئاتر فعالیت کرده، باید بگویم به نظر میرسد راه نجات اصلی از وضعیت کنونی راهاندازی و قدرت گرفتن کمپانیهای تئاتر و همچنین ضابطهمند شدن یارانههایی است که میتواند هنر تئاتر را زنده نگاه دارد.
گفتگو: سبا حیدرخانی